نویسنده: آیت الله سید محمد حسن میرجهانی(ره)
«شمر ملعون، مبلغی زر به کوفه آورد به زرگری داد که برای او زیوری بسازد. چون مرد زرگر آن زرها را در کوره برد تا ذوب کند، همه آنها گَرد و نابود شد. برای شمر خبر آوردند. گفت: این امری صورت نگرفتنی است. در حضور من باید این کار بشود تا ببینم. زرگر در نزد شمر زرها را در آتش برد، فوراً نابود شد و اثری از آن نماند».(1)
ابن حجر که یکی از علماء مبرّز اهل سنت و بسیار متعصّب است، در کتاب صواعق آورده است:
«چون سر مطهر حسین(ع) را در کوفه به دارالاماره ابن زیاد آوردند. از دیوارهای دارالاماره خون جاری شد».(2)
و در بعضی از کتب روایت شده از غلام آن ملعون که:
«در آن وقت آتشی ظاهر شد و بر ابن زیاد حمله آورد، به طوری که از جا برخاست و از ترس فرار کرد».(3)
از کتاب روضة الاحباب نقل شده که گفته است:
«چون اهل بیت را اسیر کردند، به موصل که نزدیک شدند، شمر ذی الجوشن به حاکم موصل نوشت که: ما با فتح و نصرت و سرهای دشمنان یزید می رسیم، فرمان ده تا مردمان، کوی و بازار این شهر را زینت و آرایش دهند و تو خود با بزرگان شهر از ما پذیرائی کن و لشکریان را مهمان پذیر باش. حاکم موصل چون نامه را خواند اشراف شهر را طلبید و مجلسی ترتیب داد و آن نامه را برایشان خواند و گفت: اگر من به صورت ظاهر به این خواسته رضایت دهم، شما شورش کنید و از من نپذیرید. گفتند: حاشا و کلّا ما به این امر فضیح و کار شنیع، گردن نخواهیم گذارد و تن نخواهیم داد و به این عیب و عار راضی نخواهیم شد.
پس والی موصل در جواب شمر نوشت که: مردم این شهر از شیعیان علیّ مرتضی و دوستان آل عبا می باشند و اگر شما به این شهر وارد شوید دور نیست که مانع شوند و فتنه ای برانگیزند. صواب آن است که در مسافتی دور از این شهر فرود آئید و در آنجا استراحت کنید. و علف و آذوقه از برای لشکریان فرستاد. شمر این سخن را صدق دانست و در یک فرسنگی موصل فرود آمدند و سر مبارک حسین(ع) را از سنان و نیزه فرود آورده، بالای سنگی نهاد. در آن حال قطره خونی از آن سر مطهر بر سنگ ریخت. در هر سال روز عاشورا از آن سنگ خون تازه می جوشد و مردمان آنجا جمع می شوند و عزاداری می کرده و می کنند، و سال های دراز همین منوال می گذشت تا وقتی که آن سنگ را از آنجا به جای دیگر حمل دادند و تا زمانی که در آنجا بود آن را مشهد نقطه می نامیدند».(4)
و در روضة الشهداء نیز این حکایات را نقل کرده که:
«در زمان عبدالملک این سنگ نقل کرده شده به امر او و پس از آن اثری از آن دیده نشد و خبری از آن داده نشد، ولکن در بالای آن بنائی ساخته شد و آن را تعمیر کردند و آن را مسجد النقطه نام گذاردند».(5)
و نیز در کتاب روضة الشهداء گفته است که:
«در بعضی از شهرهای روم کوهی است که در آن شیری از سنگ تراشیده شده، مانند اینکه زنده است، و هیچ کوتاهی در صنعت آن نشده. در هر سالی چون روز عاشورا می شود، از دو چشم آن، مانند دو فواره آب بسیاری از آن جاری می شود؛ از اول صبح تا شب و مردمان آن ناحیه در آنجا جمع می شوند با مردمانی که در اطراف آن ناحیه می باشند و برپا می دارند عزای سید اشراف، حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) را و از آن آب صافِ شفافِ زلال می آشامند و برای تبرک و استشفاء و کشف کرب و دفع بلا می برند».(6)
ابن حجر که یکی از علماء مبرّز اهل سنت و بسیار متعصّب است، در کتاب صواعق آورده است:
«چون سر مطهر حسین(ع) را در کوفه به دارالاماره ابن زیاد آوردند. از دیوارهای دارالاماره خون جاری شد».(2)
و در بعضی از کتب روایت شده از غلام آن ملعون که:
«در آن وقت آتشی ظاهر شد و بر ابن زیاد حمله آورد، به طوری که از جا برخاست و از ترس فرار کرد».(3)
از کتاب روضة الاحباب نقل شده که گفته است:
«چون اهل بیت را اسیر کردند، به موصل که نزدیک شدند، شمر ذی الجوشن به حاکم موصل نوشت که: ما با فتح و نصرت و سرهای دشمنان یزید می رسیم، فرمان ده تا مردمان، کوی و بازار این شهر را زینت و آرایش دهند و تو خود با بزرگان شهر از ما پذیرائی کن و لشکریان را مهمان پذیر باش. حاکم موصل چون نامه را خواند اشراف شهر را طلبید و مجلسی ترتیب داد و آن نامه را برایشان خواند و گفت: اگر من به صورت ظاهر به این خواسته رضایت دهم، شما شورش کنید و از من نپذیرید. گفتند: حاشا و کلّا ما به این امر فضیح و کار شنیع، گردن نخواهیم گذارد و تن نخواهیم داد و به این عیب و عار راضی نخواهیم شد.
پس والی موصل در جواب شمر نوشت که: مردم این شهر از شیعیان علیّ مرتضی و دوستان آل عبا می باشند و اگر شما به این شهر وارد شوید دور نیست که مانع شوند و فتنه ای برانگیزند. صواب آن است که در مسافتی دور از این شهر فرود آئید و در آنجا استراحت کنید. و علف و آذوقه از برای لشکریان فرستاد. شمر این سخن را صدق دانست و در یک فرسنگی موصل فرود آمدند و سر مبارک حسین(ع) را از سنان و نیزه فرود آورده، بالای سنگی نهاد. در آن حال قطره خونی از آن سر مطهر بر سنگ ریخت. در هر سال روز عاشورا از آن سنگ خون تازه می جوشد و مردمان آنجا جمع می شوند و عزاداری می کرده و می کنند، و سال های دراز همین منوال می گذشت تا وقتی که آن سنگ را از آنجا به جای دیگر حمل دادند و تا زمانی که در آنجا بود آن را مشهد نقطه می نامیدند».(4)
و در روضة الشهداء نیز این حکایات را نقل کرده که:
«در زمان عبدالملک این سنگ نقل کرده شده به امر او و پس از آن اثری از آن دیده نشد و خبری از آن داده نشد، ولکن در بالای آن بنائی ساخته شد و آن را تعمیر کردند و آن را مسجد النقطه نام گذاردند».(5)
و نیز در کتاب روضة الشهداء گفته است که:
«در بعضی از شهرهای روم کوهی است که در آن شیری از سنگ تراشیده شده، مانند اینکه زنده است، و هیچ کوتاهی در صنعت آن نشده. در هر سالی چون روز عاشورا می شود، از دو چشم آن، مانند دو فواره آب بسیاری از آن جاری می شود؛ از اول صبح تا شب و مردمان آن ناحیه در آنجا جمع می شوند با مردمانی که در اطراف آن ناحیه می باشند و برپا می دارند عزای سید اشراف، حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) را و از آن آب صافِ شفافِ زلال می آشامند و برای تبرک و استشفاء و کشف کرب و دفع بلا می برند».(6)
پی نوشت ها :
1-فرسان الهیجاء، (نوشته ذبیح الله محلاتی، ناشر: مرکز نشر کتاب)، ج 2، ص 232.
2-نفس المهموم، ص 191 به نقل از صواعق ابن حجر.
3-همان.
4-فرسان الهیجاء (نوشته ذبیح الله محلاتی، ناشر: مرکز نشر کتاب)، ج 2، ص 273 به نقل از روضة الاحباب؛ اکلیل المصائب فی مصائب الاطائب (تألیف محمد بن سلیمان تنکابنی، م 1305 ق، تصحیح و تحقیق: مؤسسه فرهنگی شمس الضحی، انتشارات عالمه)، ص 44.
5-روضة الشهداء، ص 368.
6-همان.