سردرگمی آموزش فلسفه اسلامی در دانشگاه

بدرقه دانشجویان به مقصدی نامشخّص

قریب به هشت دهه از تأسیس دانشکده علوم معقول و منقول-الاهیات و معارف اسلامی- به عنوان اوّلین فضای آکادمیک برای رشد و نموّ فلسفه اسلامی می گذرد. شاید هشت دهه برای پدیدآوردن یک سنّت محتوای جدید در فلسفه اسلامی،
دوشنبه، 12 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بدرقه دانشجویان به مقصدی نامشخّص
 بدرقه دانشجویان به مقصدی نامشخّص

 

نویسنده: محمدسعید قبا




 

سردرگمی آموزش فلسفه اسلامی در دانشگاه
قریب به هشت دهه از تأسیس دانشکده علوم معقول و منقول-الاهیات و معارف اسلامی- به عنوان اوّلین فضای آکادمیک برای رشد و نموّ فلسفه اسلامی می گذرد. شاید هشت دهه برای پدیدآوردن یک سنّت محتوای جدید در فلسفه اسلامی، زمانی کوتاه باشد ولیکن این زمان برای تأسیس یک سنّت ساختاری و نظام درسی، فرصتی بس قابل توجّه است. بررسی کارنامه 77 ساله فلسفه اسلامی در فضای آکادمیک نشان گر این مسئله است که ما دانشگاهیان، در پدید آوردن یک سنّت «ساختاری» فلسفی مستقل از نهاد حوزه، چندان کام روا نبوده ایم. ظهور بزرگانی چون مرحوم شهابی، فاضل تونی، محمدعلی حکیم، میرزا عبدالکریم روشن، استاد مرتضی مطهری (علیهم الرّحمه و الرّضوان) و ... در گذشته و نیز اساتید نام آوری چون آیت الله مصطفوی و دکتر دینانی در میان ما دانشگاهیان نیز نمی تواند، سندی برای اعاده حیثیت از نهاد دانشگاه باشد؛ چه که آشنایانان با فلسفه همه از صبغه اصیل حوزوی این بزرگان آگاهند.

در جستجوی دلیلی برای استمرار دانشکده فلسفه:

تأسیس دانشکده علوم معقول و منقول در سال 1313 و ورود مباحث الاهیاتی که تا پیش از آن در انحصار مدارس علمیه بودند به فضای دانشگاهی، آن هم در فضایی که سیاست های حکومت وقت بر منزوی سازی قشر روحانی استوار شده بود، ابهام ها و علامت سؤال های بسیاری را در اذهان ایجاد می کرد.
واقعیت آن است که تأسیس دانشگاه علوم عقول و منقول، زمینه ای برای پرورش قشر منوّرالفکری که بنا بود بعدها با ارائه قرائتی نوین از دین، عرضه تفسیر متون دینی را از حالت بی رقیب خارج کرده و به این وسیله، به تقابل فکری با روحانیت بپردازند و با حمایت حکومت، حوزویان را در حاشیه و انزوای بیشتر قرار دهند.
هرچند ورود بزرگانی چون فاضل تونی، میرزاعبدالکریم روشن و ... در ابتدای امر و حضور استاد مطهری در آستانه انقلاب، در عمل، آن چه را که مورد توقّع حاکمیت آن زمان بود؛ تا حدود زیادی تقلیل داد، اما این بار همراه با انقلاب اسلامی بود که علامت سؤال های بسیاری درباره ادامه حیات این مرکز در اذهان ایجاد می شد. به عبارتی، دانشگاه معقول و منقول با انقلاب اسلامی، فلسفه وجودی خویش را از دست داد و این بار می بایست به دنبال فلسفه وجودی نوینی برای خود به عنوان شرط ادامه حیات می گشت.
به هر روی، دانشگاه معقول و منقول با عنوان جدید الاهیات و معارف اسلامی تاکنون حیات خود را ادامه داده است. ولی آن چه به عیان واضح است، این که این نهاد همچنان به درکی نوین از فلسفه وجودی خویش نرسیده و این معضل- چنان چه در همین نوشته به آن اشاره خواهد شد- از بزرگ ترین موانع تأسیس یک سنّت آکادمیک برای فلسفه اسلامی در سال های اخیر بوده است. به زعم نگارنده می بایست برای پاسخ این سؤالات، هویت مطالعات دانشگاهی را مورد مدّاقه و بررسی قرار داد.

پرکردن خلأ فعّالیت های فلسفی حوزه:

سازوکار تحصیلات حوزوی غالباً بدین گونه بوده است که طلاب در برنامه تحصیلات رسمی خود با فقه و اصول فقه، به عنوان محور و ستون اصلی مطالعات خود روبه رو بوده اند و در کنار آن با دانش های دیگری چون طب، نجوم، ریاضیات، فلسفه و ... آشنا می شدند و می توانستند برای توسعه معلومات خود در زمینه های نام برده، خارج از برنامه رسمی حوزه به محضر اساتید فن مراجعه کنند. البته نباید از نظر دور داشت که امروزه برنامه تحصیلی حوزه با تغییراتی چند، فلسفه اسلامی را در حد دو کتاب بدایه الحکمه و نهایه الحکمه در دستور کار خود قرار داده است ولیکن بیش از این را طلاب باید از اساتید به صورت غیررسمی و خارج از برنامه مطالبه نمایند.
در چنین فضایی که حوزه متصدّی امر توسعه، ترویج و آموزش فقه محور است؛ برای خیل افرادی که صرفاً تمایل خود را در تحصیل مباحث فلسفی و کلامی می بینند، فقه و اصول، برنامه ای دل آزار و ذهن گرا خواهد بود، چه که آن ها را از رسیدن به مقصود خود دور می سازد. در این میان، ضرورت این مسئله احساس می شود که علاوه بر حوزه که متحمّل رسالت خطیر خود در تربیت عالمانی جامع الاطراف است-عالمانی که در تمامی حوزه های الاهیاتی متخصّص بودند-می بایست نهادی در تربیت متخصّصان حوزه های خاص الاهیاتی پا به میدان بگذارد. از آن جایی که یکی از مشخّصه های مطالعات دانشگاهی، تخصّص گروی است؛ ورود مباحث الاهیاتی به فضای دانشگاهی به عنوان گزینه ای قابل توجّه، می بایست مدّنظر قرار گیرد.
از طرف دیگر از جمله اهداف و آرمان های طالبان فلسفه اسلامی، صدور این نظام فکری به فراتر از مرزهای مسلمین است که در وهله اوّل، آشنایی سایر اندیشمندان جهان با افکار حکمای مسلمان و در وهله دوّم، تضارب با نظریه های رقیب در سراسر جغرافیای فکری جهان را در بر می گیرد. ولی از آن جایی که برنامه تحصیلی حوزه هرگز مهارت های لازم برای تحقّق چنین آرمانی را همچون تسلّط به زبان های لاتین، مطالعه آراء اندیشمندان غربی و ...، در اختیار مخاطبان خود قرار نمی دهد، لذا ایجاد فضایی که چنین مهارت هایی را منتقل کند، در فهرست نیازهای اولویت مند جهت ترویج فلسفه اسلامی قرار می گیرد.

ابهامات جایگزینی دانشگاه:

تدوین و اجراء یک نظام درسی مطلوب در دانشگاه برای فلسفه اسلامی از اوّلین و اساسی ترین گام هایی است که می تواند فلسفه اسلامی را به معنای واقعی کلمه وارد فضای آکادمیک و دانشگاهی کند و در این راستا بررسی علل ناکامی های گذشته از آن جهت که موجبات برنامه ریزی های دقیق تر و کم اشتباه تر را فراهم می آورد؛ در اولویّت قرار دارد.

1. ابهام در نسبت دانشگاه و حوزه و بحران تعیین هدف:

با توجّه به این مسئله که متصدّی منحصر به فرد فلسفه و حکمت تا پیش از تأسس دانشگاه معقول و منقول، نهاد حوزه و مدارس علمیه بوده است، یکی از جدّی ترین و ذهن آزارترین سؤالاتی بود که مطرح می شود این است که در دستاوردهای فلسفی نهاد حوزه چه کاستی های وجود دارد که باید برای جبران آن، سراغ نهاد جدیدی به نام دانشگاه رفت؟ در اصل این سؤال، پرسش از رسالت فارغ التحصیلان دانشگاه در قبال یک سنّت چند صدساله فلسفی است. در ابهام ماندن جواب این سؤال، بزرگ ترین ضربه را طیّ چند دهه گذشته به دانشگاه وارد کرده و موجبات آن را فراهم آورده است تا طرّاحان برنامه های آموزشی در اصل، بدرقه کنندگان خیل عظیم دانشجویان به مقصدی نامشخّص باشند و این در حالی است که خود به علتّ نامشخّص بودن عزیمت گاه نهایی، توانایی تشخیص ابزارهای مورد نیاز دانشجو را در پیمودن این مسیر نداشته باشند.
سایه سنگین و دل گزای این علامت سؤال در ذهن دست اندرکاران آموزش و پژوهش های دانشگاهی که خود برخاسته از عدم وجود سیاست های کلّی نظام آکادمیک فلسفی است، موجّه ترین دلیل برای دخالت سلیقه های شخصی در طرّاحی ها و برنامه ریزی هاست که این خود فراهم آوردنده یک نابسامانی و ناهمگونی در طرح کلّی رشته فلسفه اسلامی در دانشگاه می شود.
ارائه پاسخ دقیق به این سؤال به زعم نگارنده اوّلین و پایه ای ترین گام در راستای تعیین هدف از ایجاد یک نظام آکادمیک فلسفی است که به نوبه خود به تمام برنامه ریزی های آموزشی و پژوهشی، سمت و سو خواهد داد.
عدم وجود پاسخ مشّخص به سوال، آن هنگام نمود می یابد که در طرح ریزی نظامات آموزشی با دو روش کاملاً متباین روبرو می شویم، عدّه ای برای دانشگاه، هویّتی مستقل از مدارس علمیه قائل نیستند و لذا سخن از تدریس و تطبیق متن نهایه الحکمه علامه طباطبایی می گویند (آن چنان که در مدارس علمیه مرسوم است) و گروه دیگر که به اقتضائات خاصّ تدریس فلسفه توجّه ندارند؛ سخن از تدریس فلسفه با محوریت گفته های استاد (سنّت درس گفتاری) بر زبان دارند.

2. نظام جذب دانشجو:

نظام جذب دانشجو از طریق کنکور از جمله معضلاتی است که گریبان گیر کلیه رشته های تحصیلی است، اما این معضل در مورد علوم بنیادین از جمله رشته فلسفه اسلامی موجبات ایجاد مشکلاتی دیگر نیز شده است.
به عنوان مثال، عموم افرادی که جذب رشته فلسفه اسلامی در مقطع کارشناسی می شوند، در انتخاب خود هیچ گونه هدف خاصّی را که البته دارای ارتباطی معنادار با فلسفه اسلامی باشد، دنبال نمی کنند. بلکه غالب دانشجویانی که وارد این رشته تحصیلی می شوند، به علّت کسب رتبه نامناسب و اصرار به ادامه تحصیل در شهر خود و دلایلی از این قبیل به انتخاب این رشته روی می آورند و همین مسئله است که موجب می شود کلاس های این رشته با افرادی که دارای بنیه علمی ضعیف هستند و هیچ گونه انگیزه ای نیز ندارند، تشکیل شود.
در چنین موقعیّتی است که نقش آموزش و پرورش، حیاتی تر می گردد. یکی از مشکلاتی که به این معضل دامن زده، این است که در برنامه آموزش و پرورش هیچ مجال چشم گیری برای آشنایی عمیق و علاقه مندی دانش آموزان به فلسفه اسلامی وجود ندارد. برای آن که مقصودمان بهتر منتقل شود، سؤالی را طرح می کنیم: اگر دو دانش آموز در رشته های ریاضی و علوم انسانی داشته باشیم و تنها منبع مطالعاتی آن ها کتاب های درسی باشد و در انتهای چهار سال دبیرستان، دانش آموز رشته ریاضی به ادامه تحصیلات خود در شاخه فیزیک علاقه مند شود و دانش آموز رشته علوم انسانی به فلسفه تمایل پیدا کند؛ کدام یک توانسته اند علاقه مندی ها و استعدادهای خود را با دقّت بیشتر و ضریب خطای کمتری کشف کرده باشند؟

3. نابجایی در سنّت درسی:

حقیقت آن است که فلسفه ای که امروزه ما در صددیم در دانشگاه روایت گر آن باشیم، حاصل رشد و نضجی است که طی چندصد سال در مدراس سنّتی قدیم داشته است و ناگزیر، شکل و قالب آن سنّت درسی با روح این محتوا عجین شده است.
سنّت کهن در تدریس فلسفه اسلامی با سنّت مدارس علمیه امروز هم خوانی قابل توجّهی دارد و لذا حوزویان در این باب، دغدغه چندانی نخواهند داشت. ولی روایت آن با همین شکل و ساخت در نهاد دانشگاه به این می ماند که بخواهیم لباسی گشاد بر تنی نحیف بدوزیم.
به عنوان مثالف کتاب بزرگی همچون الاشارات و التّنبیهات ابن سینا در طی حدّاقل دو سال و آن هم با حضور همه روزه در محضر درس استاد، قرائت و فهم می شود؛ حال آیا می توان همین کتاب را در چندین واحد مختصر دانشگاهی خواند و فهم کرد؟

4. آفت های تخصّص گروی:

یکی از مختصّات سنّت درسی حوزه، اشراف به حوزه های مختلف الاهیاتی است. طلاب در این سنّت با فقه، اصول، منطق، کلام و عرفان و... آشنا می شدند. نگارندگان کتاب های فلسفی این دوران با توجّه به دایره اطلاعاتی که از آن بهره مند بودند، گاه مرزهای فلسفه را در هم می شکستند و با استناد به داده های سایر علوم به حل مسائل فلسفی خود می پرداختند که خود از آن جهت که راه حلّی برای یک مسئله فلسفی است، برای دانشجوی فلسفه امروزی نیز موضوعیت پیدا می کند. هرچند اقداماتی در زمینه تفکیک شاخه های الاهیاتی از یکدیگر در راستای تخصّص گروی به وجود آمده است، در کلیّت مثبت ارزیابی می شود اما این تخصّص گروی نباید موجبات از بین رفتن جامع نگری را در فارغ التّحصیلان دانشگاه فراهم آورد.

5. برنامه و منابع درسی:

از جمله معضلات پیش روی تحصیلات دانشگاهی در رشته فلسفه اسلامی، عدم وجود یک برنامه درسی منسجم در درجه اوّل و نبود منابع درسی جهت پوشش آن برنامه در درجه دوّم است. واقعیت آن است که متون سنّتی ما برای تدریس در مدارس علمیه نگاشته شده اند و به هیچ وجه نمی توان با همان بهره وری که در حوزه دارند از آن ها در دانشگاه به عنوان منبع درسی استفاده کرد.
دانشجویان رشته فلسفه اسلامی در مقطع کارشناسی، کتاب هایی چون نهایه الحکمه و قسمت هایی از شرح منظومه را مورد مطالعه قرار می دهند و در مقطع کارشناسی ارشد، قسمت هایی از اشارات، حکمه الاشراق و شواهد الرّبوبیه را به صورت گزینشی مطالعه می کنند و در دکتری، گوشه های از شفا و اسفار را در برنامه تحصیلی خود قرار می دهند.
به راستی آیا حاصل این گونه تحصیل، چیزی جز تکّه پاره کردن کتب است و جز این که دانشجویان هرگز صاحب یک دید فلسفی نمی شوند؟
منبع مقاله: دوماهنامه علمی فرهنگی خط شماره 6، مهر و آبان 91



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.