یکی از عوامل آسیب زا در فهم حدیث، از بین بردن یا از بین رفتن بسیاری از متون حدیثی است. می دانیم پس از قرآن، حدیث دومین منبع قانونگذاری در اسلام و مادرِ علوم اسلامی است. از این رو، بر مسلمانان است تا در ثبت و ضبط و نشر آن اهتمام ورزند، لکن علی رغم اهتمام شدید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نسبت به تدوین و نقل احادیث(1)، سوگمندانه بعد از رحلت ایشان حاکمان وقت و برخی از صحابه، علاوه بر اینکه از نگارش و نشر این سرمایه عظیم جلوگیری نمودند، به طور گسترده به تضییع و محوِ اندک آثار بر جای مانده همت گماشتند.
پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله خلیفه نخست در آغازین روزهای حکومت خود، احادیث گردآورده از سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله را از بین برد. عایشه می گوید: پدرم پانصد حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله را جمع آوری کرده بود. شبی را با ناآرامی تا صبح بیتوته کرد، من نیز از ناآرامی اش اندوهگین شدم و چون صبح شد، گفت: دخترم، احادیثی را که نزد توست، بیاور. من احادیث را آوردم، او آتشی را خواست و آنها را سوزاند. گفتم: چرا آنها را سوزاندی؟ ابوبکر گفت: ترسیدم بمیرم و این احادیث باقی بماند، در حالی که در میان آنها حدیثهایی هست که از فردی شنیده ام که اگرچه مورد اعتماد بوده، ممکن است در واقع چنین نباشد و با این حال آنها را نقل کرده باشم.(2)
ابوبکر با اینکه خود در فضیلت نوشتن حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین روایت نمود: «مَن کَتَبَ عنّی عِلماً أو حدیثاً لم یَزَل یُکتَب له الأجرُ ما بَقی ذلکَ العلمُ أو الحدیثُ»(3)، برای پیشبرد کار خلافت خویش، پیشگام سوزاندن 500 حدیثی گردید که نزد دخترش عایشه بود.(4)
عمر بسیاری از کتب حدیثی را که تعداد زیادی از اصحاب فراهم آورده بودند، سوزاند و طی بخشنامه ای دستور داد هر کس هرچه از حدیث نزد او هست، بسوزاند.
استاد جعفر مرتضی می نویسد: عمر بن خطاب متوجه شد برخی از صحابه احادیثی را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نوشته اند. پس به بهانه اینکه می خواهد احادیث رسول خدا را جمع آوری کند تا از بین نرود، در طول یک ماه، تمام نوشته های صحابه را جمع نمود و سپس همه را سوزاند و گفت: «کتابٌ مع کتابِ الله؟»(5)
در روایتی دیگر از یحیی بن جعده آمده است که عمر درصدد نگارش سنت پیامبر صلی الله علیه و آله برآمد، اما برای او بدا حاصل شد و از این کار منصرف گشت و تصمیم گرفت آن را ننویسد. لذا به والیان شهرها بخشنامه ای صادر کرد که «هر کس نوشته ای از احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله در اختیار دارد باید آن را محو کند یا بسوزاند.»(6)
وی در پاره ای از موارد دستور سوزاندن احادیث را صادر کرد، چنان که ابن سعد در طبقات خود به نقل از قاسم بن محمد بن ابی بکر می نویسد:« إنَّ الأحادیثَ کثُرت علی عهدِ عمرَ ابنِ الخطاب فأنشَدَ الناسَ أن یأتوه بها، فلمّا اَتَوه بها أمر بتحریقِها»(7).
برای از بین بردن و پاکسازی احادیث علاوه بر سوزاندن آنها از شستن با آب نیز بهره بردند. خطیب بغدادی از عبدالرحمن بن اسود از پدرش نقل کرده است:«علقمه کتاب حدیثی را از مکه یا یمن همراه خود آورده بود که احادیثی از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را دربرداشت. از عبدالله اجازه ورود خواستیم و بر او وارد شدیم و کتاب را به او دادیم. در این هنگام کنیز خود را صدا زد و از او تشت آبی طلبید. به او گفتیم: ای ابو عبدالرحمن، به این کتاب بنگر؛ زیرا در آن احادیث خوبی است. پس شروع به ساییدن آن احادیث در آب نمود و می گفت:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ»(8)؛ ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت می کنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بی خبران بودی). قلبها مانند ظروف هستند، پس آنها را به قرآن مشغول دارید و به غیر آن سرگرم نکنید.(9)
ابوبرده از قول پدرش ابوموسی اشعری، رساله های زیادی نوشت. پدرش به او گفت: نوشته هایت را بیاور. چون آنها را آورد، همه را با آب شست.(10)
عروه بن زبیر می گوید: فراوان حدیث نوشتم و آن گاه تباه کردم. دوست می داشتم دارایی و فرزندانم را فدا می کردم و احادیث را تباه نمی ساختم.(11)
هشام بن عروه می گوید: پدرم در روز حرّه(12) کتابهای فقه ی خود را آتش زد. پس از آن، می گفت: بودن آن نگاشته برایم دوست داشتنی تر بود تا بودن فرزندان و اموالم.(13)
سهل بن حصین بن مسلم باهلی می گوید: به عبدالله بن حسن بصری سفارش کردم که کتابهای پدرت را برایم بفرست. به من پیغام داد:
چون(حال پدرم) سنگین شد [بیمار گشت]، گفت کتابها را جمع کنید؛ من هم جمع کردم و برای او آوردم. نمی دانستم با آنها چه می کند تا اینکه به خادمش دستور داد تنور را برافروزد. آن گاه همه ی کتب را به جز یک صحیفه سوزاند. البته عبدالله همان یک صحیفه را برایم فرستاد.(14)
عبیدة بن عمرو سلمانی در هنگام مرگ، همه ی کتب خود را تباه ساخت و گفت: می ترسم کسانی بدانها دست یابند و از آنها وارونه بهره گیرند.(15)
علامه فقید، سید مرتضی عسکری، یکی از راههای از بین بردن احادیث را به آتش کشیدن کتابخانه ها می داند(16). ابن اثیر در تاریخ خود آورده است: کتابخانه ای را که وزرای شیعه آل بویه در منطقه ی کرخ بغداد جمع آوری و غنی ساخته بودند، با ورود سلجوقیان به بغداد به آتش کشیده شد.(17) این مطلب را وی در حوادث 449 هم متذکر شده است.
آقابزرگ تهرانی گوید: چون شاپور وزیر(18)، خود اهل فضل و ادب بود، دانشمندان تألیفات خود را به او اهدا می کردند و در نتیجه کتابخانه اش از کتابخانه های بسیار غنی بغداد شد، چنان که کتابهای آن بالغ بر ده هزار جلد از نفیسترین آثار بود که بیشتر آنها نُسَخ اصلی بود و به خط مؤلفان.(19)یاقوت حموی گوید: در همین کتابخانه، مخزن کتابهای موقوفه ی ابونصر شاپور بن اردشیر، وزیر بهاءالدولة بن عضدالدوله قرار داشت که در جهان بهتر از آن کتابها یافت نمی شد؛ کتابهایی که مطالب آنها به خط کاتبان و مؤلّفان معتبر به رشته ی تحریر درآمده بود.(20) ابن اثیر از صد مصحف به خط ابن مُقله خبر می دهد که در آن مخزن یافت می شد.(21) متأسفانه کتابخانه ی بزرگ شاپور در حمله ی وحشیانه ی دشمنان اهل بیت علیهم السلام در آتش سوخت و جهان اسلام گنجینه ای گرانبها و ارزشمند را از دست داد و نسخه های منحصر به فرد آن در آتش جهالت از بین رفت.(22)
این گونه موارد، قراینی اندک است که می تواند روشنگر از بین رفتن بخش عظیمی از روایات نبوی صلی الله علیه و آله باشد. متأسفانه در نتیجه ی تضییع و از بین بردن احادیث است که محمد رشید رضا می گوید: احادیث نبوی صلی الله علیه و آله درباره ی احکام شرعی(از طریق اهل سنّت) نزدیک به پانصد حدیث می رسد.(23) علامه ی طباطبایی رحمه الله درباره ی احادیث تفسیری پیامبر صلی الله علیه و آله می نویسد: آنچه نام روایت نبوی می شود بر آن گذاشت، از طریق اهل سنّت و جماعت به دویست و پنجاه نمی رسد، گذشته از اینکه بسیاری از آنها ضعیف و برخی از آنها مُنکَر می باشد.(24) نمونه ی دیگر توجه به تعداد باقیمانده ی پانصد حدیث ابوبکر است. طبق شمارش سیوطی و ابن حزم مقدار احادیث موجود از طریق ابوبکر 142 حدیث می باشد(25)؛ به دیگر سخن، اگر فرض کنیم، همین مقدار باقیمانده از دست جعل و وضع در امان مانده باشد، تعداد 358 حدیث تنها از طریق ابوبکر از بین رفته است.
برخلاف روش و مکتب خلفا، شاگردان مکتب اهل بیت علیهم السلام به نقل و نگارش احادیث، همت گماشتند و علی رغم همه ی مشکلات تلاش بی وقفه و مستمری در نوشتن و ضبط حدیث داشتند و مجموعه های ارزنده ای به جامعه اسلامی تقدیم کردند. لکن مطالعه ی تاریخ نشان می دهد که نگهداری همین کتابها و مکتوبات حدیثی با مشکلات فراوانی توأم بود که ایشان را مجبور می ساخت برای حفظ آن، شدیدترین شکنجه های دشمن و ستمکاریهای آنان را تاب آوردند. با تأیید حاکمان وقت، خانه های اصحاب ائمه علیهم السلام و آثار و کتب آنان بارها آماج هجوم و تعرض مخالفان قرار گرفت و بخشی از آن از میان رفت؛ مانندِ تألیفات محمد بن ابی عمیر (م217ق)(26).
با این همه علی رغم از بین رفتن پاره ای از احادیثی که در دست توده ی مردم بود، احادیث در نزد اهلش باقی بود؛ چنان که پس از آنکه امام کاظم علیه السلام به محمد بن حکیم در موردی که روایتی نرسیده باشد، اجازه ی قیاس نمی دهند، وی می پرسد:
جُعِلْتُ فِداکَ أتَی رسولُ الله صلی الله علیه و آله بِما یَکتَفُونَ بِهِ؟ قال: اَتَی رسولُ الله صلی الله علیه و آله بِما اسْتَغْنَوا بِهِ فِی عَهْدِهِ و بِما یَکْتَفُونَ بهِ مِنْ بَعدِهِ إلَی یَومِ القِیامَةِ قال قُلْتُ: ضاعَ مِنهُ شَیءٌ؟ قالَ: لا هُوَ عِندَ أهْلِه(27)؛
جانم فدایت! آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله آنچه را بدان نیاز است، آورده اند؟ فرمودند: پیامبرخدا صلی الله علیه و آله هم آنچه را در آن زمان موردنیاز بوده و هم آنچه را که در آینده تا روز قیامت بدان نیاز پیدا شود، آورده اند. [محمد بن حکیم می گوید:] عرض کردم: از آنها چیزی از بین رفته است؟ فرمودند: خیر، در نزد اهلش موجود است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی طولانی فرمودند که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله علم تمامی حلال و حرام الهی را که از جانب خدا دریافت نموده بود، به من تعلیم داد. به سبب اهمیتِ این روایت، عباراتی از آن را می آوریم.
وَ کُنتُ إذا سَأَلْتُهُ أجابَنِی وَ إِذا سَکَتُّ عَنْهُ وَفَنِیَتْ مَسائِلِی ابْتَدَاَنِی فَما نَزَلَتْ عَلَی رسولِ الله صلی الله علیه و آله آیةٌ مِنَ القُرآنِ إلا اَقْرَاَنِیها و أمْلاها عَلَیَّ فَکَتَبْتُها بِخَطِّی و عَلَّمَنِی تأویلها و تَفْسِیرَها و ناسِخَها و مَنسُوخَها و مُحکَمَها و مُتَشابِهَها و خاصَّها و عامَّها و دَعا الله لِی أنْ یُعطِیَنِی فَهْمَها و حِفْظَها، فَما نَسِیتُ آیَةً مِنْ کتابِ الله و لا عِلماً أَمْلاهُ عَلَیَّ و کَتَبْتُهُ مُنذُ دَعا الله لی بِما دَعاهُ و ما ترکَ شَیئاً عَلَّمَهُ الله مِنْ حَلالٍ و لا حرامٍ و لا اَمرٍ و لا نهیٍ کانَ أوْ یَکُونُ و لا کِتابٍ مُنْزَلٍ علی أحَدٍ قَبْلَهُ فِی اَمرٍ بِطاعَةٍ اوْ نهیٍ عنْ معْصیَةٍ إلا عَلَّمَنیهِ و حفَّظَنیهِ فَلَمْ اَنسَ حَرفاً واحِداً ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی صَدرِی وَدَعا الله لِی اَنْ یَمْلَأَ قَلْبِی عِلماً و فَهْماً و حُکْماً و نوراً. فَقُلتُ: یا نَبِیَّ الله بِأَبِی اَنتَ و اُمِّی إنِّی مُنذُ دَعَوتَ الله عَزَّوَجَلَّ لی بِما دَعَوتَ لَمْ اَنسَ شَیئاً وَ لم یَفُتْنِی شَیءٌ لَم اَکتُبهُ اَفَتَتَخَوَّفُ عَلَیَّ النِّسیانَ فِیما بَعدُ؟ فَقالَ: لا لَستُ اَخافُ عَلَیکَ النِّسیانَ وَ لا الجَهل.(28)
هرگاه از او می پرسیدم، به من جواب می گفت و چون خاموش می ماندم و پرسشهایم تمام می شد با من سخن آغاز می کرد. بر رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ آیه قرآنی نازل نمی شد جز اینکه برایم می خواند و دیکته می کرد و به خط خود می نوشتم. ایشان تأویل و تفسیر و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من می آموخت، و از خدا خواست که به من فهم و نیروی حفظ عطا کند، من آیه ای از قرآن را که به من آموخت و علمی را که به من املاء کرد و نوشتم، فراموش نکردم، از آن گاه که برای من این درخواست را از خدا کرد. هیچ علمی که درباره حلال و حرام و امر و نهی که بود یا می باشد و هیچ کتاب نازل بر یکی از پیغمبران پیش از خود را درباره طاعت و معصیت نماند که به من نیاموزد، جز آن که همه را به من آموخت و من حفظ کردم و یک حرفش را از یاد نبردم، سپس دست بر سینه من نهاد و از خدا خواست که جان و دلم را پر از علم و فهم و حکمت و نور نماید. من گفتم: ای پیغمبر خدا، پدر و مادرم قربانت، از آن وقت که در حقم دعا کردی چیزی را فراموش نکنم و آنچه هم ننویسم از دستم نرود، آیا پس از این بیم فراموشی برایم داری؟ فرمود: نه، من از فراموشی و نادانی نسبت به تو بیمی ندارم.(29)
بنابراین برخلاف مدرسه ی خلفا، در مدرسه ی اهل بیت علیهم السلام، گذشته از احادیثی که با تلاش شاگردان ائمه علیهم السلام نقل و ثبت شده، احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله در نزد خاندان معصومش باقی مانده است.
پی نوشت ها :
1. مانند حدیث: اُکتُبوا لأبی شاة». ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج3، ص 95 و ج8، ص38؛ احمد بن حنبل، المسند، ج2، ص 238؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج4، ص 110؛ (استَعِن بِیَمیِنک): محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، ج4، ص 146؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج1، ص 152.
2.علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص 364؛ سید شرف الدین، النص و الإجتهاد، ص 139؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص22؛ محمدعلی مهدوی راد، مقدمة المعجم المفهرس لالفاظ بحارالأنوار، ج1، ص 20.
3.جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 86.
4.محمد بن احمد ذهبی، تذکرة الحفّاظ، ج1، ص 5.
5.جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج1، ص 59.
6.خطیب بغدادی، تقیید العلم، ص53؛ ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، ح5، ص 188؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص20؛ نیز برای سخن وی:« مَن کانَ عنده شیءٌ فَلیُمحِه»ر.ک: سید شرف الدین، النص و الإجتهاد، ص141؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج1، صص 64-65؛ علی متقی هندی، کنزالعمال، ج10، ص 292، ح29476.
7.ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، ج5، ص 188؛ نیز ر.ک: مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج2، ص 44؛ علی کورانی عاملی، تدوین القرآن، ص 372.
8.یوسف 12: 3.
9.خطیب بغدادی، تقیید العلم، ص 54؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج1، ص 14، مقدمة التحقیق.
10.ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، صص 65-66.«عن أبی بردة قال کتبت عن أبی کتاباً کثیراً فقال ائتنی بکتبک فأتیته بها فغسلها».
11.خطیب بغدادی، تقیید العلم، ص 60؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج1، ص 326. به نقل از: محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث(7)، علوم حدیث، ش9، ص 14.
12.روزی که در سال 63 هجری، سپاه یزید به مدینه حمله کرد و قتل، غارت و فساد زیادی به بار آورد. ر.ک: محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج5، ص 26، حوادث 63ق.
13.عبدالرزاق صنعانی، المصنّف، تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، ج11، ص 425، ح20902؛ ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، ج5، ص 179؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج1، ص 326.
14.ابن سعد محمد، الطبقات الکبری، ج7، ص 174.
15.همان، ج7، ص 127.
16. مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج1، ص 261.
17.علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج10، ص 7؛ سید ابن طاووس، المجتنی من دعاء المجتبی، تحقیق صفاء الدین بصری، ص28؛ محمد محسن تهرانی(آقابزرگ)، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج8، ص 178.
18.شاپور، وزیر شیعی بهاءالدوله، اهل دانش و فضل و ادب بود و خانه اش میعادگاه شاعران و ادیبان. ابن خلّکان در وفیات الاعیان، ضمن شرح حال وی گوید: او از وزیران و دانشمندان بزرگ و مردی باکفایت و درایت بود و خانه اش میعادگاه شاعران. این تمکن مادی به اضافه ی فضایل علمی و کمالات معنوی وی از عوامل مهمی بود که او را به گردآوری کتابهای علمی- به ویژه کتابهای نفیس نایاب و تصحیح یافته ی معتبر- و وقف آنها برای اهل تشیع ترغیب می کرد، همچنان که تا به امروز روش همه ی گردآورندگان کتاب چنین بوده است. شاپور در سال 336ق در شیراز تولد یافت و به سال 416ق درگذشت. ر.ک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج2، ص 354.
19.محمد کردعلی، خطط الشام، ج6، ص 185؛ به نقل از: محمد محسن تهرانی(آقابزرگ)، مقدمه ی التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج1، ص 5.
20.یاقوت حموی، معجم البلدان، ج1، ص 534، ذیل بین السورین.
21. علی بن ابی الکرم جزری(ابن اثیر)، الکامل فی التاریخ، ج10، ص7؛ محمدمحسن تهرانی(آقا بزرگ)، مقدمه ی التبیان، ج1، ص 5.
22.متأسفانه این مسیر انحرافی همچنان باقی است، تا آنجا که در عصر ما صاحبان همان اندیشه و طرز تفکر به سوزاندن کتابخانه ها روی آورده اند. از جمله کارهای خطرناکی که وهابیت مرتکب شد و ننگ آن برای ابد در پیشانی آنان باقی ماند، آتش زدن کتابخانه بزرگ«المکتبة العربیّه» بود که بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر کم نظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطّی منحصر به فرد داشت که در میان آنها برخی از آثار خطی دوران جاهلیت و قرارداد یهودیان با کفار قریش بر ضد رسول اکرم صلی الله علیه و آله وجود داشت، و همچنین آثار خطّی حضرت علی علیه السلام و ابوبکر و عمر و خالد بن ولید و طارق بن زیاد و برخی از صحابه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و قرآن مجید به خط عبدالله بن مسعود بود. در همین کتابخانه انواع سلاحهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و بتهایی که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود؛ مانند «لات» و «عزّی»، «منات» و «هبل» وجود داشت. ناصر السعید از قول یکی از مورّخان نقل می کند که هنگام تسلط وهابیان، این کتابخانه را به بهانه وجود کفریات در آن به آتش کشیدند و به خاکستر تبدیل کردند. ناصر السعید، تاریخ آل سعود، ج1، ص 158؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من السیرة النبی الاعظم، ج1، ص 81؛ به نقل از: سید شرف الدین، النص و الإجتهاد، ص302.
23.محمد رشید رضا، الوحی المحمدی، ص 187. «انَّ احادیث الاحکامِ الاصولِ خمسُمأة حدیثٍ».
24. محمدحسین طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 54. گویا سخن علامه اشاره به آنچه دارد که سیوطی در آخر کتاب الاتقان آورده است. ر.ک: جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2، ص 619-567.
25.جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 66؛ سید شرف الدین، النص و الإجتهاد، ص 139؛ محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفه، ص 277.
26.وی از شاگردان حضرت کاظم و حضرت رضا و حضرت جواد علیهم السلام و نود و چهار کتاب تصنیف کرده است. در زمان مأمون او را حبس کردند و برای اینکه اسامی شیعیان را بگوید، به او تازیانه زدند. وقتی تعداد ضربات تازیانه به صد رسید، طاقتش تمام شد و نزدیک بود که نام ایشان را ببرد که صدای محمد بن یونس بن عبدالرحمن را شنید که گفت: «یا محمد بن ابی عمیر! اذکر موقفک بین یدی الله!» و او نیز از افشای نام ایشان ابا کرد و زیاده از صد هزار درهم ضرر مالی به او رسید و مدت چهار سال در زندان ماند. خواهرش کتابهای او را جمع آورد و در غرفه ای نهاد که بر اثر بارش باران بر آن از بین رفت. او بعد از بیرون آمدن از زندان احادیث را از حفظ نقل می کرد. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق میرداماد استرآبادی، مهدی رجائی، ج2، ص 855؛ ابن داوود حلی، رجال ابن داوود، تحقیق سید محمد صادق آل بحرالعلوم، ص 159؛ ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج14، ص 279.
27.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 305 و ص 307.
28.محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 64، باب اختلاف الحدیث؛ محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، ص 285، ب24؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام، ص 196، وصفه علیه السلام لنَقَلَة الحدیث؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 230، ب29.
29.محمد بن یعقوب کلینی،اصول کافی، ترجمه ی محمدباقر کمره ای، ج1، ص 191، باب اختلاف حدیث.
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول