مترجم: دکتر کرامت موللی
Complexe d`œdipe
* تعبیر عقده ی ادیپ(1) از آنِ فروید است و یکی از مهم ترین اصول نظریه ی او را تشکیل می دهد. وی مفهوم آن را برای اولین بار در سال 1895 به کار گرفت، ولی اصطلاح خاص آن را در 1910 مورد استفاده قرار داد. عقده ی ادیپ محور اصلی دانشی است که فروید در باب ضمیر ناآگاه به کشف آن نائل آمد.
مسئله مربوط به عقده ی هسته ای(2) نفسانیات ناآگاه است. عقده به معنای دسته ای از تصورات باطنی است که دارای ساختمانی منسجم اند و «مجموعه ای از افکار و علائق نفسانی را تشکیل می دهند که از لحاظ احوال قلبی واجد قدرت و نیرویی بسزا شده اند». این عقده که با توجه به افسانه ی ادیپ شهریار نوشته ی سوفُکْل چنین نامی به خود گرفته به مجموعه ای از تصورات و احوال قلبی دلالت دارد که مربوط به عواطف طفل نسبت به مادر و احساسات پرخاشگرانه ی او نسبت به پدر می شود.
** هر کودکی حکم «ادیپ شهریاری کوچک» را دارد که با مهم ترین موقعیت تعارض آمیز زندگی خود مواجه می شود و ناچار به یافتن راه حلی برای آن است. تشکل بعدی نِوروز نزد فرد آدمی نشان دهنده ی شکست در انجام چنین مهمی خواهد بود و قدرت و توانایی آن را در تعین بخشیدن به شخصیت او می رساند.
لازم است که ضوابط حاکم بر این افسانه را بدان گونه که در تراژدی سوفُکْل آمده و خلاصه ای را که فروید خود از آن به دست داده است، یادآوری کنیم. ادیپ پسرِ لایوس(3) پادشاه تب (4)بود. غیب گویان پیش بینی کرده بودند که طفل او که هنوز جنینی بیش نبود، سرانجام به قتل پدر کمر خواهد بست. لذا او را بعد از تولد از مادرش ژوکَست(5) جدا و در بیابان رها می کنند. کودک توسط چوپانی نجات می یابد و در دربار یکی از کشورهای خارجی به عنوان پسر پادشاه تربیت لازم را کسب می کند. در نوجوانی به پرسش از اصل و نسب خود می پردازد و به غیب گویی مراجعه می کند تا اطلاعی بیشتر از گذشته ی خود به دست آورد. غیب گو به او توصیه می کند که موطن خود را رها کند، چرا که در سرنوشت او چنین آمده که پدر خود را خواهد کشت و با مادرش زنا خواهد کرد. در نزدیکی موطن اصلی خود با لایوس مواجه می شود و در جاده ای که به شهر دِلف(6) ختم می شد، او را به قتل می رساند. بعد از پاسخ به پرسش های اسرارآمیز ابوالهول، در شهر تب به عنوان پاداش ژوکَست را به ازدواج او درمی آورند و از او صاحب دو دختر و دو پسر می شود. مدتی بعد، طاعون سایه ی شوم خود را بر قلمرو او می گستراند. برای جلوگیری از این بیماری خانمان برانداز از غیب گویان مدد می جویند. غیب گویان بر آن اند که قاتل لایوس باید کشور را ترک کند. ادیپ شهریار پس از آگاهی به دو جنایت خود، یعنی قتل پدر و زنا با مادر، چشم خود را کور می کند و موطن را ترک می گوید.
فروید پس از ذکر خلاصه ی داستان به بررسی نظری آن می پردازد. اصطلاح عقده ی ادیپ برای اولین بار در سال 1910 در مقاله ای به نام «روان شناسی امیال عاشقانه- در باب عمومی ترین نوع تحقیر در زندگی عاشقانه» ظاهر می شود. این عقده در نظر فروید شرط عمده ای برای هرگونه رابطه ی عاشقانه و عوارض حاصل از آن است.
توصیف کامل عقده ی ادیپ بالاخره در مقاله ای موسوم به «مَن و این و آن نفسانی» در 1923 به طور ساخته و پرداخته ای به همت فروید ارائه می شود. در این مقاله وی به بررسی دو وجه مثبت و منفی آن می پردازد. «ادیپ شهریار کوچک» نه تنها مادر را به عنوان مطلوب اصلی خود برمی گزیند و در رابطه ای رقابت آمیز با پدر درگیر می آید (شکل مثبت آن) بلکه ممکن است، برعکس، پدر را به عنوان مطلوب خویش انتخاب کند و از در رقابت با مادر برآید (شکل منفی آن).
فروید در آخرین مرحله ی بررسی این عقده به «مرحله ای قبل از ادیپ» قائل می شود و آن را مرحله ای ابتدایی برای دسترسی کودک به این عقده در نظر می گیرد. ولی قبول چنین مرحله ای به هیچ وجه از اهمیت عقده ی ادیپ نمی کاهد، بلکه آن را جزو تحولات بعدی تصرفات قلبی* و رانشی کودک می کند. مرحله ی ماقبل ادیپ به خصوص سهمی بزرگ در رابطه ی دختر که قبل از قرابت عاطفی نسبت به پدر به مادر تعلق خاطر دارد، ایفا می کند.
عقده ی ادیپ واجد اهمیتی قابل ملاحظه است زیرا وجوه مختلف تعارضات ناآگاه را که از مکانیسم دفع امیال حاصل می شوند دربرمی گیرد: انتخاب مطلوب، انطباق هویت* و مهراکینی*. این عقده در رابطه ای نزدیک با عقده ی کسترسیون* یا محرومیت از ذَکر است.
*** عقده ی ادیپ ساحَت اساسی ضمیر ناآگاه را نمایان می سازد و حاکی از تخیلات فرد در رابطه با قانون منع زنا با محارم است. مسئله این نیست که چگونه کودک با دشواری با روابط عاطفی خود با پدر و مادر مواجه می شود بلکه به این امر مربوط می شود که ساختمان آرزومندی انسان چگونه تشکیل می یابد. این عقده ما را به درک معنای واقعی این امر رهنمون می کند که «کودک درواقع اصل و نسب نوع بشر است».
پینوشتها:
1.Ödipuskomplex(به آلمانی)
2.Kernkomplex
3.Laïos
4.Thèbes
5.Jocaste
6.Delphes
-زیگموند فروید، درباب عمومی ترین نوع تحقیر در زندگی عاشقانه (1910).
-زیگموند فروید، من و این و آن نفسانی (1923).
منبع مقاله:
اسون، پل-لوران؛ (1386)، واژگان فروید، ترجمه: کرامت موللی، تهران: نشر نی، چاپ سوم.
/م