نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، که این همه قرآن زیستی و قرآن گرایی در حیات فردی و جمعی مردم ما باب نشده بود، تعداد حافظان قرآن اندک شمار بود، امروزه بحمدالله این تعداد از شماره افزون است و داوطلبان با استفاده از راهنماها و وسایل نوپدید ( به ویژه نوارها و نرم افزارهای خوشخوانده) با راهنمایی سازمان های قرآنی به حفظ قرآن می کوشند. در حدود سال 1376 هم هیئت دولت و هم مجلس تأیید کردند که به حافظان قرآن مدرکی معادل کارشناسی ( لیسانس) داده شود، که این امر هنوز در عمل منشأیت اثر و تحقق کامل نیافته و امید است مسئولان، مدیران و برنامه ریزان مسائل قرآنی و آموزشی و فرهنگی، هر چه زودتر جبران مافات کنند. یکی از دوستان ثقه و صاحب نظر علوم قرآنی نقل می کرد که در کشور کم جمعیت لیبی، یکصد هزار حافظ قرآن که دارای مدرک رسمی و قانونی هستند، زندگی می کند. تعداد حافظان در کشورهای عربی که سنت متصل در حفظ قرآن داشته اند، بسیار است. کشور اسلامی پاکستان هم به کثرت حافظان قرآن معروف است. امروزه فناوری جدید و پیشرفته آموزشی، و روش های علمی پیشرفته حفظ قرآن را از گذشته بسیار آسان تر کرده است.
اولین و برترین استاد حفظ قرآن هم مانند درست خوانی، و تفسیر معنایی و لفظی آن و جامع علوم قرآنی اولیه چون مکی و مدنی، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، و نظایر آنها حضرت ختمی مرتبت (ص) بوده اند. جلال الدین سیوطی در کتاب مرجع و بلکه دانشنامه قرآنی اش الاتقان در نوع یا فصل بیستم نام بسیاری از حافظان قرآن را با نقد روایات مربوط به هر گروه به میان آورده است.
از آنجا که در بسیاری از فرهنگنامه های ویژه و صنفی قدیم ( موسوم به طبقات به ویژه طبقات القراء، اثر یا طبقات الحفاظ نام و نسب و سلسله قرائت و استادان هزاران حافظ قرآن به ویژه در آثاری که تا قرن هشتم مانند اثار قرآن پژوهی و معرفی قاریان ( حافظان) از جمله غایة النهایه فی طبقات القراء، اثر شمس الدین ابوالخیر محمد جزری معروف به ابن جزری (م 833 ق)، شرح حال بعضی از حافظان هفت قرن اول آمده است و در آثار امروزین هم بسیاری از حافظان امروز معرفی شده اند، در این جا به ویژه در بخش سوم/ آخر این نوشتار که به مسائل قرآنی در فرهنگ عامه اختصاص دارد، مناسبت دارد که از یک حافظ بیسواد محض که ناگهان به طریقه ای خارق العاده و آنی حافظ کل قرآن کریم می شود، یاد کنیم.
این مرد پاکدل و راستگو، یک کشاورز ساده و تقوا پیشه ای از اهالی ساروق ( روستایی در حوالی اراک)، کربلایی کاظم ساروقی نام دارد ( حدود 1300-1378 قم) و رویداد مارواء الطبیعی حفظ ناگهانی اش در اوایل دهه 1330 شمسی ایران و جهان اسلام را تکان داده است. اگر شهادت شاهدان عینی که بسیاری از آنان از مراجع بزرگ تقلید و حتی بعضی از آنها هنوز در قید حیات هستند، نبود که او را امتحان کرده اند که جز قرآن نمی توانسته است هیچ کتاب و نوشته ای را بخواند و می گفته است که آیات قرآن را رنگی سبز می بیند، می شد این رویداد را از افسانه سازی های معجزه گرایان عامه مردم تلقی کرد، ولی مسئله به این سادگی نیست و تخطئه آن پس از ملاحظه شواهد و مدارک و صحبت و مصاحبه با شاهدان عینی و زنده یا گواهی هایی که ثقات در زمان حیات خود و آزمایش گرفتن او نوشته اند، و کسی در صحت آن گواهی ها تشکیک نکرده خود حاکی از حق ستیزی است.
خلاصه داستان را با نام بزرگانی که بر صحت این رویداد و صدق قول و نقل شادروان کربلایی کاظم ساروقی گواهی کتبی نوشته اند، اعم از زندگان و درگذشتگان با اختصار تمام نقل می کنیم:
کربلایی کاظم در حدود سال 1300 ش در روستای ساروق به دنیا آمد. مانند اغلب اهالی آن روستا بی سواد بود. او بی آنکه دانش دینی قابل توجهی از مسموعات خود از روحانی ده خود یا شهر داشته باشد، بر انجام دادن عبادات و رفتار اخلاقی مواظبت تمام داشت. به ویژه در پرداختن زکات که غالباً بیشتر از حد معین شده در شرع به فقرا می پرداخت. یک روز عصر برای زیارت به امامزاده های مجاور همدیگر به نام های شاهزاده جعفر و امامزاده عبدالله صالح می رود. روی سکویی در همان نزدیکی می نشیند. بعد از مدتی تأمل و تماشا دو جوان خوشرو پیدا می شوند و از او دعوت به زیارت از امامزاده (ها) می کنند. آنها آیات ری و ادعیه خاصی می خوانند و به کربلایی کاظم می گویند تو هم بخوان. می گوید نمی توانم « من ملا نرفته ام و سواد ندارم» [ملا = مکتب]. یکی از دو جوان اصرار می کند که آیاتی را که گویا با چراغ های نئون در اطراف صحن یا داخل حرم نوشته اند، بخواند و چون او اظهار ناتوانی می کند، جوان خوشرو، در خلوت حرم باز اصرار می کند که باید بخوانی. آنگاه دست به سینه او می گذارد و کمی فشار می دهد. محمد کاظم می گوید چه بخوانم؟ آن جوان آیه ای را می خواند و می گوید این طور بخوان. محمد کاظم ناگهان احساس می کند که می تواند آیه را تا پایان بخواند. سپس بر می گردد که از حال آن جوانان باخبر شود و از این تحول حال خود حیران و هراسان می شود، و کسی را جز خود در درون حرم نمی بیند و از غلیان روحی حالت غش به او دست می دهد و بعضی گفته اند چند ساعت تا اواخر شب یا نزدیک صبح و بعضی گفته اند تا فردا شب، به همان حال بیهوشی و بی خبر می ماند، تا رفته رفته به خود می آید و احساس خستگی شدید می کند و کم کم خاطره آمدنش و بار و بندیل و علوفه اش را به یاد می آورد و آنها را برمی دارد و به روستای خود باز می گردد. در بین راه بی خود و بی اراده چیزهایی می خواند که خودش معانی آنها را نمی داند. به کنجکاوی و پرسش های مردم که او را حیران و خسته و بهت زده می بینند، نمی تواند پاسخ دهد، و یکسرات نزد پیش نماز روستا به نام حاج آقا صابر اراکی می رود و داستان خود را می گوید. مرد روحانی می گوید شاید خواب دیده ای؟ یا خیال برت داشته است. محمد کاظم با قاطعیت می گوید خیر، بیدار بودم و با پای خودم رفتم و برگشتم و احساس می کنم همه قرآن را حفظ هستم. پیش نماز قرآن می آورد و از او می خواهد سوره های کوچک و بزرگ قرآن را بخواند و او می خواند. مردم ده دهان به دهان این واقعه را به همدیگر خبر می دهند و جمعیت نسبتاً زیادی پیرامون آنها جمع می شود. مردم از روحانی می پرسند چه اتفاقی افتاده است؟ او با زبان محلی می گوید: « کارش درست شده، و مسئله مهمی برایش پیش آمده و نظر کرده شده است.»
وقتی داستانش به شهرهای اطراف رسید برای پاسخگویی به درخواست های مردم و پرسش های روحانیان به شهرهای ملایر، تویسرکان، همدان، کرمانشاه، کنگاور، تهران، قم، مشهد، و نیز عراق به کاظمین و نجف و نیز کویت و عربستان می رود یا انقلابیونی مانند مجتبی نواب صفوی و خلیل طهماسبی او را می برند. در چندین کتابی که شاهدان عینی از شرح حال او و این واقعه نوشته اند آمده است که بعضی از مجتهدان برای اطمینان از صحت حفظ او چندین آیه مختلف را از سوره های مختلف به هم تلفیق می کردند. یا در یک صفحه از قرآن 10-15 « واو» اضافه می کردند و او همه اختلاف ها و افزایش ها را تشخیص می داده و می گفته قرآن این طور نیست یا این چیزها (واوها) زیادی است و حتماً اگر آیات قرآنی را با ادعیه می آمیخته اند، نمی توانسته است ادعیه را بخواند و می گفته است فقط کلمات سبز روشن یا روشن سبز را می تواند بخواند که همه آیات یا عبارات قرآنی بوده اند.
نوشته اند حتی او را به مصر نزد علمای الازهر هم بدره اند و آنها صحت حفظ شگفت آور او را تأیید کرده اند. در اینجا یک حلقه مفقوده وجود دارد و آن اینکه از کجا مطمئن شویم که او قبلاً بی سواد بوده و در مکتب قرائت قرآن را نشنیده است؟ به این امر هم مردم روستای ساروق گواهی داده اند و هنوز زندگانی هستند که گواهی بدهند. ثانیاً، انسان های خبره و صاحب نظر و والامقام او را آزموده اند گه جز قرآن نمی تواند هیچ چیز حتی نام خودش را بخواند. اینک پس از توضیح، کتابشناسی چندین کتاب را که در 50-60 سال اخیر درباره او نوشته شده است، به دست می دهیم.
بعضی از گواهی دهندگان به صدق و صحت معجزه آسای او را که البته محضر ( گواهی و شهادتنامه) نوشته اند، با آوردن اندکی از آن نوشته ها، فقط نام می بریم و علاقه مندان را به مظان بحث و تفصیل و تحقیق وسیع تر و عمیق تر ارجاع می دهیم. 1- آیت الله حجت کوه کمری، 2- آیت الله العظمی حاج سید محمد تقی خوانساری ( صاحب داستان معروف نماز باران که خود از کرامت های شگرف روزگار ماست و هزاران شاه و شرکت کننده داشته است که شاید یک سوم آنها هنوز زنده باشند و گواه آن واقعه تکان دهنده). ایشان در بخشی از گواهی نامه خود در حق کربلایی کاظم نوشته اند: « ... پس از امتحانات متعدد به کربلایی کاظم گفتم آیا می توانی قرآن را از آخر به اول بخوانی؟ او گفت بله و شروع کرد به خواندن سوره بقره که بزرگترین سوره قرآن است... بسیار عجیب است من شصت سال سوره قل هو الله احد را می خوانم و نمی توانم بدون تأمل آن را از آخر به اول بخوانم، ولی این مرد عامی دهاتی سوره بقره را که 286 آیه است، بدون تأمل به شماره معکوس می خواند.»، 3- آیت الله العظمی حاج میرزا مهدی شیرازی. ایشان در کربلا ساکن بود و جمعی از علما و آیت الله العظمی مرحوم میلانی نیز در منزل ایشان بودند و کربلایی کاظم را مورد آزمایش قرار دادند. هر کس آیه ای را می پرسید، کربلایی کاظم محل آن را گفته، ایه قبل و بعد آن را قرائت می کرد، 4- آیت الله علامه طباطبایی. مرحوم علامه طباطبایی او را یک معجم المفهرس و کشف الآیات متحرک می خواندند و بارها با او صحبت و مصاحبت و او را آزمون کرده بودند، 5- حجت الاسلام عبدالحسین واحدی، مرد شماره دوم فداییان اسلام. همو بود که بیس کلمه از بیست ایه شبیه به هم را جابه جا کرده بود و نزد کربلایی کاظم گذارده بود. کربلایی کاظم همه نابجایی را اصلاح کرده بود که کدام کلمه متعلق به کدام آیه یا عبارت قرآنی است و همه را درست خواند و در آخر گفت چند واو هم از جیب خودتان اضافه کرده بودید... . بعضی از بزرگان از جای برخاسته بوسه بر دست کربلایی کاظم زدند، 6- خلیل طهماسبی در شرحی پرشور او را « سند زنده اعجاز آل محمد و حافظ تمام قرآن» خوانده است. تاریخ یادداشت سی ام رمضان 1373 ق است، 7- مجتبی نواب صفوی که دیرزمانی مصاحب او بود و از همه خبرنگاران داخل و خارج ایران برای مصاحبه با او و ملاحظه صدق مدعایش دعوت می کرد و بسیاری دعوت او را اجابت کردند و گزارش نامه های غریبی تهیه کردند، 8- آیت الله مکارم شیرازی، ایشان در نوشته ای در جواب آقای اسماعیل کریمی مرقوم داشته اند: « بسم الله الرحمن الرحیم. اولین بار که مرحوم کربلایی کاظم را در حومه ملایر دیدم، قیافه ساده او چنان بود که انسان فکر می کرد سوره حمد نماز خودش را نیز درست بلد نیست، اما وقتی گفتند این مرد روستایی درس نخوانده، طی یک حادثه عجیب و آمیخته با موهبت الهی، حافظ کل قرآن شده است، فهمیدم پشت این چهره دریایی از خلوص وجود دارد و برای امتحان او را آزمایش کردم. کاملاً بر آیات قرآن مسلط بود. بعدها آوازه او بالا گرفت و به قم آمد و مورد استقبال فضلای حوزه علمیه و مراجع بزرگ قرار گرفت و با امتحانات پی در پی ثابت شد این مسئله امر عادی نیست. همه جا به اعجاب از او یاد می شد و مورد اکرام و احترام بود؛ تسلط او به پیدا کردن آیات از نسخ مختلف قرآن عجیب تر از حافظه او بود. و هر گاه قرآنی به دست او می دادند و می گفتند فلان آیه را پیدا کن، قرآن را باز می کرد . آیه در همان صفحه یا یک ورق بعد یا قبل بود. شرح او آمیخته با قرائن فراوان بود. حتی افراد دیرباور را به خضوع وادار می نمود. خداوند رحمتش کند، و با قرآن مجید و آورنده آن محشورش فرماید. ناصر مکارم شیرازی.» 9- آیت الله دستغیب، ایشان نوشته اند که از بسیاری همولایتی های او راجع به بیسوادی اش تحقیق جدی کردم. همه او را بیسواد می دانستند و حتی یک مورد خلاف دیده نشد. سپس 7 خصیصه برای حفظ او می شمارند که در مجموع گفتارهای دیگران هم آمده است.(1)
پی نوشت :
1. ر.ک: معجزه قرآن: کربلایی کاظم مرد بی سوادی که ناگهان حافظ قرآن شد. نوشته سید ابوالفتح دعوتی. قم، 1376؛ نیز داستان کربلایی کاظم و حافظ قرآن شدن او در یک لحظه، مؤسسه در راه حق، قم، 1369.
منبع مقاله :خرمشاهی، بهاء الدین؛ ( 1390)،قرآن در زندگی و فرهنگ عامه، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول