با نگاهی گذرا به تاریخ حدیث به آسانی می توان پی برد از صدر اسلام تاکنون افرادی به انگیزه ها و اسباب گوناگون دست به جعل حدیث زده و مطالبی را به رسول خدا و ائمه معصومین علیهم السلام نسبت داده اند. (1)
مهمترین اسباب و انگیزه های وضع و تحریف در احادیث را می توان به طور خلاصه در چهار انگیزه ی سیاسی، فرهنگی و دینی، اقتصادی و دین ستیزی برگرداند. چه بسا هر یک از این اسباب و انگیزه ها نیز اقسامی داشته باشد که به اختصار به بررسی آن می پردازیم. (2)
الف. برخی مسائل سیاسی؛ مانند: تثبیت حکومت غاصبان خلافت و توجیه خلافت جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله، تحریکات معاویه برای تثبیت خلافت بنی امیه (او افرادی مثل کعب الاحبار و ابوهریره را تشویق به حدیث سازی می کرد)، جعل حدیث به نفع خلیفه ی وقت، تقرب به ملوک و پیروی از رؤسا.
ب. برخی مسائل فرهنگی و دینی؛ مانند: جعل حدیث به نفع فرقه های کلامی مثل معتزله، اشاعره، مجسمه، کرامیه، متصوفه، باطنیه و... و جعل حدیث در اثبات حقّانیت عقاید آنان؛ اختلاف در مسائل فقهی و ظهور مکاتب فقهی شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی که برخی در مدح فقها و یا برای تأیید آرای آنها اقدام به جعل حدیث می کردند؛ وارد کردن اسرائیلیات و مسیحیات در احادیث، از سوی احبار یهود و عالمان به ظاهر مسلمان، مثل عبدالله بن سلام، وهب بن منبه و کعب الاحبار؛ قصّه گویی و جعل قصص برای جلب مردم؛ نقل غرائب به قصد شهرت طلبی و اظهار فضل؛ افتخارات قبایل، شهرها و نسبها و... که مطالبی به عنوان حدیث در فضیلت یا بدی قسمتی از شهرها و قبائل و غیره می ساختند؛ جعل حدیث از طرف مقدس نماها و زهّاد برای ترغیب مردم به قرآن خواندن و انجام عبادات؛ کسب افتخار نقل احادیث تازه با توجه به احترام فوق العاده مردم نسبت به محدّثان؛ اجتهاد نادرست برخی بر این اساس که «هر مطلبی را که موافق عقل باشد، و هر کلام نیکویی را می توان و جایز است که برایش سند درست کرد و به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داد»، موجب جعل بسیاری از احادیث شد. پاره ای از مسائل روانی؛ مانند: اختلال عقل یا حفظ در اواخر عمر؛ خطا و سهو که گاهی متوجه آن خطا هم می شدند، ولی به خاطر تکبر و... آن را اصلاح نمی کردند؛ افراط در تعصب؛ چیرگی جهالت بر شخص، مثل اهل ظاهر که خود را متعبّد می دانستند.
ج. مسائل اقتصادی و دنیا طلبی و کسب درآمد از این طریق
د. و نیز دشمنی برخی زنادقه مثل ابن ابی العوجاء که به منظور انتقام جویی از اسلام، تقویت مسلک باطل خود و به اشتباه انداختن مردم احادیثی جعل کردند.
اول. انگیزه های سیاسی (توجیه و تقویت خلافت)
از مهمترین انگیزه های جعل حدیث، کشمکشهای سیاسی و اختلاف بر سر حاکمیت مسلمانان به ویژه مسأله خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است. (3) چنان که خواهد آمد اوج این حرکت فتنه آمیز و خطرناک در دوران حاکمیت معاویه است. مهمترین زمینه های جعل در این باره را می توان در سه مسأله ی زیر یافت:یک: تقویت خلافت خلفای سه گانه
می دانیم پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر سر جانشینی آن حضرت دو طرز تفکر عمده بین مسلمانان پدید آمد: مکتب امامت و مکتب خلافت. دیدگاه نخست که ریشه در آیات قرآن و احادیث صحیح پیامبر صلی الله علیه و آله مانند حدیث غدیر، ثقلین و منزلت داشت، امامت را امری انتصابی می دانست که به فرمان الهی شکل گرفته و پیامبر صلی الله علیه و آله تنها وظیفه ابلاغ را برعهده داشته است. دیدگاه دوم بیانگر انتخابی بودن خلافت با رأی مردم بود. بر اساس اندیشه دوم، سقیفه شکل گرفت؛ گرچه خود بنیانگذاران آن تصریح به شتابزدگی نمودند، چنان که خلیفه دوم گفت:کانت بیعةُ ابی بکر فَلتَةَ وَقَی اللهُ المسلمینَ شرَّها و مَن اَتی مثلَها فاقتُلُوه؛(4) بیعت ابوبکر شتابزده و ناگهانی بود. خداوند مسلمانان را از شر آن حفظ نماید. هر کس به این شکل در انتخاب خلیفه عمل کند، او را بکشید.
بسیاری از صحابه برای هموار ساختن خلافت خلفای سه گانه، دست به جعل حدیث می زدند؛ زیرا می دانستند که وصایت علی علیه السلام از رهگذر قرآن و حدیث بوده است. از این رو مسیر آن را برای دیگر خلفا به جریان انداختند و از این راه استفاده می کردند و خلافت آنان را با ذکر احادیث جعلی، در اذهان مردم جا می انداختند. (5)
ترمذی از عائشه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نمود که فرمود:« لا یَنبغی لقومٍ فیهم ابوبکرٍ اَن یَوُمَّهم غیرُه»(6)؛ سزاوار نیست قومی که ابوبکر در میان آنهاست، پیشوایی جز او را داشته باشند.
طبرانی از فضل بن عباس نقل می کند، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«عمر معی و انا مع عمر، الحق بعدی مع عمر حیث کان»(7)؛ عمر با من و من با اویم، حق پس از من با عمر است هر کجا که باشد.
ابن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:
انَّ المَلائکةَ تَستحیی مِن عثمانَ کما تَستحیی مِن الله و رسولِه(8)؛ ملائکه از عثمان شرم می کنند، همان طور که از خدا و رسولش حیا دارند.
علامه امینی در کتاب گرانسنگ الغدیر به ذکر بیش از 100 روایت در این زمینه پرداخته و آنها را به نقد کشیده است. (9)
علامه عسکری می نویسد:
سیاست معاویه اقتضا می کرد، توجه مردم را از مدرسه ی اهل بیت علیهم السلام، منحرف سازد و به مدرسه ی خلفا جلب کند. به علاوه، معاویه نیاز شدید داشت که دیدگاه مسلمانان را از امام علی علیه السلام بیشتر از پیش تغییر دهد؛ چرا که تلقی مسلمانان از حاکم و زمامدار اسلامی اول؛ یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله، یک نمونه ی کامل انسانی بود که از او هیچ گناهی سر نمی زد و به دنبال هوای نفس نبود. این تلقی، افراد امت را به استثنای منحرفان، از اینکه دنبال معاویه بروند، باز می داشت و مانع از آن بود که یزید را که علناً شراب می خورد و تجاهر به فسق می کرد، به ولایت عهد بپذیرند. بنابراین معاویه نیاز داشت، این تلقّی مردم را از پیامبر صلی الله علیه و آله و حاکم که (برترین نمونه انسانی بود)، تغییر دهد، و بدین لحاظ احادیثی پیدا شد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در سطح یزید و معاویه فرو می افکند و انحراف و پیروی از هوی و هوس را به او نسبت می داد. (10)
دو. خلافت بنی امیه
حرکت جعل حدیث در زمان خلافت معاویه به اوج خود رسید. او که بیست سال حکومت شام را در اختیار داشت و در عام الجماعة(11) قدرت را قبضه نموده بود، برای تثبیت موقعیت خود و خاندانش وضع حدیث را رسمی نمود. به تصریح ابن ابی الحدید او طی چند مرحله به کارگزاران خود رسماً ابلاغ نمود، آنچه می توانید برای خلفا فضیلت جعل کنید. در مقابل، نقل فضائل علی علیه السلام را ممنوع کرد و نشر اکاذیب را ضد آن حضرت آزاد گذاشت. (12)بعد از روی کار آمدن حضرت علی علیه السلام به ویژه بعد از مخالفت ایشان با معاویه و خلع وی از فرمانروایی شام، معاویه سرکشی نمود و علیه علی علیه السلام از هر کاری که می توانست دریغ نورزید، از آن جمله فراخوانی عالمان طمّاع و اجیر ساختن اصحاب فاسق و دستور جعل حدیث به آنان در دو موضوع زیر بود:
الف. فضیلت سازی برای خلفا و صحابه
یکی از محورهای عمده ای که تعداد زیادی از روایات مجعول را به خود اختصاص داده است، فضیلت تراشی برای خلفا و حکام است. بسیاری از فضایل و مناقب صحابه و خلفا که در روایات اهل سنّت دیده می شود، نتیجه سلسله روایاتی مجعول است که دستگاه معاویه برای مقابله با مناقب و ارزشهای اهل بیت ساخته و پرداخته است. این حقیقتی است که بعضی نویسندگان اهل سنّت صراحتاً به آن اعتراف کرده اند. ابن ابی الحدید، فرمان معاویه به کارگزارانش را درباره ی جعل روایت در فضائل خلفا و صحابه، به منظور مقابله با مناقب علی علیه السلام و اهل بیت، به صورت مفصل نقل می کند. (13) از این متن تاریخی و نظایر آن برمی آید که قداست بخشی به خلفا و صحابه و تقویت خلافت بنی امیه با جعل حدیث، فصل مهمی از تلاشهای حکومت معاویه را تشکیل می داده است. (14)از جمله خبرهایی که از روی غرض ورزی سیاسی، در آن افزونی، کاستی و تحریف راه یافته، خبری است که خطیب بغدادی از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است: «إذا رَأَیْتُم مُعاوِیَةَ یَخْطُبُ عَلَی مِنبَرِی فاقْبَلُوه، فانّه امیِنٌ مأمُونٌ»(15)؛ هرگاه دیدید معاویه بر منبرم سخن می گوید، او را تصدیق کنید؛ زیرا وی درستکار و مورد اطمینان است.
خطیب بغدادی راویان سند این حدیث را همگی مجهول می داند. (16) اصل این خبر، بدین گونه بوده است:« إذا رَأَیْتُم مُعاوِیَةَ یَخْطُبُ عَلَی مِنبَرِی فاقْتُلُوهُ»(17)؛ هرگاه دیدید معاویه بر منبرم سخن می گوید، او را بکشید.
حسن بصری گوید: کسی برایم نقل کرد که ابوسعید خُدری می گفت: نکردیم و روی رستگاری ندیدیم. (18)
در مواردی، با دست کاری احادیث فضائل حضرت علی علیه السلام، احادیثی را برای خلفا برساختند؛ برای نمونه، حدیث«أنا مَدِینَةُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها... »(19) را به این صورت نقل کردند:« أنا مَدِینَةُ العِلمِ و ابوبکر اساسُها و عُمرُ حیطانُها و عُثمانُ سقفُها و عَلِیٌّ بابُها»(20)؛ من شهر علمم و ابوبکر پایه ی آن و عمر دیوار و عثمان سقف و علی در آن است. علامه عسکری ضمن تصریح به ساختگی بودن این حدیث، می گوید: سقف داشتن یک امری غیرمعقول است. (21)
دهها سخن مجعول در فضیلت تراشی برای معاویه وضع شد، به گونه ای که اسحاق بن راهویه، استاد بخاری، تصریح کرده است:«لم یَصِحّ فی فضائلِ معاویة شیءٌ»(22)؛ هیچ نقلی در فضائل معاویه صحیح نیست؛ مانند:«عن عبادة بن الصامت قال اوحی اللهُ تعالی الی النبیِّ: اِستَکتِب معاویةَ فانَّه امینٌ مأمونٌ»(23)؛ خدا به پیامبر وحی نمود: از معاویه(برای وحی) تقاضای کتابت کن، همانا او امین و مورد اعتماد است.
علامه امینی رحمه الله به نقد این افترائات پرداخته است. (24)
به دنبال انتقال مرکز حکومت از کوفه به شام، معاویه تلاش نمود، مزیت و تقدسی برای آن منطقه بتراشد. از این رو، احادیث متعددی در برتری شام و مردم آن جعل نمود که شام سرزمین برگزیده و مردم آن شمشیر خدایند. شام قریه ی ابدال و نیکان است، ابدال 30 یا 40 نفرند که در شام زندگی می کنند، هرگاه یکی بمیرد، خداوند دیگری را برمی گزیند. (25)
ب. فضیلت سوزی اهل بیت علیهم السلام
کینه و عداوت برخی قبایل نسبت به بنی هاشم که برخاسته از تعصبات قبیله ای بود، از ابتدای بعثت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به شکلهای مختلف بروز می کرد. با روی کار آمدن معاویه، اظهار کینه و عداوت نسبت به بنی هاشم، به خصوص علی بن ابی طالب علیه السلام، به اوج خود رسید. گاهی به صورت مقابله با دعوت توحیدی پیامبر و زمانی با سرپیچی از رهنمودهای پیامبر صلی الله علیه و آله راجع به اهل بیت علیهم السلام. همچنین، داستان سقیفه و کنار زدن خاندان رسالت از خلافت به گواهی عمر و گاهی هم لعن علی علیه السلام بر فراز منبرهای اموی، قتل و آزار شیعیان در شهرهای تحت نفوذ امویان و کتمان فضایل اهل بیت علیهم السلام، از نمونه های بارز این کینه ورزی و فضیلت سوزی است. (26)ابن ابی الحدید بخش دیگری از اقدامات زشت و انحراف آمیز معاویه و امویان را در این زمینه آورده است. او به نقل از مدائنی، تلاشها و تمهیدات معاویه را برای زدودن یاد علی علیه السلام و فضایل ایشان از ذهن و زبان مردم و فضیلت تراشی برای خلفا و صحابه و ترویج و نشر و تعلیم آن یاد می کند. از جمله از ابن عرفه(معروف به ابن نفطویه) نقل کرده است: بسیاری از احادیث برساخته در فضایل صحابه، به روزگار بنی امیه، برای تقرّب بدانها ساخته شد. آنان برای شکستن شکوه بنی هاشم چنین می کردند. (27)
ابن قتیبه می گوید: هر آن که را از او (علی علیه السلام) یاد می کرد و یا حدیثی از وی گزارش می کرد، رها می کردند و به فراموشی می سپردند، تا بدانجا که بسیاری از محدّثان از اینکه حدیثی نقل کنند، تن می زدند و به نقل و گسترش فضایل عمروبن عاص، معاویه و... روی می آوردند، و اگر کسی می گفت علی برادر پیامبر است و پدر«سبطین» (حسن و حسین) است و علی و فاطمه و حسن و حسین اصحاب کسا هستند، چهره ها دگرگون می شد و چشمها باز می شد و... (28)
عبدالله بن احمد بن حنبل می گوید: از پدرم درباره ی علی و معاویه سؤال کردم. گفت: بدان! علی علیه السلام دشمنان بسیاری داشت. آنان جستجو کردند تا عیبی از او بیابند، ولی نیافتند. از این رو، به سوی مردی رفتند که با او جنگیده بود، و به جهت کینه و دشمنی که با علی علیه السلام داشتند، به وی نزدیک شدند. (29)
از موارد جعل حدیث در زمان معاویه عبارتند از:
گاه برای حذف فضائل امام علی علیه السلام و جعل حدیث در مذمت آن حضرت، به تحریف معنوی کلمات پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخته می شد و گاه به تحریف لفظی و نقل شأن نزول آیات درباره ی دیگران. اسکافی در خصوص عملکرد معاویه آورده است:
معاویه صد هزار درهم به سمرة بن جندب پرداخت که او شهادت دهد آیات:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ الْفَسَادَ * وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ»(30). درباره ی علی بن ابی طالب علیه السلام و آیه: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»(31) ناظر به حال ابن ملجم نازل شده است. اما سمره قبول نکرد، معاویه مبلغ را به دویست هزار درهم افزایش داد، باز سمره نپذیرفت، معاویه سیصد هزار درهم به او پیشنهاد نمود، باز سمره نپذیرفت و بالاخره او مبلغ چهارصد هزار درهم به او پرداخت نمود و سمره پذیرفت که مطابق خواسته معاویه چنین شهادتی را بدهد. اسکافی پس از آن می نویسد: «از نظر تاریخی این مطلب، مطلب صحیحی است که بنی امیه مردم را از اظهارنظر فضائل علی علیه السلام بازداشتند و راویان را به دلیل نقل فضائل آن حضرت، تحت فشار قرار دادند به طوری که گاه راوی حدیث چون به ذکر روایتی از علی علیه السلام می پرداخت- حتی روایتی که ارتباط با فضائل نداشت و در مورد حکمی از احکام دینی بود- از ذکر نام علی علیه السلام خودداری می کرد و تنها با کنایه می گفت: از ابوزینب چنین رسید است. (32)
جاعلان حدیث در مذمت امام علی علیه السلام دست به جعل حدیث می زدند؛ مانند: عروة بن زبیر از عائشه نقل می کند: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم که عباس و علی از دور پیدا شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«یا عائشةُ هذانِ یموتانِ علی غیرِ ملَّتی او قال: دینی»(33)؛ این دو تن بر غیر ملت من یا دین من می میرند.
مشروعیت سلطنت و جایگزینی آن به جای خلافت، مانند:« الخلافةُ بالمدینةِ و المُلکُ بالشام»(34)؛ خلافت در مدینه و سلطنت در شام است.
سه. خلافت بنی عباس
بنی عباس برای جلب توجه عامه مردم، تثبیت خلافت خود، تضعیف مخالفان، مشروعیت بخشیدن به زمامداری خویش و عقب نماندن از دیگران به جعل حدیث روی آوردند. روایات موضوع در این دوران نیز در چند محور می باشد:تأیید اصل خلافت عباسیان؛ مانند:« عن ابن عباس عن ابیه ان النبیَّ قال للعباس و علیّ عنده: یکون الملکُ فی ولدک ثم التفتَ الی علیٍّ فقال: لا یملک احدٌ من ولدک»(35)؛ ابن عباس از پدرش نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله به عباس فرمود- در حالی که علی نیز در نزد آن حضرت بود-: حکومت در فرزندان توست، سپس متوجه علی شد و فرمود: هیچ یک از فرزندان تو عهده دار حکومت نخواهد شد.
تأیید اشخاص و خلفای به نام؛ مانند:«یخرُج رجلٌ من اهلِ بیتی عند انقطاع الزمان و ظهورالفتن، یقال له السفاح»(36)؛ به هنگام ظهور فتنه ها و در آخرالزمان مردی از اهل بیت من ظهور می کند که به او سفاح گفته می شود.
تأیید عملکرد خلفای عباسی و تقرب به آنها؛ از جمله: روزی غیاث بن ابراهیم بر مهدی عباسی وارد شد و خلیفه را سرگرم بازی با کبوتران یافت. به منظور جلب رضایت یا برطرف شدن ناراحتی خلیفه روایتی از رسول خدا نقل کرد:«لا سبقَ الا فی خفٍ او نعلٍ او حافرٍ او جناحٍ»؛ در اسلام مسابقه نیست، مگر در شترسواری یا اسب دوانی یا تیراندازی و یا کبوترپرانی. وی کلمه «او جناح» را به حدیث افزود و جعل کرد. (37)
تأیید شهرهای محل خلافت عباسیان؛ ابن جوزی حدیث مفصلی را در تأیید شهرهای خراسان و اطراف آن آورده است. بخشی از آن چنین است:« انَّ هناک مدینة بخراسان یقال لها طوس وایّ رجالٍ بطوس، مؤمنونَ لا تاخذُهُم فی اللهِ لومةُ لائمٍ یقُومُونَ لله بِطاعَتهِ و یحبُّونَ سُنَّةَ نبیِّه محمد صلی الله علیه و آله... »(38)؛ به راستی شهری است در خراسان به نام طوس. چه مردانی هستند در طوس! مؤمنند و در راه خدا هیچ سرزنشی آنها را باز نمی دارد، برای اطاعت الهی قیام می نمایند و سنت پیامبرش را دوست می دارند.
دوم. انگیزه های فرهنگی و دینی
در جریان جعل و تحریف احادیث، اختلافات فکری و مذهبی مسلمانان نیز نقش مهمی داشته است. تفاوت مبانی در مسائل کلامی و فقهی، گاه پیروان فرقه ای را وامی داشت تا با جعل حدیث به تأیید و تثبیت معتقدات خود بپردازند و مدعی شوند که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله اندیشه و گرایش آنان را با نام و نشان تأیید کرده است(39). صبحی صالح می گوید: از مهمترین انگیزه های جعل حدیث از همان آغاز، نصرت مذاهب به وسیله ی طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده است. (40) انگیزه ی مزبور در چند بخش قابل بررسی است.1. فرقه ها و مذاهب گوناگون
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، اندیشه ها و افکار گوناگونی در حوزه ی فرهنگ اسلامی شکل گرفت. هر مذهب و گروهی خود را حق می دانست و سایر آرا و مذاهب را باطل می خواند. صاحبان این آرا و مذاهب برای مشروعیت بخشی و استوارسازی دیدگاه های خود علاوه بر تأویل ناروا از آیات قرآن، دست به جعل حدیث که رنج و هزینه ی کمتری داشت، می زدند. این اختلافات گاه به درگیری و جنگ منتهی می شد و افرادی بر سر عقیده ی خویش جان می باختند. حکومتها نیز در شعله ور ساختن این آتش مؤثر بودند و منافع خود را در آن می جستند. افرادی هم بودند که در هر دوران، دین را به دنیا می فروختند و برای هر مطلبی که می پسندیدند، سخنی را به رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت می دادند. (41) عمده ترین فرقه ها عبارتند از:فرقه های کلامی:
گرایشهای مذهبی و آرای کلامی، از قبیل زیدیه، معتزله، ظاهریه، مجسمه، غلات، اشاعره، کرامیه، متصوفه، باطنیه و... هر یک به نفع مذهب خود یا بی ارج ساختن مخالفانش احادیثی جعل کردند. (42) هر کدام برای ایمان، صفات خدا، اختیار و جبر، شر و... عقیده ای را ابراز می کردند؛ برای مثال: معتزله(43) که به قدریه نیز معروفند، انسان را به تمامی آزاد و مختار می خواندند و خدا را از هر دخالتی در اعمال بشر مبرا می شمردند؛ از این رو، در تأیید عقاید خویش احادیثی را جعل نمودند، از جمله حدیثی که جعفر بن حسن از ابی امامه نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:« اذا کان یومُ القیامةِ و جَمع اللهُ الأولین و الآخرین فی صعیدٍ واحدٍ فالسّعیدُ مَن وَجَد لقدمِه موضعاً فیُنادی منادٍ من تحت العرش ألا مَن بَرَأ ربَه مِن ذنبِه و ألزَمه نفسه فلیدخلِ الجنّةَ»(44)؛ هنگامی که روز قیامت می شود، خداوند گذشتگان و آیندگان را در سرزمینی جمع می کند. پس سعادتمند کسی است که برای خود جای پایی بیابد. در این هنگام منادی از زیر عرش الهی ندا می دهد: آگاه باشید! هر کس خدا را از گناه خودش تبرئه کند و آن را از خودش بداند، وارد بهشت گردد.ابن جوزی با جعلی دانستن این حدیث می نویسد: جعفر بن حسن، قدَری بوده و آن را بر اساس مذهب خود جعل نموده است. (45)
در مقابل، حدیثی طولانی را در مورد گفتگوی ابوبکر و عمر در موضوع قدر آورده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:« یا ابابکر! إنَّ اللهَ لو لم یَشأ اَن یُعصَی ما خَلَق ابلیسَ... »(46)؛ خدا اگر می خواست معصیت نشود، شیطان را نمی آفرید.
افرادی بودند که ایمان را معرفت به خدا و کفر را جهل به خدا می دانستند و معتقد بودند ایمان فزونی و کاستی ندارد، کم و زیاد نمی شود و عمل نیز به حوزه ی ایمان راه ندارد. روایتی در تأیید آنان جعل شد. افرادی هم در مقابل روایاتی در ذم آنها وضع نمودند. (47)
ابن جوزی در الموضوعات تحت عنوان«باب فی أنّ الایمان لایزید و لا ینقص» پنج حدیث جعلی را آورده است(48)؛ مانند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«الایمان لایزید و لا ینقص»(49)؛ ایمان فزونی و کاستی ندارد.
در برابر احادیثی در ذم آنها وضع نمودند:« الایمان قول و عمل یزید و ینقص و من قال غیرذلک فهو مبتدع»(50)؛ ایمان سخن و عمل است، افزونی و کاستی دارد و هر کس غیر از این را بگوید، بدعت گذار است.
مذاهب فقهی:
با پیدایش مذاهب فقهی گوناگون پیروان هر دیدگاه در تأیید صاحبان مکتب یا فتوای آنان دست به جعل حدیث زدند؛ برای مثال، به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نسبت داده اند که فرمود: « من رَفَعَ یَدَیهِ فِی الصّلاةِ فَلا صَلاةَ لَه»(51)؛ هر کس دستش را در نماز بالا ببرد، نماز او صحیح نیست.2. حسن ظن به صحابه
نظریه ی عدالت صحابه یعنی خوش بینی به صحابه به ویژه از سوی اهل سنّت که تمامی صحابه را عادل و موثّق می دانند و به سخنان آنان اعتماد کامل دارند، موجب گردید تا زمینه ی مناسبی برای جعل حدیث به دست افراد مغرض پیدا شود. در روایتی که جابر بن عبدالله از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده، چنین آمده است: «لا تَمَس النارُ مسلماً رآنی أو رأی مَن رآنی»(52)؛ آتش کسی که مرا دیده یا کسی را دیده که مرا ملاقات نموده است، نمی سوزاند.ابن اثیر با صراحت می گوید: صحابه در جمیع امور با سایر راویان مساویند مگر در جرح و تعدیل. آنان همه عادلند و هیچ جرحی متوجه آنها نیست؛ زیرا خدای متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنها را ستوده و تعدیل نموده است. (53)
چگونه می توان به همه ی روایات اصحابی که اهل نفاق بودند(54)، برخی از جنگ فرار نمودند، برخی ترک نمازجمعه کردند(55) و ده ها مورد دیگر که در جای خود قابل بررسی است(56)، اعتماد نمود و همه ی مطالبشان را پذیرفت؟ آیا به راستی می توان اینان را تنزیه کرد و سیره ی آنان را منبع دیگری در کنار سیره ی رسول الله صلی الله علیه و آله قرار داد؟
3. فخرفروشی و مباهات به قبائل و بلاد
با اینکه اسلام بر افتخارات و امتیازات قومی و قبیله ای که در عرب قبل از اسلام سابقه ای کهن داشت، خط بطلان کشید و ملاک برتری را تقوا معرفی نمود(57)، فخرفروشی و مباهات به قبائل و بلاد و انساب، یکی دیگر از عوامل وضع حدیث بود، به طوری که احادیثی در نیکی یا بدی قسمتی از شهرها و قبائل و غیره ساخته شد، و در منابع روایی وارد گردید. نمونه هایی از این گونه احادیث عبارت است از:عن ابن مسعود قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله:«اترُکُوا التُّرکَ ما تَرَکُوکُم»(58)؛ از ترکها دوری کنید مادام که شما را رها کرده اند.
احادیث مذمت اتراک ریشه در نفوذ ترکان در دربار معتصم دارد که تردیدی در مجعول بودن آن نیست. (59)
گاه تعصبات زبانی موجب جعل حدیث شد؛ مانند: عن ابی هریرة عن النبی صلی الله علیه و آله قال:«أبغضُ الکلامِ إلی اللهِ الفارسیةُ، و کلامُ الشیاطینِ الخوزیةُ، و کلامُ أهلِ النارِ البخاریةُ و کلامُ أاهلِ الجنةِ العربیةُ»(60)؛ مبغوض ترین سخن نزد خدا فارسی است، سخن شیاطین، خوزی و سخن اهل آتش، بخاری و سخن اهل بهشت عربی است.
در مواردی به جعل حدیث در برتری یا مذمت شهرها می پرداختند؛ مانند: عن أبی هریرة عن النبی صلی الله علیه و آله قال: «أربع مدائن من مدائن الجنة فی الدنیا: مکة و المدینة و بیت المقدس و دمشق؛ و أربع مدائن من مدائن النار فی الدنیا: القسطنطنیة و الطوانة و أنطاکیة المحترقة و صنعاء»(61)؛ چهار شهر از شهرهای بهشت در دنیا است؛ مکه، مدینه، بیت المقدس و دمشق؛ و چهارشهر از شهرهای جهنم در دنیاست: قسطنطنیه، طوانه، انطاکیه و صنعاء.
4. مصلحت اندیشی جاهلانه
زاهد نمایان و مقدّس مآبان که مورد اعتماد هم بوده اند، به گمان خدمت به اسلام و جلب رضای الهی و ترغیب مردم به دین، حدیث جعل کردند؛ مانند نوح بن ابی مریم، ابوعصمت که در فضائل قرآن حدیث وضع نمود(62) و محمد بن عکاشه که برای فضایل برخی از عبادات، حدیث ساخت. (63) اینان به زعم خود احادیثی را به نفع دین وضع نمودند و در توجیه عمل خطرناک خود می گفتند، بر ضرر رسول خدا دروغ نبستیم تا مشمول «من کذب علیّ» باشیم، بلکه به نفع او دروغ ساختیم و این تأیید شریعت است. (64)چنان که نقل شده به ابوعصمت نوح بن مریم گفتند: تو از کجا و به چه طریق احادیثی در فضیلت قرآن و سوره های آن از عکرمه از ابن عباس نقل نمودی؟ پاسخ داد: چون من مردم را از قرآن رویگردان و به فقه ابوحنیفه و مغازی محمد بن اسحاق مشغول دیدم، این احادیث را وضع نمودم تا به قرآن اهتمام ورزند. (65) ابوعبدالله باهلی (معروف به غلام خلیل) که از بزرگان زهاد بود، احادیثی را جعل می کرد. وقتی به او اعتراض شد که این احادیث را از کجا و چرا نقل می کنی؟ گفت: برای نرم کردن قلوب عامّه ی مردم جعل کردم(66).
خالد بن یزید می گوید: شنیدم که محمد بن سعید دمشقی می گفت:« اذا کانَ کلامٌ حسناً لَم أرَ بَأساً مِن اَن أَجعَلَ لَهُ اِسناداً»(67)؛ هرگاه سخنی زیبا باشد، باکی نمی بینم که برای آن سند بسازم.
میسرة بن عبد ربّه فارسی برای ترغیب مردم به طاعت خدا، حدیث جعل می کرد و می گفت: برای جعل احادیث، اجر خویش را از خدا می طلبم. (68)
برخی هم برای ترغیب به اعمال خیر، مستحبات و اذکار، جعل روایت می کردند. عبدالله نهاوندی گوید: به شخصی که چنین روایتی را وضع نموده بود، گفتیم: از کجا آورده ای؟ گفت: آن را وضع کردم تا قلبهای مردم را نرم سازم. (69)
واضعان حدیث در مواردی به منظور تأمین اغراض شخصی خود اقدام به جعل حدیث می نمودند؛ برای مثال: سیف بن عمر نقل می کند که نزد سعد بن طریف نشسته بودم. فرزندش از مکتب آمد، در حالی که اشک می ریخت. پدرش گفت: چه شده است؟ گفت: معلم مرا کتک زد. سعد گفت: امروز او را خوار می سازم بلافاصله حدیثی جعل نمود: حدثنا عکرمه عن ابن عباس مرفوعاً: «مُعَلِّمُوا صبیانِکم شرارُکم، أقلُّهم رحمةً للیتیم و أغلظُهم علی المساکین»(70)؛ آموزگاران فرزندانتان بدترین شما، کم رحم ترین نسبت به یتیمان و خشن ترین نسبت به مساکینند.
5. ورود اسرائیلیات و مسیحیات
وجود اسرائیلیات(71) و مسیحیات را در میان احادیث نمی توان نادیده گرفت.عده ای با سابقه ی غیراسلامی و با تظاهر به اسلام، از حس کنجکاوی مردم به افسانه ها و سرگذشت ایام گذشته، سوء استفاده می کردند و قصصی را که بین یهود و نصاری شهرت داشت با پر و بال بیشتری و در قالب حدیث در میان مسلمانان نقل می کردند و بدین طریق عقاید قبلی خود را بر عقاید مسلمانان تحمیل می نمودند.
6. پیدایش اندیشه ی غلو
از خطرناکترین جریانهای فرهنگی در زمینه جعل حدیث، پیدایش اندیشه غلو(72) در حوزه روایی فریقین است. غلو، ریشه در اندیشه ی یهودی و مسیحی دارد که بحث مستقل آن خواهد آمد.سوم. انگیزه های اقتصادی
با گذشت زمان، دواعی و انگیزه های دروغ پردازی در حدیث تنوع و گوناگونی یافت. یکی دیگر از انگیزه های جعل و تحریف احادیث، دنیاطلبی و قدرت خواهی برخی افراد حریص بود. اینان دین را وسیله ی کسب دنیا قرار دادند و سخنانی دروغین به رسول خدا و امامان معصوم علیهم السلام منسوب ساختند. این انگیزه در موارد مختلفی خودنمایی کرد که برخی از آنها عبارت است از:1. تملّق خلفا و تقرب به آنان
گاه برخی افراد با تملق و برای تقرب به دستگاه حاکم و کسب موقعیت، روایاتی را در تأیید خلفا و سلاطین یا عُمّال آنان جعل می نمودند تا توجه آنها را به خود جلب کنند؛ مانند ابوسعید مداینی(73) و نیز غیاث بن ابراهیم که برای خشنودی و توجیه کبوتر بازی مهدی عباسی حدیث جعل نمود. (74) زکریا ساجی گوید:« بَلَغَنِی أنَّ أبا البختری دخل علی الرشید و هو قاضٍ و هارون إذا ذاکَ یطیر الحمامَ فقال: هل تحفظ فی هذا شیئاً؟ فقال: حدثنی هشام ابن عروة عن أبیه عن عائشة أن النبی صلی الله علیه و آله کان یطیر الحمام فقال هارون: اخرُج عنی، ثم قال: لولا أنه رجل من قریش لعزَلتُه»(75) ؛ابوالبختری بر هارون وارد شد در زمانی که پست قضاوت داشت، هارون را در حال بازی با کبوتری دید. گفت: آیا چیزی(حدیثی) در این باره به یاد داری؟ گفت: آری، هشام بن عروه از پدرش از عائشه روایت نموده که رسول خدا با پرندگان بازی می نمود. هارون گفت: خارج شو از نزد من که اگر مردی از قریش نبودی، حتماً تو را (از قضاوت) عزل می نمودم.2. ثروت اندوزی
گاهی جعل حدیث با هدف اندوختن ثروت و جمع اموال صورت می گرفت؛ برای مثال، ابن أبی الحدید نقل می کند که معاویه به سمرة بن جندب پیشنهاد نمود که بر فراز منبر رود و تطبیق مصداقی آیه ی«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»(76) را درباره ی حضرت علی علیه السلام دروغ شمارد و این آیه را درباره ابن ملجم بداند و از طرفی آیه ی «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ... وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ»(77) را درباره ی علی علیه السلام بینگارد. سمره در ابتدا با دویست هزار درهم بلکه سیصد هزار درهم راضی نشد، اما سرانجام با چهارصد هزار درهم معامله پایان پذیرفت. (78)3. تبلیغ کالا
گاهی افراد سودجو و طماع برای تبلیغ کالای خویش و بیرون نمودن رقبا از صحنه به سادگی روایاتی را در برتری یا ضرر اطعمه و اشربه و مشاغل جعل می کردند. ابن جوزی بخش زیادی از این دست روایات را گزارش می کند؛ مانند:جابر بن سمرة عن رسول الله صلی الله علیه و آله :«امرنی جبرئیلُ بالهریسة أشُدُ بها ظهری لصلاةِ اللیل»(79)؛ جبرئیل مرا به حلیم فرمان داد؛ زیرا با آن کمرم را برای نماز شب محکم می کنم.
4. کسب درآمد با قصه سرایی
گاهی جعل حدیث با هدف سرگرم کردن مردم، به صورت داستان سرایی صورت می گرفت تا آنجا که برای برخی شغل و حرفه درآمده بود. داستانسرایان از هر موضوعی بهره می جستند و به دور از هر ابایی داستان و افسانه ای را می بافتند و از این طریق ارتزاق می نمودند. (80)جمعی از عامه در آثار خود آورده اند که روزی احمد بن حنبل و یحیی بن معین در مسجد رصافه نماز می گزاردند. قصه گویی در این بین بساط خود را در مسجد گسترد و به نقل حدیثی از احمد و یحیی پرداخت که این دو از عبدالرزاق و او از معمر و او از قتاده و او از انس و انس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرد که هر که لا اله الا الله بگوید، خداوند مرغی که منقارش از طلا و بالش از مرجان... سپس سخن خود را در وصف مرغ و ثواب گوینده به جایی رسانید که در حدود بیست ورق نمی گنجید! احمد بن حنبل و یحیی بن معین به هم نگاهی کردند و پس از آنکه قصه گو بخششهایی از مردم جمع کرد، یحیی او را فراخواند. او به خیال بخشش نزد وی آمد. یحیی از او پرسید: چه کسی تو را به این حدیث خبر داد؟ گفت: احمد بن حنبل و یحیی بن معین. یحیی گفت: من یحیی و این احمد بن حنبل است و ما خود از این حدیث بی خبریم. قصه سرا بی درنگ گفت: بارها شنیده بودم که یحیی بن معین مرد احمقی است تاکنون یقین نداشتم، گویی در جهان یحیی بن معین و احمد بن حنبل فقط شمایید. من از هفده احمد بن حنبل و یحیی بن معین حدیث نوشته ام، و با تمسخر از آن دو جدا شد. (81)
در مورد آغاز قصه گویی در مسجد اختلاف است. برخی معتقدند حرکت داستان سرایی در زمان رسول خدا و خلفا نبوده است(82) و گویند: تمیم داری(83) اول کسی است که با اجازه ی خلیفه دوم به قصه گویی پرداخت(84).
برخی نیز عبید بن عمیر را اولین قصه گوی عهد عمر در مکه اعلام داشته اند. (85) معاویه داستان سرایی را شغل رسمی قرار داد و افرادی را مأمور نمود تا پس از نماز صبح برای مردم داستان بگویند. (86)
امامان معصوم علیهم السلام به شدت در مقابل داستان سرایان ایستادند و آنها را طرد نمودند. امام صادق علیه السلام فرمود: «امام علی علیه السلام داستان سرایی را در مسجد دید، او را زد و بیرون راند. »(87) مرحوم شیخ حر عاملی با گشودن بابی در این باره در پایان می فرماید:«أحادِیثُ مَذَّمَةِ القُصّاصِ کَثِیرَةٌ»(88). دانشمندان فریقین نیز در طول تاریخ در برابر خطر قُصّاصین موضع گیری شدید نمودند. (89)
چهارم. انگیزه های دین ستیزی
از دیگر انگیزه های جعل و وضع در احادیث، دشمنیهای مرموزانه ی دین ناباوران و اسلام ستیزانی بود که گاه در پوشش اسلام و زمانی بی پرده، دست به هر کاری می زدند. از جمله اقدامهای آنان، جعل و تحریف حدیث یا وارد کردن اسرائیلیات در حوزه ی معارف اسلامی بود. (90) کعب الأحبار، وهْب بن منبّه و ابن ابی العوجاء، از افراد سرشناس این طیفند. هدف اصلی این گروه ضربه زدن به اسلام و تحریف حقایق و تغییر احکام آن بود و چون دشمنان اسلام از دستبرد به قرآن مأیوس شدند، به این شیوه چنگ زدند و دستگاه خلافت نیز از این کار پشتیبانی کرد.روایاتی را که تنها این گروه با چنین انگیزه ای برساخته اند، حدود چهارده هزار روایت است. ابن ابی العوجاء، آن زندیق معروف، قبل از اعدامش چنین اعتراف کرد: «به خدا قسم میان شما چهار هزار روایت جعل کردم که حلال را حرام و حرام را حلال ساختم و در روز روزه، شما را به افطار و در روز افطار شما را به روزه واداشتم. »(91)
سیف بن عمرو تمیمی یکی از چهره های خطرناک زنادقه است که علاوه بر وضع حدیث، صدها صحابی، تابعی، سرزمین، نامه، شهر و جنگ، با ذهنیت خود تراشیده است. (92)
بدین سان جمعی از دشمنان اسلام مانند زنادقه و دیگران، برای تضعیف دین اسلام، برخی قصص و افسانه های دروغین را جعل نمودند(93)؛ مانند احادیث جعلی ابن جریح مسیحی، کعب الأحبار، وهب بن منبّه. (94)
پی نوشت ها :
1. زین الدین جبعی عاملی(شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 154؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 406؛ حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 310؛ جلال الدین سیوطی، تدریب الراوی، ج1، ص 406؛ عبدالحسین امینی، الوضاعون و احادیثهم الموضوعه، ص14؛ کاظم مدیر شانه چی، درایة الحدیث، ص94؛ ابراهیم فوزی، تدوین السنه، ص100.
2. برای آشنایی با انگیزه های جعل و وضع حدیث. ر. ک: ناصر رفیعی، عوامل و انگیزه های دروغ پردازی حدیث، مجله علوم انسانی دانشگاه الزهرا علیها السلام، ش41، ص 169؛ کاظم مدیر شانه چی، درایة الحدیث، ص94؛ هاشم معروف الحسنی، الموضوعات فی الآثار و الأخبار، ص 124؛ حبیب الله خویی، منهاج البراعه، ج14، ص 36؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 118.
3. محمد عجاج خطیب، اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، ص416؛ عبدالمهدی جلالی، سیری در کتاب «الاخبار الدخیله»(1)، مجله علوم حدیث، ش2، ص 160.
4. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج1، ص55؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری،ج10، ص 44؛ عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 40؛ جلال الدین سیوطی، تاریخ خلفاء، ص67؛ با اقتباس از: مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص 98 به بعد.
5. عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 178 و ج11، ص 44.
6. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص 379، باب فی مناقب ابی بکر و عمر؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 337؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص 114.
7. سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الاوسط، ج3، ص 300، ح2650.
8. جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 138.
9. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 240 به بعد.
10. مرتضی عسکری، پژوهش و بررسی تحلیلی مبانی اندیشه های اسلامی در دیدگاه دو مکتب، ج2، ص 48(ترجمه ی معالم المدرستین، جلیل تجلیل).
11. سال 41 هجری که قدرت را به دست گرفت و رقبای خود را کنار زد.
12. عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج3، ص 15؛ عبدالهادی فضلی، اصول الحدیث، صص 136 و 137.
13. عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص 44؛ ناصر رفیعی، عوامل و انگیزه های دروغ پردازی حدیث، مجله علوم انسانی دانشگاه الزهراء علیها السلام، ش41، ص 169.
14. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 297.
15. محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ص 230؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص 259.
16. احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص 259.
17. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 216؛ عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج15، ص 167؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج33، ص 186 و 209، باب17؛ محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، صص 230-231.
18. محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، صص 63-66. به نقل از: محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث(7)، مجله علوم حدیث، ش9، ص 26؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج33، ص 186، باب17: باب ما ورد فی معاویة: قالَ اَبُوسَعِیدٍ الخُدرِیُّ:« فَلَمْ نَفْعَلْ و لَم نُفلِح».
19. ابن اثیر، اسدالغابه، ج4، ص 22؛ جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 152.
20. ابن حجر عسقلانی، الصواعق المحرقه، ص34.
21. مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج6، ص 36.
22. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص 81؛ محمد مبارکفوری، تحفة الأحوذی، ج10، ص 231؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 128.
23. ابن جوزی، الموضوعات، ج2، ص 18؛ جلال الدین سیوطی، اللئالی المصنوعه، ج1، ص 384؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 305؛ ج11، ص 77؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج3، ص 551.
24. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 476.
25. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص129؛ ر. ک: مجید معارف، تاریخ عمومی حدیث، ص107.
26. برای اطلاع بیشتر از داستان گفتگوی عمر با ابن عباس، ر. ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج2، ص 577، حوادث سال 23؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 458.
27. عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، صص 44-46.
28. الاختلاف فی اللفظ، ص42؛ به نقل: از محمدعلی مهدوی راد، تدوین حدیث، مجله علوم حدیث، ش9، ص 25.
29. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص 81؛ محمد مبارکفوری، تحفة الأحوذی، ج10، ص 231؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 128.
30. بقره2: 204-206:«و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می شود؛ (در ظاهر، اظهار محبّت شدید می کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه می گیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسخت ترین دشمنانند. (نشانه آن، این است که) هنگامی که روی برمی گردانند (و از نزد تو خارج می شوند)، در راه فساد در زمین، کوشش می کنند، و زراعتها و چهارپایان را نابود می سازند؛(با اینکه می دانند) خدا فساد را دوست نمی دارد. و هنگامی که به آنها گفته شود: «از خدا بترسید!» (لجاجت آنان بیشتر می شود)، و لجاجت و تعصب، آنها را به گناه می کشاند. آتش دوزخ برای آنان کافی است؛ و چه بد جایگاهی است!» ناگفته نماند که به عقیده مفسران این آیات در شأن اخنس بن شریق نازل شده است. در این باره ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 534.
31. بقره2: 207:«بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند و خدا نسبت به بندگان مهربان است». این آیه طبق شهادت مفسران شیعه و بسیاری از مفسران عامه به مناسب فداکاری علی علیه السلام در لیلة المبیت و در شأن آن حضرت نازل گردید. در این باره ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 535.
32. عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص 73؛ ج1، ص 361.
33. همان، ج1، ص 258؛ ج4، ص 63.
34. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 129.
35. ابن جوزی، الموضوعات، تحقیقِ عبدالرحمن محمد عثمان، ج2، ص 35.
36. جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص226؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 136.
37. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 250؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص287.
38. ابن جوزی، الموضوعات، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، ج2، ص 59.
39. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 277.
40. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص 286.
41. ناصر رفیعی، عوامل و انگیزه های دروغ پردازی حدیث، مجله علوم انسانی دانشگاه الزهرا علیها السلام، ش41، ص 169.
42. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 218؛ جلال الدین سیوطی، اللئالی المصنوعه، ج1، ص 238؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص 792.
43. رئیس معتزله واصل بن عطاء است که از مجلس درس حسن بصری جدا شد. آنان را اصحاب عدل و توحید و قدریه هم می گویند. و گروههای مختلفی دارند مانند: واصلیه، هذیلیه، نظامیه، خابطیه، حدثیه، بشریه، معمریه، هشامیه، جاحظیه و... ر. ک: عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 43.
44. عقیلی، ضعفاء العقیلی، تحقیقِ عبدالمعطی أمین قلعجی، ج1، ص 187؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 272؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج1، ص 404؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص 111.
45. ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 272: هذا حدیث موضوع و المتهم بوضعه جعفر بن حسن و کان قدریّاً فوضع الحدیث علی مذهبه.
46. همان، ص 274؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج4، ص 375.
47. صلاح الدین بن احمد ادلبی، منهج نقد المتن، ص 364.
48. ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 129.
49. همان، ج1، ص 130.
50. همان.
51. ابن حجر عسقلانی، تلخیص الحبیر، ج3، ص 274؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج2، ص 97؛ جمال الدین زیلعی، نصب الرایة، تحقیقِ أیمن صالح شعبان، ج1، ص 532؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج3، ص429.
52. محمد بن عیسی بن ترمذی، سنن الترمذی، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، ج5، ص 357؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج2، ص 745، ح9867.
53. ابن حجر عسقلانی، الاصابة، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، علی محمد معوض، ج1، ص 68؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص 3.
54. توبه9: 107 و 108.
55. جمعه62: 11.
56. توبه9: 61 و 75 و 76؛ نور24: 11 و 36؛ حجرات49: 6. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج9، ص 404، ذیل آیات اول سوره ممتحنه.
57. حجرات49: 13.
58. علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج5، ص 304 و ج7، ص 312؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج6، ص 449؛ ابن أبی عاصم ضحاک، الآحاد و المثانی، تحقیقِ باسم فیصل احمد الجوابرة، ج5، ص 225؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج2، ص 235؛ محمد طاهر بن علی هندی فتنی، تذکرة الموضوعات، ص114.
59. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 136.
60. ابن جوزی، الموضوعات، ج3، ص 71؛ محمد بن حبان، المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، تحقیقِ محمود ابراهیم زاید، ج1، ص 129؛ محمد طاهر بن علی هندی فتنی، تذکرة الموضوعات، ص113.
61. عبدالله بن عدی، الکامل، تحقیقِ یحیی مختار غزاوی، ج7، ص73؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج1، ص 220.
62. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 269.
63. همان.
64. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج1، ص 161.
65. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 139؛ مرتضی عسکری، احادیث أم المؤمنین عائشة، ج2، ص 20.
66. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 217؛ محمد علی ابطحی، تهذیب المقال فی تنقیح کتاب رجال النجاشی، ج3، ص 500.
67. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 123؛ احمد حسین یعقوب، أین سنة الرسول و ماذا فعلوا بها؟ ص380؛ کاظم مدیرشانه چی، درایة الحدیث، ص97.
68. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 268؛ محمد بن احمد ذهبی، میزان الاعتدال، ج4، ص 230.
69. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 216؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 40؛ محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 138.
70. محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 139؛ ابن عبدالبر، التمهید، تحقیقِ مصطفی بن احمد علوی، ج21، ص 113؛ محمد بن احمد قرطبی، تفسیر القرطبی، تحقیق احمد عبدالعلیم بردونی، ج1، ص 335؛ ابن عدی، الکامل، ج3، ص 435؛ محمد بن حبان، المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، ج1، ص 66.
71. اسرائیلیات جمع «اسرائیلیه» منسوب به اسرائیل است. «اسرائیل» از القاب حضرت یعقوب علیه السلام به معنای عبد خدا است. اسرائیلیات نمایانگر عقاید، آرا و افکاری است و یهودیان وارد فرهنگ اسلامی نمودند که امروزه در معنایی وسیع تر به کار می رود و همه ی عقاید غیراسلامی، افسانه ها و خرافات را که از طریق غیرمسلمانان اعم از یهود، نصاری و مجوس وارد حوزه معارف اسلامی گردیده است، دربرمی گیرد. ر. ک: محمدحسین ذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص 71.
بحث مستقل ورود اسرائیلیات در ذیل آسیبهای بیرونی(شماره ی 22) خواهد آمد.
72. محمد بن حسن حرعاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص 553، ح26330. قرآن کریم غلو را مذمت می کند. سوره توبه9: 30؛ مائده5: 77 و نساء4: 171. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج26، ص 239، ح1؛ محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ص216؛ محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص 147. ر. ک: سعد بن عبدالله بن خلف اشعری(م299ق)، المقالات و الفرق؛ ابومحمد حسن بن موسی نوبختی(م اوائل قرن چهارم)، فرق الشیعه، علی بن اسماعیل اشعری(م330ق)، مقالات الاسلامیین؛ محمد بن عبدالکریم شهرستانی(م548)، الملل و النحل.
73. عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 408.
74. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج5، ص 250. داستان جعل حدیث برای توجیه کبوتر بازی مهدی عباسی توسط غیاث بن ابراهیم نخعی کوفی؛ صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص 287.
75. احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 458؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج63، ص 413.
76. بقره2: 207: «بعضی از مردم جان خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند و خدا نسبت به بندگان مهربان است.» این آیه طبق شهادت مفسران شیعه و بسیاری از مفسران عامه به مناسبت فداکاری علی علیه السلام در لیلة المبیت و در شأن آن حضرت نازل گردید. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 535.
77. بقره2: 206 و 204: «از مردم کسانی هستند که گفتار آنان در زندگی مایه اعجاب تو می شود و خدا را بر آنچه بر دل دارند گواه می گیرند؛ اما (در همان حال) آنان سخت ترین دشمنانند (به این جهت) هنگامی که به ولایت رسند، در راه فساد در زمین کوشش می کنند و زراعت ها و نفوس انسانی را نابود می سازند، در حالی که خدا فساد را دوست ندارد.» ناگفته نماند که به عقیده مفسران این آیات در شأن اخنس بن شریق نازل شده است. در این باره ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص 534.
78. عبدالحمید ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج4، ص 73؛ عباس قمی، الکنی و الألقاب، ج3، ص 29؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج33، ص 215؛ عباس قمی، سفینة البحار، ج4، ص 270؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج11، ص 30؛ ج2، ص 101؛ محمد ری شهری، موسوعة الإمام علی بن ابی طالب علیه السلام فی الکتاب و السنة و التاریخ، ج8، ص 400.
79. عقیلی، ضعفاء العقیلی، ج4، ص 45.
80. گاه داستان سرایان برای به دست آوردن پول بیشتر چهره خود را تغییر می دادند، حالت زهد به خود می گرفتند. گاه نیز حیواناتی چون میمون را همراه می آوردند و به نقل داستان می پرداختند. گاهی هم قطره در چشم می ریختند و به حالت محزون اشک می ریختند. ر. ک: هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، ص190 به بعد.
81. محمد طاهر بن علی هندی فتنی، تذکرة الموضوعات، ص 54؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 46؛ علی نمازی شاهرودی، مستدرک سفینة البحار، تحقیق حسن نمازی، ج8، ص 536.
82. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج11، ص 80؛ علی متقی هندی، کنزالعمال، ج10، ص 281.
83. تمیم داری با کنیه ابورقیه، نصرانی بود و در سال 9 هجری مسلمان شد. او در زمان خلیفه دوم میدان سخنرانی یافت و از بیت المال حقوق دریافت می کرد. او در زمان حکومت عثمان نیز در مدینه بود. سپس به شام رفت و نزد معاویه به نقل اسرائیلیات و داستان سرایی پرداخت. مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج1، ص 85.
84. «کان أولُ مَن قصَّ تمیمَ الداری استأذن عمرُ بنُ الخطاب أن یقصَّ علی الناس قائماً فأذن له عمر»؛ اول کسی که داستان سرایی نمود تمیم داری بود که از عمر بن خطاب اجازه خواست تا ایستاده بر مردم قصه بگوید، عمر نیز به او اجازه داد. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج11، ص 80؛ علی متقی هندی، کنز العمّال، ج10، ص 281؛ سعید ایوب، معالم الفتن، ج1، ص 334.
85. علی متقی هندی، کنزالعمال، ج10، ص 281:« أول من قص عبید بن عمیر علی عهد عمربن الخطاب».
86. احمد امین، فجرالاسلام، ص61.
87. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص 154. عَنْ أبِی عَبدِاللهِ علیه السلام قالَ: «إنَّ اَمِیرالمُؤمِنِینَ علیه السلام رأی قاصّاً فِی المَسجِدِ فَضَرَبَهُ و طَرَدَهُ».
88. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص 154.
89. ر. ک: محمود ابوریه، اضواء علی السنة المحمدیه، ص 124. داستان جساسه، دجال، عوج بن عنق از این دست می باشد. ر. ک: هاشم معروف الحسنی، اخبار و آثار ساختگی، ص20 به بعد. به نقل از: ناصر رفیعی، عوامل و انگیزه های دروغ پردازی حدیث، مجله علوم انسانی دانشگاه الزهرا علیها السلام، ش41، ص169.
90. ابن حبان، المجروحین، ج1، ص 62؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 18.
91. ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 20؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص 207، حوادث سال 155؛ مرتضی عسکری، أحادیث ام المؤمنین عائشه، ج2، ص 18.
92. ر. ک:مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج7، ص 11.
93. ابن حبان، المجروحین، ج1، ص 62.
94. محمدحسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 183.
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول