قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام*** تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای *** که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
گریه آبی به رخ سوختگان باز آورد*** ناله فریاد رس عاشق مسکین آمد
مرغ دل باز هوادار کمان ابرویی است*** ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست*** که به کام دل ما آن بشد و این آمد
رسم بد عهدی ایّام چو دید ابر بهار*** گریه اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
چون صبا گفته ی حافظ بشنید از بلبل*** عنبر افشان به تماشای ریاحین آمد
تفسیر عرفانی
1.هنگام سحر، اقبال بیدار و آگاه به بالین من آمد و گفت:از خواب بیدار شو که آن شاه شیرین رفتار دوست داشتنی به دیدار تو آمد؛ یعنی فرصت مناسبی برایم پیش آمد که معرفتی حاصل شود و اقبال خوب و بیدار، نور آن را در دل تابانید.
2.جام شرابی بنوش و شاد و خوشحال و مست برای تماشای معشوق خود آهسته به بیرون قدم گذار تا ببینی که او با چه فرّ و شکوهی آمده است.به عبارت دیگر با آنچه که اقبال بیدار تو به تو داده است با متانت و آهسته روبه رو شو و بد مستی نکن و در مقابل آرایش و جمال محبوب ازلی، خوددار باش تا آنچه را باید، درست درک کنی.
3.ای صاحبدل خلوت نشین که با سخنان و تعابیر زیبای خود همه جا را معطّر می کنی!مژده بده که آهوی مشکین از بیابان ختن آمد و همه جا را معطّر کرد؛ یعنی از وادی عالم غیب، ارمغان درک و آگاهی اسرار حق را هدیه آوردند.
4.اشک ریختن و گریه و زاری به درگاه خدا در طلب رسیدن به معشوق، دلسوختگان عاشق را طراوت و اعتبار دوباره بخشید و ناله در این بارگاه، فریادرس عاشق بینوا گردید.
5.مرغ دلم دوباره عاشق معشوق زیبارو و دلربایی شده است و به سوی او پر می کشد.ای کبوتر دل!مراقب و پریشان احوال باش که بار دیگر معشوق چون شاهین شکاری برای به بند کشیدن دل تو آمد.
6.ای ساقی!غم مخور و جام شراب را میان مشتاقان آن بگردان، زیرا مطابق میل با دشمن شراب و مستی رفت و دوست و معشوق آمد.
7.ابر پر بار بهاری چون ناسپاسی روزگار را دید، بر عمر کوتاه گل هایی همچون یاسمن و سنبل و نسرین گریه کرد.
8.باد صبح بهاری به تماشای گل های بهار آمده بود و بوی خوش آنها را پراکنده می ساخت، چون شعر عطرآگین حافظ را از بلبل عاشق شنیده بود.
/م