تحریف روایات، انواع و علل آن

یکی از آفات جدی و آسیبهای بیرونی فهم حدیث، تحریف است که به متن و سند حدیث آسیب می رساند. به این نوع حدیث «محرَّف» گویند. تحریف، مصدر به معنای: «کج کردن، منحرف ساختن، تغییر و تبدیل دادن و گردانیدن کلام...
جمعه، 16 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحریف روایات، انواع و علل آن
 تحریف روایات، انواع و علل آن

 

نویسنده: حجة الاسلام دکترسیدعلی دلبری




 

 


یکی از آفات جدی و آسیبهای بیرونی فهم حدیث، تحریف است که به متن و سند حدیث آسیب می رساند. به این نوع حدیث «محرَّف» گویند. تحریف، مصدر به معنای: «کج کردن، منحرف ساختن، تغییر و تبدیل دادن و گردانیدن کلام از وضع و طرز و حالت اصلی خود، بعضی حروف را عوض کردن و تغییردادن معنا» است. محرَّف، اسم مفعول آن است به معنای: «تحریف شده، کلامی که در آن تغییر داده شده باشد». (1) راغب می گوید: ‌«تحریفُ الکلام: أن تجعَلَهُ عَلی حَرفٍ مِن الاحتمالِ یُمکِنُ حَملُه عَلی الوَجهَینِ، قال عزّ و جلّ: «یُحَرِّفُونَ الکَلِمِ عَنْ مواضِعِهِ»، (2) و «یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ»، (3)و «قدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ الله ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بعْدِ ما عَقَلُوهُ»؛ (4 و 5) تحریف کلام آن است که آن را به گونه ای محتمل قرار بدهی که بتوان آن را به دو وجه حمل نمود...». سپس وی به سه آیه فوق استشهاد نموده است. بر اساس این آیات می توان گفت تحریف کلام به معنای سخن صریح را محتمل کردن (تحریف معنوی)(6) و یا جای کلمه ها را تغییر دادن (تحریف لفظی)(7) می باشد. محرَّف در اصطلاح عبارت است از: «هو ما غُیِّرَ سَندُه أو متنُه بِغَیرِهِ، وَ لو بِما لا یُناسِبُه لإثباتِ مَطلبٍ فاسدٍ؛ (8) حدیثی که در سند یا متن آن، به هدف اثبات مطلب فاسدی تغییر یابد»؛ یعنی از روی عمد کم یا زیاد شده و یا حرف و کلمه ای به جای دیگر نهاده شود. برخی از درایه نویسان به گونه ی دیگر «تحریف» را معنا نموده اند، (9) لکن تعریف مذکور با لغت و عرف و با اطلاقات روایات و آیات سازگارتر است.

الف. اهمیت تحریف زدایی از احادیث

در اتقان و مصونیت قرآن از هر گونه دستبرد و تحریف شکی وجود ندارد. این در حالی است که احادیث به رغم تأکید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهتمام اهل بیت علیهم السلام از چنین پشتوانه ای برخوردار نیست؛ چه فرقه های گوناگون در تمسک به قرآن و تأیید گرفتن از آن برای مقاصد خود محدویت داشتند، ولی نسبت به حدیث چنین مشکلی را نداشتند و به راحتی سخنی را به معصوم علیه السلام نسبت می دادند و یا بخشی از آن را تحریف می کردند.
در بخشی از سخنان امام صادق علیه السلام به عبدالله بن زراره آمده است: «إِنَّ النّاسَ بَعْدَ نَبیَّ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم رَکِبَ الله بِهِ سُنَّة مَنْ کانَ قَبْلَکُمْ فَغَیَّرُوا وَ بَدَّلُوا وَ حَرَّفُوا وَزادوُا فی دینِ الله و نَقَصُوا مِنْهُ فَما مِنْ شَیءٍ عَلَیْهِ النّاسُ الیَومَ إلّا وَ هُوَ مُحَرَّفٌ عَمّا نَزَلَ بِهِ الوَحْیُ مِنْ عِنْدِ الله؛ (10) مردم پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم (بر اثر فتنه و وانهاده شدن خود) همان شیوه ی مردم قبل را دنبال کردند و در دین خدا دست به تغییر، تبدیل، تحریف، زیاده و نقیصه زدند تا آنجا که اکنون دیگر چیزی از باورهای صحیح مردم باقی نمانده مگر آنکه دستخوش تحریف و از مسیر وحی منحرف شده است.
نیز در جای دیگری حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: «... وَ إنِّی أُحَدِّثُ اَحَدَهُمْ بِالْحَدیثِ فَلا یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِی حَتَّی یَتَأَوَّلَهُ عَلَی غَیْرِ تأویلهِ وَ ذلِکَ أَنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ بِحِدیثِنا وَ بِحُبِّنا ما عِنْدَ الله وَ إنَّما یَطْلُبُونَ الدُّنْیا وَ کُلِّ یَحِبُّ أنْ یُدْعَی رَأْسا؛ (11) گاه برای برخی از اینان حدیث می کنم و او از نزد من خارج نمی شود تا اینکه بی مورد توجیه می کند. این بدان جهت است که آنها از حدیث ما و محبّت ما دنبال آخرت نیستند، بلکه دنیا را می خواهند و هر کدامشان دوست دارند که فرد مهمی به حساب آیند».
از این رو، امام صادق علیه السلام سفارش اکید دارند علم و دانش خود را از هر کس نگیرید. ایشان می فرماید:‌ «إنَّ العُلَماءَ وَرَثَهُ الأنبیاءِ وَ ذاکَ أنَّ الاَنبیاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لا دیناراً وَ إنَّما أوْرَثُوا أحادیثَ مِنْ أحادیثِهِمْ فَمَنْ أخَذَ بِشیءٍ مِنْها فَقَدْ أخَذَ حَظَّاً وافِراً فانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هذا عَمَّنْ تَاخُذُونَهُ فَإنَّ فینا أهْلَ البَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْریفَ الغالینَ وَانْتِحالَ المُبْطِلینَ وَ تأویل الجاهلین؛ (12) به راستی دانشمندان وارثان پیامبرانند و پیامبران دینار و درهم به ارث نمی گذارند، و تنها سخنان و احادیثی از خود بر جای می نهند. پس هر کس چیزی از آنها را برگیرد، به بهره فراوان دست یافته است. پس نیکو بنگرید که علم خود را از چه کس می گیرید! زیرا در میان خاندان ما اهل بیت در هر نسلی مردمان عادلی اند که آموزه های دینی را از تحریف غالیان، و به خودبستن باطل پسندان، و تأویل و بدمعنا کردن نادانان باز می دارند».
مؤلف کتاب منتقی الجمان درباره ی انگیزه خود از تألیف آن می نویسد: آنچه مرا به این کار واداشت، آن بود که می دیدم کار سخت بی سامان شده و از هم گسیخته است به طوری که اشتباه و تصحیف، عمومی گشته و از خِلال آن دگرگونی و تحریف هم فراوان شده است. (13)
وحید بهبهانی می نویسد: «وَ أیضاً ربما سَقط مِن الروایة شیءٌ، أو وقع تصحیفٌ، أو تحریفٌ، أو زیادةٌ، أو تقدیمٌ، أو تاخیرٌ، أو غیرُ ذلکَ بل وقعت فی کثیرٍ من أخبارنا، کمالا یخفی علی المطلّع». (14)
شهید مطهری این حرکت زشت را این گونه ترسیم کرده است: «تحریف از پشت خنجر زدن است. ضربت غیرمستقیم است که از ضربت مستقیم خطرناکتر است». (15)

ب. انواع تحریف در حدیث

احادیث تحریف شده بر چند قسم است:(16)
الف. تحریف معنوی: یعنی تفسیر سخنی برخلاف معانی ظاهرش و در نظر گرفتن معنایی دیگر برای آن بدون هیچ دلیل و قرینه ای. گویا هر سخن طبق قانون وضع الفاظ مجرایی طبیعی و عادی دارد که به معنا و مضمون خود دلالت می کند، اما تحریف کننده، آن را از مجرای طبیعی و معنای اصلی منحرف می کند و به کناری می برد. (17) از دیدگاه شهید مطهری تحریف معنوی یعنی «منحرف کردن روح و معنی یک جمله یا یک حادثه».(18) بنابراین در این گونه تحریف، عبارات و الفاظ حدیث تغییری نمی یابد، لکن روایت بر خلاف معنای اصلی و مقصود گوینده، تأویل و توجیه می شود. خطر تحریف معنوی اگر بیشتر از تحریف لفظی نباشد، کمتر نیست.
برای نمونه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی عمار یاسر فرمود: «یا عَمارُ تَقْتُلُکَ الفِئَةُ الباغِیَةُ وَ أنْتَ إِذْ ذاکَ معَ الحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَک». (19) ای عمار! جمعی یاغی و سرکش از دین و ستمکار، تو را می کشند و تو آن روز با حقی و حق با تو است». از این رو، بعد از شهادت عمار در جنگ صفین، در لشکر معاویه تزلزل و تردید حاصل شد. معاویه که همیشه با حیله و نیرنگ کار خود را پیش می برد، این بار با تحریف معنوی و تفسیر ناروای مشاورش (عمرو بن عاص)، جان تازه ای به لشکر بخشید. او گفت: عمار را ما نکشتیم، عمار را علی علیه السلام کشت که او را به این میدان آورد و موجبات کشته شدنش را فراهم کرد. (20)
ب. تحریف لفظی: مقصود تغییر در الفاظ حدیث با زیادی و نقصان، تقدیم و تأخیر و ... است.
تحریف لفظی حدیث به شش صورت متصور است:

1. تحریف در حرکات و اعراب کلمه:

برای نمونه از ابوموسی محمد بن مثنی عنزی نقل شده که گفت: «نحنُ قومٌ لَنا شَرَفٌ عَنْزَة صَلّی إِلینا رَسولُ الله».(21) راوی لفظ «عَنَزَة» را که مراد عصای کوتاه است در حدیث «کانَ رسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم یَجْعَلُ العَنَزَةَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذا صَلَّی»، (22) به «عَنْزَةَ» که نام قبیله ی راوی است، تحریف نموده و مفاد حدیث را که حاکی از نماز گزاردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به طرف عصای خویش است، به نماز گزاردن رو به قبیله عنزة تغییر داده است. (23)

2. تحریف در حروف کلمه:

برای نمونه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غالٍ وَ مُبْغِضٌ قالٍ؛ (24) دو تن به خاطر من تباه شدند: دوستی که از اندازه نگاه نداشت و دشمنی که بغض مرا در دل کاشت،‌(نه آن که در بغض نسبت به من زیاده روی نماید)». (25) در کنزالعمال به «مُبْغِضٌ غالٍ»(26) تحریف شده است. (27)

3. تحریف با تعویض کلمات:

بدین گونه که کلمه ای برداشته و کلمه ای دیگر جایگزین آن شود.
«عَن ابنِ عباس قالَ بَلَغَ عُمرَ أنَّ عُمرَ أنَّ سَمرةَ باعَ خَمراً فقالَ قاتلَ اللهُ سمرةَ ألَم یَعلَم انَّ رسولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم قالَ: لَعَنَ اللهُ الیهودَ حُرِّمَت علیهم الشُحُومُ فَجَمَلُّوها فَباعوها؛ (28) از ابن عباس نقل است که به عمر خبر رسید سمرة بن جندب شراب می فروشد. عمر گفت: خدا سمره را بکشد! مگر نمی داند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «لعنت خدا بر یهود باد، پیه ها و چربیها بر ایشان حرام شد، آنها را ذوب (آب) کردند و فروختند».
در حدیث فوق برخی مانند مسلم، دارمی و نسایی تصریح به اسم سمره نموده اند، (29) و برخی مانند بخاری، ابن حجر و شافعی به دلیل اینکه ساحت قدسی صحابه مخدوش نگردد، نام سمره را حذف و به جای ذکر نام او از کلمه ی «فلاناً»(30) یا «رجلاً»(31) استفاده کرده اند.

4. تحریف موضعی با تقدیم و تأخیر:

یعنی برخی الفاظ حدیث جابه جا شده و در جایگاهی غیر از جایگاه اصلی خود که از معصوم علیه السلام صادر شده است، قرار گیرند.
شیخ صدوق در خصال در «ابواب الاثنی عشر» به طور مسند از زید بن وهب این گونه روایت کرده است:
زید بن وهب گوید: آنان که با نشستن ابی بکر در مسند خلافت و تقدمش بر علی بن ابی طالب مخالفت کردند از مهاجران و انصار دوازده نفر بودند، از مهاجران خالد بن سعید بن العاص بود و مقداد بن الاسود و ابی بن کعب و عمار بن یاسر و ابوذر غفاری و سلمان فارسی و عبدالله بن مسعود و بریده اسلمی، و از انصار خزیمة بن ثابت، ذوالشهادتین، بود و سهل بن حنیف و ابوایوب انصاری و ابوالهیثم بن التیهان و دیگران نیز بودند.(32)
در این خبرِ خصال، با تقدیم و تأخیری که از سوی راویان صورت گرفته است، اُبی بن کعب خزرجی انصاری را با مهاجران خلط کرده اند.
برقی در رجالش، (33) طبرسی در احتجاج از امام صادق علیه السلام (34) و احمد بن محمد طبری معروف به خلیلی از عامه،‌(35) نیز این خبر را روایت کرده اند و در هر سه تصریح شده است که اُبی بن کعب از انصار بوده و از دوازده تن، شش تن مهاجر و شش تن انصار بوده اند، در حالی که در خبر خصال، مهاجران هشت تن و انصار چهار تن اند و اُبی بن کعب انصاری را جزء مهاجران محسوب داشته و ابن مسعود را به آنان افزوده است، حال آن که در هیچ یک از سه مأخذ پیش گفته، نامی از ابن مسعود برده نشده است.
از دیگر تحریفات خبر خصال، حذف سخنان اُبی بن کعب در مسجد، مقام احتجاج با خلیفه اوّل است. نیز در همین خبر، زبیر را که در آن موقع با علی علیه السلام بود (36) از همراهان عمر محسوب داشته است. (37)
نیز در روایت رجال برقی و خصال صدوق و احتجاج طبرسی، (38) سلمان از مهاجران دانسته شده است، در حالی که او پس از مهاجرت از ایران، در مدینه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیوست (39) و همان جا ساکن شد. (40)

5. تحریف به زیاده:

افزودن کلمه یا جمله ای به متن حدیث.
شهرستانی در الملل و النحل می گوید: شیعیان می گویند: «علی در سحاب (ابر) می آید و رعد صدای او است و برق خنده ی او»!(41) حلبی در کتاب سیره آورده است: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمامه ای داشت به نام «سحاب»، آن را به علی علیه السلام بخشید، و چه بسیار که علی با آن عمامه از راه می رسید و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «علی» در «سحاب» پیش شما آمد. منظور حضرت همان عمامه ی سحاب بود که به او بخشیده بود. (42) بر این اساس مقصود شیعه هم از این جمله «علی علیه السلام در سحاب است»، همین عمامه است، نه آنچه شهرستان با تحریف به شیعه نسبت داده است. افزون بر آن در کنزالعمال و فرائد السمطین روایت کرده اند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمامه سحاب خود را بر سر علی بن ابی طالب علیه السلام پیچید و دنباله آن را از جلو و عقب او انداخت و فرمود: پیش بیا، پیش آمد، فرمود: عقب برو، عقب رفت، فرمود: فرشتگان (در جنگ بدر) به همین صورت نزد من آمدند.(43)
نیز از علی علیه السلام روایت کرده است که فرمود: در روز عیدغدیر خم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمامه ای بر سر من نهاد و ادامه آن را بر دوشم افکند و فرمود: خداوند در جنگ بدر و حنین مرا به فرشتگانی مدد رساند که این گونه عمامه بسته بودند. (44)

6. تحریف به نقیصه:

به این صورت که از متن روایت کلماتی حذف شود. تقطیع نادرست عمدی احادیث نوعی تحریف است که در همین قسم جای می گیرد.
بخاری در جامع خود به سندش از بریده، حدیثِ «ولایت» را نقل کرده، ولی قسمتی را که دلالت بر ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام داشته، حذف نموده است. بریده می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام را به سوی خالد فرستاد تا خمس را از او بگیرد. بریده می گوید: من علی را دشمن می داشتم، به جهت غسلی که کرده بود (45) و این را به خالد نیز گوشزد کردم. وقتی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدیم، این را به ایشان هم گفتم. حضرت فرمود: ای بریده! آیا علی را دشمن می داری؟ گفتم: آری. فرمود: او را دشمن مدار؛ زیرا برای او در سهم خمس بیش از این مقدار است. (46)
بخاری حدیث بریده را با هدف خاصی تقطیع کرده و ادامه ی حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را حذف نموده است. این حدیث در سایر منابع اهل سنّت چنین نقل شده است. «... لا تقع فِی عَلیٍّ فإنه مِنِّی وَ أنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلیُّکم بَعْدِی».(47)
در برخی از نقلها ادامه ی ماجرا این گونه آمده است: «... ما تُریدُونَ مِنْ عَلیٍّ إنَّ عَلیَّاً مِنِّی وَ أنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی».(48)
بخاری این تقطیع را انجام داده است و حاکم نیشابوری و برخی از بزرگان حدیث پژوه اهل سنت به آن اشاره کرده اند. (49) ابن دحیه اندلسی بعد از نقل این حدیث از بخاری، می گوید: «این حدیث را بخاری به صورت ناقص و نیمه کاره نقل کرده است؛ همان گونه که شما آن را مشاهده می کنید، و این از عادات او در نقل احادیثی از این قبیل است که به طور حتم از سوره رأی او در بازداشتن مردم از این راه می باشد».
از جمله کسانی که حدیث را تحریف کرده-و لو به نحو دیگر-ولی الله دهلوی است. او به جای ضمیر غایب «انّه» و یا «هو» ضمیر «أنا» آورده و نیز کلمه ی «بعدی» را از آخر حدیث حذف کرده است: «... ما تُریدُونَ مِنْ عَلیٍّ؟ إنَّ عَلِیَّاً مِنَّی وَ أنَا مِنْهُ وَ أَنَا وَلیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ». هر شخص دارای ذوق سالمی پی به بطلان این جمله خواهد برد؛ به ویژه این که او این حدیث را در کتاب قرة العینین خود بدون تحریف آورده است. (50)
البته گاهی هم یک حدیث به هر دو گونه ی لفظی و معنوی تحریف می شد؛ مانند سخن معروف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: «أنا مَدینَةُ العِلْمِ وَ عَلیٌّ بابُها؛ (51) من شهر علم و علی علیه السلام باب آن است». این حدیث را که از جمله فضایل مشهور حضرت علی علیه السلام است، محدّثان و مورّخان اسلامی به طرق مختلف روایت کرده اند و شعراء عرب و فارس در اشعار و آثار خود آن را آورده اند، فردوسی رحمه الله در این باره گوید:
چه گفت: آن خداوند تنزیل و وحی ... خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم، علیّم در است ... درست این سخن، گفتِ پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخن راز اوست ... تو گویی دو گوشم بر آواز اوست(52)
در حدیث «مَدینَةُ العِلْمِ» دو گونه ی تحریف رخ داده است:
1. تحریف لفظی: برخی در عصر معاویه بر این حدیث افزودند که: «أنا مَدینَةُ العِلْمِ وَ ابُوبَکْرٍ أساسُها و عُمرُ حیطانُها وَ عُثمانُ سَقفُها و َعَلیُّ بابُها؛ (53) من شهر علمم و ابوبکر پایه ی آن و عمر دیوار و عثمان سقف آن و علی باب آن است».
علامه عسکری رحمه الله می نویسد: «در نقد متن این حدیث، همین قدر می گوییم که یک شهر می تواند دیوار و درب داشته باشد، اما سقف داشتن آن امری غیر معقول است».(54)
2. تحریف معنوی: خوارج گفتند «علی» در این حدیث اسم فرد خاص (علی بن ابی طالب علیه السلام) نیست، بلکه صفت مشبهه از «علو» است و معنای حدیث این می شود: «من شهر علمم که دروازده آن هم بلند است».(55) مناوی در فیض القدیر پس از اشاره بدین برداشت نادرست، آن را رد کرده است. (56)
تحریف از جهت دیگری نیز قابل تقسیم است؛ زیرا این تغییرات گاهی در متن واقع می شود و گاهی در سند. (57)

ج. عوامل تحریف

علل و عوامل متعددی است که مایه ی تحریف حدیث می شود و از حدیث معنایی را به ذهن می آورد که مراد گوینده نبوده است. در این میان، شناخت آنها، در پی بردن به تحریف و در نتیجه فهم صحیح حدیث ضروری است. برخی از این عوامل عبارتند از:

1. تدلیس و فریبکاری راوی.

از جمله ی خبرهایی که از روی غرض ورزی و فریبکاری تحریف شده و واژگانش دگرگون یا محذوف شده است، موارد زیر است:
الف. خطیب بغدادی، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است: «إِذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ یَخْطُبُ عَلَی مِنْبَرِی فاقْبَلُوه، فانّه أمینٌ مَأمونٌ؛ (58) هرگاه مشاهده کردید معاویه بر منبرم سخن می گوید، او را پذیرا شوید و تصدیق کنید؛ زیرا وی درستکار و درخور اطمینان است».
اصل این خبر، بر طبق روایت نصر بن مزاحم در کتاب وقعة صفّین از حسن بصری، از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین است: «إِذا رَأَیْتُم مُعاوِیَةَ یَخْطُبُ عَلَی مِنْبَرِی فاقتُلُوهُ؛ (59) چون مشاهده کردید معاویه بر منبرم سخن می گوید، او را بکشید و هلاک نمایید!
تحریف کنندگان در این خبر، کلمه ی «فاقتُلوُهُ» را به «فاقْبَلوُه» تغییر داده و عبارت «فانّه امین مأمون» را شاهد این تغییر قرار داده اند تا اذهان مخاطبان منحرف و مُجاب گردد. (60)
ب. حدیثی که غلات از امام باقر علیه السلام نقل کرده اند و بر مبنای آن هر حرامی را حلال می دانستند: «إِذا عَرَفْتَ فاعْمَلْ ما شِئْتَ». این در حالی است که آنان به هدف ترویج اباحه گری ذیل سخن امام را حذف نموده اند. این مطلب پس از عرضه ی حدیث به امام صادق علیه السلام چنین تبیین می شود:
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: این ناپاکها از پدرت روایت می نمایند و می گویند چنین فرموده است که: «چون به مرحله ی شناخت رسیدی، هرچه می خواهی بکن»، و ایشان بعد از آن هرچه را حرام گردیده حلال می شمرند. فرمود: چنین حقّی را ندارند-خدا آنها را از رحمت خود دور گرداند!-بلکه پدرم فرمود:‌ «إذا عَرَفْتَ الحَقَّ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ مِنْ خَیْرِ یُقْبَلُ مِنْک».(61) وقتی حق را شناختی هر عمل نیکی که از تو پذیرفته گردد، انجام بده».
ج. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به حضرت علی علیه السلام فرمود: «أنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسَی؛ (62) به راستی تو نسبت به من چون هارونی نسبت به موسی». اسماعیل بن عیاشی می گوید: «حریز بن عثمان (63) به من گفت: شنونده ی این حدیث اشتباه کرده است. پرسیدم: حدیث صحیح آن چگونه است؟ گفت: چنین است: «أنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ قارُونَ مِنْ مُوسَی». از حریز پرسیدم: چه کسی این گونه نقل نموده؟ در پاسخ گفت: ولید بن عبدالملک بالای منبر».(64)

2. تعصب مذهبی ناسخان و اعمال سلیقه ی آنان. (65)

چند نمونه در این باره ذکر می شود:
الف. امام علی علیه السلام می فرماید:‌ «فَرَضَ الله الإیمانَ تَطْهیراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً عَنِ الکِبْرِ... و الإمامَةَ نِظاماً لِلْأُمَّةِ و الطّاعَةَ تَعْظیماً لِلْإمامَةِ؛ خدا ایمان را واجب کرد برای پاکی از شرک ورزیدن، و نماز را برای پرهیز از خود بزرگ دیدن، و ... امامت را تا نظام امت پایدار باشد، و فرمانبرداری را تا امام-در دیده ها-بزرگ نماید».(66)
در برخی از نسخه های نهج البلاغه (67) و نهج البلاغه تصحیح شده صبحی صالح(68) در این حدیث «الْأمانَة» به جای «الْإمامَة» ثبت شده و در برخی مانند شرح عبده عبارت «و الْأماناتَ نِظاماً لِلْأمَّةِ» (69) آورده شده، که هر سه نسخه تحریف است؛ زیرا معنا و سیاق مطلب مؤید نسخه ی «أَلإِمامَة» است، (70) همچنان که در شرح ابن میثم (71) همچنان که در شرح ابن میثم (72) و بحارالانوار (73) و همچنین در شرح نهج البلاغه فیض الاسلام (74) عبارت به صورت «والْإمامَة نِظاماً لِلْأمَّة»(75) آمده است.
نیز توضیح ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه مؤید همین عبارت است: «و فُرِضَت الإمامةُ نظاماً للأمةِ-وَ ذلکَ لَأنَّ الخلقَ لا یَرتَفِعُ الهرجُ و العسفُ و الظلمُ و الغضبُ و السرقةُ عنهم إلّا بوازعٍ قویٍ و لیس یکفی فی امتناعِهم قبحُ القبیحِ و لا وعیدُ الاخرةِ بل لابدّ لهم من سلطانٍ قاهرٍ یَنظِمُ مَصالحَهم-فیردع ظالمَهم و یَأخُذ علی أیدی سفهائِهم؛ (75) امامت برای نظم بخشی به امت، لازم گردید؛ زیرا که هرج و مرج، ظلم، غصب و دزدی از مردم برداشته نمی شود، مگر با بازدارنده ی قوی و تنها زشتی امر زشت و تهدیدِ اخروی چونان عامل بازدارنده کفایت نمی کند، بلکه لازم است حاکم قدرتمندی باشد تا به مصالح آنها نظم بخشد و ظالم آنها را بازدارد و جلو سفیهان را بگیرد».
ب. حدیث یوم الدار که ابلاغ علنی و انذار خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است را فریقین ذکر نموده اند، (76) لکن نکته ی قابل توجه تحریف مغرضانه ای است که برخی عالمان اهل سنت در آن ایجاد کرده اند. در آغاز به اجمال، درباره ی کیفیت انذار و ماجرای آن سخن می گوییم: آن هنگامی که آیه ی «وَأنْذِرْ عشیرَتَکَ الأقْرَبینَ»(77) و آیه ی «فاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ المُشْرِکینَ»(78) نازل گردید، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مأمور شد دعوت خود را آشکار سازد، و نخست از خویشاوندان شروع کند. (79)
بدین ترتیب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بستگان نزدیکش را به خانه ی ابوطالب دعوت کرد. آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند، و از عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابوطالب و حمزه و ابولهب حضور داشتند. پس از صرف غذا هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خواست وظیفه ی خود را ابلاغ کند، ابولهب با گفته های خود زمینه را از میان برد، لذا فردای همان روز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنها را دعوت دیگری به غذا کرد.
بعد از صرف غذا چنین فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آورده ام، آورده باشد، من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام، و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آیین کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یاری خواهید کرد، تا برادر من و وصی و جانشین من باشد؟
جمعیت همگی سرباز زدند جز علی علیه السلام که از همه کوچکتر بود، برخاست و عرض کرد: ای پیامبر خدا! من در این راه یار و یاور توام. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست بر گردن علی علیه السلام نهاد و فرمود: «إنَّ هَذا أخی وَ وَصیِّی وَ خَلیفَتِی فیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطیعُوه؛ این برادر و وصی و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید».
جمعیت در حالی که خنده تمسخرآمیزی بر لب داشتند، از جا برخاستند و به ابوطالب گفتند: به تو دستور می دهد که گوش به فرمان پسرت کنی، و از وی فرمان بَری!(80)
این حدیث را بسیاری از دانشمندان اهل سنت، همچون ابن ابی جریر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابونعیم، بیهقی، ثعلبی، طبری، ابن اثیر و ابوالفداء نقل کرده اند. (81)
برخی از عامه این حدیث را که نص صریح بر امامت و خلافت امیرمؤمنان علیه السلام است، تقطیع نموده و در کتب خود از ذکر بعضی از فقرات آن ابا کرده اند.
طبری در تاریخ خود با آن که جمله ی «وَصیِّی وَ خَلیفَتی فیکُمْ» را ذکر کرده است؛ (82)
در تفسیر خود سند و متن این روایت را به صورت کامل آورده است، مگر آن که به جای عبارت «وَصیِّی و َ خَلیفَتِی فیکُمْ»، عبارت «کَذا و کَذا» گذارده و بدین صورت حدیث را تحریف نموده است. (83)
طبری در تفسیر چنین آورده است: «... قال: فأیُّکُم یُؤازِرُنی عَلَی هذا الامر، عَلَی أن یکونَ أخِی و کذا و کذا؟ قال: فَاحجَمَ القومُ عنها جَمیعاً، و قلت وَ إِنِّی لَأحْدَثُهُمْ سِنَّاً وَ أرْمَصُهُمْ عَیْناً وَ أعْظَمُهُمْ بَطْناً وَ أحْمَشُهُمْ ساقاً. أنا یا نَبیَّ الله أکُونُ وَزیرَکَ، فَأخَذَ برقبتی، ثُمَّ قال: إنَّ هذا أخی و کذا و کذا، فاسْمَعوُا لَهُ وَ أَطیعُوا قالَ: فقامَ القَومُ یَضْحَکُونَ و یَقُولُونَ لِأَبی طالِبٍ: قَدْ أمَرَکَ أنْ تَسْمَعَ لاِبْنِکَ وَ تُطیعَ».(84)
به پیروی از این تحریف آشکار، ابن کثیر دمشقی در البدایة و النهایة (85) و نیز در تفسیر خود به جای آن دو کلمه ی «وَصییِّ وَ خَلیفَتِی فیکُمْ»، لفظ «کذا و کذا» را آورده است.(86)
دکتر محمدحسین هیکل، نویسنده ی مصری کتاب حیاة محمد صلی الله علیه و آله و سلم حدیث را به طور کامل ذکر می کند و اعتراض دیگران را چنین پاسخ می دهد که من آنچه در تاریخ آمده، آورده ام، لکن وی بر اثر فشار زیاد در چاپ دوم مجبور به حذف آن می گردد.(87)
به راستی جای بس شگفتی است که چگونه بزرگان تاریخ، حدیث و تفسیر، سعی در تحریف واقعیت و پوشاندن چهره ی حقیقت دارند!
قراینی در دست است که هم اکنون نیز این عامل تعصب، برخی مصحّحان اهل سنّت را در تجدید چاپ کتب حدیثی به تحریف واداشته است و در مقابل برخی از محقّقان معاصر پرده از تحریف و دستبرد در کتب حدیث و تاریخ اهل سنّت برداشته اند؛ (88) برای نمونه این محقق از مسعودی نقل می کند که می گوید: عروة بن زبیر برادرش عبدالله را در محاصره ی بنی هاشم در درّه ای در مکه، و فراهم کردن هیزم برای آتش زدن آنان، معذور می دانست و می گفت: او این کار را برای آن کرد که تفرقه ایجاد نشود و مسلمانان با هم اختلاف نکنند و بنی هاشم نیز به طاعت او درآیند و در نتیجه با هم متحد باشند، چنان که عمر بن خطاب، وقتی بنی هاشم از بیعت ابوبکر درنگ کردند، هیزم آماده کرد تا خانه را بر روی آنها آتش زند. (89) این مطلب را مسعودی در مروج الذهب آورده است.(90) این در حالی است که در دیگر چاپهای این کتاب عبارت «چنان که عمر بن خطاب، وقتی ...» حذف شده است. ابن ابی الحدید نیز به نقل از مسعودی نص عبارت وی را همانند آنچه نقل کردیم، آورده است.(91)
نیز از ابن عباس درباره سخن خدای متعال: «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أموالَهُمْ بِالَّیلِ وَ النَّهارِ سِرَّاً و عَلانیَّةً»(92) نقل شده است که می گوید: این آیه درباره ی علی بن ابی طالب علیه السلام است. او چهار درهم داشت، درهمی را نهان، و درهمی را آشکار، و درهمی را در شب، و درهمی را در روز انفاق نمود، چنان که سیوطی در الدرّ المنثور می نویسد: «أخْرَجَ عَبْدُ الرَّزّاقِ وَ عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ وَابْنُ حُمَیْدٍ وابْنُ جَریرٍ وَابْنُ المُنْذِرِ وابْنُ أبِی حاتِمٍ والطَّبَرانیُّ وَابْنُ عَساکِرَ مِنْ طَریقِ عَبْدِ الوَهابِ بْنِ مُجاهِدٍ عَنْ اَبیهِ عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ فی قَوْلِهِ «الَّذین َ یُنفِقُونَ امْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ والنَّهارِ سِرَّاً و‌َ علانیَّةَ» قال نَزَلَتْ فِی عَلیِّ بْنِ أَبی طالِبٍ علیه السلام کانَتْ لَهُ أرْبَعَةُ دَراهِمَ فَانْفَقَ بِاللَّیلِ دِرْهَماً وَ بِالنَّهارِ سِرَّاً وَ علانیَّة».(93)
استاد معرفت رحمه الله در التفسیر الاثری الجامع می نویسد: این حدیث را در هفت چاپ از تفسیر طبری حذف نموده اند. تنها در چاپ مرکز هجر للبحوث و الدراسات (94) آمده است.(95)

3. تقطیع نادرست:

گاه تقطیع حدیث موجب تحریف می شود و آن هنگامی است که بخش وابسته و متعلق به بخشهای دیگر را جداگانه نقل کنند؛ مانند حدیثی که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل نموده اند که فرمود: «الشُّومُ فِی ثَلاثٍ: المَرأةٍ و الدارِ و الْفَرَس؛ شومی در سه چیز است: زن، خانه و اسب».(96) این در حالی است که صدر حدیث را حذف نموده اند (97) که چنین بوده است: «کانَ أهْلُ الجاهلیةِ یَقُولُونَ انّما الشُّومُ فِی ثَلاثٍ المَرْاةِ و الدّارِ و الْفَرَس؛ (98) مردمان جاهلی گفتند: شومی در سه چیز است: اسب و زن و خانه».

4. جهل و عدم معرفت کافی به آموزه های دینی:

در حدیثی امام عسکری علیه السلام جهالت را عامل تحریف دانسته است و می فرماید: «إنَّما کَثُرَ التَّخْلیطُ فِیما یُحْتَمَلُ عَنَّا أَهْلَ البَیْتِ لِذلِکَ لِأَنَّ الفَسَقَة یَتَحَمَّلُونَ عَنّا فَیُحَرِّفُونَه بِأسْرِهِ بِجَهْلِهِمْ و یَضَعُونَ الاشْیاءَ عَلَی غَیْرِ [مواضِعِها وَ] وَجوهِها لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ وَ آخَرُونَ یَتَعَمَّدُونَ الکَذِبَ عَلَیْنا لِیَجُرُّوا مِنْ عَرَضِ الدُّنْیا ما هوَ زادُهُمْ إِلَی نارِ جَهَنَّمَ؛ (99) همانا تخلیط و درآمیختگی در روایاتی که از ما اهل بیت علیهم السلام دریافت نموده اند، زیاد شده است؛ چرا که افراد فاسق سخنان ما را می گیرند و به سبب جهالت خود تمام آن را تحریف و تغییر می دهند. گروهی از اینان به جهت شناخت اندک و محدود خود، مطالب را بر غیر معنای خود حمل می کنند و جمعی دیگر نیز از روی عمد بر ما دروغ می بندند تا کمی از متاع دنیا را برای خود جلب نمایند؛ متاعی که توشه ی جهنم آنان خواهد شد».
ابوهریره از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است: «إنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَی صوُرَتِهِ».(100) خداوند عزَّ و جلَّ حضرت آدم علیه السلام را بر صورتش آفریده است». شیخ صدوق رحمه الله علیه در کتاب التوحید بر این باور است که صدر این حدیث به دست مشبّهه که قائل به شباهت خداوند به موجودات اند، به هدف دلیل تراشی بر ادعای باطل خود حذف شده است.(101)

5. حذف قراین:

از دیگر عوامل تحریف می توان به نقل حدیث بدون ذکر قراین به ویژه سبب صدور حدیث، یاد کرد. راوی از عایشه درباره ی فرار از بیماری طاعون می پرسد و او می گوید: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «الْفِرارُ مِنَ الطاعوُنِ کالْفِرارِ مِنَ الزَّحْفِ».(102) برخی از عالمان اهل سنت به استناد حدیث عایشه فرار از بیماری طاعون را حرام و برخی مکروه دانسته اند. (103) با در نظر گرفتن سبب صدور حدیث، مقصود اصلی حضرت روشن می گردد.
أبان بن عثمان احمر گوید: یکی از اصحاب ما از کاظم علیه السلام پرسید: بیماری طاعون در شهر، یا آبادی و یا خانه ای شایع است و من هم در آنجا هستم، آیا از آنجا بروم؟ فرمود: بله. گفتم: حدیثی به ما رسیده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: فرار از طاعون همانند فرار از برابر سپاه انبوه دشمن است، فرمود: «إنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم إنَّما قالَ هَذا فی قَوْمٍ کانُوا یکُونُونَ فِی الثُّغُورِ فِی نَحْوِ العَدُوِّ فَیَقَعُ الطّاعونَ فَیُخَلُّونَ أماکِنَهُمْ وَ یَفِرُّونَ مِنْها فقالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم ذَلِکَ فیهمِ؛ (104) رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این سخن را درباره ی گروهی فرموده است که مرزنشین هستند و در برابر دشمن قرار دارند، طاعون به آنجا می آید و سربازان سرزمینهای خود را خالی می کنند و از آنجا می گریزند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی آنان فرمود: فرار از طاعون همانند فرار از جنگ است.

د. مراحل کشف تحریف

مراحل کشف و شناسایی تحریفات متن حدیث عبارتند از:
الف. احتمال تحریف، از طریق اموری مانند غرابت کلمه و عبارات تکلف آمیز.
ب. اثبات اجمالی تحریف، با مراجعه به نسخه های گوناگون واختلاف میان آن ها.
ج. اثبات محرّف بودن عبارت حدیث، به دلایلی مانند: مخالفت آن با قرآن، عقل و سنت قطعی، مخالفت با ضرورت دین یا مذهب، مخالفت با مسلمات تاریخ یا قطعیات علمی و ناسازگاری عبارت با سیاق و ... .
د. کشف عبارت صحیح حدیث، با مراجعه به نسخه های معتبر و قدیمتر، (105) منابع و مصادر اصلی و جوامع حدیثی متقدّم و متأخر شیعی و اهل سنت، حتی گاهی برای به دست آوردن عبارت صحیح، مراجعه به کتابهای مربوط به واژه ها و موضوع متن حدیث از جمله فرهنگهای لغت، تاریخ، جغرافیا و انساب لازم است. (106)
کشف و شناسایی موضع تحریف، پیگیری حدیث پژوه را می طلبد تا با جامع نگری و یافتن تمامی احادیث مشابه و مرتبط به موضوع، به متن غیر محرَّف حدیث دست یابد. پاره ای از معارف اهل بیت علیهم السلام، تبیین و روشنگری روایاتِ نارسا و محرّفی بوده است که از معصوم پیش از آنان نقل شده است. در این مورد، امام علیه السلام واقعیت حدیث را در اختیار راوی قرار می دهد و بدین وسیله، نارسایی موجود بر طرف و راه فهم درست حدیث هموار می گردد.
از نمونه های احادیث تحریف شده ی لفظی و معنوی که به دست معصوم علیه السلام اصلاح شده، می توان به موارد زیر اشاره نمود.
1.عبدالعظیم حسنی از ابراهیم بن ابی محمود روایت کرده که گوید: «قُلْتُ لِلرِّضا علیه السلام یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ ما تَقُولُ فِی الحَدیثِ الَّذی یَرْویهِ النّاسُ عَنْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم أنَّهُ قالَ إنَّ اللهَ تبارکَ و تَعالَی یَنْزِلُ کلَّ لَیْلَةٍ إِلَی السَّماءِ الدُّنیا فَقالَ علیه السلام لَعَنَ الله المُحَرِّفینَ الکَلِمَ عَنْ مواضعِهِ والله ما قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم کَذلِکَ إنَّما قالَ صلی الله علیه و‌ آله و سلم إنَّ اللهَ تبارکَ وَ تَعالَی یُنْزِلُ مَلَکاً إِلَی السَّماءِ الدُّنیا کُلَّ لَیلَةً فی الثُلُثِ الأخیرِ وَ لَیْلَةً الجُمُعَةِ فِی اوَّلَ اللَّیْلِ فَیَأْمُرُهُ فَیُنادِی هَلْ مِنْ سائِلٍ فَأعطیَهُ؟ هَلْ مِنْ تائبٍ فَاتُوبَ عَلَیهِ؟ هَلْ مِن مُسْتَغْفِرٍ فَاغْفِر لَهُ؟ یا طالِبَ الخَیْرِ أَقْبِل! یا طالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ! فَلا یَزالُ یُنادِی بِهَذا حَتَّی یَطْلُعَ الفَجْرُ فَإذا طَلَعَ الفَجْرُ عادَ إِلَی مَحَلَّهِ مِنْ مَلَکُوتِ السَّماءِ. حَدَّثَنِی بِذَلِکَ أَبی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم»؛ (107)
به امام رضا علیه السلام گفتم: یا ابن رسول الله! چه می فرمایی درباره ی حدیثی که مردم آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کنند که آن حضرت فرمود: خدای تبارک و تعالی، هر شب به آسمان دنیا فرود می آید. حضرت فرمود: خداوند لعنت کند آنان را که سخن را از جایگاهش تحریف می کنند، به خدا سوگند! رسول خدا این چنین نفرموده است؛ فقط فرمود: خدای تبارک و تعالی در هر شب در ثلث آخر و در شب جمعه از اول شب فرشته ای را به سوی آسمان دنیا فرو می فرستد و او را می فرماید که ندا کند: آیا هیچ سؤال کننده ای هست که به او عطا کنم؟ آیا هیچ توبه کننده ای هست که توبه اش را بپذیرم؟ آیا استغفارکننده ای هست تا من او را بیامرزم؟ ای خواهان خوبی رو بیاور! و ای خواهان بدی باز ایست و کوتاه کن! آن ملک تا سپیده دم این چنین ندا می کند. آن گاه که صبح طلوع می کند، آن ملک به محل خود در ملکوت آسمانها می رود. سپس امام فرمود: این حدیث را پدرم از جدم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است».
2. از اسماعیل بن مسلم سکونی نقل شده که مردی به امام صادق علیه السلام گفت: «یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ إنَّ قَوْماً مِنْ عُلَماءِ العامَّةِ یَرْوُونَ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قالَ إنَّ اللهَ‌یُبغِضُ اللَّحَامینَ وَ یَمْقُتُ أهْلَ البَیْتِ الَّذِی یُؤْکَلُ فیهِ کُلَّ‌ یَوْمٍ اللَّحْمُ فقالَ غَلِطُوا غَلَطاً بَیِّناً إنَّما قالَ رَسُولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم إنَّ اللهَ یُبْغِضُ أهْلَ بَیْتٍ یَاکُلونَ فِی بُیُوتِهِمْ لُحُومَ النَّاسَ ای یَغْتابُونَهُمْ لهُمْ لا یَرْحَمَهُمُ الله عمَدُوا إِلَی الحَلالِ فَحرَّمُوهُ بِکَثْرَةِ رِوایاتِهِمْ؛ (108)
یا ابن رسول الله! گروهی از علمای عامّه از پیغمبر صلی الله علیه و‌آله و سلم روایت می کنند که خداوند کسانی را که بسیار گوشت می خورند، دشمن دارد و خاندانی را که هر روز در خانه شان گوشت خورده شود، بد داند. امام علیه السلام فرمود: اشتباه روشنی کردند، همانا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: خدا دشمن دارد خاندانی را که در خانه شان گوشت مردم خورده شود؛ یعنی از آنها غیبت نمایند. آنها را چه شده؟ خدا رحمتشان نکند! با روایات بسیار خود حلال خدا را عمداً حرام کردند».
3. عبدالاعلی بن أعین گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: «جُعِلْتُ فِداکَ! حَدیثٌ یَرْویهِ النّاس أنَّ رَسُولَ اللهَ صلی الله علیه و آله و سلم قالَ: حَدَّثْ عَنْ بَنی اسرائیلَ وَ لا حَرَجَ قالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: فَنُحَدِّثُ عَنْ بَنی إسرائیلَ بِما سَمِعْناهُ وَ لا حَرَج عَلَیْنا؟ قالَ: أما سِمِعْتَ ما قال کَفَی بالمَرْءِ کَذِباً أنْ یُحَدِّثَ بِکُلِّ ما سَمع! فَقُلْتُ: فکیفَ هذا؟ قالَ: ما کانَ فی الکتابِ أنَّهُ کانَ فی بَنی اسرائیلَ‌ فَحَدِّثْ أنَّهُ کائِنٌ فِی هَذِهِ الاُمَّةِ وَ لا حَرَج؛ (109) قربانت گردم! حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت می نمایند که آن حضرت فرمود: از گفته های بنی اسرائیل بگو و اشکالی ندارد. آیا درست است؟ فرمود: بلی، گفتم: پس هرچه که از بنی اسرائیل شنیدیم بازگو نماییم و برای ما اشکالی ندارد؟ فرمود: مگر نشنیده ای سخنی را که فرمود: دلیل بر دروغگو بودن انسان همین بس که هرچه را بشنود بازگو نماید؟ عرض کردم پس مصداق آن فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چگونه است؟ فرمود: منظور آن است که هرچه در قرآن از ماجراهای بنی اسرائیل آمده تو بازگو نما که در این امّت ما خواهد آمد و باکی بر آن نیست.
4. زراره گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: «النّاسُ یَرْوُونَ عَنْ رَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم أنَّهُ قالَ أشْرَفُکُمْ فِی الجاهلیَّةِ أَشْرَفُکُمْ فِی الإسلامِ فَقالَ علیه السلام صَدقُوا وَ لَیْسَ حَیْثُ تَذْهَبُونَ کانَ أَشْرَفُهُمْ فِی الجاهلیَّةِ أسْخاهُمْ نَفْساً وَ أحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أحْسَنُهُمْ جِواراً وَ أکَفُّهُمْ أذَّی فَذلِکَ الَّذی إِذا أسلَمَ لَمْ یَزِدْهُ إسلامُهُ إلّا خَیْراً؛ (110) مردم روایت می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: شریفترین مردم در زمان جاهلیت، در اسلام هم شریف هستند. امام علیه السلام فرمودند: راست می گویند، اما معنای حدیث آن گونه که فکر می کنند نیست، افراد شریف در جاهلیت کسانی بودند که از همه سخی تر و اخلاقشان نیکوتر و به همسایگان مهربانتر و آزارشان از همه کمتر بود، این جماعت با این صفات هنگامی که مسلمان هم می شدند اسلام بر خوب بودنشان می افزود.(111)
5. مسعدة بن صدقه گوید: به امام صادق علیه السلام گفته شد که مردم از حضرت علی علیه السلام روایت می کنند که بر منبر کوفه فرمود: «ایُّها الناسُ إنَّکُمْ سَتُدْعَوْنَ إِلَی سَبِّی فَسُبُّونی ثُمَّ تُدْعَونَ إِلَی البَراءَةِ مِنَّی فلا تَبَرَّءُوا مِنَّی فقالَ ما أکْثَرَ ما یَکْذِبُ النّاسُ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ قالَ إنَّما قالَ إنَّکُمْ سَتُدْعَوْنَ إِلَی سَبّی فَسُبُّونی ثُمَّ سَتُدْعَوْنَ إِلَی البراءَةِ مِنِّی وَ إنِّی لَعَلَی دینِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یَقُلْ لا تَبَرَّءُوا مِنَّی؛ (112) ای مردم شما را به دشنام من فرا خوانند، تا مرا دشنام گویید و شما را به زور، به بیزاری از من فراخوانند، ولی از من بیزاری مجویید. امام صادق علیه السلام فرمود: چه بسیار مردم به علی علیه السلام دروغ بستند، سپس فرمود: همانا آن حضرت فرموده: شما را به سبّ من خوانند، مرا سب کنید؛ و شما را به بیزاری از من دعوت می کنند در حالی که من بر دین محمدم ولی نفرموده است، از من بیرازی مجویید.
6. ازرسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که فرمود: «اَصْحابِی کالنُّجُومِ بِأَیِّهِم اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُم؛ (113) اصحاب من چون ستارگانند از هر کدام پیروی کنید هدایت می یابید».
این حدیث در عین صحتش، مایه ی دستبرد کج اندیشان شده و با حذف صدر و ذیل بدین کیفیت درآمده است که ظهور بَدْوی در تعمیم نسبت به غیر از اهل بیت علیهم السلام دارد؛ با اینکه در این حدیث به حکم عقل و روایات، مقصود از «اَصحابِی» نمی تواند غیر از معصوم علیهم السلام باشد. بدون هیچ توضیحی روایات زیر مؤید تحریف لفظی و معنوی حدیث فوق هستند.
الف. موسی بن نصر رازی گوید: از حضرت رضا علیه السلام درباره ی حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد که فرموده بود: «أَصْحابِی کالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدیْتُمُ اهْتدَیْتُم؛ یعنی اصحاب من مانند ستارگان آسمانند، به هر کدام اقتدا کنید، راه یابید». همچنین از حدیث «دَعُوا لِی أَصحابِی؛ اصحابم را به خودم واگذارید»، «فَقالَ علیه السلام: هَذا صَحیحٌ یُرِیدُ مَنْ لَم یُغَیِّرْ بَعْدَهُ وَ لَمْ یُبَدِّلْ قِیلَ وَ کَیْفَ یَعْلَمُ أنَّهُمْ قَدْ غَیِّرُوا أوْ بَدَّلُوا قال لَمَّا یَرَووُنَهُ مِنْ أنَّهُ صلی الله علیه و آله و سلم قالَ: لَیُذادَنَّ بِرجالٍ مِنْ أَصْحابی أصْحابِی فَیُقالُ لِی إنَّکَ لا تَدْرِی ما أحْدَثُوا بَعْدَکَ فَیُوخَذُ بِهِمْ ذاتَ الشَّمالِ فَاقُولُ بُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً لَهُمْ!؛ أَفتَرَی هَذا لِمَنْ لَمْ یُغَیِّرْ وَ لَمْ یُبَدِّل؛ (114) امام علیه السلام فرمود: این حدیث درست است. مقصود حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب، کسانی اند که دین را تغییر و تبدیل نداده باشند [و یا کسانی که خود پس از او تغییر حال پیدا نکرده باشند]، سؤال شد از کجا دانسته شود که اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم دین را تغییر و تبدیل داده اند [و یا خود آنان تغییر یافته اند] فرمود: از آنجا که خود روایت کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در روز قیامت مردانی از اصحابم از حوض کوثر ممنوع می شوند، چنان که شتران غریب از آب منع می شوند، و من می گویم: پروردگارا! اصحابم! اصحابم! [من اینها را می شناسم، اینان یاران منند]، به من گفته می شود که: تو نمی دانی آنها بعد از تو در دنیا چه بدعتها و حوادثی ایجاد کردند. پس آنها را می گیرند و به طرف چپ (اصحاب الشّمال) می برند و من در آن هنگام (نفرین) می کنم و می گویم: «بُعداً لَهُمْ وَ سُحْقاً لَهُمْ؛ دوری و نابودی باد آنان را». آن گاه حضرت رضا علیه السلام فرمود: آیا گمان می بری که این نفرین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای کسی است که تغییر و تبدیل در دین نداده است؟
بنابراین معلوم می شود که مقصود از اصحاب، کسانی اند که در دین بدعت ننهاده باشند.
ب. اسحاق بن عمّار از امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام روایت نموده است که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ما وَجَدْتُمْ فِی کتابِ الله عَزَّ و جَلَّ فالْعَمَلُ لَکُمْ بِهِ لا عُذْرَ لَکُمْ فِی تَرْکِهِ وَ ما لَمْ یَکُنْ فِی کتابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کانَتْ فیهِ سُنَّهٌ مِنِّی فلا عُذْرَ لَکُمْ فِی تَرْکِ سُنَّتی وَ ما لَمْ یَکُنْ فیهِ سُنَّةٌ مِنِّی فما قالَ أَصْحابِی فَقُولُوا بِهِ فَإنَّما مَثَلُ أَصْحابِی فیکُم کَمَثَلْ النُّجُومِ بِأَیِّها أُخِذَ اهْتُدِیَ وَ بِأَیِّ أقاویلَ أصحابی اَخذْتُمْ اهْتَدیْتُمْ وَ اخْتِلافُ أَصحابِی لَکُمْ رَحْمَةٌ فَقیلَ: یا رَسُولَ الله وَ مَنْ أَصْحابُکَ؟ قالَ: أهلُ بَیْتِی؛ (115) آنچه در قرآن یافتید باید به کار گیرید، و در ترک آن عذری ندارید، و آنچه در قرآن نبود و در سنّت من باشد، پس عذری برای شما در ترک سنّت من نخواهد بود، و آنچه از سنّت و حدیثی از من نبود پس هرچه اصحاب من گفتند شما نیز همان را بگویید؛ زیرا مَثَل اصحاب من در میان شما مَثَل ستارگان است، به هر کدام اقتدا شود، هدایت گردد، و به هر یک از گفته های اصحاب من اعتماد کنید، هدایت شده اید، و اختلاف اصحابم برای شما رحمت است. شخصی گفت: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب شما چه کسانی اند؟ فرمود: اهل بیت من.
ج. خبر حذیفه بن یمان از اسماء دختر عمیس خثعمیه همسر ابی بکر که در کتاب إرشاد القلوب آمده گویای آن است که حدیث «أصحابی کالنُّجومِ» قبل از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تحریف شده است. آن هنگامی که تمام مخالفان در مدینه جمع شدند و نامه ای نوشتند و در آن بر شکستن ولایت و دوستی علی و واگذاردن خلافت به ابی بکر پیمان بستند. سی و چهار نفر این پیمان نامه را امضا کردند که اینان همه اصحاب عقبه بودند که قصد رماندن شتر پیامبر را داشتند و بیست نفر دیگر. نامه را به ابوعبیده ی جراح سپردند و او را امین خویش قرار دادند... حذیفه گفت: حدیث کرد مرا به این خبر اسماء دختر عمیس خثعمیه همسر ابی بکر که آن گروه در منزل ابی بکر گرد هم آمدند، درین باب فرمان می دادند و اسماء گفتارشان را می شنید و هرچه تدبیر و پیش بینی می کردند، می شنید تا رأیشان بدینجا رسید. به سعید بن عاص اموی دستور دادند نامه را به اتفاق آنان نوشت و نسخه ی آن نامه این است: بسم الله الرحمن الرحیم. این چیزی است که اتفاق کرده اند گروهی از یاران محمّد از مهاجران و انصار؛ آنان که خدا در کتابش آنان را با زبان پیامبرش ستایش فرموده: همه اتفاق کرده اند بعد از آن که کوشش در رأی کردند و در کارها مشورت نموده اند و این صحیفه را نوشته اند از جهت دلسوزی اسلام و اهل اسلام در گذشت روزگار و باقی ایام تا هر کس از مسلمانان بعد از ایشان بیاید به آنان اقتدا کند. حدیث طولانی است تا اینجا که بر این پیمان می بندند: «... وَ إِنّ ادَّعی مُدَّعِ أنَّ الخِلافَةِ لا تَصْلُحُ إِلّا لِرَجُلٍ واحدٍ مِنْ بَیْنِ النّاسِ جَمیعاً وَ أنَّها مَقْصُورَةٌ فیه و لا تَنْبَغی لِغَیْرِهِ لِانَّها تَتْلُو النُّبُوَّةِ فَقَدْ کَذَبَ لِأَنَّ النَّبیَّ صلی الله علیه و آله و سلم قال: أَصْحابی کالنُّجُومِ بِأَیّهِمُ اقْتَدَیْتُم اهتَدَیتُم؛ (116) اگر کسی ادعا کند که خلافت را شایستگی ندارد مگر یک مرد به تنهایی از میان تمام مردم و همانا خلافت مخصوص همان مرد است و برای غیر او سزاوار نیست؛ زیرا که خلافت دنباله ی نبوت است. آن مرد مسلَّم دروغ گفته؛ زیرا که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: یاران من همانند ستارگان درخشانند به هر یک از آنها اقتدا کنید، هدایت شده اید.(117)

هـ. پیامدهای تحریف روایات

به طور طبیعی تحریف روایات، ضرر و زیانهایی را به همراه دارد که به برخی از آنها به اجمال اشاره می کنیم:
1. راه یافتن اشتباه و خطا در پاره ای از روایات، در حالی که محال است کلام معصوم علیه السلام لغزش یا خطایی داشته باشد.
2. گاه تحریف با بروز تقدیم و تأخیر، و زیاده و نقصان در الفاظ باعث ابهام و نارسایی روایات می شود و فهم حدیث را مشکل می سازد.
3. تعارض و اختلاف در اخبار. از آنجا که گاهی تحریف موجب تعارض می شود، با طرح احتمال تحریف در یکی از دو طرف و بازگردان روایت به حال اول، دیگر تعارضی باقی نمی ماند. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «یَحْمِلُ هَذا الدِّینَ فِی کُلِّ قَرْنٍ عُدُولٌ یَنْفُونَ عَنْهُ تأویل المُبْطلینَ وَ تَحْریفَ الغالینَ وانْتِحالَ الجاهلینَ کَما ینْفی الکِیرُ خَبَثَ الحَدیدِ؛ (118) بار این دین را در هر دوره ای، عادلانی چند بر دوش می کشند؛ حاملانی که به سان زدودن زنگار از آهن زنگ زده، دین را از تأویلها و توجیه های ناروای ناحقان، و تحریف کج اندیشان گزافه گو، و استقبال و پذیرش ناآگاهان، می زدایند».
4. اضطراب و تشویش در متن پاره ای از روایات.
5. تغییر مفاهیم و آموزه های دینی: تحریفِ اخبار و احادیث نقش مؤثری در تغییر آموزه های دینی دارد؛ مثلاً زهد که در اسلام به معنای دل نبستن به دنیاست، برخی آن را به معنای رها کردن کار و تلاش در امور زندگی، گرفته اند و یا انتظار فرج را که به معنای آمادگی برای نبرد بزرگ است، به انتظار نشستن و کاری نکردن و دست روی دست گذاشتن تلقی کرده اند و یا توکل را به معنای تبلیغ تنبلی و تلاش نکردن تفسیر کرده اند.(119)
روشن است که تحریف سبب تغییر در مقاصد حدیث شده و تأثیر نامطلوبی در انتقال معانی آنها داشته است؛ از باب نمونه مثالی ذکر می شود: محقّق غفاری رحمه الله پس از ترجمه ی دو روایت «إِنَّ خَطَا المَرأَةِ وَ الْغُلامِ عَمْدٌ» و‌ «إنَّ خَطَأَ المَرْأَةِ وَ الْعَبْدِ مِثْلُ العَمْدِ»؛ (120) می گوید: «این دو خبر را شیخ در استبصار و کلینی در کافی (در باب من خطاؤه عمد) آورده اند، (121) و شیخ پس از نقل آن فرموده است: «من این دو خبر را چون متضمّن احکام قتل عمد بود ذکر کردم، اما آنچه در این خبر گفته است «خطای زن و برده عمد است» و در خبر ابوبصیر که گوید: «خطای زن و پسر عمد است» مخالف قول خداوند متعال است که حکم قتل خطا را دیه گفته است نه قصاص، و درست نیست که خطا را عمد بدانیم، همچنان که نمی توانیم عمد را خطا بدانیم مگر درباره ی کسی که مکلّف نیست؛ مانند دیوانگان و اطفال. و ما در کتاب تهذیب روایاتی را آورده ایم که دلالت دارد، برده اگر مرتکب قتل خطا شد، خودِ او را به ولیّ مقتول تسلیم می کنند یا مولایش دیه ی مقتول را می پردازد و او را رها می کند، و حقّ ندارند او را قصاص کنند، و همچنین بیان کردیم که پسر تا مادامی که بالغ نشده است در قتل عمد یا خطا، حکمش پرداخت دیه است نه قصاص، پس چگونه به این روایت تمسّک کرده، بگوییم خطایش عمد محسوب می شود، تا آخر سخنش».(122)به نظر می رسد که کلام امام علیه السلام تحریف و تصرّف و نقل به معنا شده و آن لفظ محرّف به نظر راوی تفسیر و بیان شده است؛ مثلاً امام علیه السلام فرموده: «عَمْدُ الصَبیِّ و خطاؤُه واحِدٌ» چنان که تهذیب مسنداً آن را از ابن ابی عمیر از حمّاد بن عثمان از محمّد بن مسلم از امام صادق نقل کرده است، و یا در روایت دیگر از اسحاق بن عمّار از امام باقر علیه السلام است که امیرمؤمنان علیه السلام فرموده: «عَمْدُ الصِّبْیانِ خَطَأُ»(123) و یا «جِنایَةٌ المَعْتُوهِ عَلَی عاقِلَتِهِ خَطَأ کانَ أوْ عَمداً»(124) و «المعتوه» در نسخه به «المرأة» تحریف گشته و بدین حساب شرح شده است و تصحیف «معتوه» به «مرئه» از حیث شباهت خط بعید نیست. باری این باب را هم مرحوم کلینی و هم شیخ در استبصار آورده و اخبارش را ذکر نموده اند و تنها شیخ متعرّض نادرسی این دو خبر شده و دیگران ساکت مانده بلکه بدان فتوا داده اند. در صورتی که متن خبر که گفته زن یک چهارم دیه را باید بپردازد، دلیل است که خبر جعل است؛ چون به نصّ ذیل خبر نیم دیه را زن بدهکار می شود».(125)

پی نوشت ها :

1. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج3، ص 211؛ ابن منظور، لسان العرب، ج9، ص 43؛ محمد بن محمد زبیدی، تاج العروس، ذیل «حرف»، ج12، ص 136؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص 35.
2. النساء 4: 46؛ المائدة 5: 13.
3. المائده5: 41.
4. البقرة 2: 75.
5. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 229؛ علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج2، ص 120.
6. به قرینه «مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ»، یعنی پس از آنکه مراد کلام را می دانستند، آن را از معنای صریح منحرف می کردند، مثلاً یهودیان می گفتند: مراد از این جمله خاتم پیغمبران نیست، بلکه جبرئیل است. «أَفَتَطْمَعُونَ أنّْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عقلوُهُ وَ هُمْ یَعلَمُونَ». البقره 2: 75. آیا انتظار دارید به (آیین) شما ایمان بیاورند، با اینکه عده ای از آنان، سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند!
7. به قرینه «مِنْ بَعْدِ مواضِعِهِ»،‌(المائده5: 41) و «عَنْ مَواضِعِهِ» (النساء4: 46)، ترجمه ی کامل آیه: «بعضی از یهود، سخنان را از جای خود، تحریف می کنند؛ و (به جای اینکه بگویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم»)، می گویند: «شنیدیم و مخالفت کردیم! و (نیز می گویند:) بشنو! که هرگز نشنوی! و (از روی تمسخر می گویند: راعنا)» ما را تحمیق کن!» تا با زبان خود، حقایق را بگردانند و در آیین خدا، طعنه زنند، ولی اگر آنها (به جای این همه لجاجت) می گفتند: «شنیدیم و اطاعت کردیم؛ و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقایق را درک کنیم)»، برای آنان بهتر، و با واقعیت سازگارتر بود، ولی خداوند، آنها را به خاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته است؛ از این رو جز عدّه کمی ایمان نمی آورند. (النساء 4: 46).
8. محمدجعفر شریعتمدار استرآبادی، لب اللباب (میراث حدیث شیعه، الدفتر الثانی)، ص 456: «المحرف: من الکلام ما تغیر و صرف عن معناه»؛ محمدرضا جدیدی نژاد، معجم مصطلحات الرجال و الدرایة، ص 149، با اشراف: محمدکاظم رحمان ستایش.
9. برخی محرَّف و مصحَّف را یکی دانسته اند و برخی تصحیف را اعم از تحریف و برخی تحریف را اعم از تصحیف دانسته اند که هرگونه تغییر در کلام را شامل است. بعضی تصحیف را مختص به تغییر لفظ از حیث نقطه دانسته و تحریف را تغییر در شکل کلمه گفته اند. (عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 243) ولی میرداماد محرف را جدا از مصحف ذکر فرموده است. (محمدباقر بن محمد میرداماد، الرواشح السماویه، ص 205، راشحه 37.) ابن حجر کاربرد هر دو را در جایی دانسته که صورت خط در سیاق لفظ حفظ شده باشد، با این تفاوت که مواردی که عامل تغییر واژه، اشتباه در نقطه گذاری باشد، تصحیف و مواردی را که عامل این تغییر، دگرگونی حرکات و سکنات (شَکْل) باشد، تحریف خوانده است: «ان المخالفة إن کانت بتغییر حرف أو حروف مع بقاء صورة الخط فی السیاق، فإن کان ذلک بالنسبة إلی النقط فالمصحف، و‌إن کان بالنسبة إلی الشکل فالمحرف». (ابن حجر عسقلانی، نزهه ی النظر فی توضیح نخبة الفکر، ص 94؛ به نقل از: أبوالفضل حافظیان بابلی، رسائل فی درایة الحدیث، ج2، ص 104).
10. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 248، ب 29.
11. محمدبن عمر کشّی، رجال الکشّی، ص 135، رقم 216؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 246، ح 58؛ نیز ر.ک: بحارالأنوار، ج2، ص 309، ب 34: البدع و الرأی و المقاییس: عَنْ داوُود بْنِ سِرحانَ قالَ سَمِعْتُ أبا عَبْدِالله علیه السلام یَقُول: «إنِّی لَاُحَدِّثُ الرَّجُلِ الحَدیثَ وَ أنْهاهُ عَنِ الجِدالِ و الْمِراءِ فِی دینِ اللهِ وَ أنْهاهُ عَنِ القیاسِ فَیَخْرُجُ مِنْ عِندِی فَیُأَوِّلُ حَدیثی عَلی غَیْرِ تَأویلِهِ».
12. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 32، باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 92، ب 14 و ص 151، ب 19.
13. حسن عاملی، منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان، ج1، ص 2.
14. محمدباقر وحید بهبهانی، الفوائد الحائریه، ص 119؛ همو، مصابیح الظلام، ج1، ص 14: «مع أنا رأینا کثیرا ما وقع فی أخبارنا تقدیمٌ و تأخیرٌ و سقطٌ و اشتباهٌ تحریفٌ و تصحیفُ ... إلی غیر ذلک».
15. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج17، ص 681.
16. جعفر سبحانی، اصول الحدیث و احکامه، ص 78.
17. محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص 13.
18. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج3، ص 284.
19. حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص 224؛ مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج2، ص 378.
20. مرتضی مطهری، حماسه ی حسینی، ج1،‌ص 67؛ نیز حدیث «اخْتِلافٌ اُمَّتِی رَحْمةٌ». علی متقی هندی، کنزالعمال، ج10، ص 136؛ محمد احسانی فر، اسباب اختلاف الحدیث، ص 151. امام صادق علیه السلام اختلاف را به معنای آمد و شد گرفته اند: محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 157؛ حسین بروجردی، جامع أحادیث الشیعه، ج1، ص 92.
21. حسن صدر، نهایة الدرایه، ص 305؛ زین الدین بن علی عاملی (شهید ثانی)، الرعایة فی علم الدرایه، ص 111.
22. عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام قالَ: «کانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَجْعَلُ العَنزَةَ بَیْنَ یَدَیْهِ إِذا صَلَّی». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 296، باب ما یستتر به المصلی ممن یمر بین یدیه. امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، عصا کوتاهی در هنگام نماز در مقابل خود قرار می داد. در حدیث دیگری امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوار خود روایت کرده که می فرماید: «کانَتْ لِرَسُولِ الله صلی الله علیه و آله و سلم عَنَزَةٌ فیِ أسفَلِها عُکّازٌ یَتَوکَّاٌ عَلَیها وَ یُخْرِجُها فِی العِیدَیْنِ یُصَلِّی إلَیْها». محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 509، باب صلاة العیدین. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عصایی داشت که دسته اش از آهن بود، بر آن تکیه می کرد، در عید فطر و عید قربان آن را بیرون می آورد و به طرف آن نماز می کرد.
23. حسین بن عبدالصمد عاملی، وصول الأخیار إلی أصول الأخبار، ص 119؛ محمد جمال الدین قاسمی، قواعد التحدیث، ص 126. گرچه درایه نویسان این نمونه را برای تصحیف مثال زده اند، به احتمال قوی راوی از روی قصد و عمد تغییر داده است، لذا از نمونه های تحریف خواهد بود.
24. سیدرضی، نهج البلاغه، ص 489، ح117؛ همان، ترجمه ی جعفر شهیدی، ص 381، ح117؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج25، ص 285، ب 10.
25. محمدباقر بن محمد میرداماد، الرواشح السماویه، ص 205.
26. علی متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص 324، ح 31633.
27. در این حدیث «غالٍ» اسم فاعل از ماده «غلو» می باشد که به معنی تجاوز از حد و زیاده روی است، و کلمه «قالٍ» اسم فاعلٌ از ماده «قلی» به معنی دشمن است، منظور حضرت علیه السلام آن است که نفس دشمنی با من موجب هلاکت است، نه زیاده روی در دشمنی که معنی «مُبْغِضٌ غالٍ» است.
28. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج5، ص41.
29. عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج2، ص 115؛ عبدالله بن الزبیر حمیدی، المسند، تحقیق حبیب. الرحمن أعظمی، ج1، ص 9؛ ابن حجر عسقلانی، تلخیص الحبیر، ج8، ص 231؛ همو، مقدمة فتح الباری ج1،ص 358؛ احمد بن شعیب نسائی، السنن الکبری، ج6، ص 342؛ ابن عبدالبر، التمهید، ج4، ص 143 و ج17، ص 401.
30. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج3، ص 40؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج4، ص 344.
31. ابن جارود نیسابوری، المنتقی من السنن المسنده، تحقیق عبدالله عمر بارودی، ج1، ص 149؛ ابن إدریس شافعی المسند، ج1، ص 283؛ همو، الأم، ج6،‌ص 194.
32. «عَنْ زَیْدِ بْنِ وَهْبِ قالَ: کانَ الَّذینَ انْکَرُوا عَلی أبی بَکْرِ جُلُوسَهُ فِی الخلافَةِ وَ تَقَدُّمَهُ عَلَی عَلیِّ بْنِ أَبی طالب علیه السلام اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلاً مِنَ المُهاجِرینَ وَ الَانصارِ وَ کانَ مِنَ لمُهاجرینَ خالِدٌ بن سعید بْنِ العاصِ و المقدادُ بْنُ الأسْودَ وَ أَبیُّ بْنُ کَعْبٍ وَ عَمّارُ بْنُ یاسِرٍ وَ أبُوذَرٍّ الغفاریُّ و سَلْمانُ الفارسیُّ وَ عَبْدُ اللهِ بْنُ مَسْعُود وَ بُرَیْدَةُ الأسْلَمیُّ وَ کانَ مِنَ الأنصارِ خَزیمَةُ بْنُ ثابتٍ ذوُ الشَهادَتَیْنِ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَیْفٍ وَ أَبُو أَیُّوبَ الأنْصاریُّ وَ أَبُوالهِیثَمِ بْنُ التَّیِّهانِ وَ غَیْرَهُمْ...». محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، الخصال، صص 461-465؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج28، ص 208، ب 4.
33. احمد بن محمد بن خالد برقی، رجال البرقی، ص 63.
34. احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 75.
35. سیدابن طاووس، الیقین، ص 336.
36. احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 81.
37. محمدتقی شوشتری، الأخبار الدخیله، ص 23؛ محمد بن علی قمی(شیخ صدوق)، الخصال، ص 461.
38. احمدبن محمد بن خالد برقی، رجال البرقی، ص 63؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ص 461؛ احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 75.
39. قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص 150؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج22، ص 366؛ محمدصالح مازندرانی، شرح أصول الکافی، ج12، ص 419.
40. عبدالمهدی جلالی، سیری در کتاب «الاخبار الدخیله»(1)، مجله علوم حدیث، ش 2، ص 169. البته محتمل است «مهاجران» در برابر «انصار» به هر فردی که از هر مکانی به مدینه هجرت نموده، اطلاق گردد که در این صورت اشکال وارد نخواهد بود.
41. محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمد سید کیلانی، ج1، ص 174؛ صفدی، الوافی بالوفیات، تحقیق احمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، ج17، ص 100؛ سیدمرتضی عسکری، عبد الله بن سبا، ج2، ص 330.
42. علی بن برهان الدین حلبی، السیرة الحلبیه، ج3، ص 452؛ محمدحسین طباطبایی، سنن النبی صلی الله علیه و آله و سلم، ترجمه ی محمدهادی فقهی، ص 123.
43. علی متقی هندی، کنزالعمال، ج15، ص 483، ح 41913؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج1، ص 292؛ به نقل از: جوینی، فرائد السمطین، ج1، ص 76.
44. علی متقی هندی، کنزالعمال، ج15، ص 482، ح 41909؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص 14؛ مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج2، ص 334؛ به نقل از: جوینی، فرائد السمطین، ج1، ص 76.
45. غسل کردن، کنایه از مجامعت است. ابن اثیر، النهایة، ج3، ص 368، ابن منظور، لسان العرب، ج11، ص 495.
46. «عن عبدالله بن بریدة عن أبیه رضی الله عنه قال بعث النبی صلی الله علیه و آله و سلم علیا إلی خالد لیقبض الخمس و کنت أبغض علیا و قد اغتسل فقلت لخالد الا تری إلی هذا فلما قدمنا علی النبی صلی الله علیه و سلم ذکرت ذلک له فقال یا بریدة أتبغض علیا قلت نعم قال لا تغبضه فان له فی الخمس أکثر من ذلک». محمد بن اسماعیل بخاری، الصحیح، ج5، ص 110.
47. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج5، ص 356؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص 128؛ محمود بن احمد عینی، عمدة القاری، ج16، ص 214، ح1072؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج8، ص 53؛ علی متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص 608، ح 32942؛ محمد عبدالرؤوف مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج4، ص 471.
48. محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج5، ص 296، ب 82، باب مناقب علی بن أبی طالب من أبواب المناقب، ح 3796؛ احمد بن شعیب نسائی، فضائل الصحابة، ص 14؛ احمد بن شعیب نسائی، السنن الکبری، ج5، ص 132، ح 8474؛ عمرو بن أبی عاصم، کتاب السنة، ص 550، ح 1187؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص 111؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین، ص 251؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج3، ص 211؛ ابن بطریق یحیی بن حسن حلی، العمدة ص 203، فصل 24؛ محمدباقرمجلسی، بحارالأنوار، ج37، ص 220، ب 52 و ج 39، ص 332، ب 89.
49. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص 111.
50. محمدحسین تهرانی، امام شناسی، ج10، ص 45.
51. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج24، ص 107، ب 37؛ حسن بن یوسف حلی، نهج الحق و کشف الصدق، ص 221، التاسع عشر حدیث أنا مدینة العلم؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 126؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج2، ص 377؛ مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج2، ص 250.
52. شاهنامه فردوسی، به کوشش سعید حمیدیان، ص 19.
53. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص 423؛ نورالله شوشتری، الصوارم المهرقة فی جواب الصواعق المحرقة، ص 132.
54. مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج6، ص 36.
55. احمد رحمانی همدانی، الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، ص 282؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص 422.
56. عبدالرؤوف مناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج3، ص 60، ح 2704؛ احمد بن صدیق مغربی، فتح الملک العلی، تحقیق محمد هادی امینی، ص 157؛ نعمة الله جزائری؛ نورالبراهین؛ تحقیق سید مهدی رجائی؛ ج 2، ص 158؛ علی میلانی، نفحات الأزهار، ج11،ص 245.
57. محمدباقر میرداماد، الرواشح السماویه، ص 205، راشحه 37؛ عبدالله مامقانی، مقباس الهدایه، ج1، ص 243.
58. محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، ص 230؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج1، ص 259.
59. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص 216؛ محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، صص 230-231؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج33، ص 186، ب 17.
60. محمدتقی شوشتری، الاخبار الدخیله، صص 63-66؛ عبدالمهدی جلالی، سیری در کتاب «الاخبار الدخیله»(1)، مجله علوم حدیث، ش 2، ص 162؛ نیز برای نمونه بیشتر ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج83، ص 54.
61. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 182؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 464؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج27، ص 174، ب 7: أنه لا تقبل الأعمال إلّا بالولایة: «إنَّ هَؤلاء الاخابِثَ یَروُونَ عنْ أبیکَ یَقُولُونَ إنَّ أباکَ علیه السلام قالَ إذا عَرَفْتَ فاعْمَلْ ما شئْتَ فَهُم یَسْتَحِلُّونَ بَعْدَ ذلِکَ کُلَّ مُحَرَّمٍ قال ما لَهُمْ لَعَنَهُمُ اللهُ إنَّما قال أبَی علیه السلام إذا عَرَفْتَ الحَقَّ فَاعْمَلْ ما شِئْتَ مِنْ خَیْرِ یُقْبَل مِنک».
62. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج3، ص 54، کتاب المغازی، باب غزوة تبوک، و ج2، ص 185، کتاب بدء الخلق فی مناقب علی بن أبی طالب علیه السلام؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج2، صص 236 و 237، کتاب فضل الصحابة، فی باب فضائل علی علیه السلام؛ احمد بن حنبل، المسند، ج1، صص 98، 118 و 119؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، الأمالی، ص 174؛ حسن دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص 214؛ احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 289؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج44، ص 35، ب 19.
63. ابن حبان می گوید: حریز هفتاد مرتبه صبح و هفتاد مرتبه شب به حضرت علی علیه السلام لعن می کرد. به او گفته شد: چرا لعن می کنی؟ در جواب گفت: چون پدران و اجداد مرا کشته است. ابن حبان، المجروحین، تحقیق محمود ابراهیم زاید، ج1، ص 268؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج2، ص 210؛ محمد بن عقیل، النصائح الکافیه، ص 117. قابل توجه است که بخاری حریز را واجد شرایط نقل حدیث دانسته و در صحیح خود از او حدیث نقل نموده است. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج4، ص 164.
64. ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج2، ص 209؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج8، ص 268؛ محمد بن عقیل، النصائح الکافیه، ص 117.
65. برای نمونه هایی از تحریف با انگیزه مذهبی ر.ک: محمد قزوینی، یادداشتهای قزوینی، ص 430، ش 25؛ نجیب مایل هروی، نقد و صحیح متون، مراحل نسخه شناسی و شیوه های تصحیح نسخه های خطی فارسی، صص 79-80، 202-205.
66. سیدرضی، نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، ص 402، ح 252.
67. سیدرضی، نهج البلاغه، ص 512.
68. سیدرضی، نهج البلاغه، تحقیق صبحی الصالح، ص 512؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج2، ص 377.
69. محمدعبده، شرح نهج البلاغه، مصحح محمد محیی الدین عبدالحمید، ج3، ص 209؛ میثم بن علی بحرانی، اختیار مصباح السالکین، ص 636؛ محمد جواد مغنیه، فی ظلال نهج البلاغه، ج4، ص 365.
70. لبیب بیضون، تصنیف نهج البلاغه، ص 327.
71. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج5، ص 365.
72. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج6، ص 110.
73. علی نقی فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 1197.
74. عبدالواحد تمیمی آمدی، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 177، الفصل الثالث: أهمیة الفرائض و بعض فلسفتها؛ جمال الدین خوانساری، شرح غررالحکم، ج4، ص 457، ح 6608؛ تاج الدین شعیری، جامع الأخبار، ص 123، الفصل الثمانون فیما فرض الله تعالی.
75. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج19، ص 89.
76. عبدالحسین امینی، الغدیر، ج2، صص 278-283.
77. شعراء26: 214.
78. حج 22: 94.
79. ابن هشام حمیری، السیرة النبویه، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ج1، ص 280.
80. مرتضی فیروزآبادی، فضائل الخمسة من الصحاح السته، ج1، ص 334، باب فی أن علیاً علیه السلام وزیر النبی صلی الله علیه و آله و سلم؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج2، صص 278-283؛ محسن امین، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، ج1، ص 231؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج18، ص 191، ب 1.
81. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج15،ص 372؛ برای توضیح بیشتر ر.ک: هاشم بحرانی، غایة المرام، تحقیق علی عاشور، ج6، ص 166، ب 84؛ مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج1، ص 204؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 62.
82. ابن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ طبری)، ج2، ص 62؛ ج3، ص 216.
83. محسن امین، اعیان الشیعه، ج1، ص231.
84. ابن جریر طبری، جامع البیان، ج19، ص 153.
85. ابن کثیر دمشقی، البدایة و النهایه، ج3، ص 53.
86. ابن کثیر دمشقی، تفسیر ابن کثیر، ج3، ص 364.
87. محسن امین، اعیان الشیعه، ج1، ص 231؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج2، صص 278-288.
88. جعفر مرتضی عاملی، دراسات و بحوث فی التاریخ و الإسلام، ج1، صص 11-32، تحت عنوان: اعرف الکتب المحرفة.
89. ... کما فعل عمر بن الخطاب ببنی هاشم، لمّا تأخروا عن بیعة أبی بکر، فإنه أحضر الحطب لیحرق علیهم الدار». جعفر مرتضی عاملی، مأساة الزهرا علیها السلام، ج2، ص 196.
90. علی بن حسین مسعودی، علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3،ص 86.
91. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص 147؛ جعفر مرتضی عاملی، مأساة الزهرا علیها السلام، ج2، ص 196.
92. بقره 2: 274: «آنها که اموال خود را، شب و روز، پنهان و آشکار، انفاق می نمایند».
93. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص 363؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج36، ص 62، ب 36؛ ابن مغازلی شافعی، مناقب الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام، ص 242؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج1، ص 294؛ ابن اثیر جزری، أسد الغابه، ج4، ص 25؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 326؛ علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزواید و منبع الفوائد، ج6، ص 324.
94. محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، ج5، ص 33.
95. محمدهادی معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج6، ص 418.
96. علی بن أبی بکر هیثمی، مجمع الزوائد، ج5، ص 104؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 36؛ محمد بن اسماعیل، بخاری، صحیح البخاری، ج7، ص 31؛ محمد بن علی شوکانی، نیل الأوطار، ج7، ص 374؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج61، ص 186، ب 7.
97. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج61، ص 186، ب 7.
98. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج6، ص 246.
99. امام عسکری علیه السلام، التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص 300؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 458؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 88، ب 14.
100. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج2، ص 323.
101. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص 152، ح10:‌ «ترکت المشبهةٌ من هذا الحدیث أوله و قَالوا إن الله خلق آدمَ‌ علی صورتِه فضلوا فی معناه و أضلوا». در ادامه آن حدیث 11 به تبیین صدر محذوف پرداخته است. حسین بن خالد گوید: به امام رضا علیه السلام عرض گفتم: «یا ابْنَ رَسُولِ الله إنَّ النَّاسَ یَرْووُنَ أنَّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال إنَّ الله خَلَق آدَمَ عَلَی صورَتِه فَقالَ قاتَلَهُمُ اللهُ لَقَدْ حَذَفُوا اَوَّلَ الحَدیثَ إنَّ رسُولَ الله صلی الله علیه و آله و سلم مَرَّ برَجُلَینِ یتسابّان فَسَمَعَ أحَدَهُما یقُولُ لِصاحِبِهِ قَبحَ اللهُ وَجْهَکَ وَ وَجْهَهُ مَنْ یَشْبِهُکَ فَقال صلی الله علیه و آله و سلم یا عَبْدَ اللهَ لا تَقُل هذا لِأخیکَ فَإِنَّ الله عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ آدمَ عَلی صورتهِ»؛ نیز ر.ک: محمدباقر بن محمد میرداماد، الرواشح السماویه، ص 205.
102. إسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، تحقیق عبدالغفور عبدالحق حسین برد البلوسی، ج3، ص 986؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج2، ص 231، ح 5980.
103. محمود آلوسی، روح المعانی، فی تفسیر القرآن العظیم، ج14، ص 292؛ احمد بن علی رازی جصاص، احکام القرآن، تحقیق عبدالسلام محمد علی شاهین، ج1، ص 545.
104. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 254، نعمت الله جزائری، النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 315.
105. نجیب مایل هروی، نقد و تصحیح متون، صص 181-200.
106. محمدجواد شبیری، تصحیف و تحریف، دانش نامه جهان اسلام، ج7، ص 357. وی می نویسد: در کشف عبارات صحیح، دو قاعده ی مهم-قاعده ی ارجاع موارد نادر به موارد شایع و قاعده ی ترجیح نسخه نامأنوستر-به کارگرفته می شود.
107. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص 176، ب 28؛ همو، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 421؛ همو، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 126، ب 11؛ همو، الأمالی، ص 410، المجلس الرابع و الستون؛ احمد طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 410؛ ابن فهد حلی، عُدّة الداعی و نجاح الساعی، ص 48؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج2، ص 285؛ محمد بن حسن حر عاملی، الجواهر السنیة(کلیّات حدیث قدسی)، ص 284؛ عزیز الله عطاردی، مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج1، ص 26، ب 7.
108. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج63، ص 72، ب 14؛ و ص 60 و 76. و نیز ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج8، ص 222، حدیث یأجوج و مأجوج؛ و ج1، ص 134، باب الروح؛ ورام ابن ابی فراس، مجموعه ی ورام (تنبیه الخواطر)، ج2، ص 250، الجزء الثانی؛ حسن طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 84، فی کراهیة وصل الشعر؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج1، ص 85، ب 79؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج69، ص 98، ب 98: الکفر و لوازمه و آثاره و أنواعه و أصناف الشرک.
109. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 159، باب معنی قول النبی صلی الله علیه و‌ آله و سلم حدث عن بنی إسرائیل و لا حرج؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 159، ب 21.
110. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج70، ص 294؛ ورام ابن ابی فراس، مجموعة ورام (تنبیه الخواطر)، ج2، ص 250، الجزء الثانی.
111. برای نمونه بیشتر ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج55، ص 33، ب 4.
112. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 219؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص 225، ب 29؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج72، ص 408، ب 87 التقیة و المداراة، ح 48.
113. محمد مبارکفوری، تحفة الأحوذی، ج10، ص 155 و 196؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج2، ص 91؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج23، ص 156 و 164، ب 7.
114. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص 87، ب 32؛ عزیزالله عطاردی، مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج2، ص 496.
115. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص 157؛ احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج2، ص 355؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 220، ب 29.
116. حسن دیلمی، إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص 335؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج28، ص 104، ب 3؛ نورالله شوشتری، الصوارم المهرقه، ص 77.
117. حسن دیلمی، ارشاد القلوب، ترجمه ی عبدالحسین رضایی، ج2، ص 247.
118. محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق میرداماد استرآبادی و سید مهدی رجائی، ج1، ص 10، ح5؛ محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج27، ص 150؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج2، ص 92.
119. ایجاد اختلاف و فرقه گرایی، تحجرگرایی و مقدس مآبی، انحطاط فکری جامعه ی اسلامی و ... از دیگر پیامدهای تحریف در روایات است.
120. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 113، باب من خطؤه عمد.
121. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج10، ص 242؛ همو، الاستبصار، ج4، ص 286؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج7، ص 301، ح1، ب1؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 113، ح 5224.
122. محمد بن حسن طوسی، الاستبصار، ج4، ص 286. وی می گوید: «فهذا مخالف لقول الله تعالی لانّ الله تعالی حکم فی قتل الخطا الدیة دون القود. «وَ ما کانَ لِمؤْمِنٍ أنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأَ وَ مَنْ قَتَلَ مؤمِناً خَطَأ فَتَحریرُ رَقَبةٍ مُؤمِنَةٍ وَ دیَةٌ مُسَلّمةٌ إلی أهلِهِ إلّا أنْ یَصَدَّقُوا»؛ نساء4: 92. هیچ فرد با ایمانی مجاز نیست که مؤمنی را به قتل برساند، مگر اینکه این کار از روی خطا و اشتباه از او سر زند؛ (و در عین حال)، کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد؛ مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند». محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج10، ص 242 و 279.
123. همان، ج10، ص 233، ب 18.
124. همان؛ محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص 141.
125. محمد بن علی قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، ترجمه ی علی اکبر غفاری، ج5، ص 487.

منبع مقاله :
دلبری، سیدعلی(1391)، آسیب شناسی فهم حدیث، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، معاونت پژوهشی، دفتر پژوهش، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط