اولاً باید دانست که اخبار و احادیث وارده در تأکید و ترغیب و ذکر اجر و ثواب گریستن بر حضرت سیدالشهداء(ع)، چنانچه نقل نمودیم بر دو قسم است:
[اوّل]: قسمی وارد است در حزن و اندوه و همّ و و غمّ و گریه مخصوص برای حضرت ابی عبدالله الحسین(ع).
[دوم]: و قسم دیگر راجع است به حزن و اندوه و گریه بر همه اهل بیت(ع) که شامل گریه بر حسین هم می شود.
البته پس هر دو قسم، در دلالت بر فضیلت با هم شرکت دارند و استدلال به دو قسم صحیح است، چنانچه قسم دوم از اخباری که ذکر شد و آنچه که در اینجا ذکر نشده، دلالت دارد بر رجحان جزع و گریه و بر هر یک از نفوس زکیّه مقدسه، موافق اخبار خاصه و کثیره که ترغیب و تأکید شده در محزون و مغموم و دل شکسته شدن در مصیبت و گریستن بر بعضی از آنها، مؤیّد است به عمل و فعل و تقریرخودشان، و از اینجا ظاهر می شود که آنچه از اخباری که دلالت می کند بر مکروهیّت و مرجوحیّـت جزع و گریه بر غیر حضرت ابی عبدالله(ع) مانند حدیث شریف:
«کلّ الجزع و البکاء مکروه الاّ البکاء علی الحسین(ع)».(1)
و امثال آن که قبلاً ذکر شد، به ظاهر خود نمی توان باقی گذارد.
و جای بسی تعجب است که کثیری از علماء ارباب مقاتل مانند: مرحوم دربندی در اکسیر العبادات و صاحب انوار الشهاده و غیر ایشان، که حمل نموده اند اخبار عامّه را، و تخصیص داده اند بر جزع و گریستن بر حسین(ع)، نظر به آن روایتی که در این صحفه و امثال آنها ذکر شده و می شود که دلالت دارد بر مکروه بودن گریه و جزع بر غیر آن بزرگوار، و مرحوم شیخ حرّ عاملی - عامله الله بلطفه الجلّی -، پس از نقل روایت «کلّ الجزع و البکاء» - تا آخر - در کتاب وسائل گفته است:
«هذا محمول علی عدم زیادة الحزن و البکاء، أو علی إجتماع الحزن و البکاء معاً».(2)
مخفی نماند، که گریه و ناله و حزن و اندوه ائمه طاهرین در مصیبت یکدیگر، و تحریص و ترغیب شیعیان و دوستان را بر آن، و دوست داشتن ظهور تأثّر و تألّم و گریه و ناله از شیعیان در مصیبت های ایشان، جای شک و شبهه نیست و بر کسانی که تتبع در اخبار و احادیث دارند، ظاهر و آشکار است، و مصیبت های بعضی از آن نفوس زکیّه که کلیّه موجودات برای آن گریانند و بر طبق آنها روایت وارد شده، و از جمله آن روایتی است که در کتاب که وسائل از کمال الدین(3) روایت کرده که دختری از حضرت امام صادق(ع) از دنیا رفت، امام در مصیبت او یکسال نوحه سرائی نمود. بعد از آن اسماعیل از دنیا رفت؛ امام در مصیبت او جزع شدید نمود.
و نیز در کتاب وسائل(4) روایت کرده که صدیقه طاهره(ع) در وفات خواهر مکرمه اش حضرت رقیه بر کنار قبر نشسته بود و چنان گریه می کرد که اشک هایش در قبر می ریخت، و همچنین گریه پیغمبر(ص) در وفات نور دیده اش ابراهیم روایت شده،(5) بلکه در مصیبت جفعر بن ابی طالب و زید بن حارثه، چنانچه در وسائل روایت کرده که:
«إنّ رسول الله(ص) حین جائته وفاة جعفر بن أبیطالب و زید بن حارثه، کان إذا دخل بیته کثر بکائه علیهما جدّا و یقول: کانا یحدّ ثانی و یؤنسانی فذهباً جمیعاً».(6)
یعنی: (وقتی که خبر وفات جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه به رسول خدا رسید، چون داخل خانه می شد بشدّت می گریست و می فرمود: این هر دو با من حدیث می کردند و انیس من بودند، هر دو رفتند).
و نیز در خبر است که ابراهیم خلیل از خدای تعالی خواست که دختری روزی او کند که پس از مردن او برایش گریه کند، و در کتاب وسائل نیز بابی از ابواب آن را اختصاص داده در بیان جواز گریستن بر میّت، و استحباب گریه کردن در حال زیادتی حزن و اندوه، و بابی دیگر در استحباب گریستن بر مؤمنی که از دنیا رفته. و از جمله اخباری که در این باب ذکر کرده، خبر انصراف پیغمبر است از واقعه احد و برگشتن به مدینه، و در اثر نشنیدن صدای گریه از خانه حمزه فرمان داد بروند در خانه حمزه و برای او گریه و عزاداری کنند و فرمود: «حمزه عزادار ندارد»،(7) چنانچه حکایت آن قبلاً ذکر شد.
و مرحوم مجلسی(ره) عرض کرد: یا رسول الله، تو عقیل را دوست می داری؟ فرمود: بلی به خدا قسم از دو راه دوست می دارم. از جهت آنکه ابوطالب او را دوست داشت، هم برای اینکه فرزند او در محبت فرزند تو کشته می شود، و چون شهید شود، چشم های مؤمنین در مصیبت او گریان شود، و ملائکه مقربین بر او نماز بخوانند».(8)
و در اخبار عدیده وارده شده که آسمان و زمین در مردن مؤمن، و به خصوص علماء، از ایشان گریه می کنند، و در کتاب وسائل بابی آورده در بیان جواز گریه بر کسی که قلباً او را دوست داشته، هر چند گمراه از دنیا رفته باشد.(9)
حاصل آنکه، اخبار زیاد، در استجاب و جواز گریستن در غیر این موارد وارد شده، و اخبار راجع به کراهت بر غیر حضرت حسین(ع)، و اختصاص دادن گریستن را بر آن حضرت، یا حمل کردن اخباری که دلالت بر عموم دارد، با کثرت آن بر چند خبر معدود آحادی سزاوار به نظر نمی آید و خارج از محل است، چنانچه بر شخص متتبع پوشیده نیست بیش از این اطاله سخن سزاوار نیست.
پی نوشت ها :
1-امالی للطوسی، ص 161؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 282؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 280.
1-وسائل الشیعة، ج 3، ص 282.
2-کمال الدین، ص 73؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 241،ح 3516؛ بحارالأنوار، ج 50، ص 248.
3-وسائل الشیعه، ج 3، ص 279، ح 3649؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 266، ح 113.
4-وسائل الشیعه، ج 3، ص 280، ح 3651؛ بحارالأنوار، ج 23، ص151.
5-وسائل الشیعه، ج 3، ص 280؛ بحارالأنوار، ج 21، ص 55.
6-کمال الدین، ج 1، ص 73؛ شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 41؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 183؛ مسکن الفواد، ص 107؛ اعلام الوری، ص 85؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 241؛ مستدرک الوسائل، ج 2، ص 382؛ بحارالأنوار، ج 47، ص 248؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 99.
7-امالی للصدوق، ص 128؛ بحارالأنوار، ج 22، ص288.
8-وسائل الشیعه، ج 3، ص 284، «باب جواز البکاء علی الالیف الضال».
9-کامل الزیارات، ص 106؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص597.