تعریف هنر از دیدگاه متفکران ایرانى
على شریعتى، نویسنده ى اسلام شناس و متفکر ایرانى، معتقد است «علم کوشش انسان است براى آگاه شدن از آنچه هست، تکنیک و صنعت عبارت است از ابراز کوشش فکرى انسان براى برخوردار شدن هر چه بیشتر از آنچه هست، اما هنر عبارت است از کوشش انسان براى برخوردار شدن از آنچه که باید باشد، اما نیست.» وى در ادامه ى نظریه اش در کتاب هنر مى نویسد: «هنر یعنى مجرد شدن و تجرد را احساس کردن، یعنى آن روح مطلق ناخودآگاه در انسان به خودآگاهى رسیدن، یعنى خدا را شناختن و مى بینیم چنین است. در مثال هاى خودمان منوچهرى، رودکى و فرخى را نگاه کنید آرزوشان، زندگى شان، ایدئالشان و نیازهایشان، همه ابژکتیو است. مادى است، موجود است. درد دین چیست؟ درد دین، نداشتن آن چیزى است که هست، در صورتى که درد مولوى نداشتن آن چیزى است که نیست:گفتند، یافت مى نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت مى نشود آنم آرزوست
هنر دنبال آن است، صنعت دنبال این است. صنعت کوشش مى کند تا آدم را به آن چیزى که در طبیعت هست و دست انسان به آن نمى رسد برساند، درست به عکس در هنر، چنان که گفتیم، آدم در جست وجوى آن است که، نیست و اضطراب از اینجا ناشى مى شود.» (شریعتى 1373: 21).
محمود صناعى، استاد دانشگاه تهران و مؤلف کتاب آزادى و تربیت، مى گوید: «غایت علم دانستن است و منظور هنر ایجاد زیبایى است. شاید با پیدا شدن هنر جدید این بیان از منظور هنر که درک و ایجاد زیبایى است تعریف صحیحى نباشد و به هر حال در تعریف زیبایى جاى بحث فراوان است. شاید هنرمندى هم به من ناهنرمند ایراد کند که منظور من از آفرینش صرفا تشفى احتیاج درونى است نه ایجاد زیبایى. ولى، به طور کلى، مى توان گفت هنرمند نمى تواند به آنچه در زمان معینى زیباست پر بى اعتنا باشد.» صناعى در ادامه ى نظریات خود در کتاب آزادى و تربیت توضیح مى دهد که «گفته اند سروکار علم با کلیات و سروکار هنر با جزئیات است. آنچه مسلم است جزئیات در هنر اهمیت فراوان دارد.» (صناعى، ص 14).
پروفسور رضا، استاد و رئیس سابق دانشگاه تهران، معتقد است: «هنر ارشاد مى کند، لذت مى بخشد، آینه ى روح را صیقل مى دهد. زبان مشترک براى بخش هایى در جهان بشریت درست مى کند. آزادى و وارستگى را مى پروراند.» (قطبى 1352: 14).
غلامرضا اعوانى، رئیس انجمن حکمت و فلسفه، معتقد است: «وضع هنر به وضع مقام و ساحت هنرمند بستگى دارد و حالات نفسانى هنرمند در خلق اثر هنرى دخیل است.» (اعوانى 1375: 347).
دکتر سیدحسین نصر، متفکر ایرانى، درباره ى زیبایى که پایه و اساس هنر است، مى گوید: «زیبایى قوه ى عاقله ى بشر را ارضاء مى کند و براى آن، مایه ى یقین و حافظ آن در برابر شک است» (نصر 1380: 445).
علامه ى استاد محمدتقى جعفرى، متفکر دیگر ایرانى، معتقد است:
هنر یکى از نمودها و جلوه هاى بسیار شگفت انگیز و سازنده ى خلقت بشرى است و باید از سه دیدگاه به هنر نگریست:
الف. نگرش علمى محض که عبارت است از بررسى هاى مربوط به تعیین دخالت احساس شخصى هنرمند در اثر هنرى در برابر دخالت واقعیاتى که میدان کار هنرمند و نبوغ اوست.
ب. بینش هاى فلسفى که عبارت است از یک عده مسائل کلى که در عوامل زیربنایى و نتایج و شناخت هویت خود هنر و نبوغ به وجود آورنده ى آن مطرح مى شود.
ج. بینش هاى مذهبى در هنر که عبارت است از شناخت هنر و بهره بردارى از نبوغ هاى هنر در هدف معقول و تکاملى حیات که رو به ابدیت و ورود به پیشگاه آفریننده ى نبوغ هاى هنرى و واقعیت هاست. (جعفرى 1369: 16، 13).
وى در ادامه مى افزاید که هنر فقط براى انسان مطرح است، یعنى فعالیت هاى روانى و ساختمان مغزى بشر طورى تعبیه شده است که هنر براى او مطرح است. لذا باید پیشتازان علوم انسانى درباره ى مختصات مغزى و روانى بشرى که به وجود آورنده و درک کننده ى هنر است، درست بیندیشند و در تقویت آن مختصات از راه تعلیم و تربیت هاى منطقى بکوشند (همان، ص 13).
على نقى وزیرى، هنرشناس و نویسنده ى زیباشناسى در هنر و طبیعت و مترجم زیباشناسى تحلیلى اثر پییر گاستالا، در تعریف هنر مى گوید: «هنر کوششى است براى خلق زیبایى، کوششى است براى اینکه در مجاورت عالم واقعى، عالمى آمالى، عالمى مملو از نقش ها و احساسات بى شائبه خلق شود. هنر شکننده ى سدهایى است که میان آدمیان و ملل به وجود آمده است. یک رابطه ى بین المللى و نژادى است که موجب نزدیکى و علقه میان نخبگان ملل و نژادها مى شود، و قادر است روزى همه را متحد کرده کمک مؤثرى براى تشکیل یک تمدن هماهنگ باشد و وسیله اى شود که نزدیکى و یگانگى بیشترى میان آدمى و طبیعت و میان وجود انفرادى و وجود جهانى ایجاد شود».
حل مشکل تعریف هنر
آنچه گذشت تعدادى از تعاریف بود که درباره ى «هنر» بود؛ گرچه تبارشناسى آن را دقیقا در برنداشت - مرور کوتاهى از بیشترین نشانه ها بود که در مفهوم هنر به چشم مى خورد. ولى، همان طور که دیدیم، هیچ کدام به طور کامل بر «تعریف دقیق هنر»، که باید هم «جامع» باشد و هم «مانع»، متمرکز نشده است و تعریف مذکور همچنان با ابهاماتى (دست کم در بطن این مقاله) باقى ماند.چه باید کرد؟
به نظر مى رسد به کار بستن توصیه ى لودویگ ویتگنشتاین (1)، فیلسوف معاصر، که در تحقیقات فلسفى به آن اشاره کرده، راهگشاست. وى مى گوید «براى برخى مفاهیم به جاى آنکه به دنبال صفت یا مشخصه اى بگردیم که در همه ى مصادیق مختلف آن حاضر و موجود باشد، بهتر است ببینیم چگونه مصداق هاى گوناگون آن مفهوم در حالت هاى مختلف با یکدیگر مرتبط مى شود؛ یعنى به یکدیگر شباهت دارند یا وجه مشترکى بین آن ها وجود دارد.» (شپرد 1357: 11).پژوهشگر این مقاله کوشیده است، با استفاده از مطلب فوق (با اندکى اختلاف در روش انجام کار)، مصداق هاى گوناگونى که براى مفهوم هنر یافت مى شود تحت ردیف هاى شرح شده ى ذیل استخراج کند و در بندهاى پى درپى قرار دهد (البته این کار را طبق نظر و استنباط شخصى انجام داده است)؛ با آگاهى از این مطلب که در قلمرو امور عاطفى و هنرى عرصه ى ابلاغ «اقناعى» است نه «اثباتى.»(2) بدین جهت به تعدادى از ویژگى هاى مشترک که در مفهوم هنر جارى است اشاره مى کنیم و از بقیه، که با جدل و احتجاج هاى فراوان توأم است، مى گذریم. از قدیم گفته اند:
اگر همه چیز را نمى توان دریافت، دست کم همه چیز را از دست نباید داد. (ناتل خانلرى 1345: 3).
ویژگى هاى مشترک در تعریف آثار هنرى
1. یک اثر هنرى، پدیده اى است انسان - ساخت که به ماده شرافت (3) بخشیده است و از شى ء طبیعى ابژه متمایز است.2. یک اثر هنرى، سرچشمه ى معرفتى است که با فطرت واقعى هماهنگ است و دور از تناسبات نظام هستى نیست.
3. یک اثر هنرى، با خلاقیت و نوآورى دمساز و همراه است و هرگز از زیبایى، که بیان کننده ى حضور و درخشش جلوه ى حق است، عارى نیست.
4. یک اثر هنرى، گرچه برخوردار از شرایط زمان و مکان است، بیشتر نشئت گرفته از حالات نفسانى هنرمند در خلق اثر هنرى است.
5. روند خلق یک اثر هنرى قبل از پایان یافتن آن شفاف نیست؛ در حالى که در صنعت روند تولید و نتیجه ى کار مو به مو مشخص است. یک شاعر نمى تواند، قبل از سرودن شعر، بگوید که شعر او را کدام کلمات شکل خواهند داد یا یک بافنده روستایى ذهنى باف قادر به شمردن نگاره هاى بافته شده قبل از بافت نیست. همه ى محاسبات بعد از تکوین اثر است. به عبارت دیگر، عوامل و سوژه هاى هنرى بیشتر الهام پذیرند و خلق آن ها توسط هنرمند طبق ذوق و دنیاى تخیلات او صورت بندى مى شود.
6. یک اثر هنرى، خلق کردن چیزى است که در زندگى انسان «نیست» ولى ما نیاز داریم که باشد؛ در حالى که صنعت ابراز کوشش فکرى انسان براى برخوردار شدن هر چه بیشتر از آنچه «هست» است (شریعتى 1373: 21).
7. یک اثر هنرى، قالب پذیر و در مدار استاندارد کردن نیست و این برخلاف امور صنعتى است که قاعده هاى ثابت و مشخصى در چرخه ى صنعتى در حرکت اند.
8. ابلاغ و انتقال هرگونه توضیح درباره ى آثار هنرى از طریق روش «اقناعى» صورت مى گیرد، در حالى که این ابلاغ در آثار صنعتى و علمى از طریق امور «اثباتى» علمى خواهد شد. مثلا توضیح در مورد چرخ دنده هاى یک کارخانه با شمارش تعداد دنده ها، نحوه ى چرخش، میزان استقامت، سرعت، نوع خمیدگى و... به اثبات مى رسد؛ در حالى که ما در توضیح و تأمل در شعر حافظ به این نتیجه مى رسیم چیزى که در آن نهفته و موجب التذاذ شده است که «یدرک و لا یوصف» است و هر چه هست امرى است «اقناعى» و نه «اثباتى» (شفیعى کدکنى 1384).
9. یک اثر هنرى، یک «رسالت» است. رسالت براى خلق کردن و رسیدن، و این بزرگ ترین عظمت کار هنر است. انسان با آفرینش هنرى اش مى سراید، مى نوازد، مى تراشد، مى بافد، و مى نویسد تا «رسیدن» را سهل تر سازد. رسیدن به کجا؟ هر کجا که اینجا نیست. هر کجا که پیش آید. هر کجا که تخیل زیباپسندش فرود آید. هر کجا که معبود و معشوقش او را بطلبد. سرزمین هنر مرز ناشناخته هاست براى همین است که تعریف ناپذیر جلوه مى کند.
10. و دست آخر، چنان که بخواهیم در دنیاى مجاز و استعاره ى فرهنگ جامعه ى خودمان به ویژه در گستره ى ادبیات غنى فارسى سیر و سیاحتى کنیم، باید توجه کنیم که بار معانى واژگانى چون کمال، فضل، زیرکى، شجاعت، تقوا، زیبا، خالى از عیب و کلماتى از این دست از مفهوم «هنر» مراد شده است (حشمتى رضوى 1381: 67).
مثلا در حکمت معنوى، مولانا هنر را با کمال، تقوا و انسانیت آورده است:
چون غرض آمد هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوى دیده شد
یا حافظ هنر را مترادف با کمال ذکر مى کند:
قلندران طریقت به نیم جو نخرند
قباى اطلس آن کس که از هنر عارى است
و فردوسى، حکیم توس، صفت هنر و هنرمندى را براى آدمى مى داند که شجاع است:
هنر نزد ایرانیان است و بس
نگیرند شیر ژیان را به کس
به دشمن نمایم هنر هر چه هست
ز مردى و پیروزى و زور دست
مثال ها فراوان است و دایره ى معانى واژه ى «هنر» بسیار وسیع است.
تعریف صنعت
شناخت ماهیت «صنعت» و تعریف آن مانند «هنر» با مشکل مواجه نیست و مى توان به سهولت در برابر پرسش چیستى «صنعت» پاسخى (البته نه چندان خرسند کننده) دریافت کرد. توضیح اینکه، به موجب بند «و» ماده ى 3 قانون تأسیس مرکز آمار ایران، مرکز مذکور مکلف شده است براى تمام مفاهیم صنعتى و آمارى فرهنگ نامه اى تدوین کند و به تصویب برساند تا کلیه ى این مفاهیم در طرح ها و برنامه ها طبق آن شناسایى و عمل شود. بنابراین، کلیه ى وزارتخانه ها و سازمان هاى دولتى مکلف اند فعالیت هاى خود را با این تعاریف و مفاهیم هماهنگ سازند.تدوین فرهنگ نامه ى مذکور از سال 1350 شروع شد و تا زمان انتشار فرهنگ نامه ى پنج جلدى به نام «فرهنگ تعاریف و مفاهیم به کار رفته در طرح ها و گزارش هاى آمارى» در خرداد 1374 ادامه داشته است و، به قرار اطلاع، هنوز هم ادامه دارد. در مقدمه ى فرهنگ نامه ى مذکور آمده است: «اصولا تعاریف بایستى از عمل و تجربه ناشى شده و تکامل پیدا کند. لذا ممکن است که تعاریف استاندارد شده هم در ادامه ى تغییر شرایط جامعه و پیدایش نیازهاى جدید در طول زمان تغییر کرده و مورد تجدیدنظر قرار گیرد.»
به هر حال، در این فرهنگ نامه (که حالت رسمى و قانونى دارد) مفهوم صنعت به شرح زیر تعریف شده است:
«صنعت شامل مجموعه فعالیت هایى است که به تغییر شکل فیزیکى یا شیمیایى مواد مختلف و تبدیل آن ها به محصولات به وسیله ى دست یا ماشین، در کارگاه یا منزل، منجر شود.» (سازمان برنامه و بودجه 1374: 5 / 2736) تعریف مذکور، گرچه خالى از ایراد نیست، ولى همین مقدار که توانسه است در میدان معرفت امور صنعتى تعریفى از صنعت به دست دهد، خود توفیقى است.
در ایران، از ابتداى قرن حاضر که امور صنعتى به تدریج رونق گرفت، اصطلاح «صنایع» بر سر زبان ها افتاد و هر روز مشتقات صنعت بیشتر شد؛ به طورى که امروز واژه ى صنایع به صنایع سنگین، صنایع کوچک، صنایع خانگى، صنایع دستى، صنایع کارخانه اى، صنایع غذایى، صنایع نظامى، صنایع تبدیلى و غیره خوانده مى شود.
واژگان صنعت و صناعت، که جمع اولى «صنایع» و دومى «صناعات» است، در قدیم هر دو در معناى پیشه، کار و حرفه به کار مى رفته و صاحب صناعت را «هنرمند» یا «هنرور» مى نامیدند؛ واژه ى «صنایع» در قدیم براى علوم بلاغت و بدیع نیز به کار مى رفته که آن را «صنایع کلامى» مى گفتند. همچنین، موارد پنج گانه اى در علم منطق، شامل برهان، جدل، خطابه، شعر، مغالطه، به «صناعات خمس» (دهخدا، ذیل «صناعات خمس») معروف گشت که در مراکز آموزش به همین نحو تدریس مى شد.
ماهیت فرش دست بافت
در ایران، معروفیت فرش دست بافت بیشتر از جنبه ى «صنعتى» بودن آن مطرح بوده است تا «هنرى». در حالى که غربى ها آن را نوعى آرت مى خواندند، عجیب است که حتى در برگردان کتاب هاى هنرشناسان غربى، درباره ى هنرهاى اسلامى و هنر فرش، به فارسى کلمه ى آرت را مترجمان ما «صنعت» ترجمه کرده اند. مانند کتاب معروف هنرهاى اسلامى اثر دکتر دیماند، هنرشناس اتریشى، به به غلط صنایع اسلامى ترجمه شده است. به هر حال، این پدیده گاهى صنعت و گاهى هنر تلقى شده است. جهت آشنایى بیشتر از چگونگى ماهیت فرش، قبل از تقطیع فرایند فرش با توجه به تعاریف هنر و صنعت، به نظریات شش گروه از اهل اطلاع، تأمل و توجه مى کنیم.گروه اول: فرش دست بافت مشمول تعریف هنر نمى شود
این گروه معتقدند که فرش دست بافت ارتباطى به تولید هنرى ندارد و نمى تواند داشته باشد. احمد سیف، مؤلف اقتصاد ایران در قرن نوزدهم میلادى، درباره ى فرش دست بافت، مهم ترین صادرات ایران در قرن نوزدهم میلادى، مى نویسد:«قالى در ایران فرآورده اى مثل دیگر فرآورده ها نبوده است. بسیارى از ایرانیان نسبت به قالى در ایران احساسى توأم با عشق و افتخار دارند. یعنى در حالى که به «هنر ایرانى» عشق مى ورزند از اینکه سرزمینشان در تولید قالى هاى بسیار مرغوب و به راستى چشمگیر شهره ى آفاق است، افتخار مى کنند. واى به روزگار آن ایرانى بخت برگشته اى که با این جماعت اتفاق نظر نداشته باشد. مستقل از اینکه انگیزه و پیش درآمد این اختلاف نظر چه باشد، دگراندیش به «بى مهرى به وطن» و حتى «دشمنى با ایران» هم متهم مى شود. نویسنده ى این سطور متأسفانه به این اکثریت تعلق ندارد؛ گرچه تولید قالى را به عنوان یک نیاز و ضرورت اقتصادى مى پذیرد، در عصر سلطه ى بلامنازع صنعت و تکنولوژى به تولید قالى در ایران افتخار نمى کند. گرچه از زیادى تکرار همگان انگار پذیرفته اند که قالى محصول هنر ایرانى است، ولى تولید این فرآورده، با همه ى جذابیت ظاهرى، ربطى به هنر و تولید هنرى ندارد و نمى تواند داشته باشد. مواد اولیه در فرآیند تولید با کار بشر ادغام مى شود و به کمک مقدار ناچیزى ابزار سرمایه اى به تولید کالایى منجر مى شود که در بازار قابلیت عرضه شدن و مبادله شدن دارد. یک کار هنرى، پیش شرطش کنترل هنرمند بر خویش و هنر خویش است. از این دیدگاه به دشوارى مى توان قالى را یک محصول هنرى دانست، چون بافندگان در خلق آن کنترلى ندارند. آنچه «هنرمندان گمنام» نامیده مى شوند، در واقع کارگران نابالغ و خردسالى هستند که همانند یک ماشین به کار و تولید مشغول اند. گره ها و ترکیب رنگ ها و طرح ها از پیش و آن هم نه توسط آن کس که در کارگاه مشغول بافندگى است، بلکه توسط دیگران تعیین مى شود. اگر قرار است این رشته ى تولیدى همچنان صنعتى دستى باقى بماند؛ خصلتى که، در عین حال، در تعیین مرغوبیت فرآورده نقش تعیین کننده دارد، سرشت روند تولید آن چنان است که به طور عمده باید از کار کودکان و خردسالان استفاده شود. از سوى دیگر، اگر صنعت را با ویژگى به کارگیرى ماشین آلات در تولید خصلت بندى کنیم، به دشوارى مى توان قالى بافى را یک صنعت دانست؛ گرچه بسیارند کسانى که از صنعت قالى بافى سخن مى گویند. و اما اگر صنعت به معناى مجموعه ى تولیدکنندگان خردى باشد که کالاى مشابه تولید مى کنند، آنگاه قالى بافى که سهل است همه ى آن هایى که قارچ هاى وحشى را از دامنه ى کوهستان ها جمع آورى مى کنند و در بازار مى فروشند صاحب صنعت ویژه ى خویش اند.» (سیف، 1373: 136 - 135).
گروه دوم: فرش دست بافت با چه شرایطى مى تواند مشمول تعریف هنر شود
این گروه معتقدند فرش دست بافت چنانچه با خلاقیت و نوآورى توأم شود، مى تواند مشمول تعریف هنر شود. پرویز تناولى، پیکره تراش، طراح، نقاش و کارشناس قالى، این نظر را در دنباله ى سخنرانى اش در موزه ى هنرهاى معاصر ایران ارائه کرده است. وى در پاسخ به سؤال دانشجویى که آیا ماهیت فرش دست بافت هنر است یا صنعت؟ پس از اشاره به فرش هاى عشایرى، شهرى و روستایى، بزرگ ترین خمیره ى شناخت هنرى فرش را در نوآورى و خلاقیت آن ذکر کرده و معتقد است چنانچه این شرایط در آن رعایت شده باشد، فرش دست بافت در دایره ى شمول هنر قرار خواهد گرفت؛ در غیر این صورت فرش یک کالاى صنعتى است.گروه سوم: فرش دست بافت در اساس یک هنر اعظم است
این گروه معتقدند که تمام نشانه هاى هنر در فرش دست بافت مشهود است و این پدیده در ذات و اساس مشمول تعریف هنر مى شود. سیروس پرهام، نویسنده، مترجم، محقق فرش و مؤلف دست بافته هاى عشایرى و روستایى فارس در سخنرانى خود در سازمان میراث فرهنگى کشور مى گوید: فرش دست بافت به ویژه فرش هاى روستایى و عشایرى را که به طور ذهنى بافت و بدون تقلید از نقشه ى از قبل تهیه شده بافته مى شود مى توان «هنر اعظم» خواند.گروه چهارم: گروهى که به فرش عنوان هنر نهم داده اند
پرویز مرزبان، نویسنده، هنرشناس و مترجم تاریخ هنر، طى سخنرانى مبسوط خود در چهاردهم مرداد 1383، در موزه ى فرش ایران، و همچنین در مقاله اى براى نمایشگاه هنر مفهومى، به بازگویى هنرهاى شماره یک تا ده پرداخته و هنر نهم را براى قالى بافى تثبیت کرده است. وى یادآور مى شود:اکنون که هنر، مفهومى چون آمیزه اى از دو فرایندگى و تداعى انگیزى و تلفیق یافته با فناورى هاى صورى و صوتى ترسیم برقى و رایانه اى در مقوله ى هنرهاى دستى یا صرفا صناعى مقام یافته است و نیز پس از آنکه عکاسى و همزادش، سینما در سلسله مراتب هنرهاى زیبا (یا هنرهاى اصلى) پس از سه مقوله ى هنرى دیگر (ادبیات، موسیقى و تئاتر) عنوان «هنر هفتم» را از آن خود ساختند (و بر حق)، این بنده هم جرئت بلندتر کردن نداى چند ساله ى خویش را مى یابم که معروض دارم: دو هنر شایع در مشرق زمین و طراز اول آن هر دو در ایران نیز، با سابقه اى طولانى و ستایش انگیز، باید به مقام دو هنر زیباى هشتم و نهم جایگزین شوند: یکى خوش نویسى (خطاطى) شامل نقاشى خط، و ابداعات نوشتارى با حروف تزئینى و جلدآرایى در اقلام گوناگون و انواعى به تعداد شصت تا هفتاد از حروف کوفى براى کتیبه نویسى ها بر کاشى و سفالینه و گنبد و سردر و بدنه هاى مساجد و یادمان ها و باز حروفى ابتکارى و بداهه نما براى تعبیه ى طغرا و تعویذ و مهر و آرایه و انگشترى یا شکل پردازى هاى تخیلى و جز آن؛ و دومى قالى بافى با شمولى که بر ویژگى هاى نقش آفرینى بى حصر و شمار طرح هاى متن و حواشى و انتزاع گرى صورى و هندسى و اهتمام در تمام کارى رنگ و بافت دارد. مگر نه از دوره هاى باستانى ایران و یونان و سپس روم و بیزانس و در گذر قرون بر شرق و غرب یا از آغاز رنسانس به پایان سده ى بیستم میلادى بارها شاهد و پذیراى چنین ضابطه بندى ها یا عزت و خوارى یابى ها در سلسله مراتب مقولات هنرى، حتى از اصل و متعالى به فرعى و متعارف، مى بوده ایم و تبعات آن ها را نیز مى پذیرفته ایم؟ اکنون باز مى توان دیدگان آینده نگر به شکل گیرى «هنر دهم» دوخته داشت.
استاد پرویز مرزبان در همین سخنرانى که در موزه ى فرش ایراد کرد، هنر دهم را به نقوش و طرح هاى رایانه اى و فناورى هاى ترسیم برقى و رایانه اى اختصاص داد.
گروه پنجم: گروهى که فرش را نوعى هنر فرعى مى دانند
«تیتوس بورکهارت» معتقد است که هنر عبارت از ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبع آن هاست. وى در مورد فرش دست بافت مى گوید: «اصلى که اقتضا دارد هنر با قوانین ملازم هر شى ء و موضوعى که هنرمند بدان مى پردازد سازگارى داشته باشد، در «هنرهاى فرعى» نیز مراعات مى شود؛ مثلا در هنر قالى بافى که معرف و مشخص ممتاز جهان اسلام است محدود ماندن به اشکال منحصرا هندسى بر وفق ترکیب بندى هنرى در سطحى مستوى، و فقدان تصاویر به معناى حقیقى کلمه، مانع از بارورى هنرى نشده است» (بورکهارت 1369: 134).گروه ششم: گروهى که به مثل، فرش را بهترین نمونه ى هنر مى دانند
این افراد نمایندگان کنسولى کشورهاى اروپایى هستند که در گزارش به دولت هاى متبوع خود از قالى ایران یاد کرده و آن را ستوده اند. این موضوع تقریبا شامل اکثریت افرادى مى شود که طى قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى به ایران آمده اند. مثلا لرد کرزن (4)، وزیر امور خارجه ى بریتانیا و فرمانرواى هندوستان، در کتاب معروفش، ایران و قضیه ى ایران، درباره ى قالى هاى ایرانى مى نویسد: «من فکر نمى کنم که بافته اى از این استادانه تر [هنرمندانه تر] به دست بشر بافته شده باشد»، و بعد ادامه مى دهد: «آوازه ى قالى هاى ایرانى به جایى رسیده است که در انگلستان و امریکا و به ویژه در میان خانواده هاى ثروتمند کمتر کسى است که صاحب شدن یک قالى واقعى و حتى قلابى را نشانه و دلیل فرهنگ و تمدن نداند.» (کرزن 1380: 524 - 523).نتیجه گیرى
با توجه به نشانه هاى ده گانه اى که از «هنر» ارائه شد و تعریفى که از «صنعت» به طور رسمى وجود دارد، حال وقت آن است که ماهیت فرش دست بافت را روشن کنیم. این کار مستلزم دو عمل است:تقطیع فرآیند تولید قالى به شرح زیر
الف. علم الیاف شناسى براى شناخت و عمل آورى الیاف پشم، ابریشم و پنبه که مواد اولیه ى قالى را تشکیل مى دهد.ب. علم شیمى براى شناخت، اختلاط و امتزاج رنگ هاى شیمیایى و طبیعى.
ج. هنر رنگ آمیزى براى تناسب بخشیدن رنگ با نقش و ایجاد هارمونى و تموج رنگ و چشم نوازى آن.
د. هنر طراحى و نقاشى براى ترسیم نقوش و نگاره ها و تجسم نقشه ها و خلق ابداعات هنرى و نوآورى.
ه. علم فیزیک براى طراحى و ساخت ابزار و دستگاه دار قالى بافى.
و. فن گره زنى و صنعت بافندگى دستى براى بافتن قالى.
ز. علم مدیریت براى اداره ى امور نیروى انسانى و کارگاه هاى تولید قالى بافى.
دقت و امعان نظر روى فرایندهاى امور هنرى و صنعتى فرش با توجه به استدلال زیر
درست است که فرش دست بافت، مطابق تعریف صنعت، پس از تغییر شکل مواد خام (پشم، ابریشم و پنبه)، با عملیات فیزیکى و شیمیایى، و عمل آورى جهت تبدیل آن به فرآورده ى جدید (به طورى که از هر 5 / 3 کیلو پشم تقریبا 1 مترمربع قالى بافته شود) تولید مى شود، کل این فرآیند در پوشش و دگرسانى یک فرایند هنرى، که ابداعات نقش و نگار و دنیاى رنگ آمیزى را تشکیل مى دهد، صورت مى گیرد و فرآورده ى جدید به یک «کالاى هنرى» تغییر شکل مى دهد. بدیهى است اگر ما بتوانیم فرایند نقش و نگار و رنگ آمیزى را (البته توأم با خلاقیت و نوآورى) از چرخه ى امور صنعتى قالى حذف کنیم، دیگر فرش دست بافت مصداق هنر نیست و بر ما تأثیر عاطفى ندارد.نگاهى به تاریخ امور صنعتى و هنرى فاش مى سازد که این دو غالبا با هم صف آرایى داشته و بسیارى از داده هاى معرفت صنعتى (که بهتر است آن را معرفت علمى بدانیم) تحت تأثیر و توجه معرفت هنرى قرار گرفته و حتى مجذوب آن شده است. از این رو، بسیارى از گزاره هاى هنرى بر بسیارى از مفاهیم و مصادیق علم غلبه کرده اند. کهنه شدن بعضى از داده هاى علم و استمرار ارزش شاهکارهاى هنرى، نشانه ى پیروزى بخشى از گزاره هاى هنرى در برابر بعضى از گزاره هاى علمى است. به علاوه، اصل «التذاذ» که نشئت گرفته ى فرایند هنرى است، کل، فرایند صنعتى و چرخه ى کرد و کار را زیر سیطره ى خود مى گیرد. اذعان باید کرد که انسان دست از زیبایى و لذت بردن بر نمى دارد. حتى مخرب ترین سلاح آدم کشى را باز زیبا مى سازد و شمشیر و خنجر را با نقوش زیبا و جواهرات گوناگون مرصع نشان تولید مى کند و در بزرگ ترین موزه ها این مصنوع دستى را پس از دگرگونى و تبدیل آن به یک کالاى هنرى به نمایش مى گذارد.
بنابراین، جا دارد که ما مجتمع عظیم ملى فرش دست بافت را ترکیبى از هنر و صنعت بدانیم و آن را نوعى «هنر صناعى» عنوان کنیم. وجود دو پدیده ى هنر و صنعت در فرش دست بافت در حالى که عنصر هنرى آن بر صنعتى بودنش به عیان غلبه دارد، بارز و آشکار است.
منابع تحقیق
آریان پور، ا. ح.، جامعه شناسى هنر. انجمن کتاب دانشجویان، دانشکده ى هنرهاى زیبا، تهران. 1354.
اعوانى، غلامرضا. حکمت و هنر معنوى. انتشارات گروس، تهران. 1375.
بورکهارت، تیتوس. هنر اسلامى. ترجمه ى مسعود رجب نیا، انتشارات سروش، تهران 1365.
بورکهارت، تیتوس. هنر مقدس، «اصول و روش ها». ترجمه ى جلال ستارى. انتشارات سروش، تهران 1369.
پرهام، سیروس. «همایش امور فرهنگى» (سخنرانى)، سازمان میراث فرهنگى، اسفند 1382.
تناولى، پرویز. «نمایشگاه آثار حجمى تناولى» (سخنرانى)، موزه ى هنرهاى معاصر، 29 فروردین 1382.
جعفرى، استاد محمدتقى. زیبایى و هنر از دیدگاه اسلام. حوزه ى هنرى، تهران 1369.
جلال الدین محمد بلخى (رومى)، مولانا. مثنوى معنوى، (نسخه ى تصحیح شده ى نیکلسون). نشر نغمه، 1374.
حافظ شیرازى، خواجه شمس الدین. دیوان اشعار. مؤسسه مطبوعاتى امیرکبیر، 1334.
حشمتى رضوى، فضل الله. فرش ایران. هنر و زیبایى. چاپ سوم، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، تهران 1381.
دهخدا، على اکبر. لغت نامه.
رید، هربرت. معنى هنر. ترجمه ى نجف دریابندرى. شرکت سهامى کتاب هاى جیبى با همکارى مؤسسه ى انتشارات فرانکلین، تهران 1351.
سازمان برنامه و بودجه، مرکز آمار ایران، فرهنگ تعاریف و مفاهیم به کار رفته در طرح ها و گزارش هاى آمارى، تهران، خرداد 1374.
سیف، احمد. اقتصاد ایران در قرن نوزدهم میلادى. نشر چشمه، تهران 1373.
شپرد، آن. مبانى فلسفه ى هنر. ترجمه ى على رامین. انتشارات علمى و فرهنگى، تهران 1357.
شریعتى، على، هنر. (مجموعه آثار 32)، چاپ پنجم. انتشارات چاپخش، زمستان 1373.
شفیعى کدکنى، محمدرضا. «ادراک «بى چه گونه» هنر». مجله ى بخارا، بهار 1384.
صناعى، محمود. آزادى و تربیت، تهران، [بى تا]، [بى نا].
فردوسى توسى، حکیم ابوالقاسم. شاهنامه. انتشارات امیرکبیر، تهران 1369.
قطبى، محمد یوسف. تحقیق «تعریف هنر»، بى نا، 1352.
کرزن، لرد. ایران و قضیه ى ایران. ج 2، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1380.
کروچه، بندتو. کلیات زیباشناسى، ترجمه ى فؤاد روحانى، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران 1344.
مرزبان، پرویز. مجله ى بخارا، شماره ى 35، اردیبهشت 1383.
ناتل خانلرى، پرویز. شعر و هنر. ایران چاپ، اسفند 1345.
نجومى، آیت الله مرتضى. «لطافت هنر»، نامه ى فرهنگستان علوم، شماره هاى 14 و 15، 1378.
ندیمى، هادى. حقیقت نقش، نامه ى فرهنگستان علوم، شماره هاى 14 و 15، 1378.
نصر، سیدحسن. معرفت و معنویت. ترجمه ى انشاءالله رحمتى. دفتر پژوهش و نشر سهروردى، تهران 1380.
هاسپرز، جان و راجر اسکراتن. فلسفه ى هنر و زیباشناسى. ترجمه ى یعقوب آژند. انتشارات دانشگاه تهران، تهران 1379.
هترز، لورنس. روان کاوى و روان شناسى هنرمند. ترجمه ى پرویز فروردین [بى جا]، [بى تا].
پی نوشت ها :
1. L. Wittgenstein. (1951 - 1889 م)
2. گفته شده است که انتقال و ابلاغ امور عاطفى و هنرى «اقناعى» است نه «اثباتى». میدان معرفت و شناخت انسان، از درون و پیرامونش، از دو گونه بیرون نیست: «شناخت عاطفى و هنرى» و «شناخت منطقى و علمى». در شناخت منطقى و علمى نوعى معرفت یکسان و جهانى و بى مرز وجود دارد که همه ى افراد بشر یک تصور از «مثلث» یا «آب» یا «هوا» دارند، ولى شناخت هنرى و عاطفى در بافت هاى فرهنگى و زمینه هاى تاریخى و جغرافیایى متفاوت است. در عرصه ى شناخت منطقى و علمى، ما موضوع معرفت را به دیگران عینا انتقال مى دهیم؛ یعنى اگر ندانند که آب در 100 درجه حرارت در کنار دریا به جوش مى آید یا مجموع زوایاى مثلث 180 درجه است از راه استدلال یا آزمایش این مطلب را به آن ها «ثابت» مى کنیم، ولى در عرصه ى شناخت عاطفى ما آن ها را فقط «قانع» مى کنیم به این معنا که وقتى مخاطبى را تحت تأثیر یک بیان هنرى قرار مى دهیم چیزى را براى او «اثبات» نمى کنیم ولى او را در برابر مفهوم آن بیان «اقناع» مى کنیم. (براى توضیحات بیشتر، نک: شفیعى کدکنى، محمدرضا، مقاله ى «ادراک «بى چه گونه» هنر»، در مجله ى بخارا).
3. اصطلاح «شرافت بخشیدن به ماده» از تیتوس بورکهارت است. او مى گوید: «هنر عبارت است از ساخت و پرداخت اشیاء بر وفق طبیعتشان که خود حاوى زیبایى بالقوه است، زیرا زیبایى از خداوند نشئت مى گیرد و هنرمند فقط باید بدین بسنده کند که زیبایى را بر آفتاب اندازد و عیان سازد. هنر بر وفق کلى ترین بینش اسلامى از هنر، فقط روشى براى شرافت روحانى دادن به ماده است.» (بورکهارت 1369: 134).
4. G. Curzon. (1925 - 1859 م)
مجموعه مقالات هم اندیشی هنر فرش (گردآورنده: خلیل دوردچی)