ساقی به جام عدل بده باده تا گدا*** غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند
حقّا کزین غمان برسد مژده ی امان*** گر سالکی به عهد امانت وفا کند
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم*** نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
در کار خانه ای که ره عقل و فضل نیست*** فهم ضعیف رای فضولی چرا کند
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نَمُرد*** وان کاونه این ترانه سراید خطا کند
ما را که درد عشق و بلای خمار گشت*** یا وصل دوست یا مِیِ صافی دوا کند
جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت*** عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
تفسیر عرفانی
1.چنانچه میخانه دار و می فروش، نیاز رندان عاشق را برآورده کند و به آنها شرابی بدهد، خدای مهربان، گناه رندان باده نوش را عفو می کند و غصّه ی روزگار و گرفتاری آنها را دفع می کند.
2.ای ساقی!مطابق آداب و راه و رسم ساقی گری، جام های شراب را برابر پر کن و به دارا و ندار، یکسان شراب بده، و گرنه فقیر و درویش دلشکسته خواهد شد و از آه دل او جهان پر فتنه و بلا خواهد شد.
3.اگر سالک راه حق به پیمانی که با خدا بسته که همان فاش نکردن اسرار عالم غیب برای نامحرمان می باشد، وفا کند و آن را نشکند، در امان پروردگار خواهد بود و از این همه رنج ها و ریاضت ها رهایی خواهد یافت.
4.ای حکیم!اگر رنج یا آسایشی به تو می رسد، آن را به دیگران نسبت نده و از جانب آنها ندان که همه ی اینها از جانب پروردگار می باشد.
5.در کارگاه آفرینش که عقل و دانش همه در آن جایگاهی ندارند و قادر به درک اسرار آن نیستند، چطور فهم ضعیف انسان، بیهوده فضولی می کند و ادّعای درک حقایق را دارد؟
6.ای مطرب!سازی بنواز و نغمه ای بخوان که هیچ کس در این دنیا قبل از فرارسیدن زمان مرگش، نخواهد مُرد.از این رو تو نیز فرصت را غنیمت بشمار و لحظات خود را به شادی بگذران؛ کسی که این ترانه را نخواند، خطا کرده است.
7.ما انسان های عاشق که به درد عشق و رنج خماری و مستی بیمار شدیم و از پای در آمدیم، تنها درمان درد ما رسیدن به معشوق یا نوشیدن شراب پاک و زلال است.
8.عمر و فرصت های زندگی در راه باده نوشی سپری شد و حافظ در آتش عشق سوخت و جان سپرد.یک دوست با دَم مسیحایی کجاست تا با نفس جان بخش خود، جان تازه ای به ما عطا کند؟
/م