جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا
ما را با این خاک ها بپذیر
شهید صدرالله فنی
روزی او را در پمپ بنزین تدارکات سپاه« شوش» دیدم. آن موقعی بود که از مأموریت برمی گشت. وقتی از ماشین پیاده شد و با من احوال پرسی کرد، به سختی او را شناختم و به جز چشمان بیزار و خسته اش، سرتاپای او را خاک و غبار گرفته بود به گونه ای که شناسایی اش، بسی مشکل می نمود. گوشه ی لبانش از تشنگی و خاک خوردن او حکایت داشت و از این بابت خشک و کبود شده بود. لباسش را که می تکاندم و گرد و غبار را می زدودم، انگار نه انگار که خاکی بر اندامش نشسته است. لبخندی زد و گفت: « ما با این خاک ها زنده ایم. خداوند مرا با این خاک ها بپذیرد».
وی برای رفتن به « اهواز» تعجیل می کرد. آن شهید فرزانه و منظره ای که در آن روز دیدم، همه خلوص نیت و فداکاری بود و این برای بچه هایی که به او می نگریستند و حال و اعمال و پایداری او را می دیدند، موجب غبطه بود و شگفتی(1).
فقط موج انفجار او را پائین آورد!
شهید گمنام
محمد که نمی توانست از قافله ی شهدا عقب بماند، بعداً خود را به جمع دوستان شهیدش رسانید و آسمانی شد.
*
در عملیات بدر مسئول یکی از گروهان های پل سازی بودم. در آن زمان شبانه ده الی پانزده تریلی پل به منطقه شط علی می آوردند و بچه ها تمام آنها را پیاده می کردند. هر روز این پل ها را یک نفره بر دوش می گرفتند و صدها متر جلوتر می بردند و نصب می کردند. آن ها از روی پل هایی که قبلاً احداث شده بود حرکت می کردند که هرگاه انسان دست خالی هم از روی آن ها عبور می کرد، به علت بالا و پایین رفتن روی آب، خسته کننده بود. این بچه ها حدود هزار تا هزار و پانصد پل را روزانه جا به جا و نصب می کردند و این نیرویی بود که خدا به آنها عطا کرده بود.(2)
استراحت را حرام کرده ام!
شهید کوروش عباسی
شهید کوروش عباسی گفت: « در شرایط جنگ، آن هم زمانی که دین و انقلاب ما به صورت جدّی تهدید می شود، استراحت را بر خود حرام کرده ام.»
پرسیدم: « تا کجا؟»
گفت: « تا وقتی که یا به عزّت یا به شهادت برسیم.»
و او چندی بعد در هنگام آزادسازی شهربستان به درجه ی رفیع شهادت رسید.(3)
در حال استراحت دیده نشد
شهید تقی بهمنی
از او خسته شدم شنیده نشد
شهید چیت سازیان
او همیشه فرز و قبراق پای کار بود. این روحیه ی علی آقا بر نیروهایش هم تأثیر زیادی گذاشته بود. ویژگی دیگرش جسارت، شجاعت و بی باکی اوست. در این آدم، گویی اصلاً چیزی به نام ترس وجود نداشت. هر وقت بچه های اطلاعات عملیات لشکر به بن بست می رسیدند و به قول معروف « راه کارشان کور می شد» چیت سازیان شخصاً به میدان می آمد و راه را باز می کرد. من فکر می کنم ایمان و توکل بسیار زیاد او به خداوند و اعتقادش به راه در پیش گرفته اش سبب این بی باکی و شجاعتش شده بود.
فقط 24 ساعت مرخصی رفت
شهید علی رضا حاج بابایی
چند نفر مثل او
شهید مهدی صباغان
پی نوشت ها :
1. کوچ غریبانه، ص 104.
2. دژآفرینان، صص 17 و 60-62
3. آه باران، ص 123.
4. ده متری چشمان کمین، ص 109.
5. ده متری چشمان کمین، ص 579.
6. ده متری چشمان کمین، ص 169.
7. زخمهای خورشید، ص 57.
(1390)، سیره شهدای دفاع مقدس ( پشتکار و تلاش) ، تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول.