متغیرهای تأثیر گذار داخلی و بیرونی بر ثبات سیاسی قاره آفریقا

کلاف پیچیده

قاره آفریقا هنوز درگیر جنگ های داخلی است. ناکارآمدی سیاستمداران داخلی و چشم طمع قدرت های بیرونی به منابع غنی این قاره همچنان مانع مهم برقراری ثبات در این قاره است. آیا در آفریقا جابه جایی قاره ای صورت می گیرد؟
چهارشنبه، 14 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کلاف پیچیده
کلاف پیچیده

 

مترجم: عسگر قهرمانپور




 

متغیرهای تأثیر گذار داخلی و بیرونی بر ثبات سیاسی قاره آفریقا
قاره آفریقا هنوز درگیر جنگ های داخلی است. ناکارآمدی سیاستمداران داخلی و چشم طمع قدرت های بیرونی به منابع غنی این قاره همچنان مانع مهم برقراری ثبات در این قاره است. آیا در آفریقا جابه جایی قاره ای صورت می گیرد؟ خاستگاه بی ثباتی سیاسی در این قاره کجاست؟ مقاله حاضر ضمن بررسی متغیرهای تأثیر گذار داخلی و بیرونی بر ثبات سیاسی این قاره تلاش می کند دیدگاه برخی از تحلیلگران را که معتقدند جابه جایی قاره ای در آفریقا صورت می گیرد، به چالش کشیده و مورد تحلیل قرار دهد. این مقاله خلاصه ای از سخنرانی آنتونی اتینو آنگاپو، از تحلیلگران حوزه مطالعات آفریقا و مطالعات توسعه بین المللی در دانشگاه اوترخت (Utrecht) آمستردام است که در سپتامبر 2008 در مرکز سیاستگذاری دیاسپورای آفریقا ارائه شده است. از نظر نویسنده راه حل منازعات جاری در آفریقا هم در داخل و هم در بیرون قرار دارد. نسخه هایی که غرب تاکنون برای آفریقا پیچیده است، ناموفق بوده اند و از این رو از نظر نویسنده غرب باید کمک کند آفریقا سکان رهبری را خودش به دست بگیرد نه اینکه در امور این قاره دخالت کند.
روز بین المللی صلح که بر اساس قطعنامه 1982 سازمان ملل در 21 سپتامبر 1982 نامگذاری شده، یک رویداد جهانی است که در تلاش های جهانی برای صلح سازی حائز اهمیت است. این روز با قاره آفریقا نیز مرتبط است؛ جایی که به مدت چندین دهه درگیر کشمکش های داخلی است. مسأله مهمی که شاید بسیاری از تحلیلگران حوزه مطالعات آفریقا کمتر به آن توجه کرده اند، مسأله رهبری است. تقریباً هر کشوری در این قاره، گرفتار بی عدالتی های تاریخی و ساختارهای سرکوبگری است که میراث رهبری پسااستعماری است. وجود نهادهای ضعیف دولت، نظام های قانونگذاری ناقص و کشمکش های مداوم برای قدرت سیاسی از عوامل مهم دیگر در از بین بردن رفاه مردم این قاره هستند و بر طرف کردن این کاستی ها می تواند مسیر توسعه را در این قاره هموار سازد. از طرف دیگر، وجود بی ثباتی سیاسی در آفریقا می تواند ناشی از عوامل داخلی باشد. با این حال عوامل بیرونی به ویژه منافع ژئوپلتیکی و اقتصادی جامعه بین الملل نقش مهمی در تضعیف فرآیند دموکراسی و توسعه ثبات اجتماعی در آفریقا ایفا می کنند. قدرت های بیرونی همواره تشنه منابع آفریقا بوده اند و پویایی های خاص حکمرانی خود را در این منطقه شکل داده اند. در آفریقا به حد کافی منابع وجود دارد تا رفاه کل جمعیت آن را تأمین کند اما عوامل بیرونی در کنار عوامل داخلی از جمله دزدی ثروت این قاره توسط دولتمردان و سپرده گذاری در بانک های خارجی مانع ثبات این قاره شده اند. نهادهای موجود دولت و کار ویژه آنها از دیگر مشکلات قاره آفریقاست. با وجود چارچوب های نهادی که هدف آنها ارائه خدمات ضروری و هدایت فرآیندهاست، ضعف مداوم این نهادها از طریق سازو کارهای سیاسی و سرشت غارتگران نخبگان آفریقا توأم با منافع بیرونی ها، تضعیف ثبات در آفریقا را دو چندان کرده است. این گرایش ها توأم با جنگ های داخلی بر سر منابع و رقابت های قومی خشونت انتخاباتی را به عنوان ویژگی انتخابات دوران چند حزبی در آفریقا تشدیده کرده است. به منظور پاسخ به موضوع صلح در آفریقا باید به این دیدگاه که جابه جایی قاره ای در آفریقا صورت می گیرد، نگاه و تحلیلی انتقادی داشته باشیم. جابه جایی قاره ای در آفریقا یک نوع برداشت است و نمی تواند تحولات مثبت در این قاره را تشخیص دهد و حتی نمی تواند ترکیب عواملی در سطوح محلی، منطقه ای و بین المللی را که بر حکمرانی در آفریقا تأثیر می گذارد، تحلیل کند و تشخیص بدهد. افزون بر این، این برداشت که آفریقا قاره ای است که جابه جایی در آن صورت می گیرد، به نظر می رسد آفریقا را محدود به وضعیت ایستایی کرده که در خلأ عمل می کند.

مسأله رهبری آفریقا و بی ثباتی سیاسی

بی ثباتی سیاسی آفریقا و دیگر مشکلات مربوطه اش، اساس حاصل مسأله رهبری است. در سطح داخلی، دولت های آفریقایی به روشی اداره می شوند که با نظام های دولت مدرن غربی فاصله دارند. با این حال باید خاطر نشان ساخت که رهبری فی نفسه مفهومی جدید برای سنت های آفریقایی نیست. اشکال و بسترها می توانند متفاوت باشند اما نظام های حکمرانی در بسیاری از فرهنگ ها ویژگی هایی دارند که می توان آنها را در نظام های مدرن حکمرانی مشاهده کرد. در بستر پذیرش نظام دولت مدرن غربی، بسیاری از اجتماعات آفریقایی روش های خود را طی دوران استعماری ترک کردند و الگوهای غربی را پذیرفتند و این درست در وضعیت گذار از دوران استعمارگری به استقلال صورت گرفت. حکومت های پسا استعماری به دنبال اتحاد ملی از طریق متمرکز کردن قدرت سیاسی و اقتصادی، به کارگیری نهادها و قوانین باقیمانده استعماری بودند تا پلورالیسم را سرکوب کنند. برای مثال نهادهایی که به دولت های تازه استقلال یافته به ارث رسیده بودند، حاصل مذاکرات طولانی در پایتخت های غربی بودند که نتایج آنها، مورد پذیرش قدرت های استعماری بود. از این رو می توان استدلال کرد که از همان آغاز، مسأله رهبری به دولت های جدید رخنه کرد. طوری که رهبری جدید آفریقا به استعمارگری جدید تبدیل شد ولی در عین حال همان آزاد کنندگان آفریقا به سرکوب مردم شان روی آوردند. این عوامل داخلی به نحو چشمگیری به شکل گیری گذارهای سیاسی و اقتصادی در آفریقا کمک کرده اند. همان طور که اودانل واشمیتر استدلال می کنند: «عوامل داخلی نقش بسیار تعیین کننده ای در گذار دارند». با این حال بستر بین المللی نیز نقشی مهم ایفا می کند. بر خلاف این شرایط منفی، تحولات مثبتی نیز از لحاظ مشارکت مردم در این قاره وجود داشته است. از این رو بسیاری از کشورهای آفریقایی شاهد سطح فزاینده آگاهی سیاسی در مردم شان بوده اند. دموکراسی مشارکتی در حال ریشه گرفتن است و اینها نشانه های آن است که آفریقا ایستا نیست بلکه خود را با استانداردهای جهانشمول مثل حکمرانی تطبیق می دهد اما گام های این حرکت آهسته و گاهی با موانع روبه رو بوده است. با این حال، این تحولات چالش های تازه ای برای آفریقا ایجاد می کنند چون رویدادهای جهانی همچنان در حال تغییرند. از این رو فرآیندهای سیاسی خاص و چارچوب های نهادی و قانونگذاری باید تشکیل شوند تا بتوانند با فشارهای جهانی و داخلی مقابله کنند.

بی ثباتی سیاسی و اقتصادی آفریقا

با وجود پیش بینی های مأیوسانه، بیشتر اقتصادهای آفریقا در حال بهبود هستند هر چند برخی کشورها هنوز دوران های سختی را از لحاظ ثبات سیاسی، توسعه اقتصادی و چالش های ناشی از فقر و بیماری و حجم تجارت و سرمایه گذاری های خارجی تجربه می کنند، با این حال بی ثباتی سیاسی در آفریقا ارتباط قوی با منافع خاص داخلی و بیرونی دارد. هیچ توجیهی برای توسعه نیافتگی این قاره وجود ندارد چون روی منابع طبیعی کلانی نشسته است. شرکت های غربی دهه هاست که درگیر استخراج منابع طبیعی این قاره هستند و هرگز از شمار آنها کاسته نشده است. شرایط اقتصادی موجود مبتنی بر نسخه های سیاست گذاری غرب هستند و این امر نقس مهمی در محرومیت و فقر مردم آفریقا ایفا می کند. می توان استدلال کرد مسوؤلیت «سرمایه گذاران» بهبود اوضاع زندگی مردم مناطقی نیست که از آنها منفعت می برند. سیاست های اقتصادی در شکل بسته های برنامه های ساختاری تعدیلی شامل تغییرات اجتماعی و اقتصادی فراگیری است که هدف آنها استخراج منابع کشور و پرداخت بدهی ها و تقویت رقابت بین المللی است. از محتویات این بسته ها می توان به «مقررات زدایی، خصوصی کردن، کاهش هزینه های اجتماعی، مالیات کمتر و از بین بردن موانع سرمایه گذاری خارجی» اشاره کرد. نتیجه این شرایط اقتصادی در آفریقا این بود که تأثیراتی جدی بر خدمات ضروری مثل بهداشت، آموزش و زیر ساختارها گذاشت. کاهش هزینه های عمومی طبق بسته های پیشنهادی، منجر به اقدامات پیشگیرانه در برابر بیماری هایی مثل مالاریا شد. فقدان این خدمات اساسی باعث می شود نسل های متمادی در آفریقا گرفتار محرومیت و فقر بشوند.
نتیجه تخصیص منابع به ویژه در آفریقا از لحاظ اجتماعی غیر قابل قبول است. این امر نیز به نوبه خود باعث محرومیت گسترده و نابرابری ها، حاشیه ای شدن و در برخی موارد منازعات قومی بر سر منابع نایاب می شود. بار دیگر چنین وضعیتی در مناطقی حاکم است که از منابع طبیعی کمتری برخوردارند. افزون بر این، نتیجه فشار بیرونی توأم با مشکلات داخلی حکمرانی بد در آفریقا بسیار وحشتناک است و برای ثبات سیاسی پیامدهای جدی داشته است. برای مثال در کنیا، تمرکز قدرت رئیس جمهور و تشدید دزدسالاری به طور مداوم توسط رژیم، مورد حمایت قرار می گرفت تا به سرکوب و ارعاب ادامه بدهد. این نوع محیط های سیاسی خصومت آمیز به خروج افراد با استعداد و به عبارتی فرار مغزها کمک کرده است.

خشونت و بی ثباتی سیاسی

طی دوران آغاز دموکراسی چند حزبی در موج سوم دموکراتیزاسیون، بیشتر رژیم ها در آفریقا تغییراتی را که به همراه دوره گذار آمده بودند، به طور کامل نپذیرفتند. برای مثال بسیاری از رژیم های خودکامه، دموکراسی چند حزبی را خارج از فشار غرب برای تغییر، توسط گروه های جامعه مدنی پذیرفتند. در نتیجه چارچوب های نهادی و نهادهای دولتی زیادی به منظور ایجاد یک حوزه ناهموار در برابر اپوزیسیون درست شده اند. برخی از این فرآیندها طی دوره های مهندسی شده شاهد خشونت موقتی بوده و منجر به بی ثباتی سیاسی شده است. با این حال درجه خشوت از کشوری به کشوری متفاوت بوده است. بی میلی برخی رژیم های کنونی حاکم در آفریقا ناشی از ترس از مسؤولیت به خاطر کردارهای ناشایست گذشته است. در چنین بستری تأثیر اقتصاد جهانی متأثر از منطق بازار، گرایش های فرقه ای و خاص، تفاوت های قومی، مذهبی، زبانی یا فرهنگی یا ناامنی های سیاسی و اقتصادی، به نقش مهم خود در شکل دهی به فرآیندهای سیاسی در آفریقا ادامه می دهند. در بسیاری از کشورهایی که سومین انتخابات چند حزبی را برگزار می کنند، نزاع های داخلی بر سر قدرت شکل خشونت به خود گرفته اند و به این ترتیب بقای بسیاری از کشورها در معرض تهدید قرار گرفته است. از آغاز دموکراسی چند حزبی در بیشتر کشورهای آفریقایی، فرآیندهای انتخاباتی با خشونت سیاسی همراه بوده اند. در بیشتر موارد، دولت از این خشونت ها حمایت کرده است. در این میان این مردم عادی هستند که زندگی و رفاه خود را از دست می دهند و قربانی خشونت بین دولت و گروه های شبه نظامی می شوند. تراژدی در اینجاست که منازعه سیاسی درباره برنامه های سیاسی جایگزین که بتوانند مشکلات بزرگی از قبیل فقر، بیماری و بی سوادی را از بین ببرند، نیست بلکه صرفاً جنگ بر سر دسترسی به منابع دولتی است. در همه این موارد همواره دست پنهان کشورهای ذی نفع بیرونی وجود دارد که خواهان حفظ وضع موجود هستند یا از تغییر سیاسی حمایت می کنند و به این ترتیب اولویت آنها همواره در تعارض با خواسته مردم بوده است. برای مثال در حالی که بسیاری از کشورها در دهه 1980 و اوایل دهه 1990 موضع سختی در قبال رژیم موی (Moi) گرفتند، انگلستان به خاطر منافع اش در کنیا موضعی قوی اتخاذ نکرد. انگلستان به ارزش یک میلیارد دلار در کنیا سرمایه گذاری کرده بود. موارد مشابهی را می توان در این قاره پیدا کرد. چنین کشورهایی نقش مهمی در کمک به تحولات مثبت در آفریقا یا تسریع بدتر شدن اوضاع ایفا می کنند.

بی ثباتی سیاسی، مهاجرت و توسعه

موضع بی ثباتی در آفریقا رابطه مستقیم با مهاجرت و توسعه دارد. شرایط تهدید آمیز سیاسی و اقتصادی در آفریقا به خروج جمعیت تحصیل کرده کمک کرده است. بعضی موارد این شرایط عبارتند از منازعات داخلی، حکمرانی بد و اوضاع اقتصادی ضعیف بسیاری از جوانان به دنبال پناهندگی در کشورهای دیگر هستند. آنها از جنگ های داخلی فرار می کنند و رژیم های سرکوبگر توأم با تأمین منافع خاص بیرونی ها به دنبال غارت منابع طبیعی هستند. نتیجه نهایی، مهاجرت و ترک اجباری کشور است. مسأله فرار مغزها بیشتر از دیگر مناطق جهان بر قاره آفریقا تأثیر گذاشته است. این مشکل برای نهادهای آموزش عالی و پژوهش در آفریقا جدی تر است، به ویژه که با کمبودهای کیفی در حوزه پژوهش و دانشگاه مواجه می شوند. کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آفریقا تخمین زده که بین سال های 1960 تا 1975 نزدیک به 27 هزار آفریقایی تحصیل کرده کشورشان را به مقصد غرب ترک کرده اند. بر اساس گزارش سازمان بین المللی مهاجرت، 100 هزار آفریقایی با مهارت در اروپا و آمریکای شمالی مشغول کارند. این میزان هر ساله در حال افزایش است و بنابراین فرار مغزها در این بستر مانع رشد اقتصادی می شود و توسعه پایدار در بسیاری از کشورهای آفریقایی همچنان به تأخیر می افتد.
با این حال پرسش اصلی این است که چگونه می توان این فرآیند را مدیریت کرد که به نفع کشورهای فرستنده و گیرنده باشد؟ قواعد سخت گیرانه سال به سال بیشتر می شوند و مشکلات، شکل حادتری به خود می گیرند و از سوی دیگر، ابزارهای غیر قانونی برای رسیدن به مقصد مهاجرت بیشتر می شوند. در حالی که پاسخ ها عمدتاً بر ابتکارات رسمی از طریق آژانس های دولتی متمرکز است، دیاسپورای آفریقا به عنوان یک بخش استراتژیک حلقه مفقوده ای است که نه تنها برای توسعه اقتصادی در آفریقا بلکه در انتقال تکنولوژی، صلح سازی و مدیریت پتانسل مهاجرت برای توسعه کشورهای فرستنده و گیرنده نیز مهم است. این امر به این خاطر است که آنهایی که مهاجرت می کنند، دارای تحصیلات تکمیلی و تخصصی هستند. اگر چه در میان آنها افرادی با تحصیلات پایین نیز وجود دارند. با وجود دلالت های منفی حول امر مهاجرت، بررسی های اخیر روندهای مثبتی را نیز نشان می دهد. برای مثال آدپوجو (Adepoju) تصریح می کند که در آفریقای زیر صحرا، فرار مغزها به تدریج به تحولات مثبت به ویژه در کاتاایورا، گابون، بوتسوانا، نامیبیا و آفریقای جنوبی تبدیل شد. استدلال او این است که زمانی که بحران های سیاسی و اقتصادی بر کشورهای سنتی مهاجر فرست تأثیر می گذارند، متخصصان تحصیل کرده، مکان های تحول یافته به لحاظ سیاسی از قبیل آفریقای جنوبی پس از آپارتاید را جایگزین های جذابی نسبت به اروپا، آمریکای شمالی و کشورهای حاشیه خلیج فارس در نظر می گیرند. حل معضل ناشی از مهاجرت، مستلزم اتخاذ رویکرد چند وجهی است که موضوع های اساسی را علت اصلی مهاجرت را تشکیل می دهند، مورد توجه قرار دهد.

حل و فصل منازعه و ابتکارات صلح سازی

آفریقای امروز دستخوش فرآیند پیچیده تحولات متعددی است. می توان استدلال کرد بخشی از راه حل منازعه و بی ثباتی سیاسی در آفریقا در غرب قرار دارد. به ویژه زمانی که حکومت های غربی موضع تولید تسلیحات و فروش سلاح را در این قاره مورد توجه قرار دهند اما همزمان نمی توانیم از مشکلات داخلی از جمله مشکلات بهداشتی در آفریقا صحبت نکنیم. به ویژه زمانی که کشورهای غربی اهمیت این مسأله را خیلی جدی نمی گیرند.
به همان اندازه که مسأله پیچیده و چند وجهی است، راه حل آن نیز نیازمند رویکرد چند وجهی است که مسأله رهبری را در خود بگنجاند. آنچه برای جامعه بین المللی اهمیت دارد، تأثیر معاملات تجاری با آفریقا و توزیع سودهای اقتصادی در این قاره است. نبود هر گونه بازتوزیع، اوضاع را تغییر نمی دهد. در نتیجه سیاست های اقتصادی نامطلوب از شمال، آفریقا همچنان ناآرامی اجتماعی را تجربه می کند.
همچنین آنچه در صلح سازی و ثبات سیاسی در آفریقا مهم است، نقش بالقوه آفریقاییان در دیاسپورا است. به نظر برخی کارشناسان «کمک دیاسپورای آفریقا به ارتقای صلح در کشورهای زادگاه خودشان مورد غفلت قرار گرفته، در حالی که این امر برای صلح سازی بسیار مهم است.» هر چند رسانه ها و تحلیل های دانشگاهی بر دریافت وجوهات دیاسپورا تمرکز می کنند اما پتانسیل این وجوهات برای کمک به حل و فصل منازعات گذشته و جاری کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

فرجام سخن

بیشتر راه حل هایی که در سال های اخیر پیشنهاد شده اند به نظر می رسد آفریقا را عمدتاً در چارچوب قاره ای دارای منابع طبیعی یا به عنوان موضوع بشر دوستانه یا دغدغه های نظامی نگریسته اند. با این حال آنچه باید در اینجا به آن توجه کرد، این واقعیت است که آفریقا همچنان شاهد ظهور بازیگران جدید اجتماعی است که شکل آن متفاوت از بسیج سیاسی و اجتماعی است. در این فرآیند، حوزه های سیاست و اقتصاد نیز در حال تغییر هستند. راه حل های طولانی مدت برای حل مشکل بی ثباتی آفریقا در اساس با نوع جدید رهبری درون آفریقا و در کشورهای غربی تعیین خواهد شد؛ جایی که موضوع های سیاست گذاری که برتوسعه آفریقا تأثیر زیادی می گذارند، ساخته می شوند. برای مثال مهاجرت نمی تواند از طریق اقدام یکجانبه به طور مؤثر مدیریت شود، بنابراین روابط دو جانبه باید میان کشورهای متعدد در مناطق و زیر مناطق و همچنین روابط چند جانبه از طریق نهادهایی مثل اتحادیه اروپا و کشورهای کارائیب و پاسیفیک ایجاد شود. آنچه در این میان مهم است، اراده سیاسی و اراده کشورهای غربی است. همچنین توجه به رهبری در آفریقا یکی از راه حل های مشکلات دیرین این قاره است. شرکای آفریقا در غرب باید به این واقعیت توجه کنند که پیوند میان آفریقا و اروپا نیازمند فهم عمیق تر از منابع آفریقاست که در اصل نیازمند حمایت از آفریقا برای رهبری توسط خودش است نه غرب. کلید این فرآیند، تقویت نهادهای آفریقایی است که دموکراسی را ارتقا می دهند و از مسؤولیت پذیری و پاسخگویی حمایت می کنند. نسخه هایی که در داخل پیچیده شده اند تاکنون موفق از آب در نیامده اند. از سوی دیگر، غفلت مداوم از دیدگاه های آفریقایی در اینکه چگونه آنها خودشان مشکلاتشان را حل کنند، موفق نبوده است. افزون بر این، پتانسیل های دیاسپورا برای ثبات آفریقا از عواملی به شمار می روند که نیازمند توجه بیشتر هستند. از لحاظ صلح سازی، پتانسیل های دیاسپورا، ارتباطات خانوادگی و دیگر اشکال ارتباط می توانند نقش مهمی در تضمین ثبات در این قاره ایفا کنند.
منبع مقاله: همشهری دیپلماتیک، شماره 69، اسفندماه 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط