طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود *** ناگهش سیل فنا نقش اهل باطل کرد
قره العین من آن میوه دل یادش باد *** که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
ساروان بار من افتاد خدا را مددی *** که امید کرمم همره این محمل کرد
روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار *** چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ *** در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ *** چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
تفسیر عرفانی
1. بلبلی یا تیمار عاشقانه ی خود گلی را پرورش داد، ولی باد خزان، دل او را با خار جفا و جفای خار آزرده کرد و عیش و عشقش را بر باد داد. چون من به جز دلبسته ی فرزند شدم، باد غیرتش وزید و او را از من گرفت. (اشاره به درگذشت فرزند حافظ دارد. )
2. طوطی ای به خیال خوردن شکر، دلش را خوش کرده بود که به ناگاه سیل فنا همه ی آرزوهایش را نقش بر آب کرد. همه آرزوها و آرمان های این دنیایی، نابود شدنی و فنا پذیراند.
3. یاد فرزندم که نور چشم و میوه ی دلم بود، به خیر باد که خود چه آسان از دستم رفت و کار مرا مشکل کرد.
4. ای ساربان! بار من افتاد و دچار مشکل شدم، به خاطر خدا مرا یاری کن که امید بخشش و بزرگواری تو مرا با این کاروان همراه کرد. در نیمه راه زندگی فرزندم را از دست دادم، به خاطر خدا مرا دلداری کنید.
5. چهره ی خاک آلود و اشک چشم مرا خوار مکن که آسمان آبی رنگ، از این کاهگل، خانه ی طرب و شادی خود را ساخته است.
6. آه و فریاد که از چشم زخم ماه آسمان، ماه ابرو کمان و زیبای من در گور جای گرفت.
7. ای حافظ! حرکت به جا و به موقع نکردی و فرصت از دست تو رفت. چه باید کرد؟ گردش روزگار مرا غافل کرد؛ اگر در معالجه ی فرزندم غفلت کردم و او را به طبیب نرساندم، به این سبب بود که روزگار مرا فریب داد.
/م