مراحل و دوره های رشد انسان

بسیاری از رفتارها از سلسله مراتب رشد پیروی می کنند. کودکان شیرخواره به سوی چیزی دست دراز می کنند که نمی توانند آن را بردارند. کودکان نوپا نیز پیش از آنکه بتوانند بِدَوند راه می روند و پیش از آنکه جمله سازی نمایند واژه
جمعه، 29 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مراحل و دوره های رشد انسان
 مراحل و دوره های رشد انسان

 

نویسنده: دکتر محمد پارسا




 

بسیاری از رفتارها از سلسله مراتب رشد پیروی می کنند. کودکان شیرخواره به سوی چیزی دست دراز می کنند که نمی توانند آن را بردارند. کودکان نوپا نیز پیش از آنکه بتوانند بِدَوند راه می روند و پیش از آنکه جمله سازی نمایند واژه ها را تلفظ می کنند و به کار می برند. همچنین، پیش از آنکه به مفهوم اعداد پی ببرند به شمردن آنها می پردازند. فرایند رشد در کودکان شیرخواره از ساده به پیچیده و متفاوت تبدیل می شود. چنانکه از آهسته دست مالی کردن، گرفتن و بلند کردن یک شیء و بردن آن به سوی دهان یا پرتاب کردن آن جریان پیدا می کند.
روان شناسان به طور کلی معتقدند که رشد هم به توالی و ترتیب منظم و هم به رسش یا رشد طبیعی موجود زنده در تعامل با محیط وابسته است. برای توضیح ترتیب و توالی رشد بعضی از روان شناسان فرایند پیوسته یا مداوم (1) را مِلاک قرار می دهند. زیرا عوامل زیستی برای تغییر رفتار به طور پیوسته با یادگیری و محیط دارای ارتباط هستند. اما بعضی دیگر به سلسله مراتب یا دوره های رشد اعتقاد دارند. به نظر آنان رشد از یک رشته مراحل یا دوره های خاص و جداگانه تشکیل یافته است. به این سبب پیاژه و نظریه پردازان دیگر، مانند کولبرگ (2)، اریکسون (3) و فروید (4) رشد را به صورت یک رشته مراحل مختلف مورد بررسی قرار داده اند. در اینجا با توجه به دستاوردهای روان شناسان رشد درباره ی چگونگی رفتار و تغییر آن از نظر بدنی، حرکتی، ادراکی، شناختی، اجتماعی و عاطفی در دوره های شیرخوارگی، کودکی، نوجوانی و بزرگسالی به اختصار به بحث و بررسی می پردازیم. اما یادآور می شویم که چون دوره ی شیرخوارگی زمینه و اساس رشد به شمار می آید، به این سبب پس از بحث مختصری درباره ی ویژگیهای این دوره نظر دو تن از روان شناسان معروف، یعنی ژان پیاژه و اریک اریکسون را درباره ی مراحل و دوره های مختلف رشد بیان می کنیم.

دوره ی شیرخوارگی

دوره ی شیرخوارگی (5) از تولد تا 2 سالگی ادامه دارد. آنچه در این دوره بیش از همه اهمیت دارد پی بردن به رشد بدنی، حسی و حرکتی و اجتماعی کودکان شیرخواره است.

رشد بدنی

هنگام تولد دستگاه عصبی کودک نوزاد دارای نارسایی کامل است. شبکه های عصبی که انسان را برای راه رفتن، سخن گفتن و یادآوری یاری می دهند از انجام دادن وظایف خود ناتوانند. به همین سبب است که رویدادها و خاطره های این دوره در ذهن کمتر کسی باقی می ماند. روزن وایگ (6) و همکارانش (1972) در دانشگاه برکلی یک دسته از بچه موش ها را به تنهایی و دسته های دیگر را در زندگی مشترک و بازیهای گروهی پرورش دادند. در نتیجه مشاهده نمودند که لایه های کرتکس در مغز بچه موشهایی که در تنهایی پرورش یافته بودند نازکتر و سبکتر از کرتکس مغزی بچه موشهایی بودند که به طور گروهی رشد و پرورش یافته بودند. روزن وایگ آزمایشهای خود را چند بار تکرار نمود و همواره به همان نتیجه رسید. وقتی در سال 1984 نتیجه ی پژوهشهای خود را منتشر ساخت در وضع کودکان پرورشگاهی تغییرات چشمگیری پدید آمد و به اصلاح محیط پرورشگاه ها کمکهای ارزنده ای نمود.
ویلیام گرینوف (7)، یکی از پژوهشگران دانشگاه ایلینوی با همکاری گرین (8). در سال 1981 به این نکته پی برد که تجربه و یادگیریهای ممتد بر بافتهای عصبی موشها تأثیر می گذارند. یعنی، ارتباط میان رشته های عصبی به کار گرفته شده مانند یک اثر حک شده باقی می مانند و آنهایی که به کار گرفته نشده اند از بین می روند. پژوهشگران معتقدند که ارتباطهای اعصاب مغزی به صورت پویا عمل می کنند. از تولد به بعد بافتهای عصبی همواره در حال تغییرند. در واقع تجربه و یادگیری است که به رشد فطرت و وراثت یاری می دهد.

رشد حرکتی

بررسیهایی که درباره ی رشد حرکتی انجام گرفته بیانگر توانایی موجود زنده در به کار بستن ماهیچه هاست. میزان رشد حرکتی همانند رشدهای دیگر در افراد بهنجار دارای تفاوتهای زیاد است، اما این بررسیها نشان می دهند که کنترل ماهیچه ها براساس ضابطه های همساز و مشخصی صورت می گیرد.
اگر در 9 ماهگی کتابی را به دست کودک بدهیم کتاب را با فشار و ناراحتی با دو دستش نگه می دارد، اما در 15 ماهگی می تواند به راحتی کتاب را میان شستها و انگشتان دیگرش قرار دهد. در واقع کیفیت حرکت در کودک شیرخواره از ساده به پیچیده و از کلی به جزئی تکامل می یابد. کودک نخست قسمتهای بالای دست، یعنی بازو و شانه را در اختیار دارد. رفته رفته، پس از چندی به بخشهای پایانی دست، یعنی انگشتان تسلط پیدا می کند. این عمل از مرکز به خارج را روند نزدیک به دور (9) نامیده اند.
ماهیچه ها به تخصیص یابی (10) یا توانایی اختصاصی دست می یابند، یعنی همان گونه که سلولهای مختلف برای انجام دادن وظایف خاص خود تغییر می یابند و رشد می کنند، چنانکه کودک دستهایش قدرت بیشتری پیدا می کند و می تواند به نحوی کتاب را ورق بزند. رفته رفته این سلولهای اختصاصی مانند بازیکنان فوتبال با هم همکاری می کنند. روان شناسان این شیوه را یکپارچه سازی (11) می نامند.
علاوه بر تخصیص یابی و یکپارچه سازی، رشد نوزاد در مسیر دیگری نیز صورت می گیرد. برای مثال، کودک پس از تولد می تواند سرش را به چپ و راست حرکت دهد، و چند ماه بعد سینه اش را بلند کند و یک ماه پس از آن دستش را برای گرفتن اسباب بازی دراز کند. در حدود 8 ماهگی قادر است با شکم و پا خود را در کف اتاق به حرکت درآورد و در 10 ماهگی پاها به او یاری می دهند تا سریعتر حرکت کند. به طوری که ملاحظه می شود حرکت از سر به گردن و از گردن به تنه و نشیمن و از آنجا به ران و پاها تکامل می یابد. این الگوی تکاملی را رشد سری - دمی (12) نامیده اند. مهارتهای راه رفتن و از پله بالا رفتن و با روش دفع و ادرار و شست و شو آشنایی پیدا کردن را مهارتهای تکاملی یا پدیدایی نوعی (13) عنوان کرده اند.
روان شناسان برای پی بردن به اینکه آیا آموزش و تمرین کودک پیش از آنکه به مرحله ی رشد طبیعی برسد به پیشرفت او یاری می دهد یا نه به بررسیهایی پرداخته اند، از آن میان اَرنولد گزل (14)، روان شناس معروف آمریکایی با ترتیب آزمایشهای مختلفی درباره ی همشکمان یکسان به این نتیجه رسید که رشد و یادگیری با هم ارتباط دقیق دارند و تا کودکی به مرحله ی رشد لازم نرسد یادگیری و تمرین برای او فایده و اثر چندان مهمی ندارد.

رشد ادراکی

چون حواس از ابزارهای ادراک و اندیشه به شمار می آیند، روان شناسان آنها را دروازه های معرفت (15) نامیده اند و چون مبحث احساس و ادراک نه تنها در روان شناسی رشد کودک و نوجوان، با زمینه ها و نظریه های بیشتر مطرح می شود، بلکه یکی از درسهای بنیادی در رشته ی روان شناسی است، به این جهت در اینجا برای پرهیز از هرگونه پیچیدگی و نارسائیها به توضیح مختصر بعضی از آنها می پردازیم.
پژوهشگران درباره ی رشد ادراکی نوزادان آزمایشهای مختلفی انجام داده و به نتایج ارزشمندی دست یافته اند. در زیر به نقش حواس که زمینه ساز ادراک است اشاره می شود:

حس بینایی:

هنگام تولد حس بینایی نوزادان بسیار ضعیف است. وقتی کودک در آغاز چشمان خود را باز می کند بُرد بینایی از حدود 23 سانتیمتر است. هماهنگی چشمها نیز دارای نارسایی است، زیرا ماهیچه های چشم هنوز رشد کافی نکرده اند، به طوری که شیرخوارگان اغلب در این هنگام لوچ یا چپ چشم به نظر می رسند، اما در 4 ماهگی این حالت که با رشد بیشتر ماهیچه ها ارتباط پیدا می کند تا حدودی اصلاح می شود. تیزحسّی بینایی (16) کودکان شیرخوارهمراحل و دوره های رشد انسان است. یعنی، شیئی را که کودکان شیرخواره در 20 پایی (حدود 6 متری) می توانند ببینند بزرگسالان در 150 پایی (حدود 45 متری) قادر به دیدن آن هستند. اما در 2 سالگی بُرد بینایی کودکان به حدود بزرگسالان می رسد.
گیبسون و واک (17) با طرح آزمایشهای پرتگاه دیداری (18) دریافتند که کودکان 6 تا 4 ماهه از پرتگاهی که میان آنان و مادرانشان وجود داشت عبور نکردند. این امر گویای آن است که حتی نوزادان 6 ماهه هم از پیامدها و مفهوم ژرفا آگاهی دارند و خود را بیهوده به خطر نمی اندازند.

شنوایی:

یک دسته از پژوهشگران سوئدی (19) که به بررسی واکنشهای جنین در برابر صوت پرداخته بودند چنین نتیجه گرفتند که آهنگ یا درجه ی صداهای بالاتر موجب واکنش شدیدتر جنین می شود. این یافته بیانگر آن است که حس شنوایی حتی در دوره ی جنینی وجود دارد و کودکان نوزاد از صداها و آهنگهای ملایم و گوش نواز لذت می برند و با آسودگی به خواب می روند.
در واقع حس شنوایی هنگام تولد به رشد کافی می رسد و نوزادان زیر و بم صداها را درک می کنند و صداهای پیچیده و درهم را از صداهای یکدست و آرام تشخیص می دهند. صداهای تند و بلند آنان را به وحشت می اندازد و از صداهای ملایم و آهنگین لذت می برند و حتی اندکی پس از تولد جای صداها را تشخیص می دهند.

حسّ بویایی:

حسّ بویایی یکی دیگر از حواسّی است که در نوزادان مشاهده می شود، زیرا بوهای خوش و ناخوش موجب تغییر فعالیتهای بدنی و حتی تنفسّی نوزادان می شود. بررسیها نشان داده اند که نوزادان می توانند بعضی از بوهای خوش و ناخوش را از یکدیگر تشخیص دهند (اِنجن و دیگران (20)) و تفاوتهای آشکار هنگامی مشاهده می شود که نوزادان نسبت به بوهایی که برای بزرگسالان خوش یا ناخوشند پاسخ مثبت و درستی را ابراز می دارند (اشتاینر (21)).

حس چشایی:

این حس هنگام تولد به رشد و کفایت لازم می رسد. چنانکه اگر به سر پستان مادر فلفل، ترشی یا یک ماده ی تلخ بمالند نوزاد واکنش خشم آلودی از خود نشان می دهد. پژوهشگران معتقدند که حس چشایی حتی پیش از تولد وجود دارد، زیرا تجربه نشان داده است که جنین نسبت به محرکهای چشایی واکنش نشان می دهد.

حسّ بساوایی:

جنین آدمی شش تا هشت هفته پس از به وجود آمدن واکنش لمسی نشان می دهد. در این زمان است که نیروی حسی مقدماتی در جنین پیدا می شود. حس بساوایی از سر به پایین رشد می کند. جنین در هشتمین هفته ی عمر خود نسبت به محرکهای لمسی از سوی بینی،‌ لبها و چانه واکنش نشان می دهد و مناطق تحریک حسی به تدریج و مرور زمان گسترش می یابد. پس از سیزده یا چهارده هفته همه ی بدن به جز بالای سر و پشت سر حساسیت لمسی پیدا می کند. بالا و پشت سر هم پس از تولد دارای حساسیت می شوند. هنگام تولد حساسیت صورت نسبت به لمس و فشار از بخشهای دیگر بدن بیشتر است.

تأثیر محیط بر ادراک

روان شناسان تأثیر محیط را در ادراک انکار ناپذیر دانسته اند. ادراک زمانی رشد و پیشرفت می کند که کودک به داد و ستد یا تعامل با محیط بپردازد. کودکان شیر خواره در این باره احساس نیاز بیشتری می کنند. در واقع، در داد و ستد با محیط است که کودکان می آموزند چه بکنند و چه نکنند تا نیاز و مقصودشان برآورده شود و به پیشرفت بیشتر نایل شوند. در این رابطه زبان که وسیله ی ادراک و تفهیم و تفاهم است از اهمیت بالایی برخوردار است.

سخن گویی

زبان یک وسیله ی بسیار مؤثر و کارساز در سازگاری انسان با محیط اجتماعی، فرهنگی و علمی است. کودکان در طی زندگی محدود خود بسیاری از واژه ها، قواعد و اصول زبان را در عمل می آموزند و در جمله های معنادار به کار می برند.
نوزادان در ماههای نخستین شیرخوارگی گریه می کنند یا با لحنی محبت آمیز سر و صدا به راه می اندازند و نسبت به زیر و بمی صداها حساسیت به خرج می دهند. پیش از آنکه به حالتهای چهره ی دیگران واکنش نشان دهند به لحن صدا توجه دارند. به عقیده ی فرنالد (22) «آهنگ صدا به منزله ی یک پیام است». کودکان شیرخواره صداها و لحن مبالغه آمیز را دوست دارند و مایلند که بزرگسالان با این روش با آنان رفتار کنند.
شیرخوارگان در 4 تا 6 ماهگی، حتی پیش از آنکه بتوانند واژه ای را تلفظ کنند با زبان مادری خود آشنایی پیدا می کنند، نامشان را تشخیص می دهند و معنای واژه های «بابا و ماما» را درک می کنند.
کودکان از 6 تا 12 ماهگی به گونه ای فزاینده با ساختارهای صوتی زبان مادری خود آشنا می شوند. در این مرحله است که واژه ها را به گونه ای شکسته و گاهی نامفهوم به کار می برند که آن را مرحله ی وِروِر کردن (23) می نامند. در یک سالگی اشیاء و افراد مورد علاقه ی خود را می شناسند و نخستین واژه هایی را که به کار می برند «ماما، بابا، پوفه» هستند که مورد توجهشان می باشند. در حدود 11 ماهگی با ژست یا حرکات بدنی با اطرافیان خود رابطه برقرار می کنند، چنانکه برای گفتن «نه، شانه های خود را بالا می اندازند و گفتن «آری» سر خود را پایین می آورند.
در واقع سخن گویی کودکان خود مبحث مفصلی از روان شناسی رشد کودک و نوجوان و زبان آموزی را تشکیل می دهد که باید در جای خود به تفصیل از آن سخن به میان آید. در اینجا فقط یادآور می شویم که پیشرفت در زبان محصول رسش یا رشد طبیعی و تجربه های محیطی است.

پی نوشت ها :

1. continuous process
2. Kohlberg, L., 1969
3. Erikson, E. H., 1963
4. Freud, S., 1940
5. infancy period
6. Rosenweig, M. R. 1972.
7. Greenough, W. T.
8. Green, E. J.
9. proximodistal trend
10. differentiation
11. integration
12. cephalocaudal development
13. phylogenetic skills
14. Arnold Gesell, A. L., 1928
15. gates of knowledge
16. visual acuity
17. Gibson, E. J. & Walk, R. D., 1960
18. visual cliff
19. Dwornicka, B. et al., 1964
20. Engen T. Lipsitt, L. P. & Kaye, H., 1963
21. Steiner, J., E., 1978
22. Fernald, Anne, 1990
23. babbling phase

منبع مقاله :
پارسا، محمد؛ (1382)، بنیادهای روان شناسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط