آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت *** آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار *** طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر *** وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
ساقیان جام می ام ده که نگارنده ی غیب *** نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد
آن که پر نقش زد این دایره ی مینایی *** کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت *** یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
تفسیر عرفانی
1. ای دل! دیدی که غم عشق، این بار هم با من چه کرد؟ دیدی که معشوق دلربا رفت و با یار باوفای خود چه رفتاری کرد؟
2. فریاد از آن چشم افسونگر که چه غوغا و بلوایی برپا کرد و چگونه هوش از سر مردم هوشیار که عاشق شده بودند، ربود و آنها را مست نمود؟! چشم معشوق، دلربا و فریبنده و گرفتار کننده است.
3. اشک من از بی مهری دلبر خونین گشت و سرنوشت نامهربانم را ببین که چه بلایی بر سرم آورد.
4. در سحر برق چهره ی زیبای لیلی جلوه گر شد و ببین که با خرمن وجود مجنون پریشان حال چه کرد؟ آری، وجودش را آتش زد و او را خانه خراب کرد. وجود معشوق، آتشی برجان عاشق می زند.
5. ای ساقی! جام شرابم را پر کن تا بنوشم و تسلّی خاطر یابم، زیرا آشکار نیست که نگارنده ی عالم غیب بر پرده ی خلقت چه نقشی زده و چه صورت ها نگاشته است؟
6. هیچ کس نمی داند که آن خدایی که این آسمان آبی را پر از نقش و نگار ساخت، به هنگام به چرخش درآوردن پرگار آفرینش چه کرده است؟
7. فکر عشق، آتش غمی در دل حافظ زد و او را سوزاند و تماشا کن که معشوق حقیقی با یار وفادار چه کرد؟
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.
/ج