چون پیشرفتهای مادّی، معنوی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و همچنین کارهای علمی و فعالیّتهای آموزشی به هوش بستگی دارد و هرچه افراد با هوشتر باشند، وظایف و تکالیف خود را بهتر انجام می دهند و در زندگی کامیابتر خواهند بود، به این سبب گروهی از پژوهشگران و پرورشکاران کوششهایی به کار برده اند تا با تعیین آزمونهای هوشی میزان توانمندی و شایستگی افراد را بسنجند. این آزمونها به صورت آزمونهای انفرادی (1) و گروهی (2) مطرح می شوند. در زیر چند تن از برجسته ترین پیشروان آزمونهای هوشی را به ترتیب تقدّم معرفی می کنیم.
ادوارد سگن (3):
این پژوهشگر در آغاز نیمه ی دوم قرن 19 یک آزمون جااندازی (4) ساده برای شناخت عقب ماندگی هوشی تنظیم کرد و گُدار (5) یکی دیگر از پژوهشگران آن را میزان کرد. در واقع سِگَن یکی از نخستین کسانی است که نسبت به آموزش و پرورش عقب ماندگان ذهنی اقدام کرده است. به این جهت گاهی او را پدر آزمونهای هوش کاربردی نامیده اند. به عقیده ی او بهترین روش برای پرورش کودکان عقب مانده و معلول آموزش فعالیتهای حسی و حرکتی است.آزمونهای گالتون:
سرفرانسیس گالتون (6) از بستگان چارلز داروین در سال 1882 برای نخستین بار مرکز آزمونهای روانی را درباره ی قدرت حواس، ادراک و هوش تأسیس کرد. آزمونهای او اغلب ابتکاری بود و در موزه ی کنزینگتون جنوبی (7) آغاز به کار کرد. وی در ازای مبلغ ناچیزی از افراد آزمونهای روانی و حسی و حرکتی به عمل می آورد.گالتون عقیده داشت که هوش با سرعت مهارتهای حرکتی - ادراکی ارتباط دارد، زیرا اطلاعات به وسیله ی حواس کسب می شوند. او آزمونهایی طرح نمود که به سنجش مواردی مانند اندازه ی سر، زمان واکنش، شدّت بینایی، نیروی عضلانی و حافظه می پرداخت. گالتون در مقایسه با دیگران بیش از هر پژوهشگری به اندازه گیری و سنجش علاقه نشان می داد و می توان او را پیشرو آزمونهای آماری به گونه ای کمّی به شمار آورد.
جیمزکتل (8):
این روان شناس آمریکایی نخستین کسی است که دوران کارآموزی و همکاری خود را با ویلهلم و ونت با موفقیت به پایان رسانید. در زمانی که وی استاد دانشگاه پنسیلوانیا بود (1888-1891) به ساخت آزمونهای مختلف روانی پرداخت. در گزارش معروف خویش برای نخستین بار در سال 1890 اصطلاح آزمونهای روانی را در آثار چاپی خود به کار برد. بر اثر آن انجمن روان شناسان آمریکا در سال 1895 کمیته ای را در زمینه ی امور تربیتی و هوشی مأمور پژوهشهای او نمود.آلفرد بینه (9)
آلفردبینه، روان شناس معروف فرانسوی در سال 1904 به درخواست وزارت آموزش و پرورش فرانسه مأموریت یافت به علل عقب ماندگی تحصیلی گروهی از دانش آموزان مدارس آن کشور رسیدگی نماید و نتیجه را گزارش دهد. البتّه، بینه پیش از آنکه چنین مأموریتی پیدا کند مدّت 10 سال بود که درباره ی شاگردان باهوش و کودن تحقیق می کرد و اعتقاد داشت که فرد باهوش می تواند:1- بدون انحراف از مسیر، فعالیت خود را انجام دهد.
2- وسیله را با هدف تطبیق دهد.
3- رفتار را با حقیقت واقع بسنجد.
بینه در سال 1909 چهار واژه ی ادراک، اختراع، جهت و انتقاد را ملاک هوش قرار داد. و با همکاری سیمون (10) نخست یک آزمون متشکّل از 30 پرسش را ترتیب داد که از آسان آغاز و به دشوار پایان می پذیرفت. آزمونها به کودکان داده می شدند تا معلوم گردد چون آزمون را می توانند پاسخ دهند؛ سپس، نتیجه ی کار آنان با کودکان دیگر سنجیده می شد. این آزمونها را به کودکان کودن نیز می دادند و مشخّص می کردند که کودکان عقب مانده از عهده ی کدام آزمونها برمی آیند و به این وسیله میزان هوشی آنان را تعیین می کردند. اما، این آزمونها دارای معایبی نیز بودند. برخی از آنها به جای سنجیدن هوش معلومات کودکان را می سنجیدند. دیگر اینکه آزمونها به طور اصولی درجه بندی یا استاندارد (11) نشده بودند. این نقصها از سال 1908 و به طور کامل در سال 1911 برطرف گردید. آخرین آزمونهای اصلاح شده برحسب گروههای سنّی درجه بندی شدند و به گونه ای تنظیم گردیده بودند که توانایی یادگیری و هوش کودکان را اندازه می گرفت، نه میزان معلومات آنان را.
آزمونهای هوشی بینه
این آزمونها در سال 1911 تکمیل و میزان گردید و چند بار پس از حکّ و اصلاح برای کودکان 3 تا 13 ساله تنظیم گردید. نخست گروه سنّی کودکان را که تقریباً در محیط اجتماعی و اقتصادی یکسان زندگی می کردند برگزیدند. وقتی اکثر کودکان هر گروه سنی به 70 تا 80 درصد از پرسشهای آزمون مربوط به خود پاسخ می دادند آزمونها به آن گروه سنی تعلق می گرفت و آن دسته از کودکان را بهنجار (12) می نامیدند. اما، اگر به 90 تا 100 درصد از پرسشها پاسخ می گفتند آزمونهای گروه سنی بالاتر را به آنها می دادند تا بتوانند به 70 تا 80 درصد از پرسشها پاسخ درست بدهند. چنانچه کودک نمی توانست به پرسشهای گروه سنّی خود پاسخ درست بدهد، یعنی به کمتر از 70 درصد پاسخ می داد، پرسشهای گروه سنی پائین تر را در اختیار او می گذاشتند تا بتواند به 70 تا 80 درصد آنها پاسخ بدهد.آزمونهای بینه طوری تنظیم شده اند که پرسش آزمونهای هر گروه سنی برای گروه سنی پائین تر دشوار و برای گروه سنی بالاتر آسان است. تعداد پرسشها برای کودکان 3 تا 5 ساله 4 پرسش هوشی و برای گروههای سنی بالاتر 5 پرسش منظور گردیده است.
آزمونهای هوشی استنفرد - بینه
در سال 1916 آزمونهای هوشی استنفرد - بینه (13) به کوشش ترمن (14)، استاد دانشگاه استنفرد در کالیفرنیا، براساس آزمونهای هوشی بینه سیمون ساخته شد. این آزمون با همکاری مِریل (15) در سال 1937 به دو صورت L و M تنظیم گردید و یکی از پیشرفته ترین آزمونهای هوشی در سراسر جهان شناخته شد.در سال 1960 تجدید نظر دیگری در این آزمونها به عمل آمد که با پیشرفتهای زمان و سطح زندگی مردم آمریکا مطابقت داشت. دو نمونه ی L و M به صورت آزمون واحدی به نام L-M عرضه گردید. این آزمونها یکی از فراگیرترین و رایجترین آزمونهای هوشی برای سنجش هوش کودکان آمریکایی است و آخرین تجدیدنظر در این آزمونها در سال 1985 به عمل آمد.
آزمونهای هوشی استنفرد - بینه برای کودکان 2 تا 14 ساله ساخته شده است. از 2 تا پایان 5 سالگی برای هر 6 ماه یک گروه سنی، اما از آغاز 6 سالگی تا 14 سالگی برای هر سال یک گروه سنی مشخص منظور گردیده و هر گروه سنی از 6 آزمون هوشی تشکیل شده است. از 2 تا پایان 5 سالگی کودک به هر یک از آزمونها که پاسخ درست بدهد یک ماه و از 6 تا 14 سالگی 2 ماه بر سنّ هوشی او افزوده می شود. لازم به یادآوری است که پیش از انجام پذیرفتن هرگونه آزمون هوشی، کودک باید از نظر بدنی و روانی آمادگی کافی داشته باشد.
سنّ هوشی:
در آزمونهای هوشی بینه و سیمون کودکانی دیده می شدند که نمی توانستند به آزمونهای گروه سنی خود پاسخ بدهند. از سوی دیگر کودکانی مشاهده می شدند که نه تنها به همه ی پرسشهای گروه سنی خود پاسخ می دادند، بلکه می توانستند به پرسشهای آزمونهای گروه سنی بالاتر نیز به خوبی پاسخ بدهند. در اینجا مفهوم سن هوشی (16) یا سنّ عقلی در رابطه با سن شناسنامه ای (17) یا تقویمی پدیدار می شود. در واقع سن هوشی نماینده ی هوش کودک در سن مُعیّنی است. برای مثال، کودکی که 5 سال دارد ممکن است دارای سن هوشی 6، 7، 8 یا 9 ساله باشد و عکس آن نیز ممکن است وجود داشته باشد. یعنی، کودک 5 ساله دارای سن هوشی 4، 3 یا 2 ساله باشد و نتواند به آزمونهای هوشی 5 ساله ها پاسخ بدهد و فقط می تواند به آزمون گروههای سنی 4، 3 یا 2 ساله ها پاسخ بدهد. این گونه کودکان را عقب مانده های ذهنی گفته اند.هوشبهر (18) یا (بهره ی هوش):
هنگامی که سن هوشی کودک معین باشد با در دست داشتن سنّ شناسنامه ای می توان هوشبهر او را تعیین کرد. هوشبهر هر کودکی عبارت از بهره یا خارج قسمت سن هوشی (M.A) به سن شناسنامه ای است ضرب در عدد 100.در آزمونهای هوشی استنفرد - بینه وقتی کودکی به 60 درصد از پرسشهای هر گروه سنی پاسخ دهد دارای سن هوشی آن گروه خواهد بود. اگر کودک 5 ساله ای به همه پرسشهای گروه سنی خود پاسخ دهد آزمونهای گروه سنی بالاتر را به او می دهند تا جایی که به 60 درصد از پرسشهای آزمون 7 سالگان پاسخ گوید دارای سن هوشی 7 ساله خواهد بود و هوشبهر او به این قرار 140 است:
با توجه به ویژگیهای آزمون هوشی استنفرد - بینه، کودک از 6 سالگی به بعد به هر پرسشی که پاسخ درست بدهد 2 ماه بر سن هوشی او افزوده می شود. بنابراین، با محاسبه ی سنّ هوشی او افزوده می شود. بنابراین، با محاسبه ی سنّ هوشی و شناسنامه ای، هوشبهر او را به این قرار به دست می آوریم:
گروه سنی |
تعداد پرسشهای پاسخ داده شده |
سن هوشی به ماه |
تا پایان 6 سالگی |
6 |
72 |
تا پایان 7 سالگی |
4 |
8 |
تا پایان 8 سالگی |
3 |
6 |
تا پایان 9 سالگی |
2 |
4 |
|
|
90 |
چون کودک 6 سال و 3 ماه دارد، سنّ شناسنامه ی او به ماه برابر است با
6×12+3=72+3=75
اینک که سنّ هوشی و شناسنامه ای او را در دست داریم می توانیم هوشبهر وی را از این رابطه به دست آوریم:
آزمونهای هوشی همواره ثابت کرده اند اکثر کودکانی که در محیط کم و بیش همانندی زندگی می کنند از نظر هوش بهنجار هستند، یعنی هوشبهر آنان در حدود 100 می باشد.
گروههایی با درجه ی هوشی پائین تر از 100 و گروههای دیگر به همان نسبت دارای هوشبهر بالاتر از 100 هستند. با توجه به نتیجه ی پژوهشهای روان شناسان نخست میزان پراکندگی یا دامنه ی تغییر هوشبهر، سپس منحنی آن را رسم می کنیم.
پراکندگی تقریبی و مراحل هوشبهر
طبقه بندی |
برابر انگلیسی |
میزان هوش |
درصد جمعیت |
نابغه |
genius |
200-170 |
0/20 |
سرآمد |
Very superior |
169-140 |
1/10 |
پرهوش |
Superior |
139-130 |
3/10 |
باهوش |
bright |
129-120 |
8/20 |
بهنجار بالا |
high average |
119-110 |
18/10 |
بهنجار |
average |
109-90 |
46/50 |
بهنجار پائین |
low average |
90-80 |
14/50 |
مرزی |
border line |
79-70 |
5/60 |
کودن |
moron |
69-50 |
2/50 |
کالیو |
imbecile |
49- 40 |
0/20 |
آزمونهای هوشی وکسلر
آزمونهای هوشی وکسلر نخست در سال 1939 به وسیله ی دیوید وکسلر (19)، روان شناس معروف آمریکایی ساخته شد و چند بار در آن تجدیدنظر گردید. در آزمونهای هوشی وکسلر هوشبهر و سن هوشی را به کار نمی برند. به عقیده ی این روان شناس هوش هر فرد را باید با همسالانش بسنجند. هوش کودکان 8 ساله، جوانان 20 ساله و بزرگسالان 40 و 50 ساله را باید با هم سنهایشان سنجید و در این رابطه از صدک (20) یا نقطه درصدی بهره گرفت.آزمونهای وکسلر از آسان آغاز می شود و به دشوار پایان می پذیرد. نتیجه ای که از این آزمونها برای هر فرد به دست می آید با افراد همسالش مقایسه می شود و معلوم می گردد که صدک او، یعنی مقام و رتبه ی او در گروه صدنفری کجاست. به سخن دیگر، چند درصد گروه رتبه ای بالاتر یا پائین تر از او دارند. البته، صدک یا پرسنتایل را می توان به هوشبهر نیز تبدیل کرد. به طور کلی تأکید در آزمونهای هوشی وکسلر بیش از آزمونهای بینه بر مهارتهای عملکردی است.
آزمونهای هوشی وکسلر از چند خرده آزمون (21) به این قرار تشکیل یافته اند:
خرده آزمون مهارتهای کلامی مانند واژگان، خرده آزمونهای عملکردی (22) و تکمیل تصویر (23) و آزمون الحاق قطعات (24)، که به ایجاد هوشبهر کلامی (25) و هوشبهر عملکردی می انجامند، به طور جداگانه نمره داده می شوند و هوشبهر کلّی (I.Q.) از ترکیب نمره ی خرده آزمونهای کلامی و تکمیل تصویر به دست می آید. وکسلر سه آزمون مختلف فراهم آورد که عبارتند از: 1- مقیاس هوشی وکسلر برای کودکان پیش آزموشگاهی و دبستانی (26)، 2- مقیاس هوشی وکسلر برای کودکان (27) و 3- مقیاس هوشی وکسلر برای بزرگسالان (28). تازه ترین تجدیدنظر در آزمونهای هوشی کودکان و بزرگسالان در سال 1981 انجام گرفت که به صورت WISC-R و WAIS-R نمایان گردیدند و برای سنجش هوش از 5 سالگی تا بزرگسالی به کار می روند.
گونه های مختلف آزمونها
آزمونهای هوشی استنفرد - بینه و وکسلر که به طور انفرادی به کار می روند بسیار وقت گیر و گران هستند؛ زیرا یک کارشناس حرفه ای باید در آن دخالت کند. اما امروزه آزمونهای هوشی دیگری هستند که به طور همزمان در گروههای بزرگ به کار می روند و می توانند استعدادها و توانمندیها را ارزیابی کنند. این آزمونها به اختصار عبارتند از آزمونهای هوشی کاغذ مدادی (29) که نیاز به کارشناسان حرفه ای ندارند؛ آزمونهای هوشی آلفا - بتا (30) که برای نخستین بار در جنگهای جهانی اول ساخته شدند از این گونه آزمونها به شمار می آیند. آزمونهای آلفا برای باسوادان و بتا برای بیسوادان به کار می روند.امروزه بیشتر به آزمونهای عملکردی یا اجرایی توجه می شود، مانند آزمونهای جااندازی سگن (31) برای کودکان عقب مانده ذهنی، مقیاس بیلی برای رشد کودکان شیرخواره (32)؛ آزمون مازهای پورتئوس (33) دارای پیچ و خمهایی است که به تدریج دشوار می شوند؛ آزمون ماتریسهای (جدول اعداد) مدرّج (34) که جای بخشها یا شکلهای جا افتاده را پر می کنند.
به تازگی یک دسته آزمونهای هوشی ساخته شده اند که سنجش پردازش آگاهی را به آزمونهای مرسوم افزوده است. این آزمونها به سنجش مراحلی می پردازند که شخص برای حل مسائل به کار می برد و همچنین نسبت به امور مرسوم، مانند حافظه، استدلال، استعداد عددی و واژگان تصمیمهایی بگیرد. آزمونهای سنجش اعصاب (35) نوع دیگری از آزمونهای هوشی هستند. این آزمونها به یاری یک رایانه اجرا می شوند و امواج مغزی را ثبت و تجزیه و تحلیل می کنند و می توانند اموری مانند سازمان دادن مفاهیم، توجه، یادآوری واژگان، توانمندیهای عددی، روابط فضایی و حافظه ی کوتاه مدت را اندازه گیری کنند، بیماران صرعی و آنهایی که دارای غده های مغزی یا برای سکته آمادگی دارند شناسایی کنند (گولمن (36) 1976). اگر آزمون سنجش عصبی ثابت کند که از دقتهای لازم در تشخیص عملکردهای خاص مغزی، همانند تجربه های نخستین برخوردار است آزمایشهای هوشی بسیار ساده و آسان جلوه گر می شوند.
ماتریسهای مدرّج رِیْوِن
آزمونهای استنفرد - بینه و وکسلر، گرچه برای بسیاری از هدفها کار سازند، اما در حد خود دارای محدودیتهایی هستند. نخست آنکه، چون این آزمونها به زبان و معنای واژگان انگلیسی نیاز دارند، برای مهاجران دارای دشواریها و کمبودهایی است. مطالب آزمونهای عملی وکسلر نیز مسئله سازند. حتی افرادی که به زبان انگلیسی تسلط دارند. گاهی دستورها را درست درک نمی کنند. دومین محدودیت آن است که آزمونها پرسشهایی را مطرح می کنند که ممکن است برای بسیاری از افراد ناآشنا باشند.روان شناسان برای رفع این دشواریها آزمونهای فرهنگ - نابسته (37) یا فرهنگ - تبدیل یافته (38) را پیشنهاد کرده اند که برای هر موضوعی کمترین واژه ها را به کار می برند. یک نمونه از آن آزمون ماتریسهای مدرّج است که به وسیله رِیْوِن (39) ساخته شد. در این جدول، آزمونها از آسان آغاز و به تدریج به دشوار پایان می پذیرد و استدلال مجرد را می سنجد. دستور اجرای آزمون برای کسانی که با زبان انگلیسی آشنایی ندارند و یا کودکان پیش دبستانی ساده است.
آزمونهای ریون به صورتهای مختلف برای عقب ماندگان، بهنجارها و پیشرفته ها نیز تنظیم گردیده اند که هم با محدودیت زمانی و هم بدون محدودیت زمانی اجرا می شوند. مسلم است وقتی محدودیت زمانی در کار نباشد آزمون شوندگان نمره ی بیشتری به دست می آورند. آزمون ماتریسهای مدرّج فقط نشانگر یک نمره است و برای افراد کور قابل اجرا نیست، در صورتی که آزمون وکسلر نمره ی توانمندیهای مختلفی را به دست می دهد. (پاورز (40)، 1986)
سنجش آزمونهای هوشی
در سنجش آزمونهای هوشی مواردی مانند هزینه، زمان لازم برای اجرای آزمون، آزمون شونده و بهره ای که از کاربرد آن گرفته می شود، دخالت دارند. اما در سنجش هوش سه عامل بسیار مهم پایایی (41) (ثبات)، روایی (42) (اعتبار) و همسان سازی (43) (میزان کردن) هوش شایان توجهند که در زیر به شرح هر یک از آنها می پردازیم.پایایی
پایایی یک آزمون هوشی به ثبات و دوام معیارها (44) وابستگی دارد. بنابراین وسیله ی سنجش در درجه ی نخست باید قابل اطمینان باشد تا بتواند وظیفه ی خود را به درستی انجام دهد. به این جهت آزمونهای هوشی باید هوشبهرهای پایا و ثابتی را برای فرد نشان دهند. پایایی هر آزمون هوشی به یاری عوامل به هم پیوسته تعیین می گردد و به صورت ضریب همبستگی (45) گزارش می شود. در واقع ضریب همبستگی رابطه ی میان امتیازها، نمره ها و بازآزمائیهای مکرّر است. هرچه ضریب همبستگی بالاتر باشد نمره ی آزمون پایاتر است. نمره ی همبستگی میان (1+) و (1-) در نوسان است. وقتی میان دو متغیّر هوشی هیچ گونه همبستگی وجود نداشته باشد، در این صورت می گویند همبستگی صفر است (0=r).روایی
روایی یا اعتبار گستره ای است که آزمون آن را اندازه می گیرد. به سخن دیگر، روایی بیانگر آن است که یک آزمون هوشی تا چه اندازه می تواند سنجش مورد ادعای خود را به درستی انجام دهد. برای مثال، یک آزمون هوشی معتبر هوش را اندازه می گیرد، نه وزن یا زمان واکنش و یا نیروی بدنی را.روایی دارای گونه های مختلف است. یکی از آنها روایی محتوایی (46) است که بیانگر دارا بودن همه ی مواد و شرایط لازم است. چنانکه آزمون روایی محتوایی برای تعیین شایستگی یک روان شناس بالینی همه مواد و ابعاد مختلف این رشته از روان شناسی را دربر می گیرد.
نوع دیگر آن روایی سازه ای (47) است. یک آزمون وقتی دارای روایی سازه ای است که آنچه را می سنجد با یک نظریه ی علمی هماهنگی داشته باشد. برای مثال، هوش یک سازه یا یک نظریه ی علمی است. چنانکه روان شناسان می دانند کودک هرچه بزرگتر شود میزان هوشش هم بالا می رود. و هوش دارای اجزاء یا مؤلفه های مختلف است مانند هوش ریاضی، هوش استدلال کلامی، هوش عملی، اجتماعی و جز آن.
روایی پیش بین (48) یکی دیگر از گونه های روایی است. برای نمونه، کسانی که دارای هوشبهر بالایی هستند و از ورزیدگی و مهارت بالایی برخوردارند و آنهایی هم که دارای هوشبهر پائینی بوده و به تناسب دارای ورزیدگی پائینی هستند می گویند آزمون دارای روایی پیش بین است.
اگر نمره ی آزمونی که داده شده با عملکرد تحصیلی و علمی به خوبی همبستگی پیدا کند، در این صورت آزمون را دارای روایی همگام یا همزمان (49) می دانند.
در پایایی ضریب همبستگی روایی پیش بین و روایی همزمان را می سنجد. برای اندازه گیری روایی نمره های آزمون نسبت به میزان رفتار مقایسه می شود. برای مثال، ممکن است نمره های هوشبهر یک آزمون را با نمره های آزمون پرخاشگری نسبت به بسامد (50) یا فراوانی بازداشتها در رابطه با جرم و جنایتهای انجام گرفته بسنجند. روایی 1+ به معنای آن است که نمره ها رفتار مورد بحث را به طور کامل پیش بینی می کنند و روایی صفر (0) نشان می دهد که نمره ها هیچ گونه ارتباطی با آن رفتار ندارند. به عقیده ی آناستازی (51) روائی پیش بین آزمونهایی مانند استنفرد - بینه، وکسلر و استعداد تحصیلی به طور کلی در حدود 0/3 تا 0/6 است که از یک مدرسه به مدرسه دیگر فرق می کند.
همسان سازی
سوّمین عامل در ایجاد یک آزمون معتبر و قابل اعتماد استاندارد، یعنی همسان و یا میزان کردن آن است. منظور از همسان کردن ایجاد روشهای سنجیده برای اجرای آزمونهای هوشی و گردآوری هنجارهایی است که برای توضیح و تفسیر نمره های یک آزمون یک چهارچوب سنجش یا داوری (52) را فراهم می آورد. به سخن دیگر، در واقع همسان کردن به معنای آن است که آزمون هر بار که به کار می رود دستورها، محدوده های زمانی و شیوه های نمره دادن آن یکسان است.ایجاد هنجارها (53) یکی دیگر از جنبه های مهم همسان سازی است. هنجارها نمره هایی هستند که به وسیله ی نمونه های بزرگی از مردم در یک آزمون به دست آمده اند و برای ما یک چهارچوب داوری را فراهم می آورند تا نمره های خود را با آن آزمون تفسیر کنیم.
نمره هایی که بسیاری از ویژگیهای بدنی و روایی، از جمله طول قد، وزن، اضطراب و هوش را توصیف می کنند به نحوی در جمعیت توزیع یا پخش گردیده اند. بیشتر افراد نمره هایی نزدیک به میانگین یا حد وسط به دست می آورند. تعداد افرادی که نمره ی معینی را کسب می کنند هر قدر از وسط به سوی دو طرف توزیع می روند کاهش می یابند. برای مثال طول قد متوسط آمریکائیها 173 سانتیمتر و 93 سانتیمتر می رسد. این برخورد یا پدیده را در پخش یا توزیع نمره ها منحنی بهنجار (منحنی زنگوله ای شکل) نامیده اند.
پی نوشت ها :
1. individual tests
2. group tests
3. Edouard Seguin (1812-1880)
4. formboard test
5. Goddard, H. H., 1917
6. Sir Francis Galton (1822-1911)
7. South Kensington
8. James McKeen Cattell, 1890
9. Alfred Binet (1857-1911)
10. Theodor Simone
11. standardized
12. normal
13. Stanford - Binet Tests
14. Terman, Lewis, M.
15. Merrill, Maude
16. Mental Age = M. A.
17. Chronological Age = C.A.
18. Intelligence Quotient = I. Q.
19. Wechsler. David
20. percentile
21. subtests
22. performance subtests
23. picture completion
24. object assembly tests
25. vocabulary IQ
26. Wechsler Preschool and Primary Scale of Intelligence = WPPSI
27. Wechsler Intelligence Scale for Children = WISC
28. Wechsler Adult Intelligence Scale = WAIS
29. paper-pencil intelligence tests
30. the Army Alpha-Beta intelligence tests
31. Seguin Form Bord Tests
32. Bayley Scales of Infant Development
33. the Porteus Maze
34. Progressive Matrices
35. Neurometric test
36. Goleman, D. 1976
37. culture-fair tests
38. culture-reduced tests
39. Raven,J.C.
40. Powers S., Barken,J.H. & Jones, P.B., 1986
41. reliability
42. validity
43. standardization
44. criteria (pl.of criterion)
45. correlation coefficient
46. content validity
47. construct validity
48. Predictive validity
49. concurrent validity
50. frequency
51. Anastasi, A., 1988
52. frame of reference
53. norms
پارسا، محمد؛ (1382)، بنیادهای روان شناسی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم