پاداش خردورزی در شاهنامه

مفاهیم و باورها در شاهنامه تحت تأثیر جهان بینی حاکم بر آن از خرد و اسطوره تشکیل شده اند. فرهنگ و نگرش دو سویه ی خردورز و معنویت گرای ایرانی در مفاهیم و باورها همواره تلاش می کند تا بین عوامل خردگرا و اسطوره ای
يکشنبه، 24 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پاداش خردورزی در شاهنامه
پاداش خردورزی در شاهنامه

 

نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی




 

مفاهیم و باورها در شاهنامه تحت تأثیر جهان بینی حاکم بر آن از خرد و اسطوره تشکیل شده اند. فرهنگ و نگرش دو سویه ی خردورز و معنویت گرای ایرانی در مفاهیم و باورها همواره تلاش می کند تا بین عوامل خردگرا و اسطوره ای هماهنگی برقرار کند و تا حد امکان تضاد بین آن ها را از میان بردارد.
آگاهی و شناخت در فرهنگ دیرین ایرانیان چه در سطح وسیع و کلی خود که جهان بینی آنان را شکل می دهد، و چه در سطح محدود و جزئی که مبنای عمل آن ها قرار می گیرد و شخصیت های داستان های شاهنامه براساس آن عمل می کنند و البته تابعی از همان شناخت کلی است، از دو منشأ خرد و اسطوره سرچشمه گرفته است.
اخلاق در شاهنامه به معنای اندیشیدن و عمل کردن به گونه ای است که هم خرد و هم اسطوره آن را می پسندد.
مفهوم علیت در شاهنامه نیز به تبع اندیشه و فرهنگ ایرانی به علل و اسباب تجربی و علمی و منطقی محض ملزم و محدود نیست، و علل و عوامل اسطوره ای در کنار آن ها و گاه نیرومندتر از آن ها حضور دارد.
مفهوم جبر و اختیار و تقدیر و مرگ از مفاهیمی است که ذهن با توسل به خرد محدود انسانی نمی تواند راز آن را بگشاید و به خرد برتر متوسل می شود و آن را به زمانه واگذار می کند که خارج از قلمرو خرد قرار دارد؛ با این حال سعی دارد توجیهاتی خردمندانه برای آن بیابد.
فرّه ایزدی، خواب و سفرهای نمادین، جنگ و پیروزی و شکست نیز از مفاهیم و باورهایی هستند که از این جهت نیازمند تحلیلند. در این قسمت به نمونه هایی از مفاهیم و باورهای شاهنامه و رابطه ی آن ها با خرد و اسطوره پرداخته می شود.

فرّه ایزدی: پاداش خردورزی

آرمانی ترین چهره های شاهنامه را فرّه مندانی خردمند تشکیل می دهند که وجودشان آمیخته از فرّ یزدانی و خرد والای انسانی است. فریدون، کیخسرو، رستم، اسفندیار، زال، هوشنگ، داراب و برخی از دیگر شخصیت های ایرانی شاهنامه، شخصیت هایی برترند که از هر دو نیروی معنوی و مینوی فرّه و خرد برخوردارند. در اندیشه و فرهنگ ایرانی هیچ بدکنش و بدخردی شایستگی دست یافتن به فرّ یزدانی را ندارد. اژی دهاک و افراسیاب هرچه می کوشند آن را تصاحب نمایند توفیق را نمی یابند. در تاریخ اساطیری و حماسی ایران فرّه مندانی دیده می شوند که به سبب بی خردی و بدکرداری فرّه از آنان گسسته شده است. جمشید، کاووس و نوذر از این گروهند.
فرّ در فرهنگ ایرانی پیشینه ای کهن دارد و از اوستا تا شاهنامه و در آثار پس از شاهنامه به آن اشاره شده است. فرّ « حقیقتی الاهی و کیفیتی معنوی است که چون برای کسی حاصل شود او را به شکوه و جلال پادشاهی و به مرحله ی تقدس و عظمت معنوی می رساند، و به عبارت دیگر صاحب قدرت و تقوا و نبوغ و خرمی و سعادت می کند» ( صفا، 1363: 494).
این نیروی معنوی الاهی به پادشاهان اختصاص ندارد و همه ی آفریدگان برگزیده چون پهلوانان، پیامبران و رزم آوران در صورت راست کرداری و نیک اندیشی از آن بهره مند می شوند. نکته ی مهم این است که دستیابی به این حقیقت الاهی مشروط به خردورزی و انجام دادن خویشکاری انسان مشروط است و تداوم آن به تداوم خردورزی وابسته است.
به رابطه ی فرّ با خرد در آثار کهن به روشنی اشاره شده است و آفرینندگان این اسطوره از همان ابتدا آن را با خرد درآمیخته اند. در دینکرد آمده است: « آفریدگار خرد را آفرید تا فرّه را از آز بپاید... زندگی فرّه از فرزانگی خرد است و مرگ آن از خودکامگی وَرِنَ ( شهوت)» ( دوستخواه، 1385: 899). در مینوی خرد، نیز « خرد» بهترین راه به دست آوردن بخت است که در تحولات بعدی برابر فرّه قرار می گیرد و هم معنای آن است ( مینوی خرد، 1380: 22).
در فرهنگ کهن ایرانی فرّه و خرد رابطه ای تنگاتنگ و ناگسستی دارند و فرّ ایزدی امتیازی فوق بشری نیست که بی حساب و کتاب و بدون کسب شایستگی به کسی تعلق گیرد. موهبتی است که پاداش خردورزی و انجام دادن خویشکاری است که خود نتیجه ی خواست و اراده ی انسان است.
در شاهنامه برخورداری از فرّ نشان مشروعیت فرمانروایی و گسستن آن به معنی از دست دادن مشروعیت است. « به عقیده ی فردوسی، مشروعیت فرمانروایی که داشتن « فرّ کیانی» و « فرّ ایزدی» تعبیرات دیگری از آن است، تا هنگامی است که پادشاه و کارگزارانش با داد و خرد و مردم دوستی حکومت می کنند و موجبات آسایش مردم و شادی دل های آنان را فراهم می آورند و مردم از آنان خشنودند. اما از آن روز که پادشاه ستم و بیداد آغاز می نهد و با بی خردی و هوسکاری از آسایش مردم غفلت می ورزد، فرّ ایزدی از او جدا می شود و روزگار عزّتش به سر می رسد» ( محمدامین ریاحی، 1375: 215).
ستم نامه ی عزل شاهان بود
چو درد دل بی گناهان بود
(7، 114)
در شاهنامه به این رابطه ی ناگسستنی بارها به روشنی اشاره شده است. فردوسی نابخردی و کژکرداری را با گسستن فرّ همراه و ملازم می داند و در مورد جمشید می گوید:
برو تیره شد فرّه ایزدی
به کژی گرایید و نابخردی
(1، 49)
در پادشاهی نوذر نیز بزرگان ایران از بی خردی نوذر و دور شدن فرّه ایزدی از او به زال شکایت می کنند:
ز بیدادی نوذر تاجور
که بر خیره گم کرد راه پدر
جهان گشت ویران زکردار اوی
غنوده شد آن بخت بیدار اوی
بگردد همی از ره بخردی
ازو دور شد فرّه ایزدی
(2، 8)
در آغاز پادشاهی زوطهماسب نیز زال شهریاری می جوید که از دیهیم او بخردی بتابد و دارای فرّه ایزدی باشد:
نزیبد بریشان همی تاج و تخت
بباید یکی شاه بیداربخت
که باشد بدو فرّه ایزدی
بتابد زدیهیم او بخردی
(2، 43)
نمونه ی این ابیات که نشان دهنده ی پیوند دایمی و مستمر خردورزی و فرّه مندی است، در شاهنامه فراوان دیده می شود.
در میان پهلوانان، اسفندیار شاهزاده ی قهرمان رویین تنی است که هفت خوان را پشت سر گذاشته و خواهران اسیر خود را رهایی داده و ارجاسپ تورانی را نابود کرده است. اما این قهرمان خردمند، گاه گرفتار بی خردی می شود و سرانجام همین بی خردی موجب تباهی او می گردد. او به دلیل جاه طلبی و قدرت خواهی که خود نوعی « آز» و « آزمندی» است، « فرّ یزدانی» و حمایت الاهی را از دست می دهد و کشته می شود.
اسفندیار از چشم آسیب پذیر است. « در این طرح شگفت به ویژه چشم انتخاب شده تا بیانگر وجود پرده ی خودفریبی و گمراهی و آز اهریمنی در برابر دیده ی درون اسفندیار اهورایی باشد» ( دوستخواه، 1380: 374).
این نمونه ها نشان دهنده ی این حقیقت است که اگر بینایی، خرد و اندیشه نباشد، رویین تنی، فرّ یزدانی و حمایت الاهی کارساز نخواهد بود. فردوسی با بیانی زیبا، دور شدن دانش و فرّهی را از اسفندیار یادآور می شود و از نگون شدن « سر» که جایگاه خرد است سخن می گوید، و ناکارآمدی رویین تنی او را به یاد می آورد که نتیجه زُفتی و ستیزه جویی خود اوست:
بزد تیر بر چشم اسفندیار
سیه شد جهان پیش آن نامدار
خم آورد بالای سر و سهی
ازو دور شد دانش و فرّهی
نگون شد سرشاه یزدان پرست
بیفتاد چاچی کمانش ز دست...
چنین گفت رستم به اسفندیار
که آوردی آن تخم زُفتی به بار
تو آنی که گفتی که رویین تنم
بلند آسمان بر زمین برزنم
(6، 305)
در ادامه ی ابیات فوق فردوسی بار دیگر از تیره شدن فرّ شاهنشهی او سخن می گوید:
همانگه به بهمن رسید آگهی
که تیره شد آن فرّ شاهنشهی
(6، 305)
پشوتن ( ندای خرد اسفندیار) آز و بیشی را عامل مرگ می داند و نکوهش می کند، و بر تاج و تختی که اسفندیار را شیفته کرده بود نفرین می فرستد.
از این رو فرّه ایزدی که نیرویی اسطوره ای، کیهانی و یزدانی است در خرد و راستی و نیکی ریشه دارد. در شاهنامه در ابیات فراوان فرّه ایزدی در کنار خرد و به شکل مکمل آن آمده است که نمونه هایی از آن قبلاً ذکر گردید. استمرار فرّه با استمرار خرد پیوند دارد. پیوند این دو به گونه ای است که برخی پژوهشگران فرّه ایزدی را خواسته ی مطلوب خرد می دانند. « خردِ پاک خواست فرّ ایزدی را به چنگ آورد و فروغ و شکوه خدایی را به عالم پاکان بازگرداند. خرد ناپاک به ستیزه برخاست و در جست و جوی فرّه برآمد. خرد پاک، چالاک ترین پیک های خود، بهمن و اردیبهشت را به همراهی آذر برای به دست آوردن فرّه فرستاد. خرد ناپاک تیزترین دیوان خود اکومن و خشم و سپیتور و اژی دهاک را روانه میدان ساخت» ( یارشاطر، 1383: 37). این جا خرد خواهان اسطوره می شود و برای به دست آوردن آن تلاش می کند، و در مقابل خرد ناپاک نیز به جست و جوی آن برمی آید ولی توفیق نمی یابد و شکست می خورد.
در این نمونه ها اسطوره و خرد یگانه شده و پیوند یافته است. این پیوند تا پایان شاهنامه وجود دارد. کسری پادشاه بخش تاریخی، همراهی دانایی و فرّ را در جهانداری ضروری و دانای فرّه مند را جهانگیر می داند:
چنین داد پاسخ که دانا به فرّ
بگیرد جهان سر به سر زیر پر
(8، 281)
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.