حافظ: نسخه نهایی

دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ، مقدمه و تصحیح و تحشیه از پرویز ناتل خانلری، تهران، 1359، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 68+1006 صفحه.
سه‌شنبه، 6 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حافظ: نسخه نهایی
 حافظ: نسخه نهایی

 

نویسنده: ابوالحسن نجفی




 
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ، مقدمه و تصحیح و تحشیه از پرویز ناتل خانلری، تهران، 1359، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 68+1006 صفحه.
آثار شاعران و نویسندگان بزرگ گذشته، که بخش مهمّ میراث فرهنگی هر جامعه ای را تشکیل می دهند (به عنوان مثال همر و دانته و شکسپیر در غرب و فردوسی و خیام و مولوی و سعدی و حافظ در ایران)، سرگذشتی دارند که کم و بیش در همه جا یکسان است، بدین معنا که پس از اختراع فنّ چاپ ظاهراً سه دوره را باید از سر بگذرانند:

1.دوره چاپهای متعدد: در این دوره آثار شاعر و نویسنده به صورتهای بسیار متفاوت، هم از حیث عبارتها و واژه ها و هم از حیث حجم مطالب، به خوانندگان عرضه می شود بی آنکه در صحّت و اصالت آنها بر اساس روشهای علمی تصحیح و نقد متون دقّت کافی شده ابشد. نمونه آن نسخه های مختلف دیوان حافظ در چاپهای متعدد است که از صد و پنجاه سال پیش در هندوستان و ایران و افغانستان و کشورهای دیگر طبع شده است. اختلاف میان این نسخه ها به حدی است که حتّی یک غزل نمی توان یافت که دست کم در دو نسخه از آن عیناً یکسان باشد. از این گذشته، تعداد غزلهایی حافظ که در اصل به پانصد نمی رسد در بعضی ازاین نسخه ها از هشتصد تجاوز میکند.
2.دوره چاپ انتقادی یا منقبح: در این دوره به همت یک یا چند پژوهنده نسخه شناس و متبحر در زبان کم و بیش کهنه عصر مؤلف به مدد روشهای دقیق نقد متون، که البته با پیشرفت علوم و فنون رو به کمال می رود، و با استفاده از قدیمترین نسخه های یافت شده، چاپ جدیدی عرضه می شود که دیر یا زود چاپهای دوره نخست را به دست فراموشی می سپارد. نمونه آن دیوان حافظ در چاپ نسبتاً منقّح خلخالی به سال 1306 و سپس در چاپ منقّحتر قزوینی ـ غنی به سال 1320 است.
3.دوره چاپ نهایی: در این دوره به مدد بحثها و انتقادهایی ه در دوره دوم مطرح شده است و احیاناً با استفاده از نسخه های کهنتر و نزدیکتر به عصر مؤلف، در انجام چاپی به دست می آید که می توان آن را نسخه نهایی و نسبتاً کامل به شمار آورد، نمونه آن همین دیوان حافظ چاپ خانلری مورد بحث ماست.

پس از این سه دوره، دوره چهارمی آغاز می شود، ارزشمندتر از دوره های قبل، که در پایان این مقاله اشاره ای به آن خواهد شد.

حافظ در دوره دوم

از میان دوره های مختلف چاپ دیوان حافظ، دوره دوم محتاج تفصیل بیشتری است. در فاصله میان سالهای 1306 تا 1320، نسخه خلخالی که هم از حیث تعداد غزلیات و ترتیب ابیات هر غزل و هم از حیث کلمات و عبارات با دیگر نسخه ها، یا به بیان دیگر، با عادات ریشه دار و ذهنیّات شکل گرته دوستداران حافظ مغایرت داشت (و فراموش نکنیم که حافظ بی شک محبوبترین و مردم پسندترین شاعر ایران است و تا چند سال پیش تقریباً هیچ خانه ای در ایران و افغانستان و بعضی دیگر از کشورهای همسایه نبود که نسخه ای از دیوان او در آن یافت نشود) نتوانست جایی برای خودب از کند و اگر هم توجه عده ای از خواص را جلب کرد عامه مردم آن را ندیدند یا مطلقاً نپذیرفتند.
هنگامی که حافظ قزوینی-غنی در سال 1320 منتشر شد، این واکنهشای مخالف و تعصب آمیز همچنان ادامه یافت، هنوز بودند کسانی که نمی توانستند بپذیرند که مثلاً حافظ گفته باشد: «من و ساقی به هم تازیم (به جای «سازیم») و بنیادش براندازیم»، یا «که کس مرغان (به جای «آهوی») وحشی را از این خوشتر نمی گیرد»، یا غزلی با مطلع:
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
که خدا در ازل از بهر بهشتم نسرشت
از حافظ نباشد، یا بیت زیر که در یکی از چاپهای دیوان حافظ معروف به «چاپ» قدسی آمده است:
به حسن خلق توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
در اصل به گونه ای دیگر باشد، هرچند که ضبط قدسی به نظر عده ای از فضلا زیباتر بنماید و هر چند که فضلا به این بهانه حافظ قزوینی ـ غنی را به ریشخند بگیرند:
به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را(غزل 4)
سرانجام نسل جدیدتر که برده عادتهای ذهنی نسل پیشین نبود، تدریجاً این چاپ را، نخست در کنار چاپهای دیگر و سپس به منزله تنها چاپ معتبر پذیرفت. از سوی دیگر، حافظ شناسان به اعتقاد منصفانه از چاپ قزوینی ـ غنی به اصطلاح بعضی از جزئیات آن پرداخت و در عین حال کوشیدند تا به نسخه های قدیمی تر از نسخه اساسی قزوینی ـ غنی (مکتوب به سال 827 هجری، یعنی 35 سال پس از درگذشت حافظ) دست یابند. حاصل این کوششها چند چاپ انتقادی خوب دیگر بود که در طی چهل سال اخیر تدریجاً منتشر شد، ولی باید اذعان کرد که هیچ گدام از آنها نتوانست از حیث صحّت متن و دقت انتقادی به پای چاپ قزوینی ـ غنی برسد و به فرض انکه می رسید، نمی توانست آن را منسوخ کند. این بار نوبت حافظ قزوینی ـ غنی بود که عادت ذهنی خوانندگان شود!
یکی از این کوششها اتفاقاً از جانب خود خانلری بود که به نسخه ای کهنتر از نسخه اساس قزوینی ـ غنی دست یافت و بر مبنای آن نخست سلسله مقالاتی در نقد نسخه قزوینی ـ غنی نوشت که به سال 1327 در مجله یغما چاپ شد و سپس همان نسخه کهنتر را که به سال 813 ـ 814 نوشته شده و در حقیقت منتخبی از 153 غزل حافظ بود با تصحیح بعضی از غلطهای آشکار در سال 1337 منتشر شد. همزمان با چاپ این نسخه، مقالات سابق الذکر خانلری با اصلاحات و اضافاتی در رساله متسقلی تحت عنوان چند نکته در تصحیح دیوان حافظ نیز به چاپ رسید.(1) هم آن کتاب و هم این رساله بحثهای فراوانی برانگیخت که به زودی به آنها اشاره خواهیم کرد.

چاپ نهایی

پس از چاپنسخه منتخب غزلیات حافظ، خانلری بر آن شد تا به نسخه های بیشتر و کهنتری دست یابد و از دیوان حافظ چاپ انتقادی بهتری عرضه کند. حاصل کوشش سالیان او همین کتاب مورد بحث ماست که تقریابً چهل سال پس از حافظ قزوینی ـ غنی به دست دوستداران این شاعر می رسد. ماخذ خانلری چهارده نسخه کهن است که قدیمی ترین آنها در سال 807 و جدیدترین آنها در نیمه قرن نهم هجری استنساخ شده است.(2) از این نسخه ها دست کم ده (و چه بسا یازده) نسخه مسلماً از نسخه اساس قزوینی ـ غنی قدیمی تر است و همین به تنهایی مزیت چاپ خانری را بر چاپ قزوینی ـ غنی نشان می دهد. به علاوه، خانلری که هم در علم زبان شناسی و هم در هنر شاعری دست دارد و در مقایسه با زبان چاپ حافظ قزوینی ـ غنی از روشهای پیشرفته تری در تصحیح انتقادی متون بهره مند بوده، توانسته است چاپی عرضه کند که در برتری آن بر چاپ قزوینی ـ غنی تردیدی نیست.
مصحح در مقدمه کتاب (صفحه های بیست تا بیست و شش) روش تصحیح خود را به تفصیل شرح داده که خلاصه آن از این قرار است:
الف ـ هرگز کلمه ای نیاورده که دست کم متکی بر یکی از نسخه های مأخذ نباشد، جز در چند مورد جزئی که هر بار با عنوان «تصحیح قیاسی» به آنها اشاره شده است.
ب ـ چون ترتیب ابیات غزلها در نسخه ها یکسان نبوده است، حکم اکثریت نسخه ها را ملاک قرار داده و در موارد تساوی دو دسته نسخه ها آن دسته را که شامل نسخه های قدیمی تر بوده، معتبر شمرده است.
ج ـ در مورد انتخاب کلمات و عبارات، چون اتکا به قدمت نسخه ها (که اختلاف زمان کتابتشان از ده بیست سال تجاوز نمی کند) وجهی نداشته است، ناچار قرائن ادبی و زبانی را، به اعتبار صورت و مضمون غزل، در نظر گرفته و در مواردی که این قرائن کارساز نبوده (مثلاً در مورد رجحان «زلف» بر «جعد» یا بالعکس) اعتماد به نسخه کهنتر کرده است.
د ـ ابیاتی را که در اکثر نسخه ها نبوده به حاشیه برده و همچنین غزلهایی را که فقط در یک یا دو گاهی سه نخسه وجود داشته یا برای مصحح مسلّم بوده که از اشاعر دیگری است به «ملحقات» پایان کتاب منتقل کرده است.
ه ـ در این جلد فقط غزلیات را آورده و قصاید و اشعار دیگر حافظ را به جلد دوم کتاب موکول کرده است.

تفاوت حافظ قزوینی ـ غنی با حافظ خانلری

تفاوت میان این دو چاپ، نخست در تعداد غزلهاست. حافظ خالنری چهار غزل اصیل اضافه بر حافظ قزوینی ـ غنی دارد. مطلع این چهار غزل از این قرار است:
صبح دولت می دمد کو جام همچون آفتاب
فرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب(غزل 14) ز دل برآمدم و کار بر
ز خود برون شدم و یار در نمی آید (غزل 234)(3)
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید(غزل 235)
جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس
بیگانه گرد و قصه هیچ آشنا مپرس (غزل 246)
متقابلاً دوازده غزل ذیل در حافظ قزوینی ـ غنی هست که در حافظ خانلری دیده نمی شود:
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
تاب آن زلف پریشان تو بی چیزی نیست (غزل 75)
میر من خوش می رود کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شود که پیش قدّ رعنا میرمت (غزل 92)
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث (غزل 96)
تویی که بر سر خوبان کشوری چو تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج (غزل 97)
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح(غزل 98)
بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
که به بالای چمان از بن و بیخم برکند (غزل 181)
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود (غزل 223)
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید (غزل 238)
درآکه در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز (غزل 261)
سحربه بوی گلستان دمی شدم در باغ
که تا چو بلبل بی دل کنم علاج دماغ (غزل 295)
ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل
سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (غزل 308)
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شکن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن (عزل 388)(4)
مصحح در «ملحقات»(ص 981 تا 997) به تفصیل شرح داده است که چرا غزلهای فوق را از حافظ نمی داند، دلایل او البته قانع کننده می نماید، اگر تردیدی باشد در مورد دو غزل 434 و 435 حافظ قزوینی ـ غنی است که در حافظ خانلری در یک غزل (غزل 426) به هم آمیخته اند، متقابلاً در حافظ قزوینی ـ غنی غزلهای 237 و 365 هر کدام در حافظ خانلری مبدل به دو غزل مستقل شده است. این دو به ترتیب عبارتند از غزلهای 233 و 234 و سپس غزلهای 357 و 358، آیا حق با خانلری است یا قزوینی؟ اظهارنظر قطعی برای نویسنده این سطور میسّر نیست. خود خانلری درباره دو غزل اخیر می گوید:
باید گمان برد که شاعر خود در غزل دست برده و بعضی از بیتها را اصلاح کرده یا تغییر داده است یا آنکه در اصل دو غزل ... سروده و کاتبان ایات آنها را دنبال هم آورده و به صورت یک غزل ثبت کرده اند (ص 1005).
با این همه، بعید می نماید که حافظ بیت زیر را در دو غزل عیناً تکرار کرده باشد:
مگر به روی دلارای یار ماورنی
به هیچ وجه دگر کار برنمی آید
(غزلهای 233 و 234)
از اینجا و از روی قرائن و شواهد دیگر می توان حدس زد که این از نوع تصرّف کاتبان نباشد، بلکه حافظ نخست یک غزل سروده ولی س از اینکه، به شیوه مالوف خود، مرتباً تصرفاتی در عبارات و ابیات آن کرده ترجیح داده است که آن را به صورت دو غزل دراورد. و یا، برعکس، در ابتدا دو غزل با وزن و قافیه و حتّی مضمون واحد سروده و پس از حکّ و اصلاح عبارات و حذف بعضی از ابیات سرانجام تصمیم گرفته است که آن را مبدل به یک غزل کند، اینکه تحریر نخست کدام است و تحریر آخر کدام، خود مسأله ای است که نیاز به دقت و بررسی بسیار دارد و امیدواریم که روزی این مشکل (و مشکلات دیگر) به مدد نقد ادبی گشوده شود. نگارنده فعلاً ترجیح می دهد که بر ضبط خانلری به عنوا تحریر نهایی اعتماد کند.
تردید دیگری که به خواننده دست می دهد در مورد اصالت غزلهایی است که فقط در دو نسخه از ماخذ خانلری وجود داشته است (مثل غزلهای 249 و 470) و حال آنکه در «ملحقات»، یعنی در اشعاری که خالنری آنها را از حافظ نمی داند، غزلهایی هست که در دو نسخه و حتّی بیش از دو نسخه آمده است. علت ترجیح آنها بر ینها چیست؟ مسلما صرف این تذکر که:«در نظر ما این ابیات در لفظ و معنا شباهتی به آثار حافظ ندارد» (ص 996). کافی به نظر نمی رسد امیدواریم که این مسائل در جلد دوم کتاب حل شود.

چند ایراد

بحث بیشتر درباره اصالت غزلها و ابیات و احیاناً رجحان بعضی ازنسخه بدلها بر متن به فرصت و صلاحیتی بیش از آنچه برای نویسنده این سطور فراهم است نیاز دارد. مسلماً دوستداران حافظ و اهل فضل و ادب در این باب کوتاهی نخواهند کرد، زیرا این دوره سوم به مدد همین بحثها و انتقادهای سازنده باید طی شود تا به دوره چهارم برسیم. در اینجا فقط به ذکر چند نکته بسنده می کنیم:
خانلری در مورد بیت زیر که در حافظ قزوینی ـ غنی (غزل 9) آمده است:
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان ار
می گوید: «در مصراع اول، به اصطلاح عروض، زحاف تشعیت هست (یعنی چنین تقطیع می شود: فاعلاتن فعلاتن مفعولن فعلن: رمل مخبون مشعّث اصلم) که به زبان ساده آن را سکته می خوانند. نظیر این زحاف یا سکته در هیچ بیت دیگر از غزلهای حافظ نیامده(5)، و نه تنها به گوش مردم این زمان، بلکه ظاهراً برای زمان حافظ یا چندی پس از او نیز روان و خوشایند نبوده است»(صفحه بیست و یک مقدمه). خانلری بر مبنای این استدلال و به استناد دو نسخه کهن، مصراع اول بیت فوق را به صورت زیر ترجیح داده است:
هرکه را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است (غزل 9)
شاید این صورت واقعاً اصیل و از خود حافظ باشد، اما نه به صِرف آن استدلال،زیرا زحاف تشعیث یا، به عبارت ساده تر، تبدیل فاعلاتن یا فعلاتن به مفعولن، دست کم در سه بیت دیگر از اشعار حافظ نیز دیده می شود (و تصور نمی رود که شاعران قبل و بعد از حافظ هم از این زحاف احتراز کرده باشند):
اگر به سالی حافظ دری زند بگشای
که سالهاست که مشتاق روی چون مه ماست (غزل 29)
تقطیع مصراع اول: مفاعلن مفعولن مفاعلن فعلان.
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خُمِ می دیدم خون در دل و سر در گل بود (غزل 203)
تقطیع مصراع دوم: فعلاتن مفعولن فعلاتن فعلن.
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطر باشد هان تا نکنی (غزل 471)
تقطیع مصراع دوم: فاعلاتن فعلاتن مفعولن فعلن.
در مورد تصحیحات قیاسی یا ذوقی (که تعداد آنها بیار اندک است) هرچند خانلری خودصادقانه بعضی از آنها را تشریح و علت تصرف خود را توجیه می کند، باید گفت که: در بعضی از موارد دلایل رجحان معلوم نیست و به هر حال مغایر روش تصحیح اوست که، طبق آنچه در سطور گذشته آمد، از یک سو حکم اکثریت نسخه ها را ملاک قرار داده و از سوی دیگر ابیاتی را که در اکثر نسخه ها نبوده به حاشیه برده است. مثلاً در غزل 407، بیت 9 در چهار نسخه از پنج نسخه مأخذ نیست و با این همه در متن آمده و بیت زیر که در چهار نسخه مأخذ هست در متن نیامده است:
هرچند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
یا در بیت 2 از غزل 372، در هشت نسخه کلمه «خرقه» آمده، ولی مصحح به استناد یک نسخه «فرقه» را بر آن ترجیح داده است. همچنین در بیت اول از غزل 459، عبارت «بزم درد نوشان» فقط در یک نسخه (از نه نسخه) وجود داشته است. البته تردیدهای مصحح خود نشانه روسایی و دقت علمی هر محقّق واقعی است، اما گاهی هم نتایج اطمینان بخشی از انها به دست نیامده است. مثلاً بیت 6 از غزل 396، پس ازمقابله ضبطهای مختلف و مغشوش نسخه ها، نخست به صورت نازیبای زیر عرضه شده:
من نگویم که قدح گیر و لب ساغر بوس
بشنو ای جان که نگوید دگری بهتر از این
و سپس در «تصحیحات»، در مصراع اول،‌«چه گویم» به جای «نگویم» از روی تصحیح قیاسی پیشنهاد شده است، ولی اگر حکم ذوق ملاک باشد (چنانکه در مورد «فرقه» و رجحان آن بر «خرقه») باید گفت که برای این بیت، پیشنهاد سابق خانلری در رساله چند نکته در تصحیح دیوان حافظ (ص 44)، لااقل به استناد یک نسخه کهن، بسیار مقبولتر است:
من نگویم که قدح نوش و لب ساقی بوس
بشنو زانکه بگوید دگری بهتر از این
در موارد نادر دیگری، تصحیح قیاسی قانع کننده نمی نماید. مثلاً به گمان ما در بیت زیر به جای «برخاست»، که در هییک از سه نخسه مأخذ نیامده، حقاً می توان همان کلمه «برخاست»(به معنای «برپا شد»)(6) را که در دو نسخه مأخذ موجود است باقی گذشت:
نوبه زهد فروشان گرانجان بگذشت
وقت رندیّ و طرب کردن رندان برجاست (غزل 25)
بحث درباره غلطهای چاپی و احیاناً مسامحه ها هر چند جدّی نیست (زیرا امکان رفع یا اصلاح آنها در چاپهای بعد به سادگی میسّر است) اما در اینجا به چند نکته نسبتاً مهم اشاره می کنیم تا در چاپهای آینده تصادفاً از نظر دور نماند.
پس از یک مقابله سریع میان حافظ خانلری و حافظ قزوینی ـ غنی موارد اختلاف نسبتاً متعددی دیده شد که ذکری از آنها نرفته است.(7) در مواردی (که البته نادر) تفاوت نسخه بدل با متن روشن نیست.(8) بعضی از این لغزشها «در تصحیحات» برطرف شده است، اما در خود این تصحیحات نیز اشکالات فراوان به چشم می خورد.(9) در فهرست الفبایی غزلها (ص چهل و سه تا شصت و دو مقدمه) چند مسامحه دیده می شود که البته عجیب می نماید. مثلاً معلوم نیست چرا غزل 463 («احمد شیخ اویس حسن ایلکانی») به جای حرف «ی» در حرف «ن» آمده یا از آن عجیبتر غزل 408 («خنک نسیم معتبر شمامه دلخواه») در فهرست غزلهای حرف «واو» قرار گرفته است!

نمونه یک کار علمی

از این نکته های جزئی که بگذریم، حافظ خانلری، علاوه بر محاسن متعدد که ذکر آنها رفت، دو حسن بزرگ دیگر نیز دارد:
نخست آنکه متن غزلها در صفحه های دست راست (صفحه زوج) آمده و در برابر آنها در صفحه مستقلی (صفحه فرد) همه اختلاف نسخه ها به دست داده شده است. حسن بزرگ و بی نظیر این روش در این است که هر خواننده ای می تواند همه اختلاف نسخه ها را، چه از لحاظ ترتیب ابیات و چه از لحاظ تفاوت عبارات، در یک نظر سریع ببیند و بخواند و در یابد. و این امتیاز کوچکی نیست، برای مقایسه کافی است تا نگاهی کنیم به چاپهای متعدد دیوان حافظ در سالهای اخیر که نسخه های مأخذ بعضی از آنها از دو یا سه تجاوز نمی کند، ولی کثرت حواشی و آشفتگی در ضبط نسخه بدلها به حدّی است که هر خواننده پر حوصله ای را می رماند وحتی از خواندن بیزار می کند. هنر تلخیص و سادگی هنر بزرگی است که از هر کس برنمی آید، ذهن روشن و منطقی و ذوق سلیم می خواهد.
حسن دیگر این چاپ هنر بسیار کمیابی است که می توان آن را شرافت علمی و امانت در کار یا ترجیح حقیقت برتعصب نامید. در واقع بسیار نادرند محققانی که پس از کشف نکته ای تازه و نیل به حقیقتی نسبتی در آن تعصبّ نورزند، یعنی اگر متوجه خطای خود یا حقانیت نظر دیگران شدند بتوانند پا بر سر غرور خود بگذارند و جانب حقیقت را فرو نگذارند. مقایسه رساله چند نکته در تصحیح دیوان حافظ با چاپ فعلی دیوان حافظ نشان می دهد که خانلری تقریباً نیمی از اظهارات قاطع و مستدل سابق خود را کنار گذاشته و در بسیاری از موارد حق را به ضبط اکثریت نسخه ها و حتّی به همان ضبط حافظ قزوینی ـ غنی، که در آن رساله مورد انتقادهای شدید او قرار گرفته، داده است. درباره این مطلب باز هم بحث خواهیم کرد. در اینجا، برای مثال، به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم. در مورد بیت زیر:
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال درهای و هو ببست (غزل 32)
که در حافظ قزوینی ـ غنی نیز به همین صورت آمده است، خانلری نخست به استناد نسخه کهن مدعی شده بود که در مصراع اول به جای دومین «پرده» باید «زخمه» بیاید، زیرا «گذشته از ضعف معنی، تکرار کلمه پرده در یک مصراع، شعر را چنان سست کرده که از سخنوری چون حافظ حال است»(چند نکته...، ص 7)، اما اکنون به پیروی از اکثریت نسخه ها (جز یک نسخه)، بیت را عیناً به صورت فوق ثبت کرده است.
نمونه دیگر بیت زیر در حافظ قزوینی ـ غنی است:
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی بر سان شیخ جام را(غزل 7)
که خانلری بر آن ایراد گرفته بود:«اگر شعر چنین باشد ناچار باید آن را تعریضی دانست به کسی که در زمان حافظ یا دست کم نزدیک به زمان او شهرت و مقام مذهبی مهمی داشته و به «شیخ جام» معروف باشد و من چنین کسی را نشناخته ام و شیخ الاسلام احمد جامی معروف که قریب دو قرن قبل از حافظ می زیسته و مولد و مدفنش بسیار از جای زندگانی حافظ دور بوده، ممکن نیست مورد چنین کنایه ای قرار گیرد. بنابراین درست بر طبق قدیمی ترین نسخه موجود از دیوان حافظ شیخ خام است به جای «شیخ جام»، و شاید نسخه نویسان برای ساختن تجنیس بدون منظور داشتن مناسبتهای دیگر آن را تبدیل کرده اند»(چند نکته...، ص 6).
بیان این نکته غوغایی برانگیخت و بزرگانی چون مرحوم علی اکبر دهخدا و مرحوم محمد معین و بسیاری دیگر درباره آن به بحث پرداختند و مرحوم دهخدا اظهار کرد که «جام می» در مصراع نخست نیز باید «خام می» باشد. سپس مرحوم سید محمد فرزان به میدان این جدل آمد و ایرادهای شدیداللحنی بر رساله چند نکته... گرفت و خانلری نیز جوابهای تندی به او داد، اما سرانجام نتیجه مقنعی به دست نیامد و حتّی، جنانکه رسم نامیمون زمانه است، کار بحث علمی به ناسزاگویی کشید. در پایان نوبت به مرحوم جلال الدین همایی رسید که گفت همان «شیخ جام» درست است، منتها «مقصود حافظ از شیخ جام همین جام می است که خود را مرید او خوانده بود، یعنی چون حافظ خود را «مرید جام می» نامید پس ناگزیر جام می شیخ او خواهد بود».(10) اکنون در این چاپ جدید دیوان حافظ می بینیم که خانلری، با وجود آن همه دفاع سرسختانه از «شیخ خام»، عاقبت به واقعیت بی چون و چرا گردن نهاده و «شیخ جام» را بر آن ترجیح داده است (غزل 7).

دوره نقد ادبی

گفتیم که پس از طی آن سه دوره نخستین، دوره چهارمی نیز هست. این دوره را می توان «دوره نقد ادبی» بر مبانی صحیح و محکم دانست. مقصود این نیست که اگر از آثار شاعران و نویسندگان نسخه کاملی به دست نباشد، هرگز نمی توان درباره آنها داوری کرد. مقصود یکی از انواع نقد ادبی و در حقیقت بارورترین شاخه نقد ادبی امروز است، یعنی بررسی تغییرات و اصلاحاتیکه خود شاعر یا نویسنده در آثارش وارد کرده است و جستجوی علل انتخاب آنها، به منظور کشف قواعد «هنر ادبیات».
می گویند" روزی یک شاگرد نقاش از استادش پرسید: «چه وقت باید پرده نقاشی ام را تمام شده بدانم؟» و استاد جواب داد: «هر قت که بتوانی با حیرت به آن نگاه کنی و به خود بگویی: منم که این را ساخته ام»! یعنی در واقع هیچ وقت!(11) در حقیقت این کمال طلبی، وسواس هنرمندان بزرگ است، یعنی کسانی که زیستنرا برای آفریدن می خواهند. و حافظ که بی شک از همین گروه است، بنا به شواهد و قرائن آشکار، در همه مدت عمر لحظه ای از حکّ و اصلاح و تغییر و تکمیل اشعار خود غفلت نکرده است. و همین است علت اصلی اختلاف میان نسخه های دیوان او، در واقع هیچ شاعر و نویسنده دیگری در ایران نیست که نسخه های اثرش این همه با یکدیگر اختلاف داشته باشند. اکنون چاپ نهایی دیوان حافظ می تواند نوع پرسشهای ما را در زمینه تقد ادبی تغییر دهد.
تاکنون از خود می پرسیدیم: چگونه بدانیم که آیا وجود این بیت در یک یا چند نخسه و عدم آن در یک یا چند نسخه دیگر کار خود شاعر است یا سهو کاتبان؟ چگونه می توانیم مطمئن باشیم که آیا حافظ «کشتی نشستگان» گفته است یا «کشتی شکستگان»؟ کافی نبود که در جواب آن مثل ناصرالدین شاه (طبق یک روایت شایع) بگوییم:
بعضی نشسته خوانند بعضی شکسته خوانند
چون نیست خواجهحافظ، معلوم نیست ما را!(12)
اکنون با انتشار حافظ خانلری می توانیم مطمئن باشیم که پاسخ این پرسشها را به دست آورده ایم و نوبت آن است که بپرسیم: چرا حافظ این بیت را از غزل خود حذف کرده و چرا آن بیت را بر آن افزوده است؟ چرا حافظ این کلمه یا عبارت راتغییر داده و کلمه یا عبارت دیگری به جای آن نشانده است؟ همین پرسشها و جستجوی پاسخ آنهاست که می تواند نقد حافظ را وارد زمینه ای کند که نه تنها در حوزه بحثهای چند ساله درباره اشعار او تازگی دارد، بلکه گشاینده راه تازه ای در نقد ادبی به معنای اعم کلمه نیز باشد.
البته توجیه بعضی از این تغییرات و اصلاحات همیشه دشوار نیست. مثلاً در مورد بیت زیر:
خوش وقت بوریای گدایی و خواب امن
کاین عیش نیست روزی او رنگ خسروی (غزل 477)
پیداست که چرا حافظ مصراع اول ان را از صورت «می خور که در قیاس فراغ و حساب امن» و مصراع دوم را نیز از صورت «یک بوریای فقر و صد اورنگ خسروی» به صورت نهایی فوق درآورده است (و تازه در این صورت نهایی نیز نخست «در خور» به جای «روزی» آمده بوده است). یا هنگامی که در اول می گوید:
ما هم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است (غزل 69)
و سپس با توجّه به این نکته که به قول خانلری «معلوم نیست از کجا برون رفته است» (چند نکته، ص 12) «برون رفت» را به شد از شهر تبدیل می کند تا ضمناً میان معانی اصلی و فرعی «ماه» و «هفته» و «شهر» و «سال» نیز مراعات نظیر کرده باشد نیتجه گیری چندان دشوار نیست، یا هنگامی که نخست چنین می سراید:
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری(غزل 439)
معلوم است که سپس چرا حارس را به جای «مونس» به کار برده، زیرا اولاً:«دعای سحر کسی در حق دیگری مونس جان او نمی شود بلکه حارس جان اوست»(چند نکته ...، ص 49). و ثانیاً: از این طریق میان «حارس» در مصراع اول و «حافظ» در مصراع دوم ارتباط معنایی ظریفتری برقرار می شود، بدیهی است که «پادشاه حسن» در بیت زیر:
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو (غزل 400)
دیر یا زود می بایست جای خود را به آفتاب حسن بدهد، زیرا «کلمه پادشاه... مناسبتی با اوج و زوال که اصطلاحات نجومی است ندارد»(چند نکته...، ص 45). یا اگر اصطلاح «حقّ صحبت» در بیت زیر:
به جان پیر خرابات و حقّ صحبت او
که نیست در سر من جز هوای خدمت او (غزل 397)
مبدل به حق نعمت شده برای این بوده که «مراد از نعمت پیر خرابات چنانکه واضح است شراب است، گذشته از اینکه این بیت به این طریق با معنای بیت دوم (13) هم بیشتر تناسب دارد» (چند نکته...، ص 45). یا از قرائن پیداست که حافظ نسخت گفته است:
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت (غزل 122، حافظ قزوینی ـ غنی)
سپس آن را چنین اصلاح کرده:
چو گفتمش دل ما را نگاه دار چه گفت (نسخه «ط» از ماخذ خانلری)
و در آخر آن را به این صورت درآورده است:
نگه نداشت دل ما و جای رنجش نیست
ز دست بنده چه خیز خدا نگه دارد (غزل 118)
با این همه، داوری صحیح و مطمئن در همه جا به آسانی حاصل نمی شود. مثلاًبیتزیر
آن که پیشش بنهد تاج تکبّر خورشید
کبریایی است که در حشمت درویشان است (غزل 50)
در هفت نسخه از ده نسخه ماخذ خانلری نیست (و این هفت نسخه از کهنترین نسخه هاست)، و علاوه بر این، در دست نوشته های بازمانده از زحمات حیات حافظ نیز نیامده است (صفحه هشت، مقدمه کتاب). آیا به حکم اکثریت نسخه های معتبر می توان نتیجه گرفت که خود حافظ بعداً آن را حذف کرده باشد؟ و چرا؟ آیا برای این نبوده اس تکه مضمون و حتّی صورت این بیت با مضمون و صورت بیت پیشین آن: آنچه زر می شود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیایی است که در صحبت درویشان است
تقریباً یکی است؟ اگر هم نتیجه گیری در این مورد آسان باشد، هنگامی که به بیت زیر می رسیم:
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت (غزل 93)
و از خود می پرسیم که چرا حافظ در مصراع اول آن «گر» را به ور تغییر داده است پاسخ دشوار می شود در حافظ قزوینی ـ غنی، «ارخود» آمده است که با «گرخود» تفاوت معنایی ندارد. در حافظ خانلری، نخست «گرخود» می آید و سپس در تصحیحات (صفحه شصت و شش مقدمه) به «ورخود» اصلاح می شود و حال آنکه ضبط اخیر فقط در سه نسخه از ده مدل نسخه ماخذ (با احتساب نسخه «ن») وجود دارد.
به نظر نویسنده این سطور، اتفاقاً این کار خود حافظ نیست، بلکه از نوع تصرفات بعضی از کاتبان است. این کتاتبان پس از توجّه به بعضی از «ترفندها» یا «رندیها»یی که حافظ بنابر معروف، برای «اغفال» محتسبان یا محتسب صفتان به کار می برده است، گمان کرده اند که شاعر می خواسته است در پرده بگوید که:«حتّی اگر قرآن را با چارده روایت از بر بخوانی با هم عشق است که به فریادت می رسد»، غافل از اینکه حافظ جون هنرمند بزرگی است، مانند همه هنرمندان بزرگ در آنچه می آفریند همواره جا را برای تفسیرهای گوناگون باز می گذارد و بنابراین اگر هم فرضاً نظرش به معنای اخیر بوده باشد، نیازی به تغییر عبارت نداشته است؛ زیرا ذکر ضمیر«خود» به دنبال کلمه «اگر» اتفاقاً می تواند هم برای تاکید کلمه اخیر باشد زیرا ذکر ضمیر «خود» به دنبال کلمه «اگر» اتفاقاً هم برای تاکید کلمه اخیر باشد و هم به معنای «حتی» (و «خود» در این معنا در متون کهنتر از زمان حافظ، مثلاً در شاهنامه، فراوان به کار رفته است). پس به اختیار ما خوانندگان است که «گرخود» را در این شعر «اگر مؤکّد» معنا کنی یا «حتّی اگر» و البته در صورت اول، کلمه «عشقت» بدون تکیه و در صورت دوم، با تکیه ادا خواهد شد.

صنعت ایهام

اکنون می توان پی برد که چرا حافظ در اوّل گفته است:
بود آیا که در میکدها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند
(غزل 202، حافظ قزوینی ـ غنی)
و سپس «بود آیا» را به «باشد ای دل» تغییر داده است:
باشد ای دل که در میکده ها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند
(غزل 197، حافظ خانلری)
زیرا «بود آیا» راه چاره ای نیست جز اینکه بر وجه استفهامی بخوانیمو حال آنکه «باشد ای دل» را می توان هم بر وجه استفهامی و هم بر وجه ایجابی خواند و بدین گونه تفسیرهای مختلفی از آن کرد.
اگر امکان این وجه دوگانه (ایجابی و استفهامی) را در بسیاری از اشعار حافظ بپذیریم شاید در مورد بیت زیر:
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن
که آب روی تو آتش در اغوان انداخت
(غزل 16ف حافظ قزوینی ـ غنی)
دیگر نیازی نباشد که تصور کنیم حافظ بعداً «می روی» را به «کی شدی» تبدیل کرده، تا مثلاً جمله از نظر دستوری و معنایی محکمترشود:
شراب خورده و خوی کرده کی شدی به چمن
که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
(غزل 17، حافظ خانلری)
زیرا بیت قبل را نیز می توان بر وجه استفهامی خواند و همین نتیجه را به دست آورد. بنابراین چه بسا در مورد بیت زیر:
دوش از این غصّه نخفتم که رفیقی می گفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
(غزل 158، حافظ قزوینی ـ غنی)
این بحث بیهوده باشد که آیا «رفیقی» درست است یا «فقیی»(14)، زیرا اگر مصراع دوم را به صورت استفهامی بخوانیم نه تنها این مشکل منتفی می شود، بلکه معانی بسیار ظریف دیگری نیز از آن به دست می آید. با قبول این نکته، می توان حدس زد که حافظ نخست «فقیهی» به کار برده و سپس به منظور القای ای معانی ظریف آن را به «رفیقی» و چه بسا بعداً به «حکیمی»(طبق هفت نسخه از ده نسخه ماخذ) تغییر داده باشد. مگر نه اینکه حکیم کسی است که می تواند سخنان کنایه آمیز و «چند پهلو» بگوید؟
البته پاره ای از بیتها را جز به صورت استفهامی نمی توان خواند، مانند این بیت:
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایه این در به آفتاب رود؟(غزل 216)
اما در موارد دیگر تردیدهایی به دل راه می یابد. مثلاً مصراع دوم بیت زیر را:
خود گرفتم که افکن سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود؟(غزل 212)
آیا بر وجه ایجابی هم می توان خواند؟ به نظر عده ای شاید جواب مثبتباشدو در این صورت چه بسا معانی بسیار متعدد و بسیار باریکی از آن مستفاد شود. بر این اساس آیا می توانیم در بیت سابق الذکر:
عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ
قرآن زبربخوانی با چارده روایت
جمله «عشقت رسد به فریاد» را نیز به صورت استفهامی بخوانیم و باز هم معانیدیگری از آن به دست آوریم؟
اینجاست که به «صنعت ایهام» می رسیم که در به کاربردن آن حافظ بی گمان چیره دست ترین شاعر ایران است. خانلری در جای دیگر سخن بسیار درستی در این باره گفته است: «باید به هنر و شیون خاص غزلسرایی حافظ توجه داشت و آن نکته ای است که در علم بدیع صنعت ایهام خوانده می شود. حافظ می کوشد از هر کلمه ای به حدّاکثر استفاده کند، یعنیگذشته از معنای صریحی که مقصود اصلی گوینده است از معانی فرعی و مجازی کلمه نیز بهره بگیرد. و این معانی ثانوی را با معانی مجازی کلمات دیگری که در یک مصراع یا یک بیت می آورد به طریقی ارتباط دهد و میان آنها تناسبی ایجاد کند. به این طریق شعر حافظ... به سرودی شبیه است که از یک نغمه اصلی و یک یا چند نغمه فرعی هماهنگ» ساخته شده باشد.(15) نمونه ساده آن بیت زیر است:
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا نفس آشنا شنید (غزل 238)
که حافظ نخست در مصراع دوم «سخن» آورده بود (که به موجب پنجنسخه معتبر، از جمله حافظ قزوینی ـ غنی)، ولی سپس این کلمه را مبدل به نفس کرده است، تا به قول خانلری، هم به معنای «وزش» باشد که با صبا مناسبت دارد و هم معنای «گفتگو» و «سخن» از آن برآید، چنانکه کلمات «همنفس» و «همدم» به معنای «هم صحبت» و «هم سخن» است (چند نکته ...، ص 30).

وحدت مضمون

سرانجام چاپ نهایی دیوان حافظ به این توهم دیرینهپایان میدهد که هر بیت حافظ معنایی مستقل از دیگر ابیات غزل دارد. می دانیم که افسانه ای نیز در این باره ساخته اند" روزی شاه شجاع، که دعوی شاعران داشته است، حافظ را احضار می کند و می پرسدکه چرا در غزلهای او وحدت مضمون نیست و چرا هر بیت ساز جداگانه ای می زند و حافظ پاسخ می دهد: شهرت غزلهای من با همه گسیختگی در آفاق پیچیده و حال آنکه اشعار تو با همه پیوستگی از دروازه شیراز پا بیرون نگذاشته است! شاید همین برداشت نادرست از اشعار حافظ بوده که سرنوشت غزلسرایی را در ایران تا شش قرن بعد تعیین کرده است!(26)
اکنون برای نخستین بار در تاریخ چاپهای دیوان حافظ، می بینیم که در پرتو دقتی که خالنری در تنظیم و ترتیب ابیات به کار برده است، هر غزل حافظ در حول یک مضمون واحد دور می زند، هرچند که دریافت آن همیشه در نظر اول به آسانی دست ندهد. بر این اساس اگراحیاناً دیده شود که یک یا دو بیت غزل ارتباط عنایی محکمی با دیگر ابیات ندارد، شاید بتوان حکم کرد که این بیت یا بیتها را حافظ در تجدیدنظر از غزل خود حذف کرده است، البته مشروط به اینکه نسخه های معتبر کهن این حدس را تایید می کنند. برای نمونه غزل 212 را عیناً در اینجا نقل می کنیم:
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ دهد بار پشیمانی بود

خود گرفتم که افکنم سجّاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
بی چراغ جام در خلوت نمی یازم نشست
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود
همّت عالی طلب جام مرصّع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمّانی بود
گرچه بی سامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندرین کشور گدایی رشک سلطانی بود
نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خود پسندی جان من برهان نادانی بود
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدم جان می از جانان گرانجانی بود
دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود
مضمون تقریبی این غزل ـ البته به صورت «خطّی» یعنی تحلیلی و نه ترکیبی ـ فیض دولتی است که در پرتو جام می حاصل می شود و مقام خلوت گدایی را از مقام سلطانی بالاتر می برد. با قبول این مضمون، می بینیم که بیتهای 7 و 8(که به ترتیب در 6 و 7 نسخه از مجموعه 9 نسخه مأخذ نیامده است) شاید واقعاً زاید باشد،دست کم می توان گفت که این دو بیت پند آمیز که لحن «انشایی» اش با لحن «اخباری» بیتهای دیگر مغایرت دارد، در قوت و سلاست نیز به پای آنها نمی رسد.
این بود چند نمونه از راههای که می توان به مدد حافظ خانلری در زمینه نقد ادبی گشود، خوشا سرنوشت حافظ و خوشا روزگاری که در آن می توان دوره سه گانه چاپ آثار شاعر را پشت سر گذاشت و به دوره نقد ابدی راستین رسید. دریغا که سعدی هنوز به دوره دوم نرسیده است و فردوسی در چاپ مجتبی مینوی و مولوی در چاپ نیکلسون تازه می خواستند دوره دوم را آغاز کنند و خیام و نظامی و بسیاری دیگر هنوز در دوره اول به سر می برند!(17)

پی نوشت ها :

1. چاپ تهران، انتشارات سخن، 1337. این رساله کوچک در حقیقت یکی از معدود کتابهایی است که تاکنون درباره روش علمی تصحیح متون در ایران نوشته شده است.
2. البته بعضی از این نسخه ها بسیار ناقص است، مثلاً نسخه مورخ 811 شامل 36 غزل و نسخه مورخ 807 شامل 41 غزل و نسخه مورخ 817 ـ 838 غزل بیشتر نیست.
3. از ابیات این غزل، فقط دو بیت و چهارم در چاپ قزوینی ـ غنی در ضمن غزل دیگری با مطلع زیر آمده است:
نفس برآمد و کام زتو برنمی آید
فغان که بخت من از خواب درنمی آید (غزل 237)
4. غزلی با مطلع زیر را خانلری جزء قصاید حافظ دانسته و چاپ آن را به مجلد دوم موکول کرده است:
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند می خورم (غزل 329)
5. تأکیدها در همه جا از ناقل این سطور و نگارنده مقاله است.
6. «برخاست» به معنای «برپا شد» یا «پدیدار شد» در متون قدیم فراوان به کار رفته است، از جمله در این بیت از خود حافظ:
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست (غزل 28)
یا در این عبارت: «موسی را آرزوی اهل بیت خویش برخاست»(قصص الانبیاء، از ابواسحاق ابراهیم بن منصور بن خلف النیشابوری، تهران، 1340، ص 304).
7. از جمله در نسخه های ماخذ غزل 351 و نیز ترتیب ابیات غزل در صفحه های 625 و 627 از روی نسخه قزوینی ـ غنی. بعضی از موارد جزئی دیگر از این قرار است: ص 15، بیت 6 («مکن هنری»)
؛ ص 35، بیت 8(«نبود نقش دو عالم»)؛ ص 71، بیت 1 («کرم نما و فرود آ»)؛ ص 81، (ذکر اینکه بیت 6 در نسخه قزوینی ـ غنی نیست)؛ ص 375 (ذکر اینکه بیت 2 در نسخه غزوینی ـ غنی نیست)؛ ص 451، بیت 2(«صعب است می باید کشید»، بدون واو عطف) و باز هم چند مورد دیگر.
8. از جمله ص 341، بیت 5(«بخت خداداده»)، ص 589، بیت3، مصرع 2(«در نسخه «ی»).
9. از جمله در ص شصت و شش در مورد غزل 16، بیت 2، «حسن جاودان» عین متن است؛ در همین صفحه آنچه در مورد تصحیح صفحه 623 گفته شده (با این عبارت «نسخه بدل دوم زائد است»)معنای روشنی ندارد و نیز آنچه در مورد صفحه 247 گفته شده (نسخه بدلهای 8 و 9 پس و پیش است)» با متن تطبیق نمی کند. در ص شصت و هفت در مورد غزل 306، بیت 2 «بیرون شدی» با متن تفاوتی ندارد، و باز هم چند مورد آشفتگی دیگر در همین صفحه شصت و هفت.
10. رجوع شود به رساله مقام حافظ، سخنرانی جلال الدین همایی در برنامه رادیویی مرزهای دانش، تهران، 1343، ص 40.
11. ژان پل سارتر، ادبیات چیست؟ تهران، کتاب زمان، 1328، ص 65.
12. یا:
بعضی نشسته گویند، بعضی شکسته خوانند
چون نیست خواجه حاضر، معذور دار ما را
13. بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است
ببار باده که مستظهرم به همت او
14. «شاعری که به رندی و مستی تظاهر و مباهات می کند... نباید از اینکه کسی مستی او را نکوهش کرده این قدر متأثر شود، خاصه که این کس رفیق باشد» (چند نکته... ص 20).
15. مجله سخن، بهمن 1344، ص 97.
16. این کج اندیشی حتّی به کتابهای درسی نیز راه یافته است، از جمله رضازاده شفق در تاریخ ادبیات ایران برای دبیرستانها (تهران، 1321، ص 336) می نویسد: «از خواص معنوی شعر حافظ یکی آنگه گاهی پیش می آید که در میان ابیات یک غزل از حیث مطلب تنوع و اختلاف دیده می شود و بسا که یکی از علل این اختلاف همانا الزام قافیه باشد.» به تصور اینکه الزام قافیه شاعر بزرگی چون حافظ را به «لقلقه لسان» وا دارد یعنی او را شاعری در ردیف شاطر عباس قمی دانستن!
17. بیست و پنج مقاله در نقد کتاب (چاپ اوّل، تهران، انتشارات مرکز نشر دانشگاهی، 1375).

منبع مقاله :
به اهتمام مؤسسه خانه کتاب، کتاب نقد و نقد کتاب، تهران: خانه کتاب، چاپ اوّل، آبان 1386




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.