گوشه ی ابروی توست منزل جانم *** خوش تر ازین گوشه پادشاه ندارد
تا چه کند با رخ تو دود دل من *** آینه دانی که تاب آه ندارد
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت *** چشم دریده ادب نگاه ندارد
دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری *** جانب هیچ آشنا نگاه ندارد
رطل گرانم ده ای مرید خرابات *** شادی شیخی که خانقاه ندارد
خون خور و خامش نشین که آن دل نازک *** طاقت فریاد دادخواه ندارد
گو برو و آستین به خون جگر شوی *** هر که درین آستانه راه ندارد
نی من تنها کشتم تطاول زلفت *** کیست که او داغ آن سیاه ندارد
حافظ اگر سجده ی تو کرد مکن عیب *** کافر عشق ای صنم گناه ندارد
تفسیر عرفانی
1. ای معشوق! ماه در برابر چهره ی زیبا و درخشان تو نوری ندارد و گل نیز در مقابل طراوت و تازگی رخسارت، حتی به اندازه ی علف و سبزه ای ارزش ندارد.
2. ای یار! گوشه ابروی تو جایگاه من است و خوش تر و بهتر از این گونه در دنیا وجود ندارد و هیچ پادشاهی نیز از این نعمت برخوردار نیست.
3. باید منتظر بود و دید که سرانجام آه من دل شکسته با چهره ی مانند آینه ی تو چه اثری خواهد کرد؟ بدان که آینه ی زیبایی تو، طاقت آه جانسوز مرا ندارد؛ پس از آه من برحذر باش.
4. گستاخی گل نرگس را ببین که چگونه در برابر تو شکفته شد؛ آری آن بی حیا ادب را رعایت نمی کند. گل نرگس در برابر چشم تو زیبایی ندارد.
5. دیدم و فهمیدم که آن چشم سیاه تو به هیچ آشنایی رحم و مهربانی نخواهد کرد. چشم معشوق، رحمی به حال عاشق زار ندارد.
6. ای ساقی! برای من پیمانه ی بزرگ شراب را بده تا به شادی شیخ و پیری بنوشم که از قید زهد و ظواهر شریعت و طریقت رهایی یافته است و خانقاهی -که مظهر تکلف طریقت است -ندارد.
7. ای عاشق! غم و اندوه را تحمل کن و خاموش بنشین و ناله و فریاد نکن؛ زیرا دل نازک و لطیف محبوب، طاقت فریاد و ناله و زاری دادخواه را ندارد.
8. به کسی که در درگاه عشق راه ندارد، بگو که برود و از این محرومیت و بی نصیبی خون بگرید و با آستین خود اشک خونین خود را پاک کند.
9. تنها من نیستم که ظلم و تعدّی کمند زلف تو را تحمل می کنم؛ همه ی عاشقان، داغ آن زلف سیاه را بر دل دارند.
10. ای معشوق! اگر حافظ تو را سجده کند، عیبش مکن؛ زیرا کسی که در عشق کافر شده، هیچ گناهی ندارد؛ چراکه کافر عشق دیوانه است
/م