شهدا در عرصه ی علم و دانش

دانشگاه تمام عیار

- «ببین مادر! قبول دارم خطرناکه، می دونم منطقه نا امنه امّا بالاخره چی!! باید کسانی بروند تا آنجا را از وجود اشرار و خلافکارها پاک کنند یا نه؟ اگر قرار باشد کسی نرود، پس مردم آنجا چطوری با حقایق آشنا بشوند و از شر خانها نفس
چهارشنبه، 20 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دانشگاه تمام عیار
دانشگاه تمام عیار

 






 
شهدا در عرصه ی علم و دانش
ترک دانشگاه برای انقلاب
شهید مرتضی کیوانداریان
عاشق لباس سبزش بود. دوست داشت همیشه با همان لباس باشد.
- «کجا میری مادر؟»
- «می روم سپاه ببینم بالاخره تقاضای رفتنم به سیستان و بلوچستان چی شد.»
- «بالاخره کار خودت را کردی؟!»
به درگاه رسیده بود. جلوی در ایستاد. لحظه ای فکر کرد و به سمت مادر برگشت.
- «ببین مادر! قبول دارم خطرناکه، می دونم منطقه نا امنه امّا بالاخره چی!! باید کسانی بروند تا آنجا را از وجود اشرار و خلافکارها پاک کنند یا نه؟ اگر قرار باشد کسی نرود، پس مردم آنجا چطوری با حقایق آشنا بشوند و از شر خانها نفس راحت بکشند؟ شما خوب می دانید من با خودم عهد کردم همیشه جایی خدمت کنم که بیشترین نیاز و سخت ترین کارها آنجا باشه.»
آنگاه آهسته و نرم گفت: «اما مادر! با تمام این حرفها اگر شما راضی نیستید، من هرگز نمی رم.»
مادر سرش را پایین انداخت و چند بار تکان داد.
- «پسرم! برو به سلامت هر چی خدا بخواد.»
- «نزدیک ظهر بود جوابش را گرفته بود. پس فردا با یک گروه عازم می شدند، همه جا را با دقت نگاه کرد. لب زاینده رود رفت. بعد هم مسجد سید اصفهان....
به صدای بوق ماشین از جا پرید. وسط خیابان بود، با عجله از خیابان رد شد و رو به دانشگاه اصفهان ایستاده بود، روی سنگ جلوی دانشگاه نشست.
- «یک سال و نیم پیش در هنگام درگیری های ضدانقلاب داخل دانشگاه بود و حالا پشت در دانشگاه، نگاهی به در و نگاهی به لباسش کرد. دستش را از جیب پیراهنش بیرون آورد و قد راست کرد. مردی نورانی با عمامه ای سیاه در قابل عکس سر در دانشگاه به او لبخند می زد. همان که برای انجام فرمانهایش دانشگاه را ترک کرده بود.
***
یکی از برادران تعریف می کرد:
- «در یکی از شبها حدود ساعت دو نیمه شب، وارد اتاق حسین شدم. دیدم چراغ اتاقش روشن است و او به حالت مطالعه نشسته و خواب بر او غلبه کرده است. تا چراغ را خاموش کردم، ناگهان حسین بیدار شد و گفت:
- «چراغ را روشن کن.»
گفتم:
- «خسته ای، بخواب.»
گفت: «فردا امتحان دارم.»
گفتم: «امتحان؟»
- «نکنه خواب دیده ای؟ چه امتحانی؟»
گفت:
- مثل اینکه نمی دانی در هر لحظه و در هر روز خداوند از ما امتحان می گیرد. و ما باید برای آنها مهیا بشویم.
سپس برخاست، صورتش را شست و دوباره به مطالعه ادامه داد. (1)
شوق تحصیل
شهید فریدون حاتمی
بعد از پیروزی انقلاب، شوق تحصیل دوباره در وجودش زبانه کشید. به زادگاهش مراجعت کرد. او قبل از آن که به تهران بیاید جزو شاگردان ممتاز مدرسه ی روستای خود بود، اما چون ادامه ی تحصیل در ولایت خود برایش میسر نگشت، مجبور به ترک آن شد. در یکی از مدارس اردبیل ثبت نام کرد و سال اول با موفقیت به پایان رسانید. (2)
روزها کارگری؛ شبها درس
شهید بنامعلی محمدرزاده
روزها در سازمان قند و شکر کارگری می کرد و شبها به مدرسه می رفت تا دوره ی راهنمایی را تمام کند تا بالاخره به عنوان مربی در دانشکده ی علوم و فنون نظامی دانشگاه امام حسین (علیه السلام) به آموزش تاکتیک پرداخت. (3)
کلاس خداشناسی
شهید حسن شفیع زاده
وقتی شفیع زاده به خدمت سربازی اعزام شد، چون در سطح گروهان، غیر از او و چهار نفر دیگر که دیپلم گرفته بودند، بقیه بی سواد یا کم سواد بودند، او به عنوان کمک منشی انتخاب شد.
از این فرصت استفاده کرد و یک کلاس خداشناسی در آنجا برپا نمود و به ارشاد پرسنل کادر و وظیفه پرداخت. (4)
زکات علم
شهید محمود سعیدی نسب (غزنوی)
محمود در قم علاوه بر درس هایی که در دانشگاه می گرفت، در برنامه های درسی دیگری در بیرون از دانشکده هم شرکت می جست! از جالبترین نکات در این جهت شایسته است از پایبندی او به مباحثه یاد کرد، آن طور که پس از گرفتن برخی درس ها در اسرع وقت درصدد مباحثه یا تدریس آن بر می آمد.
به تعبیری با نشر معلومات و آموخته هایش زکات علم خود را می داد که این امر علاوه بر نشر دانش، موجب فراگیری بهتر و ریشه داری آموخته ها در وی می گردید. (5)
دانشگاه تمام عیار
شهید مرتضی شادلو
حاج مرتضی، جنگ و جبهه را یک دانشگاه تمام عیار می دانست. که مهمترین درس آن تقوی و انسانیت بود. از هر فرصتی برای آموختن و آموزش دادن استفاده می کرد. با ذکر نکته های اخلاقی، دینی و یا خواندن روایتی، انسان را در حال و هوای معنوی و علمی قرار می داد. (6)

پی‌نوشت‌ها:

1- صنوبرهای سرخ، ص 44.
2- روایت سی مرغ، ص 47.
3- روایت سی مرغ، ص 185.
4- آشنای آسمانی، ص 16.
5- فصل طواف، ص 46.
6- سردار کوهستان، ص 39.

منبع مقاله: موسسه فرهنگی قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس(علم و دانش)، تهران، موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط