سلام اللهِ ما کرّ اللّیالی *** وَجاوَبْتِ المثانی و المثالی
علی وادی الاَراک و مَن علیها *** و دارٍ باللّوی فوق الرّمال
دعاگوی غریبان جهانم *** و اَدعُو بالتّواتُر و التّوالی
به هر منزل که رو آرد خدا را *** نگه دارش به لطف لا یزالی
منال ای دل که در زنجیر زلفش *** همه جمعیت است آشفته حالی
ز خطّت صد جمال دیگر افزود *** که عمرت باد صد سال جلالی
تو می باید که باشی ورنه سهل است *** زیان مایه ی جاهی و مالی
بر آن نقّاش قدرت آفرین باد *** که گرد مه کشد خطّ هلالی
فَحُبُّکَ راحتی فی کُلّ حینٍ *** و ذِکرُکَ مُونسی فی کُلِّ حالِ
سُویدای دل من تا قیامت *** مباد از شوق و سودای تو خالی
کجا یابم وصال چون تو شاهی *** منِ بد نام رند لا ابالی
خدا داند که حافظ را غرض چیست *** وَ عِلْم اللهِ حَسبیّ مِنْ سُؤالِی
تفسیر عرفانی
1-2. تا هنگامی که شب می گذرد و تارهای ساز با شب در گفتگوست، سلام خدا بر وادی اراک باد و بر کسی که ساکن آن وادی است و بر خانه ای که در رودباری آن سوی ریگزاران است؛ یعنی خانه ی معشوق.
3. من دعاگوی عاشقان هجران کشیده ام و مکرر و پیوسته به آنها دعا می کنم.
4. ای خدا! با لطف همیشگی خود، عاشقان کوی معشوق را در پناه خود نگه دار.
5. ای دل! از این که گرفتار عشق او شده ای، ناله نکن؛ زیرا گرفتار دام زلف معشوق بودن، پریشانی نیست، آسودگی خاطر است.
6. ای معشوق! سایه ی موی بناگوش، تو را زیباتر کرده است! الهی! صد سال خورشیدی زنده بمانی.
7. ای یار! تو باید برای من باشی و بمانی؛ جاه و جلال اگر از دست رفت، خیلی مهم نیست.
8. باید بر آن نقاش آفرینش، آفرین گفت که برای تو صورتی مانند ماه کشیده که دور آن خط سیاهی است.
9. عشق تو در هر لحظه برای من موجب آسایش است و یاد تو در همه حال، همدم من است.
10. ای معشوق! عشق و اشتیاق من به تو، تا قیامت از دل من خالی نیست.
11. من رند و بی مبالات چگونه می توانم به وصال آن معشوق والامقام برسم؟
12. خدا می داند که آرزوی حافظ چیست؟ آگاهی خدا از دل من، مرا از خواستن و به زبان آوردن بی نیاز می کند.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول