هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد*** گلرخانش دیده نرگسدان کنند
ای جوان سرو قد گویی ببر*** پیش ازان کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سر خود حکم نیست*** هرچه فرمان تو باشد آن کنند
پیش چشمم کمتر است از قطره ای*** این حکایت ها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع*** قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد*** در کجا این ظلم بر انسان کنند
خوش بر آ با غصه ای دل کاهل راز*** عیش خوش در بوته ی هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نیم شب*** تا چو صُبحت آینه رخشان کنند
تفسیر عرفانی
1.اگر دلبران زیبارو به همین شیوه به دلبری و عشوه گری بپردازند، دل از زاهدان می ربایند و ایمانشان را سست می کنند.
2.هر کجا معشوق زیبایی با چشمان خمار و مست بخرامد و جلوه کند، چشم زیبارویان دیگر متوجه اوست، چنانچه چشمان آنها همچون گلدانی است که معشوق همچون گل نرگس را در آن می نهند؛ همه او را عزیز و محترم می دارند و بر چشم خود می نهند.
3.ای جوان بلند بالای زیبا!از دوران جوانی و جمال خود بهره گیر و سعی کن در میدان عشق و عاشقی سبقت بجویی و فرصت را از دست ندهی، چرا که گذشت زمان تو را پیر و قامتت را خمیده می گرداند.
4.عاشقان، بنده و فرمانبردار تو هستند و از خود اختیاری ندارند و جانشان در دست تو است.تو هرچه بگویی و فرمان دهی، از آن اطاعت می کنند.
5.داستان ها و حکایت هایی که از طوفان نوح می گویند، در مقایسه با چشمان اشکبار من که از فراق معشوق دلربا چون سیل روان است، قطره ای بیش نیست و چیزی به حساب نمی آید.
6.وقتی که یار و معشوق ما شروع به رقصیدن و پایکوبی و شادی می کند، فرشتگان عالم بالا نیز از این شادی به وجد و سرور آمده و آنها نیز در پیشگاه عرش می رقصند.
7.مردمک چشمانم از فراق دیدار تو خون گریه کرد.در کجای هستی چنین ظلم و ستمی به انسان روا می دارند؟
8.ای دل!غم هجران و فراق یار را با خوشی تحمل کن و با آن کنار بیا؛ زیرا عارفان و عاشقان رازدان و حقیقت شناس در عین دوری از معشوق و سوز درون و ذوب شدن در آتش عشق، زندگی را در عیش و شادی می گذرانند.
9.ای حافظ!از شب زنده داری و گریه و زاری و ناله به درگاه معشوق امتناع نکن و روی مگردان تا آینه ی دلت همچون صبح، روشن و تابناک شود و معشوق، تو را به مراد برساند.
/م