جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

جان آدمی بدون جلوه و زیبایی معشوق هیچ تمایلی به زندگی در این دنیای مادی ندارد و هر کس که از مشاهده ی جمال یار بی بهره است، به راستی که جان در بدن ندارد و مرده ای بیش نیست.
دوشنبه، 26 اسفند 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

 

به کوشش: رضا باقریان موحد
 
 



 
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد *** هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم *** یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی درین ره صد بحر آتشین است *** دردا که این معما شرح و بیان ندارد
سر منزل فراغت نتوان ز دست دادن *** ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد
چنگ خمیده قامت می خواندت به عشرت *** بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز *** مست است و در حق او کس این گمان ندارد
احوال گنج قارون کایّام داد بر باد *** در گوش دل فرو خوان تا زر نهان ندارد
گر خود رقیب شمع است اسرار ازو بپوشان *** کان شوخ سر بریده بند زبان ندارد
کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ *** زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد

تفسیر عرفانی
1. جان آدمی بدون جلوه و زیبایی معشوق هیچ تمایلی به زندگی در این دنیای مادی ندارد و هر کس که از مشاهده ی جمال یار بی بهره است، به راستی که جان در بدن ندارد و مرده ای بیش نیست.
2. من در هیچ نظریه و مکتبی نشان و صفت واقعی آن معشوق ازلی را نیافتم. بنابراین یا او بی نشان و شناخت ناپذیر است و ذات اقدس او در غیب الغیوب مستور می باشد، یا علم و فضل و فهم بشری را در این حوزه راه نیست.
3. در راه پر پیچ و خم و راز آلود عشق، هر قطره ی کوچکی مانند صد دریای آتش، خوف انگیز و هراسناک است؛ افسوس که راز عشق را نمی توان توصیف کرد و بیان نمود.
4. ای انسان عاشق! فرصت را غنیمت بدان و اندکی بیارام که این راه بی انتهاست و عمر تو کوتاه و زودگذر؛ پس این منزل فراغت را که نصیب شده از دست مده تا آسوده شوی.
5. ساز چنگ با قامتی خمیده تو را به عیش و خوشی فرامی خواند؛ پند او را بپذیر؛ زیرا نصیحت پیران کارآزموده هیچ زیانی برای تو ندارد.
6. راز دل خود را فاش مکن و زرنگی و زیرکی را از محتسب ریاکار و عوام فریب بیاموز که کسی درباره ی او گمان بد ندارد. او مستان را حد می زند و میخانه ها را می بندد و همه فکر می کنند که او درد دین دارد؛ اما در حقیقت این گونه نیست.
7. در گوش دل، داستان گنج قارون را که روزگار، آن را بر باد داد و نابود کرد، بخوان تا او نیز بداند که نهان کردن زر و ثروت کار بیهوده ای است.
8. اگر شمع در خلوت نگهبان تو باشد، راز عشق را پنهان کن و برملا مساز؛ زیرا اگر گستاخ سربریده اختیار زبان خود را ندارد؛ شمع اگرچه در محفل عاشقان حضور دارد، اما قابل اعتماد نیست. راز عشق را به هر کسی نگو.
9. کسی در دنیا بنده ای مانند حافظ ندارد، زیرا هیچ کس مثل تو در دنیا پادشاهی ندارد. هیچ کس در این دنیا، معشوقی به زیبایی و خوبی من ندارد.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما