نویسندگان: دکترعلی باقر طاهری نیا و محمد طاهر مطهر (1)
چکیده :
لفظ ظرف معناست، و کشف رابطه الفاظ به درک و دریافت پیام منجر می شود از این رو شناخت دقیق رابطه الفاظ و اجزاء تشکیل دهنده کلام برای فهم درست معنا ضرورتی انکارناپذیر دارد، و یکی از ساختارهای کلام وحی، متشکل از اسلوب استثناء و دقایق و ظرائف آن است، که بدون تحلیل درست آن ساختار، درک عمیق معنا محقق نخواهد شد، و بحث استثناء به «إلا» در قرآن یکی از انواع مختلف اسلوب استثناء است که آیات زیادی از قرآن مشتمل بر آن است و در همین راستا از مباحثی که مطرح است مقوله تفسیر «إلا» استثنائیه به اسم می باشد، که تحلیل صحیح آن تأثیر مستقیم بر درک و فهم معنای آیه دارد، تا جایی که در بسیاری از موارد تفسیر نادرست «إلا» در آیات احکام منجر به بروز خطا در صدور دستورات و احکام خواهد شد. شایان ذکراست که تفسیر «إلا» به اسم از اموری است که مورد مناقشه بسیاری از نحوی ها و مفسران قرآن گرفته است و به طرح نظرات مختلف و در نتیجه تفاوت تلقی معناهای متعدد از آیات قرآن منجر شده است. لذا دراین مقاله تلاش شده است که مصادیق تفسیر «إلا» به اسم در قرآن کریم با تکیه بر تحلیل ساختاری اسلوب استثناء و بررسی تطبیقی دیدگاه های مفسرین بزرگی همچون زمخشری، قرطبی، شوکانی ابوحیان اندلسی و طباطبایی مورد کنکاش قرار گیرد.کلید واژه ها: قرآن، استثناء، تفسیر «إلا».
مقدمه :
از جمله علوم مورد نیاز مفسرین قرآن کریم، علم نحو یعنی نظام حاکم بر زبان عربی است. مفسرین قرآن با اشراف بر این علم راه ورود به عرصه تحلیل ساختاری زبان و از آن پس دقائق و ظرائف معنا را پیدا می کند. از سوی دیگر مرتبه و مکانت فصاحت و بلاغت قرآن همواره مفسرین را بر آن داشته است که دانش و دانسته های زبانی خود را با شیوه بیان قرآن تطبیق دهند و پرده از اسرار از آن بردارند. با این وجود گاهی این تلاش مفسرین به تفاوت برداشت و تنوع تلقی از قواعد و ساختار زبان و از آن پس تفاوت معنا و تفسیرآیات قرآن انجامیده است.با این مقدمه، موضوع تفسیر «إلا» استثنائیه به اسم و دیدگاه های مفسرین بزرگی هم چون زمخشری، قرطبی، شوکانی، ابوحیان، و طباطبایی از نظر تحلیل ساختاری زبان و رابطه آن با تلقی معنایی و برداشت تفسیری آیاتی از قرآن به شرح زیر مورد مطالعه قرار گرفته است. مطالب این مقاله مشتمل است بر تفسیر «إلا» به «سوی» و تفسیر «إلا» به «غیر».
تفسیر «إلا» به «سوی»
فأما الذین شقوا ففی النّار لهم فیها زفیر و شهیق خالدین فیها ما دامت السّماوات و الارض الا ما شاء ربک انّ ربّک فعال لما یرید و امّا الذین سعدوا ففی الجنّه خالدین فیها ما دامت السّماوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ (2)وجوه جایز استثناء در آیه شریفه عبارتند از:
وجه اول: قرطبی می گوید که قول حق تعالی :
الا ما شاء ربّک
در محل نصب، و نوع استثناء منقطع است و «إلا» به معنای لکن بکار رفته است. و درتوضیح دیگری در این ارتباط نیاورده است، و در کنار آن اقوال دیگری نیز ذکر کرده است. (ر. ک. به قرطبی، ج9، ص94)
وجه دوم: «إلا» در آیه شریفه به معنی «سوی» می باشد و نوع استثناء منقطع به حساب می آید و استثناء به زیادی عذاب اهل آتش و زیادی نعمت بهشتیان مربوط است. و تقدیرش چنین است:
ما دامت السّموات و الارض سوی ما شاء ربک من الخلود
(طباطبایی، ج 11، ص7)
یعنی:
«تا زمانی که آسمان و زمین است، سوی این که خداوند عذاب دوزخیان را از این بیشتر و نعمت بهشتیان را از این زیادتر کند»
نظیر این تعبیر در میان مردم هم رایج است. مثلاًًً: یکی به دیگری می گوید: «من از شما هزار تومان: «إلا» آن دو هزار تومانی که فلان روز به تو قرض دادم طلب دارم» زیرا می بینم که دو هزار تومان بیشتر از هزار تومان است و نمی توان آن را از ما قبل خود استخراج کرد، با این توضیح در چنین تعبیراتی «إلا» به معنای «سوی» بکار رفته است، یعنی من از شما هزار تومان سوای آن دو هزار تومان طلب دارم، در آیه نیز کاربرد «إلا» به همین صورت بلامانع است. این قول را زجاج از اهل لغت نقل کرده است.
وجه سوم: آیه:
الاّ ما شاء ربک
از قول
ففی النار
استثناء شده و تقدیر چنین است:
خالدین فیها ما دامت السّموات والارض الا ما شاء ربک من تأخیر قوم عن ذلک
(ابن مکی، مشکل اعراب القرآن، ص 73)
یعنی:
«آنان در دوزخ جاودانه می مانند تا آن گاه که آسمان ها و زمین «آن جا» برپاست، مگر این که پروردگارت بخواهد قومی را از وارد شدن به آتش جهنم به تأخیر اندازد»
این نظریه را ابونضر، از سعید حذری و جابر روایت کرده است.
وجه چهارم «إلا» در دو آیه به معنای «واو» آمده است. و بر این اساس تقدیرچنین است:
خالدین فیها ما دامت السموات و الارض و ما شاء ربّک خالدین فیها ما دامت السموات و الارض ما شاء ربّک (قرطبی، ج9، ص 94)
یعنی:
«(ایشان در بهشت یا جهنم به سر می برند) تا زمانی که آسمان ها و زمین برپایند، و تا مدت بیشتری که خدا بخواهد».
این نظریه از طرف فراء و بعضی از صاحب نظران ارائه شده است، هرچند که بصری ها «إلا» به معنای «واو» را جایز نمی دانند.
پنجم: «إلا» در آیه شریفه به معنای (کاف) آمده است، و تقدیر چنین است:
ما دامت السّموات و الارض کما شاء ربک
(ابوحیان، بحرالمحیط، ج6، ص 359-360-361) (قرطبی، ج9، ص94)
یعنی:
«(در جهنم یا بهشت) جاودانه اند تا زمانی که آسمان ها و زمین است، همان گونه که پروردگارت می خواهد».
« و برای اثبات بیشتراین که آمدن» «إلا» به معنای «کاف» مانعی ندارد، به آیه شریفه:
و لا تنکحوا ما نکح آباوهم من الساء الا ما قد سلف (3) (نساء/22)
(ابوحیان، بحر المحیط، ج6، ص 359-360-361) (قرطبی، ج9، ص94)
یعنی:
«با زنانی ازدواج نکنید که پدران شما با آنان ازدواج کرده اند»
(چرا که این کار عمل بسیار زشتی است) همان گونه که در گذشته رایج بوده است. همان طور که ملاحظه می کنید «إلا» در آیه شریفه، آمدن آن به معنای (کاف) لطمه ای به معنا نخواهد زد.
وجه ششم: «إلا» استثنائیه همراه با مستثنی، از «زفیر و شهیق» استثناء شده است و برطبق این دیدگاه تقدیر چنین است:
لهم فیها زفیر و شهیق الا ما شاء ربک (طباطبایی، ج11، ص7) (قرطبی، ج 9، ص94) یعنی:
«آنان در آتش دوزخ (در دم و بازدم خود) ناله و فریاد سر می دهند مگر آن چه که خدا بخواهد (ازانواع عذاب ها که از این دو بیرون است و ذکر نشده است)».
و معنای استثناء دوم که مربوط به اهل بهشت است این گونه خواهد شد. «بهشتیان را در بهشت نعمت هاست، به غیر از آن نعمت های دیگری که خدا بخواهد ارزانی می دارد». علامه طباطبایی این نظریه را بی اساس دانسته و آن را رد می کند و می گوید: بدون هیچ دلیلی، وحدت و سیاق را بر هم می زند، علاوه براین که این نظریه مستلزم آن است که کلمه «إلا» در آیه اول به معنای «سوی» و در آیه دوم به معنای «استثناء» گرفته شود، از این هم که بگذریم قرینه های در کلام وجود ندارد که دلالت کند بر این که «إلا» اولی متعلق به جمله «لهم زفیر و شهیق» است و دیگر این که مراد از جمله «عطاء غیر مجذود» دوام عطاء است، نه تمامی عطاها، و بعضی از آن و استثناء از انواع نعیم و اظهار این معنا برای شنونده چه فایده ای دارد با این که مقام، مقام تطمیع و بشارت و دعوت و ترغیب است و به همین جهت باید گفت این وجه سخیف ترین وجه است. (ر.ک. به طباطبایی، ج 11، ص7) (قرطبی، ص 94)
وجه هفتم: اگر مستثنی را به مشیت خداوند معلق کرده، منظور این است که خلود او عذاب و اهل بهشت را تأکید می کند، و بیرون آمدن هر طایفه از آن چه که در آن هستند بعید جلوه دهد و تفهیم نماید که خداوند نمی خواهد مگر خلود ایشان را، پس در واقع یک امر نشدنی را بر امر نشدنی دیگر معلق کرده است این وجه بیانگر این است: «که خلود هر دو گروه به هیچ سببی از اسباب نقض نمی شود، مگر اینکه خدا بخواهد (و خدا هم هرگز چنین چیزی را نمی خواهد).
صاحب المیزان درنقد بر این موضوع آورده که چنین تفسیری ضعیف است چون این تفسیر بیانگر نوعی ادعا و رقابت تصدی باری تعالی است در حالی که هیچ دلیلی بر این دعوی نیست چون خداوند مالک تام است. (طباطبایی، ج 11، ص27)
وجه هشتم: قوی خدای تعالی الا ما شاء ربک که در آن استثناء بکار رفته است همچون شیوه های استثنائی است که شریعت بارها آن را به کار برده است. آیه:
الا ما شاء ربک
در حد آیه شریفه :
لتدخلن المسجد الحرام ان شاء الله امنین (4)
است (قرطبی، ج9، ص94) همان طور که ملاحظه می کنید، استثناء درآیه مذکور امر قطعی آمده است و بر هیچ کس شک و گمان روا نیست، چون این امر شدنی است.
استثناء آیه مذکور هم گویی گفته است:
خالدین فیها ما دامت السموات و الارض ان شاء ربّک
و اصلاً نیازی به این نیست که درآیه سخن از مستثنی و حتی انقطاع و یا اتصال کرد، و همین نظریه را عبارت بعدی آیه:
عطاء غیر مجذود
تقویت و تأکید می کند. چون خداوند متعال می داند که آن دو دسته در بهشت یا جهنم جاودانه اند، و چیزی که اختیار کامل آن را دارد نیازی به وجود استثناء در مواضع اختیاری نبوده است. (ر. ک . به قرطبی، ج 9، ص94)
وجه نهم: منظورازعبارت:
الا ما شاء ربّک
این است، که در میان اهل شقی و دوزخیان کسانی هستند که به ایمان و طاعت شان معاصی را ضمیمه کرده اند، که باعث دخول آنها درآتش می شود، که خدای سبحان در این آیه خبر می دهد (طباطبایی، ج 11، ص27) (قرطبی، ج9، ص 94) (شوکانی، ج 4، ص60) (ابوحیان، بحرالمحیط، ج 6، ص359- 360 – 361) طبق این تفسیر معنی چنین خواهد شد: «که چنین کسانی که به خاطر نافرمانی هایشان در آتش اند مگرآن که خداوند بخواهد آنها را از آتش بیرون بیاورد و ثواب ایمان و طاعت شان را بدهد».
اما استثناء درآیه دومی، نیز استثناء از خلود ایشان است، همان طور که اهل دوزخ تا زمان مشیت خداوند، در عذاب جاودانه اند اهل ایمان نیز تا زمان مشیت خداوند در بهشت جاودانه اند. در این تفسیر فاما الذّین شقوا شامل کافر و مسلمان عاصی و از «خالدین» استثناء شده و ما «در این آیه به معنی» «من» می باشد، این تفسیر از قتاده و ضحاک و أبوسنان نقل شده است، ناگفته نماند براساس این تفسیر و احادیث متواتر، مسلمانان عاصی و اهل توحید پس از تحمل عذاب در جهنم، خداوند آن ها را خارج و به بهشت روانه می کند. (ر. ک. به طباطبایی، ج 11، ص27) (قرطبی، ج9، ص 94) (شوکانی، ج 4، ص 60) (ابوحیان، بحرالمحیط، ج 6، ص 359 – 360- 361)
وجه دهم: مقصود از استثناء آن مقطع زمانی است، که بعضی از دو طایفه (بهشت و جهنم) زودتر از بعضی دیگر وارد شوند، چون قرآن کریم صراحتاً در «سوره زمر» اشاره دارد که مسلمانان دسته دسته وارد بهشت شوند و ملائک به آنها سلام می کنند و کافران گروه گروه به جهنم رانده می شوند و معلوم است که وقتی یک گروه زودتر از گروه دیگر وارد شود، زمان اقامت گروهها متفاوت خواهد بود و همین تفاوت زمانی است که خداوند با استثناء الّا ما شاء ربّک بدان اشاره کرده است (ابوحیان، بحر المحیط، ج 6، ص 359- 360- 361) (طباطبایی، ج 11، ص 27) و معنا چنین است «اهل توحید و دوزخ» تا زمانی که آسمان و زمین هست در بهشت یا جهنم جاودانه اند مگر آن مقطع زمانی که خداوند گروهی را بر گروهی دیگر برای ورود به بهشت یا جهنم به مشیت خود مقدم کند.» این وجه را به ابن مجلز نسبت داده اند.
وجه یازدهم: معنای «خلود» در آتش این است که کافران تا مدتی که در قبور هستند معذبند، یعنی تا زمانی که آسمانو زمین به حال خود باقی اند، اما در روز قیامت که آسمان و زمین از بین می روند، عذاب آنان نیز تمام می شود چون دیگر قبری در کار نیست وهمه برای حساب محشور می شوند و این که گفته «الا ما شاء ربّک» برای این بوده که وضع قیامت را از قبر جدا کند پس معنای آیه:
خالدین فیها ما دامت السّموات و الارض الا ما شاء ربک
(طباطبایی، ج 11، ص 27) (ابوحیان، بحرالمحیط، ج6، ص 359-360-361)
یعنی:
«ایشان در آتش جهنم جاودانه اند تا زمانی که آسمان و زمین پابرجاست (یعنی: به محض جمع شدن آسمان و زمین طبق نص صریح آیات آنها هم از عذاب رهایی می یابند) البته اگر خداوند اراده کند و قیامت فرا برسد.»
فراموش نشود این تفسیر مختص به کافران است و به آیه اول مربوط می شود.
وجه دوازدهم: استثناء بیانگر آن است که دوزخیان در آتش جهنم جاودانه اند، تا وقتی که آسمان و زمین است، و نمی میرد و خداوند آتش را دستور می دهد که جسم آنها را بخورد تا فنا شوند پس بار دیگر از نو خلق شوند مگر آن که خدا (چیز دیگری را) اراده کند.» این تفسیر که از ابن مسعود نقل شده است، مختص به کافران می باشد. (قرطبی، ج9، ص 94) (شوکانی، ج 4، ص60) (ابن مکی، ص73)
وجه سیزدهم عبارت:
الا ما شاء ربّک
استثناء از زمانی است که آیه
خالدین فیها ما دامت السّموات و الارض
بر آن دلالت دارد و تقدیر چنین است:
خالدین فیها ما دامت السّموات و الارض الاّ الزمان الذی ما شاءه تعالی فلا یکون فی النار و لا فی الجنه (ابوحیان، بحرالمحیط، ج 6، ص 359-360-361)
یعنی:
«آنان در بهشت یا جهنم جاودانه اند تا زمانی که آسمان و زمین است مگر زمانی که خداوند اراده کند که در آن وقت آنان نه در دوزخ و نه در بهشت اند.»
شاید منظور ازآن زمان، همان روز فصل یا قیامت که مردم در صحرای محشر، برای حساب و کتاب جمع اند در این مقطع زمانی کافران یا اهل توحید در جهنم یا بهشت نیستند.
وجه چهاردهم: صاحب المیزان آورده که عبارت: «الاّ ما شاء ربّک» استثناء است از «خلود» در ما قبل خود است و کلمه «ما» در جمله مصدریه است و براساس این تفسیر، تقدیر چنین است.
خالدین فیها ما دامت السّموات و الارض الا ان یشاء ربک عدم خلودهم
(طباطبایی، ج 11، ص27)
یعنی:
«کافران در آتش جهنم جاودانه اند، مادامی که آسمان و زمین پابرجاست مگر آن که پروردگارت عدم خلود آنان را بخواهد.»
وجه پانزدهم: زمخشری در تفسیر خود آورده مرا از قول الاّ ما شاء ربّک در آیه شریفه:
خالدین فیها ما دامت السّموات و الارض الا ما شاء ربّک
این است که :
«خداوند خواسته که خلود اهل جنه و اهل دوزخ را برای همیشه بدون هیچ گواهی استثنایی اثبات کند»
و این که در آیه از خلود اهل دوزخ و اهل بهشت استثناء آمده، تنها بیانگراین است که کافران در دوزخ فقط به وسیله آتش عذاب داده نمی شوند، بلکه اگر خداوند اراده کند آنها را «زمهریر» سرمای سخت و سایر عذاب های دیگر کیفر داده می شوند، و استثنای اهل جنه نیز به همین منوال است به آنها نیز جدای از بهشت پاداش بیشتری بزرگ تری داده می شود که همان «رضوان الله» است، همان طور که خداوند متعال در آیه شریفه
وعدالله المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحت الانهار خالدین فیها و مساکن طیّبه فی جنات عدن رضوان من الله (5)
به آن اشاره کرده است. (ر.ک به زمخشری، کشاف، ج2، ص141-142)
شانزدهم: روایت شده است، که جهنم روزی خراب خواهد شد و ساکنان آن نیز از بین خواهند رفت، و درهای جهنم بسته خواهد شد استثناء در آیه شریفه از این مدت زمان است، براین اساس از آیه : «الا ما شاء ربّک» فهمیده می شود تا هر وقتی که خداوند بخواهد دوزخیان را خوار و شکنجه و در نهایت کار آنها به فنا می رسد. ابوحیان این وجه از تفسیر استثناء محال دانسته است. (ر. ک: به ابوحیان، بحر المحیط، ج 6، ص 359-360-361)
تفسیر «إلا» به «غیر»
و اذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فأووا الی الکهف ینشرلکم ربّکم من رحمته و یهی ء لکم من امرکم مرفقاً (6)قبل از ذکر وجوه جایز در ارتباط با «إلا» لازم است مواردی یادآوری شود، یکی این که جمله:
و اذا اعتزلتموهم
گفته اند سخن خدای متعال است، یعنی: خداوند به اصحاب کهف فرموده: «حالا شما که از کافران بریدند به غار پناه برید. «دیگراین که آورده اند، که عبارت : «و اذ اعتزلتموهم» سخن رئیس اصحاب کهف یعنی: «یملیخا» خطاب به یاران خود است و غزنوی هم اظهار داشته که عبارت مذکور از زبان «مکسلمینا» بوده، که به یاران خود گفته است: «شما که از کافران بریدید و از آن چه که آنها عبادت می کنند دوری گزیدید:. و به دنبال آن «الله» را استثناء کرده است، یعنی : آنان عبادت سایر معبودان جز «الله» را کنار گذاشتند. (ر. ک. به قرطبی، ج 10، ص 367) (شوکانی، ج5، ص8) (زمخشری، کشاف، ج2، ص277) (ابن عطیه، ج 3، ص 110)
این توضیحی که در ارتباط با عبارت
و اذا اعتزلتموهم
ارائه شد ما را در توجیه انواع وجوه استثناء در آیه شریفه و درک اختلاف آراء مفسران و نحوی ها یاری خواهد کرد چون اگر عبارت:
و اذا اعتزلتموهم
از زبان خداوند و یا اصحاب کهف باشد تفاوت در معنا ایجاد خواهد کرد.
اما وجوه رایج در آیه شریفه عبارتند از:
الف: «إلا» در آیه شریفه به معنای «غیر» بکار رفته استف و در توجیه این امر آورده اند که جمله
و ما یعبدون الا الله
جمله معترضه ای است که در بین کلام واقع شده است و خداوند خواسته از قومی خبردهد که آنها غیر از خدا چیز دیگری را نمی پرستیدند به عبارت دیگر قسم اول و سوم کلام از زبان اصحاب کهف است و جمله
و ما یعبدون الا الله
از خداوند است و براین اساس نوع استثناء در جمله مفرغ می باشد و نیازی به معمول بعد از «إلا» هست که معنای کلام را تکمیل نماید و آن «غیر» می باشد که به عنوان مفعول به جمله واقع می شود و «الله» مضاف الیه می باشد. و تقدیر آیه چنین خواهد شد:
و اذا اعتزلتموهم- لم یعبدوا غیرالله – فأوا الی الکهف ینشرلکم ربکم من رحمته و یهیء لکم من امرکم مرفقاً
(قرطبی، ج 10، ص367) (شوکانی، ج5، ص8) (زمخشری، کشاف، ج 2، ص277) (ابن عطیه، ج 3، ص110)
یعنی:
« و برخی به برخی دیگر گفتند: چون شما از کافران بریدید- آنان غیرازخدا را عبادت نمی کردند- به غار پناه ببرید، تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و وسایل رفاه و رهای شما را ازاین کار (مشکلی) که در پیش دارید مهیا و آماده سازد.»
این وجه را ابن عطیه از قتاده نقل کرده است.
ب: نوع استثناء در آیه شریفه منقطع است و مستثنی از جنس مستثنی منه نیست زیرا وثنیها خدای یکتا را با سایر خدایان خود نمی پرستیدند، تا به واسطه «إلا» از آن استخراج شود و استثناء متصل گردد بلکه «إلا» در آیه برای منقطع بکار رفته است (طباطبایی، ج13، ص 351) و معنا چنین می شود: «عده ای به هم دیگر گفتند چون از قوم و از خدایان آنها مگر «الله» بریدند پس به غار پناه ببرید».
ت: مستثنی از جنس مستثنی منه است، و نوع استثناء متصل می باشد زیرا قوم اصحاب کهف همراه با اصنام و خدایان خودشان همچون اهل مکه خداوند را هم می پرستیدند و اصحاب کهف از خدایان غیر از "الله" دوری گزیدند، برعبادت "الله " باقی ماندند، با این توضیح مشخص است که مسثتنی از جنس ما قبل خود است. واضح ایت که مستثنی "الله" و "مستثنی منه"مای موصوله" است (ابوحیان، بحر المحیط، ج8 ص15) (طباطبایی، ج3، ص351) و معنا چنین می شود:"عده ای به همدیگر گفتند چون از قوم و از خدایان آن ها مگر"الله" بریدید پس به غار پناه برید".
این وجه را ابونعیم حافظ از عطاء خراسانی نقل کرده و در ضمن فراهم به همین وجه معتقد است.
صاحب المیزان آورده، که این وجه سخن بی موردی است چون هیچ وقت نبوده که وثنیان خدای سبحان را با بت های خود پرستیده باشند. (طباطبایی، ج3، ص351)
ث: صرف نظر از موارد مذکور ابوحیان به نقل از هارون در تفسیر خود آورده است که :
و ما یعبدون الا الله
در مصحف عبدالله به صورت
و ما یعبدون من دوننا
آمده است، اما ظاهراً آنچه در ارتباط با این آیه در مصحف او آمده است، در واقع تفسیر معنای آیه بوده، نه نص قرآن چون جوانان کهف از قوم و عبادت «دون الله» روی گردان شدند و ازآنان بریدند. (ابوحیان، بحر المحیط، ج 8، ص15)
و اذ قال ابراهیم لابیه و قومه انّنی براء مما تعبدون الا الذی فطرنی فانّه سیهدین (7)
یکی دیگر ازآیاتی که مفسران از جمله زمخشری و آلوسی «إلا» استثنائیه را در آن به «غیر» تفسیر کرده اند آیه:
مما تعبدون الا الذی فطرنی
می باشد.
1- زمخشری بر این باور است که «إلا» در جمله:
مما تعبدون الا الذی فطرنی
صفت و به منزله «غیر» می باشد، او «إلا» را وصف برای «ما» نکره در جمله «مما تعبدون» در نظر گرفته است، جواز موصوف واقع شدن» «ما» در نزد زمخشری دو دلیل است: اول این که «ما» نکره است و دیگر این که «ما»به اعتبار معنایی برجمع دلالت می کند.
در بحث وصف به واسطه «إلا» بررسی شد که گروهی از نحوی ها وصف بر واسطه «إلا» را به طور مطلق خواه ما قبل آن معرفه یا نکره باشد جایز می دانند. گروهی دیگر معتقدند که فقط زمانی وصف به واسطه «إلا» جایز است که ما قبل «إلا» هم نکره و هم به نوعی دلالت بر «جمع» یا «اسم جنس» بکند با تفسیر زمخشری ظاهراً هر دو شرط در آیه شریفه جمع شده است.
طبق این نظریه تقدیرآیه چنین خواهد شد:
انیّ براء من الهه تعبدونها غیرالذی فطرنی
(زمخشری، کشاف، ج4، ص148-149)
یعنی:
«بدرستی من از خدایانی که عبادت شان می کنید غیر از کسی که من را آفریده بی زارم»
زمخشری برای اثبات بیشتر ادعای خود می گوید: آیه مذکور نظیر قول خدای متعال است که می فرماید:
لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا (8)
همان طور که می دانید مفسران بر تفسیر «إلا» به «غیر» دراین آیه اجماع دارند.
2) وجه دیگری که زمخشری آورده، این است که «الذی» را در محل جر به عنوان بدل از مجرور به «من» فرض کرده است، و به عبارت دیگر «الذی» بدل از کلمه «ما» در مّمّا تعبدون گرفته است و تقدیر چنین است:
اننّی براء مما تعبدون الا من الّذی فطرنی
(زمخشری، کشاف، ج4، ص148-149)
یعنی:
«ازآنچه که عبادت می کنید، بی زارم بجز از کسی که مرا آفرید».
اما اعطای این نقش به «الذی» از طرف، زمخشری ممکن است این سؤال را در ذهن خواننده بوجود بیاورد که چگونه ممکن است «الذی» بدل برای کلمه «ما» واقع شود در حالی که از جنس آن نیست.
زمخشری این گونه به این سؤال جواب می دهد. که امکان این امر از دو جهت میسر است یکی این که :ذات خداوند، مخالف جمیع ذوات است، پس ذات خداوند مخالف ذواتی است که از طرف قوم ابراهیم مورد پرستش بود، دوم این که «الله تعالی» هم در بین معبودان قوم بوده است اما ثنویان بت های خود را عبادت می کردند و خداوند در بین آنان، غیر معبود بوده است، یعنی: آنان خدا را نمی پرستیدند بلکه خدایان خود را عبادت می کردند. (رجوع کن به زمخشری، کشاف،ج4، ص 148-149)
آلوسی در تفسیر خود آورده این که زمخشری «الذی» را به عنوان بدل از «ما» در «ممّا تعبدون» گرفته مناقشه و بحث دارد، چون ملاحظه می کنید، بدلیت در استثناء متصل فقط زمانی جایز که جمله غیر موجبه باشد درحالی که کلام موجبه است، و «الذی» نمی تواند بدل واقع شود، اما زمخشری در جواب کسانی که این ایراد را بر او گرفته اند، می گوید هرچند که ظاهر کلام موجبه است، اما معنای آن قابل تفسیر به نفی است چون
انّنی براء ممّا تعبدون ای لا اعبد ما تعبدون
یعنی:
«عبادت نمی کنم آنچه که عبادت می کند و می پرستند.»
و برای اثبات بیشتراین امر به آیه شریفه:
یأبی الله الا ان یتم نوره (9)
استناد کرده است، که ظاهر کلام موجبه و معنای آن بیانگرنفی و فعل «یأبی» یعنی: لا یرید فقط با این اختلاف که در آیه اخیر نوع استثناء مفرغ، و در آیه مورد بحث نوع استثناء متصل است. (آلوسی، ج25، ص48) (زمخشری، کشاف، ج4، ص148-149)
3) از وجوه دیگری که مفسران آن را آورده اند این است که «إلا» در آیه:
اننی براء مما تعبدون الّا الذی فطرنی فانّه سیهدین
به معنای «لکن» و نوع استثناء منقطع می باشد. و مستثنی ازجنس مستثنی منه نمی باشد.
به نقل از المیزان، بت پرستان هیچ گاه همراه، خدایان خود معتقد به ذات الله نبوده و آن را نپرستیده اند، تقدیراین وجه چنین است:
اننی براء مما تعبدون و لکن الذی فطرنی فانّه سیهدین
(طباطبایی، ج18، ص 142) (شوکانی، ج6، ص9) (قرطبی، ج 16، ص 76، ابن نحاس، ص 364)
یعنی:
«به درستی من از آنچه که عبادت می کنید بی زارم و لیکن کسی که مرا آفریده به زودی مرا به سوی حق که طالب آن هستم هدایت می کند.»
4)وجه اخیر «إلا» استثناء در آیه:
اننی براء مما تعبدون الا الذی فطرنی فانه سیهدین
وجه اتصال آن است، که در این وجه مستثنی از جنس مستثنی منه و داخل در آن است، این وجه نزد کسانی جایز است که اعتقاد دارند کافران و بت پرستان در طول تاریخ همیشه از راه هدایت اصلی منحرف گشته و همراه با خداوند، خدایان دیگری را نیز می پرستیدند، طبق این نظریه «الا الذی فطرنی» داخل در آیه ما قبل خود یعنی:
اننی براء مما تعبدون
است که مستثنی «الذی» و مستثنی منه «ما» موصوله ای است که به واسطه «من» مجرور شده است در این وجه «ما» موصوله که عمومیت دارد و هم شامل عقلاء و غیر آن خواهد شد چون می دانید که «ما» اسم موصولی است، مختص اشیاء، و در مقابل «من» «موصوله» برای اشخاص می آید، اما در بعضی مواقع این دو اسم موصول به جای یک دیگر بکار می روند، و یا این که یکی داخل در دیگری است، دراین آیه نیز از مواقعی است که «ما» شامل عقلاء و غیر آن خواهد شد (آلوسی، ج 25، ص48) (ابوحیان، بحرالمحیط، ج9، ص 868-869) (ابن نحاس، ص 364) معنای این وجه چنین است: «زمانی که ابراهیم به پدر و قوم خود گفت» من از شما و آنچه که می پرستید بی زارم مگر کسی که مرا آفریده و به زودی مرا (به سوی حق که طالب آن هستم) هدایت می کند.»
قصص آیه (88)-
و لا تدع مع الله الهاً ءاخر لا اله الا هو کل شیء هدایت الا وجهه له الحکم و الیه ترجعون (10)
قبل از ورود به بحث استثناء درآیه، معانی کلمه «الا وجهه» مرور می شود، صاحب کشاف آورده مرا از «الا وجهه» «الا ایاه» است، یعنی: «مگر او را و منظور از وجه ذات خداوند است و مراد از هلاکت انهدام است (زمخشری، کشاف، ج3، ص 228) طبق این گفته معنای آیه چنین است: هر چیزی فی نفسه در معرض انهدام است و چون وجودش از خودش نیست، مگر ذات خدا که واجب الوجود است.»
ابوعبیده گفته: مراد از «الا وجهه» «جاه» خدای تعالی است، که آن را در بین مردم اثبات کرده است. عده ای گفته اند که مراد از «وجه» عمل صالح می باشد. (قرطبی، ج 13، ص 320) (ابن نحاس، ص 273) و معنای آن چنین است که : «هر عملی در معرض نابودی است به جز آن عملی که بنده خدا آن را به عنوان امتثال امر خدا به جا آورد، که خدا آن را باقی نگه می دارد و باطل نمی کند.»
عده ای گفته اند مراد از «وجه» ذات هرچیزی است و ضمیر در وجه به خدا بر می گردد و به اعتبار این که وجه هر چیزی مملوک اوست (قرطبی، ج 13، ص 320) (ابن نحاس، ص 273) و معنای آیه چنین است: «هر چیزی هالک است مگر وجه خدا که ذات هر چیز و وجود اوست.» آراء دیگر هم آورده اند که به علت اطاله کلام از آن می پرهیزیم.
اما درباره «إلا» استثنائیه، لازم است که اشاره شود، استثناء متصل است، چون مستثنی (وجه) از جنس مستثنی منه (شیء) ما است، و از او استخراج شده و به نقل از قرطبی، زجاج به تنهایی اشاره کرده است، که اگر کلمه «وجهه» در کلامی غیر از قرآن آمده بود، وجهه لازم بود که به صورت رفع بیاید و تقدیراین چنین می شد:
کل شیء غیر وجهه هالک
(قرطبی، ج 13، ص 32) (ابن نحاس، ص 273)
یعنی:
هرچیزی غیرذات خداوند، معدوم است»
او برای این که اثبات کند که "الا" درآیه تفسیربه "غیر" آن جایز است که به این بیت شعراستناد کرده است، که در آن " الا"از دیدگاه برخی به معنای"غیر"و تفسیر به آن جایزاست.
کل اخ یفارقه اخوه
لعمرابیک الا الفرقدان
(قرطبی ، ج13 ص320) (ابن نحاس، ص273)
یعنی:
«هرفردی غیر فرقدین برادر خود را ترک خواهد کرد»
علاوه بر ابوسحاق، مکی بن ابی طالب بر این باور است که ««إلا وجهه» در آیه شریفه هم جایز است به عنوان مستثنی به صورت منصوب تلقی شود و یا این که «إلا» به معنای «غیر» به عنوان صفت برای ما قبل در نظر گرفت. (ابن مکی، ص 107)
لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما یصفون (11)
ضمیر در «فیهما» به آسمان و زمین بر می گردد که کنایه از عالم است. به نقل از شوکانی و قرطبی، کسائی و سیبویه و اخفش و زجاج و جمهور نحوی ها اعتقاد دارند که «إلا» در آیه شریفه برای استثناء نیست بلکه به معنی «غیر» و صفت برای «آلهه» محسوب می شود و به این دلیل اسمی که بعد از «إلا» آمده، مرفوع شده است و «اعراب» غیر به «معنای» «إلا» را تقبل کرده است و آمدن «إلا» به معنای «غیر» چیزی است که در زبان عرب بسیار مشهود است. همچون قول سیبویه که می گوید:
کل اخ یفارقه اخوه لعمر ابیک الا الفرقدان
در بیت ملاحظه می کنید که کاربرد «غیر» بدون اشکال است و هم چنین از سیبویه نقل شده است»
لو کان معنا رجل الا زید لهکنا.
یعنی:
لوکان معنا رجلّ مکان زید لهکلنا.
«إلا» در مثال مذکور به معنای کلمه «غیر» است که به معنای مکان بکار رفته است. در این وجه تقدیر چنین است:
لو کان فی السموات و الارض الهه معبودون غیرالله لفسدتا .
(ر. ک. به قرطبی، ج 11، ص 278) (شوکانی، ج5، ص8) (ابوحیان، اعراب المحیط، ج 6، ص325) (ابوحیان، بحرالمحیط، ج 8، ص 211) (ابن مکی، ص 93).
یعنی:
«اگر درآسمان ها و زمین، غیر از الله، معبودها و خدایانی می بودند و (امور جهان را می چرخاندند) قطعاَ آسمان ها و زمین تباه می گردید.»
فراء می گوید: "إلا" درآیه شریفه به معنای "سوی" آمده و تقدیر چنین است: "لو کان فیهما آلهه سوی الله لفسد اهلها" (شوکانی، ج5، ص8) (قرطبی، ج11، ص278) (ابن مکی، ص 93) یعنی: "اگر در آسمان ها و زمین خدایانی سوی الله وجود داشت، ساکنان آن دچار تباهی می شدند." علت فساد این بود که اگر همراه خداوند فرد دیگری قادر بر تصرف بر موجودات بود، بین آن دو اختلاف و تنازع بوجود می آمد و فساد شکل می گرفت.
زمخشری می گوید: اگر سؤال شود چه چیزی باعث شده "الله" که مرفوع است، بدل واقع نشود؟ جواب این است که "لو" در جمله به منزله "ان" و کلام که استثناء در آن آمده موجبه است و بدلیت بعد از «إلا» زمانی صحیح است که کلام غیر موجب باشد. همچون قول تعالی:
و لا یلتفت منکم احد امراتک (12)
(زمخشری، کشاف، ج3، ص 72-73)
همان طور که ملاحظه می کنید آیه مورد بحث موجبه است.
به نقل از صاحب اعراب المحیط، ابوبقاء بر این باوراست که، بدلیت «الله» از ما قبل جایز نیست چون تقدیر آیه چنین خواهد شد:
لو کان فیهما الله لفسدتا
(ابوحیان، بحرالمحیط، ج8، ص211) (ابوحیان، اعراب المحیط، ج6، ص 325) یعنی:
«اگر درآسمان و زمین خداوند باشد آن دو تباه می شوند.»
همچون قول:
ما جاء نی قومک الا زید
که زید بدل است و تقدیر چنین خواهد شد:
جاء نی زید وحده.
یعنی:
«زید به تنهایی نزد من آمد».
از مقایسه دو امر به این نتیجه می رسیم به سبب اختلال در معنی بدلیت «الله» جایز نیست.
ابوعباس مبرد خلاف نظریه ابوبقاء بر این باور است که بدلیت «الله» در آیه شریفه بلامانع است چون کلام هرچند در ظاهر موجبه ولی در معنا بیانگر نفی است. و بدلیت در کلام غیرموجبه بهتر از وصف بودن آن است. (ابوحیان، بحرالمحیط، ج 8، ص 211) (ابوحیان، اعراب المحیط، ج6، ص325)
ابوحیان انتصاب «الله» در آیه شریفه را به دو دلیل غیر ممکن می داند: اول این که سبب فساد معنای آیه شریفه خواهد شد. به عنوان مثال اگر گفته شود:
لو جاء نی القوم الا زید لقتلهم.
معنایش این است :
«که قتل به سبب وجود زید، همراه قوم نفی شده است».
در آیه شریفه نیز وضع به همین صورت است (ابوحیان، بحرالمحیط، ج8، ص11)
(ابوحیان، اعراب المحیط، ج 6، ص325) که معنا چنین خواهد شد: «به سبب وجود الله با خدایان دیگر از فساد آسمان و زمین جلوگیری می شود». همان طور که ملاحظه گردید، چنین ترجمه ای اثبات «الله» را با سایر «خدایان» دیگر همراه کرد و فساد معنا در چنین وجهی بر همه آشکار است.
دوم این که «آلهه» در آیه نکره است و جمع هرگاه نکره باشد از دیدگاه جماعتی از محققان استثناء از آن درست نیست. چون چنین اسمی عمومیت ندارد تا مستثنی بتواند از آن استخراج شود. (ابوحیان، بحرالمحیط، ج8، ص211) (ابوحیان، اعراب المحیط، ج6، ص 325)
نتیجه:
قرآن کریم از نظر زیباشناسی سخن، عالی ترین کلام فصیح و بلیغ موجود است. این نمونه اعلی برای انتقال معانی و تعالیم والا از اسالیب مختلفی بهره برده است، از جمله این اسالیب اسلوب استثناء است که تحلیل ساختار زبانی آن بسیار به درک دقیق معنا و زیبایی تعابیر قرآن کمک می کند، از رهگذر تحلیل موضوع تفسیر «إلا» به اسم نتایج زیر حاصل شد.1- موضوع تفسیر «إلا» به اسم از نگاه مفسیران لزوماً مبتنی بر قواعد زبانی مورد قبول علمای نحو نیست، به عبارت دیگر آنان بیش از این که، به دنبال تطبیق قواعد نحو با آیات شریفه باشند کوشیده اند معانی مورد نظر را از آیات استنباط کنند و از آن پس به مطابقت یا عدم مطابقت با قواعد نحو بپردازند به عنوان مثال تفسیر «إلا» به «سوی» در آیه شریفه 107-108).
2- گاهی اختلاف نظر در تفسیر «إلا» منجر به تغییر حکم استنباط شده، از آیات خواهد شد.
3- علمای نحو و مفسرین در تحلیل تفسیر «إلا» به اسم کمتر به بعد زیباشناسی سخن و انگیزه بلاغی پرداخته اند، و این در حالیست که در تفسیر آیات و شرح معنا و دلالت آنها نباید ازاین امر چشم پوشید.
4- گاهی موضوع تفسیر «إلا» به اسم در معنا و تفسیر آیه تغییر ایجاد نمی کند و تنها یک مناقشه زبانی است.
5- تفسیر «إلا» به اسم با موضوع متصل یا منقطع بودن استثناء در مواردی ارتباط تنگاتنگ دارد.
6- مفسرین قرآن گاهی به رغم تفاوت نظر در خصوص منقطع یا متصل بودن آیات شریفه قرآن در بیان معنا و دلالت آیه یکسان عمل کرده اند.
7- در بعضی مواقع تفاوت معنا ناشی از تفاوت تعیین مستثنی منه می باشد.
8- در بعضی مواقع تفاوت معنا ناشی از تفسیر «إلا» استثنائیه به حروفی هم چون «واو» و «کاف» و... است.
9- در بعضی مواقع آراء ارائه شده از سوی بعضی مفسرین در ارتباط با «إلا» استثنائیه و معنای حاصل از آن در بین مفسرین باعث مناقشه و اختلاف شده است.
10- بعضی ازدلالت های معنایی طرح شده از سوی مفسرین در ارتباط با آیات مشتمل بر اسلوب استثناء دور از عقل است.
11- در بعضی مواقع تفسیر و تأویل «إلا» به اسم از سوی مفسرین توجیه نحوی ندارد بلکه استدلال آنها فقط یک توجیه کلامی است نه چیزدیگر. همچون استدلال زمخشری در آیه شریفه 27 سوره زخرف.
منابع و مآخذ
ابوجعفرالنحاس: اعراب القرآن، مکتبه مشکاه الاسلامیه.
ابوالحیان الاندلسی: اعراب المحیط، مکتبه مشکاه الاسلامیه.
ابوالحیان الاندلسی: التفسیر الکبیرالمسمی البحر المحیط، دارالفکر
محمود بن عمرالزمخشری: الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، دارالفکر.
عبدالرحمن بن غالب « ابن عطیه» المحرر الوجیز فی تفسیرالکتاب العزیز، مکتبه مشکاه الاسلامیه.
طباطبایی، سید محمد حسین: المیزان فی تفسیرالقرآن، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، سال 1363ش.
محمود بن عبدالله الحسینی الآلوسی: تفسیر روح المعانی، دارالاحیاء التراث العربی.
ابوعبدالله القرطبی: جامع احکام القرآن و المبین لما تضمنه لما من السنه و آیه القرآن، دار الکتب العلمیه.
محمد بن علی الشوکانی: فتح القدیرالجامع بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
مکی بن ابی طالب: مشکل اعراب القرآن، مکتبه مشکاه الاسلامیه.
پی نوشت ها :
1.استادیار دانشگاه بوعلی سینای همدان.
2.هود/108 و 107.
3.نساء/22.
4.فتح/27.
5. توبه/ 72.
6.کهف/16.
7.زخرف/27.
8.انبیاء/ 22.
9.توبه/32.
10.قصص/88.
11.انبیاء/22.
12. هود/81.
قرآن، ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)