بی خود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند*** باده از جام تجلّی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی*** آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد ازین روی من و آینه وصف جمال*** که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب*** مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد*** که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد*** اجر صبری است کزان شاخ نباتم دادند
همّت حافظ و انفاس سحر خیزان بود*** که ز بند غم ایّام نجاتم دادند
تفسیر عرفانی
1.دیشب وقت سحر مرا از غم و رنج نجات دادند و در آن تاریکی شب، آب حیات عشق را که زندگی جاویدان می بخشد، به من نوشاندند.هنگام راز و نیاز سحرگاهی به وصال معشوق رسیدم و لذّت و سرخوشی غیر قابل وصفی پیدا کردم.
2.در آن معراج عارفانه با تجلّی و تابش نور ذات حق بر دلم از خود بی خود گشتم و در آن سرگشتگی، جامی پر نور از تجلیات صفات الهی را به من نوشاندند و به این ترتیب دلم از راز و اسرار عالم غیب آگاه شد.
3.چه سحرگاه و شب مبارک و خجسته ای بود آن شب قدری که سند آزادی از گناهان را به دست من دادند و نور معرفت دلم را روشن نمود و اجازه راهیابی به کوی عشق را به من دادند و من از راز معنا آگاه شدم.
4.از این به بعد، دل من آینه ای خواهد شد که تنها جمال زیبای معشوق را نمایان می سازد و من این آینه را که جایگاه جلوه گری ذات حق است، پاس می دارم و از آن غفلت نخواهم کرد.
5.اگر به تمام آرزوهای خود دست یافتم و دلشاد گشتم، جای شگفتی ندارد؛ زیرا مستحقی بودم که اینها را به عنوان زکات به من دادند.
6.فرشته خوشبختی و سروش عالم غیب آن روز این مژده را داد که سرانجام بر اثر صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات و رنج ها، توفیق وصال با یار و رسیدن به تجلیّات ذات و صفات حق را پیدا نمودی.
7.این همه معانی و تعبیرهای لطیف و شیرین و زیبا که از سخن من می ریزد، تحفه و پاداشی است که آن را به سبب شکیبایی و نگهداری قلم و قدرت بیان به من عطا کردند.
8.همّت و توجه حافظ و دعای عارفان و سحرخیزان، آن چیزهایی بودند که مرا از اسارت بندهای غم و درد روزگار نجات بخشیدند.
*دکتر معین این غزل را از مجله غزلیات عرشی حافظ می داند.
/م