نوش کن جام شراب یک منی *** تا بدان بیخ غم از دل برکنی
دل گشاده دار چون جام شراب *** سر گرفته چند چون خُمِّ دنی
چون ز جام بیخودی رطلی کشی *** کم زنی از خویشتن لاف منی
سنگ سان شو در قدم، نی همچو آب *** جمله رنگ آمیزی و تر دامنی
دل به می دربند تا مردانه وار *** گردن سالوس و تقوی بشکنی
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر *** خویشتن در پای معشوق افکنی
تفسیر عرفانی
1. جام بزرگ شراب را بنوش تا به وسیله آن ریشه غم را بکنی که بهترین داروی عاشقان غمدیده باده نوشی است. عاشقان به وسیله شراب نوشیدن از غم های هجران و فراق رها می شوند.
2. مانند جام شراب، گشاده دل و شاد باش؛ تا کی می خواهی مانند خم شراب پوشیده و غمگین باشی؟ غمگین نباش و هر چه در دل داری بگو. ای عاشق! دردها و مشکلات خود را بیان کن.
3. وقتی از جام مستی و بی خودی پیاله ای بنوشی، کمتر ادعای منیّت و خودپرستی خواهی کرد. عاشق حقیقی، هیچ گاه از خود سخن نمی گوید و هیچ وقت ادعایی ندارد.
4. در استواری و پایداری مانند سنگ باش نه مانند آب که سراسر رنگ آمیزی است و به هر چیزی آلوده و تر دامن می شود. عاشق باید در راه عشق، سخت کوش و صبور مانند سنگ باشد.
5. دلبسته ی شراب شو تا مردانه گردن فریب و تقوای ریایی را بشکنی. رندان باده نوش هرگز کسی را فریب نمی دهند و راست گفتار و درستکارند.
6. برخیز و حافظ وار کوشش و جهدی کن تا شاید بتوانی خود را در زیر پای معشوق بیندازی و به وصالش نایل شوی. ای عاشق! تا خود را فدای معشوق نکنی، به وصالش نمی رسی.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول