گرایش های شهید ثانی به تصوف و عرفان اسلامی (2)

ادبیات شهید، در مباحثی که به مسائل عرفانی توجه می کند، به ادبیات عرفانی تبدیل می شود. اگر به کتب فقهی متعددی که این عالم دینی با قلمی فقهی و نگاهی فقهی نگاشته است، نظری کنیم، به سختی می توان ادبیات و قلم ایشا نرا در باب
دوشنبه، 8 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گرایش های شهید ثانی به تصوف و عرفان اسلامی (2)
گرایش های شهید ثانی به تصوف و عرفان اسلامی(2)

نویسندگان: حامد قبادی(آل یمین)/ دانشجوی دکتری تصوف و عرفان دانشگاه ادیان و مذاهب،
دکتر قاسم جوادی/ استادیار جامعه المصطفی



 

مفاهیم عرفانی از منظر شهید

ادبیات شهید، در مباحثی که به مسائل عرفانی توجه می کند، به ادبیات عرفانی تبدیل می شود. اگر به کتب فقهی متعددی که این عالم دینی با قلمی فقهی و نگاهی فقهی نگاشته است، نظری کنیم، به سختی می توان ادبیات و قلم ایشا نرا در باب مسائل عرفانی باور کرد. ایشان بسان یک عارف در این مسائل وارد شده و حتی قلم و شیوه نگارش ایشان نیز به طور محسوسی تغییر می یابد. این خطبه آغازین کتاب اسرارالصلاه ایشان است که مملو از اصطلاحات عرفانی است که ادبیات آن کاملاً با ادبیات عارفان برابری می کند:
«الحمدلله مطلع من اختار من عباده الابرار علی حقائق الاسرار و مودع قلوب اصفیائه من لطائف المعارف ما تحار فیه البصائر و الابصار و جاعل القلوب سببا للنجاه و موضعا للمناجاه و المبارّ و ذریعه الی ارتفاع الدّرجات و تفاوت مراتب العبادات فی قبول طوالع الانوار من مطلع المسارّ فتح بمفاتیح الغیوب اقفال القلوب عمن شاء و اختار و رفع حجب السرائر و جلی ابصار البصائر ففهمت الاشارات و رفعت الاستار فدهشت فی مبادی إشراق نوره الاقداح و الانظار»(شهید ثانی، [بی تا]، ب، ص 101).
اصطلاحاتی که شهید به کار می برد، معمولاً موردتوجه عرفا است و برای هرکدام در کتب مربوط به شرح اصطلاحات عرفانی توضیحاتی داده شده است و عموم مردم توانایی فهم آن را ندارند؛ اصطلاحاتی همچون «طوالع الانوار»، «حقائق الاسرار»، «حجب السرائر»و... که حکایت از اطلاع و عنایت وی به اصطلاحات عرفانی دارد.
شهید از اصطلاح«وقت» که از اصطلاحات عرفا است استفاده و به آن استشهاد کرده است. ایشان در توضیح بیشتر این اصطلاح به کلام ابن فارض و ابیاتی از او نیز اشاره می کند(همان، 1409ق، ص 232).
لابد فی کل وقت من موانع و عوائق و قواطع فقاطع ما امکنک منها قبل ان یقطعک کلها کما ورد فی الخبر الوقت سیف فإن قطعته و إلا قطعک(همان، ص 231). اکنون برخی از مفاهیم عرفانی را که شهید در آثار خود به آنها پرداخته است، بررسی می کنیم:

1.کشف

شهید ثانی«کشف»را یکی از راه های معرفت الله و معرفت حاصل از آن را معتبر می داند؛ همانند سایر معرفت هایی که از طرق معمول به دست می آیند؛ چرا که آنچه در ایمان شرعی معتبر است جزم و اذعان است که راه های مختلفی برای آن است؛ مانند الهام، کشف، تعلم و استدلال و .... و معیار، حاصل شدن جزم است از هر طریقی که باشد و راه های به سمت خدا بعدد خلائق است.
و الحاصل انّ المعتبر فی الایمان الشرعی هو الجزم و الاذعان، و له اسباب مختلفه من الالهام و الکشف و التعلّم و الاستدلال... و الضابط هو حصول الجزم بای طریق اتّفق، و الطرق الی الله الخالق بعدد انفاس الخلائق(شهیدثانی، 1421ق، ج2، ص 757).
وی معتقد است خداوند به واسطه ی کشف، اشیا را به انسان نشان می دهد. وی کشف را نوعی هدایت از طرف حق می داند که انسان ها می توانند این نوع هدایت را از خداوند درخواست کنند. البته این نوع هدایت از بالاترین درجات آن است و به اولیا و انبیا اختصاص دارد. وی همسو با عرفان، وحی را نیز یکی از انواع کشف می داند:
«رابعها: ان یکشف عن قلوبهم السرائر و یریهم الاشیاء بالوحی الالهی کما هی، او بالالهام و المنامات الصادقه، و هذا القسم یختصّ بنیله الانبیاء و الاولیاء»(همان، 1420ق، ج1، ص 185).
«جلال»از اوصاف خداوند متعال است که در قلوب، هیبت و حالت تعظیم ایجاد می کند. در این صفت، اسم جلیل ظاهر می شود و حکم آن از عجیب ترین احکام است (ابن عربی، [بی تا]، ج2، ص 254).
شهید حال کسی را که برایش کشف جلال صورت گرفته چنین شرح می دهد: در حالت کشف جلال، بیهوش می شود و حالت غش به کاشف دست می دهد به طوری که نمی فهمد چه بر او می گذرد(شهید ثانی، [بی تا]، الف، ص 87).

2.منازل و مقامات

شهید ثانی همانند عرفا برای انسان سیری قایل است که وی با سلوک در مسیر الی الله می تواند به مقام و موقعیت بالایی همچون جایگاه واصلان برسد. اعتقاد به منازل و مقامات طولی و پی در پی از مختصات عارفان است و دیگران با چنین شیوه ای در زمینه ی تحلیل منازل و مقامات و تبیین درجات آن وارد نشده اند.
شهید با دقت خاص خود ـ همانند عارفان ـ قائل به تقدیم و تأخیر بین منازل و مقامات بوده، به آنها حالت طولی می دهد. بر این اساس، ایشان مقام رضا را بعد از صبر و مقام توکل را بعد از تهذیب و تطهیر نفس می داند( همان، 1421ق، ص 159/ نیز ر.ک به: انصاری، 1417ق، ابواب صبر، رضا، توکل و تهذیب). همان گونه که در شرح کتب ایشان گذشت، توجه به منازل و مقاماتی همچون صبر، رضا، محبت، اخلاص، توکل، فرار و فنا و... در آثار ایشان مشهود است. بحث صبر و رضا نمود بیشتری در آثار شهید دارد. کتاب مسکن الفؤاد عند فقد الاحبه شرح و بسط این دو مقام است.
1 ـ2. صبر:شهید در باب صبر به شرح و تبیین کلام خواجه عبدالله انصاری پرداخته و ضمن نقل عین عبارت ایشان می گوید؛ به همین جهت، اهل حقیقت گفته اند: صبر برای عامه سالکان و مبتدیان از مشکل ترین منازل و از وحشتناک ترین آنها در طریق محبت و زشت ترین منازل در راه توحید است.
و من هنا قال" اهل الحقیقه": الصبر من اصعب المنازل علی العامه، و اوحشها فی طریق المحبه، و انکرها فی طریق التوحید(همان، [بی تا]، الف، ص 85).
این کلام عین بیان جناب خواجه عبدالله در منازل السائرین است. شهید بعد از آوردن عین عبارت، به شرح آن می پردازد.
علاوه بر این، شهید ثانی همسو با عرفا برای صبر درجات و مقامات قایل است که برای رسیدن به مقام بالاتر باید مقام قبلی را پشت سر گذاشت. سالکِ این طریق بعد از طی مقام عوام و گذر از مقام زهاد و اهل تقوا، در آخر به مقام عارفان خواهد رسید. ایشان بعد از تعریف صبر، آن را به سه گونه تقسیم می کند:
مرتبه ی اول، صبر عوام که عبارت از خویشتن داری و اظهارنمودن ثبات و پایداری ظاهری است: مرتبه ی دوم، صبر زاهدان و عابدان و اهل تقوا و صاحبان حکمت است که به امید ثواب آخرت صبر می کنند.
مرتبه ی سوم، صبر عارفان است که نه به دلیل نایل شدن به ثواب آخرت مشکلات را تحمل می کنند و نه از سختی ها ناراحت می شوند، بلکه از مصیبت ها و مشکلات لذت می برند و بلاها را نوعی موهبت خاص الهی قلمداد می کنند و آن را دلیل بر عنایت و توجه خاص خدا می دانند(شهید ثانی، [بی تا]، الف، ص 45).
2 ـ2. رضا:«رضا»در اصطلاح عرفا، سُرور دل است به گذشتن قضا به آنچه پیش می آید و نزد اهل سلوک، لذت بردن در بلاست(گوهرین، 1376، ج6، ص 53).
شهید در تعریف رضا، از کلام امام صادق علیه السلام بهره می برد و از تعاریف فراوان در این زمینه، تعریف به «سرور دل»را می پسندد که حاکی از همدلی ایشان با تعریف اصطلاحی اهل سلوک از رضاست. ایشان انسان راضی را فانی از همه اختیارات خود می داند.(1)(شهید ثانی، [بی تا]، الف، ص 87).
وی رضا را از مقامات سلوک دانسته، آن را از مهم ترین و بالاترین منازل برمی شمارد. او همانند عرفا، آن را ترک اختیار تعریف می نماید که در این مقام، سالک هیچ تغییری را طلب نمی کند و هیچ تقدیم و تأخیری را نخواهد؛ چرا که این مقام، مقام ترک اختیار است، ولی طلب، همراه با اراده و اختیار است(تلمسانی، 1371، ج1، ص 226).
و صاحب هذه المرتبه مع رضی الله تعالی عنه ـ الذی هو اکمل السعادات، و اجل الکمالات ـ لا یزال مستریحاً؛ لانه لم یوجد منه ارید و لا ارید، کلاهما عنده واحد، و رضوان الله اکبر، إن ذلک لمن عزم الامور(شهید ثانی، [بی تا]، الف، ص 23).
ایشان در این باب بعد از آوردن آیه ای از قرآن مربوط به این باب، همانند شیوه ی خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین، برای سالک این راه، که بعد از عبور از هر منزل و مرتبه می تواند به مرتبه ی بعد واردشود، سه مرتبه قرار داده است و رضای مرتبه اول را رضای متقین و رضای مرحله دوم را رضای مقربین دانسته و برای مرحله سوم نامی مشخص نکرده است، اما شاید بتوان با توجه به کلماتش وی، آن را رضای محبین دانست. در این مراتب نیز وصول به مرتبه بالاتر با پشت سر گذاشتن مرتبه ی قبلی امکان پذیر است(همان، ص 89/انصاری، 1417ق، ص 71).
3 ـ2. فنا: فنا از مقاماتی است که در کتبی همچون منازل السائرین در قسم نهایات آمده و به سه درجه تقسیم شده است. خواجه عبدالله انصاری در تعریف فنا آن را اضمحلال و فنای جهت بشری سالک در وجود حقانی خداوند سبحان می داند. به نظر قشیری فنا دارای درجاتی است؛ اول، فانی شدن از نفس و صفات خویش به بقای حق و صفات او و سپس فانی شدن از شهوت به هلاک شدن در وجود حق(قشیری، 1374، ص 139).
این اصطلاح و مقام عرفانی موجب بسیاری از مجادله ها میان عرفا و غیر آنان شده است. به نظر می رسد این بحث ها به دلیل عدم فهم درست این اصطلاح و تلقی ظاهری و اولی آن از سوی غیر عارفان است.
شهید، همسو با عارفان مسلمان، توحید حقیقی را مقتضی فنا و نیز ادعای صبر را مساوی ادعای ثبات و وجود می داند. وی این ادعا را از رعونات نفس می شمرد که برخلاف توحید حقیقی است؛ چرا که اثبات نفس در طریق توحید از زشت ترین منکرات است.
ایشان با آنکه رضا را دارای جایگاه بالایی می داند، این مقام را به تبع خواجه عبدالله انصاری از مراحل اولیه سلوک برمی شمرد و این گونه استدلال می کند که رضا فنای اراده سالک در اراده الهی است و مرتبه فنای صفت، قبل از فنای ذات است.
بل الرضا مع عظم قدره و علوّ امره عند اهل التحقیق فی التوحید من اوائل مسالکه، لانّ سلوکهم فی الفناء فی التوحید بذواتهم، و الرضا هو فناء الاراده فی اراده الحق تعالی، و الوقوف الصادق مع مراد الله تعالی، و فناء الصفه قبل فناء الذات(شهید ثانی، [بی تا]، الف، ص 85).
اعتقاد شهید به فنای ذات و اذعان به آن با توجه به اختلافات موجود در این زمینه ـ که حتی باعث تکفیر اهل عرفان از جانب فقها شده است ـ بسیار حایز اهمیت است.

3.شریعت، طریقت، حقیقت

برای دین، قرار دادن سه ساحت شریعت، طریقت و حقیقت از مختصات عارفان است. شهید در این امر همسو با عرفا شده و به مباحث شریعت، طریقت و حقیقت، با تأکید بر بالاتر بودن طریقت و حقیقت پرداخته است.
ایشان در جای جای کتبی که به اسرار و باطن عبادات پرداخته اند، به ظرایف این بواطن اشاره کرده، جزئیات عمل باطن را تبیین می نماید. وی ورای احکام ظاهری، به باطن این احکام نیز توجه کرده است و علاوه بر عبادت اهل شریعت، به عبادت اهل طریقت نیز اشاره می کند؛ همان طور که در شرح الفیه و نفلیه شهید اول، به تبیین واجبات و مستحبات می پردازد. وی در کتاب اسرار الصلاه خویش، همان گونه که عرفا خود را در این امر متکفل تبیین باطن شریعت می دانند، عبادت اهل طریقت و حقیقت را تبیین می نماید(همان، ‍[بی تا]، ب، رساله تنبیهات العلیه علی وظائف الصلاه القلبیه).
1 ـ3.علوم حقیقی: توجه شهید به علوم حقیقی و بالاتر دانستن آن از دیگر علوم قابل توجه است. ایشان دست یافتن به علوم واقعی را بعد از عبور از مسیر علوم رسمی و ظاهری که در اصطلاح عرفا به آن«شریعت»گفته می شود، می داند. البته بعد از شریعت، عبور از مسیر پرپیچ و خم طریقت که مشتمل بر تهذیب نفس و تطهیر باطن است، به نظر شهید ضروری است. شهید پس از ذکر علوم مختلفی همچون تجوید، ادبیات عرب، منطق، کلام، اصول فقه، درایه، حدیث، فقه و تفسیر به سراغ علومی همچون حکمت و ریاضی می رود و سپس به حکمت عملی که مشتمل بر تهذیب اخلاق است، می پردازد. بعد از انتهای این علوم، انتقال به علوم حقیقی و فنون حقیقی را سفارش می کند. وی علوم حقیقی را مغز و لب و نتیجه همه علوم می داند و رسیدن به درجات مقربان و مقام واصلان را به وسیله ی این علوم امکان پذیر می داند.
ثم ینتقل بعده الی العلوم الحقیقیه و الفنون الحقیه فإنها لباب هذه العلوم و نتیجه کل معلوم و بها یصل الی درجه المقربین و یحصل علی مقاعد الواصلین اوصلنا الله و ایاکم الی ذلک الجناب إنه کریم وهاب(همان، 1409ق، ص 381).
وی همچنین«اهلیت»را شرک درک این علوم و«قابلیت»را لازمه ی ورود به این مباحث می داند؛ اما کسانی که از درک این حقایق و مقامات قاصرند و به علت موانع، از رسیدن به چنین هدفی محروم هستند، ناگزیر باید برحسب امکانات و استطاعت فکری و ذهنی خویش به قسمتی از آن بسنده نموده، گام به گام مراحل وصول به این هدف و مقصد را طی کنند(همان، ص 389).
2 ـ3. عالمان حقیقی: شهید علم را فقط آگاهی از احکام ظاهری شرع(اوامر و نواهی الهی)نمی داند؛ بلکه علم به خود حضرت حق را نیز علمی به مرتب برتر از علم ظاهری می داند؛ چرا که عالم به این علوم، آنچه را عالمان علم ظاهر می دانند، می بیند؛ همان طور که ابوسعید ابوالخیر پس از دیدارش با بوعلی گفت: آنچه را ما می بینیم، او می داند و بوعلی نیز گفت: آنچه را او می بیند، ما می دانیم.
به اعتقاد شهید، اگر معرفت الهی بر عبدی مستولی شود و به اصطلاح«عالم بالله»شود، به شهود نور الهی مشغول می گردد؛ اما این استغراق در مشاهده نور جلال، او را از احکام باز نمی دارد؛ بلکه احکام موردنیاز را از دست نمی دهد و از حدود شریعت خارج نمی گردد. ایشان علم به شریعت را بدون توجه به طریقت و حقیقت برنمی تابد و چنین عالمی را که عنوان«عالم بامرالله غیر عالم بالله»دارد، گرفتار ظواهر می داند که از اسرار جلال حضرت حق چیزی نمی داند. ایشان بهترین این حالات را علم به هر دوی شریعت و حقیقت می داند و عالم به این دو که«عالم بالله و بامرالله»است بر صراط مرسلین و صدیقین گام نهاده است(همان، 1409، ص 125).
به اعتقاد شهید، علمِ مهم همان معرفت به طریقت است. علم سلوک در نظر شهید به دلیل اصلی بودن متعلق آن، بسی بالاتر از علم به احکامی است که متعلق آن وسیله ای برای سلوک الی الله باشد(همان، ص 159).
شهید به عالمان احکام توصیه می کند به عالمان واقعی که آگاه به تهذیب نفس و تصفیه باطن و عامل به علم خویش هستند، مراجعه کنند و همان گونه که عمل به احکام ظاهری را لازم می داند، عمل به خود احکام مربوط به باطن را مهم تر می شمرد:« لا بد من الرجوع فیها الی علماء الحقیقه العاملین»(همان، ص 155).
3 ـ3. فهم باطنی از شریعت:شهید فهم باطنی از شریعت را مقصد اصلی شریعت می داند و سالکان را به آن توجه می دهد؛ فهم باطنی از اعمالی که در نظر علمای ظاهر، تکیه بر توجه به امتثال امر و در امان ماندن از آتش جهنم و رسیدن به نعمت های بهشتی در آن بارز است. وی در این راه، عبادات را دارای هدف و مقصدی والاتر می داند و حتی در عباداتی همچون حج که به ظاهر هدفی در آن به جز امتثال و اطاعت نیست، به ذکر معنای باطنی آن اقدام می کند و اعمال ظاهری در این گونه عبادات را محرکی برای بواطن می داند و حرکت باطنی را مقصود عباداتی همچون نماز و حج:« انما هذه الظواهر محرّکات للبواطن و وسائل الیها و معارج یترقی منها الیها»(همان، ص 121).
به نظر وی، عبادت«اهل اشاره»با عبادت عوام تفاوت زیادی دارد؛ چرا که عبادت اهل اشاره با قلب است و به تبع آن، اعضا شروع به حرکت می کنند؛ اما عبادت«اهل عبارت»عبادتی است ظاهری که قالب از قلب جلوتر می باشد.
و من هنا قال اهلُ الحقیقه: طوافُ اهل العباره بالقالب، و طواف اهل الاشاره بالقلب (همان، 1421ق، ج1، ص 398).

عرفان در احوال شهید

1.کرامات

عرفان شهید فقط در اندیشه ها و آثار وی خلاصه نمی شود؛ بلکه در احوال ایشان نیز حالاتی که برای عرفا ذکر می شود، متبلور است. شهید ثانی صاحب کرامات متعددی بوده است. شرح حال نویسان به بعضی از این کرامات اشاره کرده اند. باز کردن قفل بسته با گذاشتن دست بر روی آن، رسیدن در زمان بسیار کوتاه به قافله ای که از آن جا مانده بود(کاظمی الدزفولی، [بی تا]، ص 15)و نوشتن حدود سی سطر با یک بار فرو بردن قلم در دوات و غیر آن، از جمله این کرامات اند(تنکابنی، [بی تا]، ص 308 به بعد).

2.مکاشفات

شهید مکان شهادت خود را می دانست. به گفته ی شاگرد، همسفر و ملازمش حسین بن عبدالصمد، این مطلب از طریق مکاشفه نفسانی برای او آشکار شده بود. او حتی از اینکه در آینده ملقب به «شهید ثانی»خواهد شد نیز آگاه بوده است(همان). البته خود وی این گونه مکاشفات را با نام مکاشفه ذکر نمی کند و از اصطلاحاتی همچون«نمت یسیرا فرایت»در این زمینه بهره می گیرد. این تعبیر در ادبیات شهید غیر از رؤیا است؛ چرا که وی رؤیاهای صادقه ای هم داشته که خود به رؤیا بودن آنها تصریح می کند و تعابیر وی در آنها با این گونه موارد متفاوت است. ایشان در این گونه موارد از واژه ی «رأیت»استفاده می کند؛ برخلاف رؤیاهای خود که در آن می گوید: واقعه را «در خواب دیدم»(همان).

3.اشارات ربانی

ایشان در بعضی موارد، اقدامات عجیبی انجام می داد؛ مثلاً به یکباره تصمیم می گرفت به روم سفر کند، آنهم بدون داشتن جواز سفر. وی این گونه موارد را اشارات ربانی و اوامر الهی و از اسرار حقائق می داند و خود را مأمور از جانب حضرت حق و تسلیم اوامر وی محسوب می کند(2)(شیخ علی، 1398ق، ج2، ص 170).

نتیجه

با توجه به مباحث آغازین که مؤلفه های جوهری و اصلی عرفا بیان شد ـ که در بعد عرفان عملی، توجه به سلوک تدریجی و نوعی پویایی در رسیدن به کمال بود ـ می توان با دقت در آثار شهید، این مؤلفه اصلی را در وی یافت. در مقامات صبر و رضا، وی از نگاه صرف اخلاقی فراتر رفته و با عمق بخشیدن به مباحث و ایجاد پویایی در این گونه مقامات و قایل شدن به مراتب طولی برای آن، با عرفا همسو گشته و نگاهی عرفانی که حکایت از قوی بودن این بعد در وی دارد، به مسئله داشته است.
از مؤلفه های جوهری و اصلی عرفان، معرفت شهودی به واقعیت باطنی و وحدانی هستی است. واقع نما بودن کشف، از مختصات عارفان به شمار می رود. اعتقاد آنان به این مقوله که باعث به وجود آمدن مخالفت های زیادی با آنان شده، قابل انکار نیست. عنایت شهید به واقع نمایی کشف و همچنین ذکر بعضی از انواع آنها و نیز امکان رسیدن به مقام شهود حضرت حق ـ علاوه بر شهود فنا و اضمحلال در حضرتش ـ همسویی وی با عارفان را نشان می دهد؛ چرا که اعتقاد به فنا و امکان شهود از مؤلفه های جوهری عرفان به شمار می رود و عارفان در این ساحت متفردند.با همه ی این اوصاف که اندیشه های شهید ثانی را در حوزه علم عرفان عملی و نظری نشان می دهد و همچنین در حوزه ی عمل عرفانی سلوک وی مورد بازکاوی قرار گرفت، جای دادن ایشان در زمره عرفای حقیقی که به عمق دین دست یافته و رهنمون شده اند، ناصواب نخواهد بود و اگر این ادعا موردتردید قرار گیرد، گرایش های قوی عرفانی در ایشان انکارناپذیر است.
منابع :
قرآن کریم.
1.ابن عربی، محی الدین؛ الفتوحات المکیه(4جلدی)؛ بیروت: دار صادر، [بی تا].
2.ابن فارض؛ دیوان ابن فارض؛ بیروت:دارالکتب العلمیه، 1410ق.
3.ابن سینا، حسین بن عبدالله؛ الاشارات و التنبیهات؛ تحقیق مجتبی زارعی، قم: بوستان کتاب، 1381ش.
4.احمدپور، محمدتقی اسلامی و...؛ شناخت اخلاق اسلامی؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385ش.
5.امام صادق علیه السلام(منسوب به ایشان)؛ مصباح الشریعه؛ بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1400ق.
6.امین عاملی، سیدمحسن؛ اعیان الشیعه؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
7.آملی، سیدحیدر؛ اسرار الشریعه و اطوار الطریقه و انوار الحقیقه؛ تصحیح محمد خواجوی؛[ بی جا]؛ انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، [بی تا].
8.انصاری، خواجه عبدالله؛ منازل السائرین، تهران: دارالعلم، 1417ق.
9.بهبهانی، آقامحمدعلی؛ خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه؛ قم:انصاریان، 1412ق.
10.تنکابنی، میرزا محمد بن سلیمان؛ قصص العلماء؛ تهران: مکتبه العلمیه الاسلامیه، [بی تا].
11.تلمسانی، عفیف الدین سلیمان؛ شرح منازل السائرین، قم: بیدار، 1371ش.
12.جعفریان، رسول؛ صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست؛ قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379ش.
13.___؛ کاوش های تازه در باب روزگار صفوی؛ قم: ادیان، 1384ش.
14.حجتی، محمدباقر؛ آداب المتعلمین، چ12، [بی جا]، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364ش.
15.خوانساری، محمدباقر؛ روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات؛ قم: مکتبه ی اسماعیلیان، 1391ق.
16.زرین کوب، عبدالحسین؛ جست و جو در تاریخ تصوف ایران، چ8، تهران: امیرکبیر، 1384ش.
17.راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ قرآن؛ چ5، [بی جا]؛ ذوی القربی، 1384ش.
18.سهروردی، شهاب الدین؛ عوارف المعارف؛ ترجمه ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی؛ به اهتمام قاسم انصاری؛ تهران: علمی و فرهنگی، 1364.
19.شهیدثنی، زین الدین بن علی بن احمد عاملی؛ مسکن الفؤاد؛ قم: کتابخانه بصیرتی، [ بی تا].
20.___؛ منیه المرید؛ تحقیق رضا مختاری؛ قم:دفتر تبلیغات اسلامی، 1409ق.
21.___؛ رسائل الشهید؛(ط.القدیمه)، قم: کتابفروشی بصیرتی، [بی تا].
22.___؛ رسائل الشهید الثانی؛ محقق/ مصحح: رضا مختاری و حسین شفیعی؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1421ق.
23.___؛ تمهید القواعد الاصولیه و العربیه؛ محقق/مصحح: عباس تبریزیان، سیدجواد حسینی، عبدالحکیم ضیاء، محمدرضا ذاکریا؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1416ق.
24.____؛ تنبیهات العلیه علی وظائف الصلاه القلبیه(اسرارالصلاه)؛ تحقیق صفاء الدین بصری؛ مشهد: مجمع البحوث الاسلامیه، 1413ق.
25.___؛ الفوائد الملیه لشرح الرساله النفلیه؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1420ق.
26.شیخ علی، بن حسن بن شهید ثانی؛ الدرالمنثور من المأثور و غیرالمأثور؛ تحقیق سید احمد حسینی؛ قم: مهر، 1398.
27.شیرازی، محمد معصوم؛ طرائق الحقائق؛ تصحیح محمدجعفر محجوب؛ چ2، تهران: کتابخانه سنایی، [بی تا].
28.عاملی، شیخ حر؛ الاثناعشریه؛ قم: دارالکتب العلمیه، 1400ق.
29.غزالی، ابوحامد؛ إحیاء علوم الدین؛ بیروت: دارالکتاب العربی، [بی تا].
30.فخرالدین رازی ابوعبدالله محمد بن عمر؛ مفاتیح الغیب، چ3، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
31.فیاض لاهیجی، ملاعبدالرزاق؛ گوهرمراد؛ تصحیح و تحقیق زین العابدین قربانی؛ تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372.
32.قشیری، ابوالقاسم عبدالکریم هوازن؛ الرساله القشیریه؛ [بی جا]، بیدار: 1374ش.
33.کاظمی الدزفولی التستری، اسدالله؛ مقابس الانوار؛ [بی جا]؛ طبع الحجری، [ بی تا].
34.کنگره شهیدین؛ شناخت نامه شهیدین؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388ش.
35.کنگره شهیدین؛ مجموعه مقالات کنگره؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388ش.
36.گوهرین،‌سیدصادق؛ شرح اصطلاحات تصوف؛ چ2، تهران: زوار، 1376ش.
37.مجلسی، ملامحمدتقی؛ رساله تشویق السالکین و رساله اجوبه؛[ بی جا]؛ نور فاطمه، 1362.
38.محدث نوری؛ خاتمه مستدرک الوسائل؛ قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، [بی تا].
39.مطهری، مرتضی؛ عرفان(کلیات علوم اسلامی)، مجموعه آثار شهید مطهری، چ 3، تهران: صدرا، 1385ش.
40.موحدیان عطار، علی؛ مفهوم عرفان؛ قم: دانشگاه ادیان و مذاهب، 1388ش.

پی نوشت ها :

1.«قال الصادقعلیه السلام صفه الرضا ان یرضی المحبوب و المکروه و الرّضا شعاع نور المعرفه و الرّاضی فان عن جمیع اختیاره و الراضی حقیقه هو المرضی عنه و الرضا اسم یجتمع فیه معانی انواع العبودیه و تفسیر الرضا سرور القلب.
2.ثم برزت الی الاوامر الالهیه و الاشارات الربانیه بالسفر الی جهه الروم و الجتماع بمن فیها من اهل الفضائل و العلوم، و التعلق بسلطان الوقت و الزمان السلطان سلیمان بن عثمان، و کان ذلک علی خلاف مقتضی الطبع و مساق الفهم. لکنّ ما قُدّر لا تصل الیها لفکره الکلیله و المعرفه القلیله من اسرار الحقائق و احوال العواقب، و الکیس الماهر هو المستسلم فی قبضه العالم الخبیر القاهر، الممتثل لاوامره الشریفه، المنتقاد الی طاعته المنیفه. کیف لا؟ و انما یأمر بمصلحه تعود علی المأمور مع اطلاعه علی دقائق عواقب الامور، و هو الجواد المطلق و الرحیم المحقق، و الحمدلله علی إنعامه و إحسانه و امتنانه. و الحمدلله الذی لا ینسی من ذکره، و لا یهمل من غفل عنه، و لا یؤاخذ من صدف عن طاعته، بل یقوده الی مصلحته و یوصله الی بُغْیته.

منبع مقاله :
فصلنامه علمی پژوهشی شیعه شناسی، شماره 35



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط