هستی شناسی در فلسفه فارابی

حقیقت این است که هستی شناسی و بیشترین بخش فلسفه ی فارابی پیرامون محور متافیزیک دور می زند. در این مقاله به بحث های او درباره ی خدای متعال، و جهان، و چگونگی صدور آن از عقل نخست از راه فیضان، و چگونگی
پنجشنبه، 8 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هستی شناسی در فلسفه فارابی
 هستی شناسی در فلسفه فارابی

 

نویسنده: غلامرضا جمشید نژاد اوّل




 

حقیقت این است که هستی شناسی و بیشترین بخش فلسفه ی فارابی پیرامون محور متافیزیک دور می زند. در این مقاله به بحث های او درباره ی خدای متعال، و جهان، و چگونگی صدور آن از عقل نخست از راه فیضان، و چگونگی نظام عقل ها و چیستی آنها نظری کوتاه می افکنیم:

خدای متعال، یا واجب الوجود، و جهان

1. خدای متعال

به نظر فارابی، موجود یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود و به جز این دو گونه، دیگر هیچ موجودی نیست(1)، و هر ممکنی را لازم است علّتی به وجود بیاورد و ممکن نیست که علّت ها تا بی نهایت تسلسل یابند و بنابراین، به ناگزیر، باید به وجود موجودی واجب الوجود معتقد شویم که وجود او به هیچ علّتی نیاز ندارد و به ذات خود، کامل است(2) و از ازل، به فعل، و به ذات خود استوار است و هیچ گونه دگرگونی در او راه نمی یابد و او عقل محض و خوبی محض و معقول محض و عاق محض است و این هر سه چیز: خوبی، معقول بودن و عاقل بودن، در ذات او یکی هستند و تنها هموست که غایت کمال و جمال و روشنی است و برترین شادی ها از آن اوست. وجود او هیچ برهانی ندارد، بلکه او بر همه ی چیزها برهان است و همو علّت نخستین برای موجودهای دیگر است و ماهیّت او نیز عین ذات متعال اوست.(3)
مفهوم «موجود واجب»، در ذات خود، حامل برهان یگانگی او نیز هست و برهان اینکه شریکی ندارد را نیز همین مفهوم با خود دارد؛ زیرا اگر دو موجود بدین صفت باشند، چون هر یک از آن دو واجب الوجود است، از یک جهت با هم متّفق اند و از جهتی دیگر متباین می باشند، پس هر یک از آن دو، به ذات، یگانه نمی باشد.(4)
فارابی می افزاید:
«این موجود نخستین را ما خدا می نامیم و چون او، به ذات، یگانه است، از این رو، در او هیچ ترکیبی نیست و چون جنس و فصل منطقی ندارد، تعریف او امکان ناپذیر است. البتّه، انسان خود، بهترین نام هایی را که بر اوج کمال دلالت دارند، برای خدا اثبات می کند و چون او به صفت هایی وصف شود، آن صفت ها بر معنی هایی که در میان مردم دارند، دلالت نمی کنند، بلکه بر شریف ترین و عالی ترین معنی های آن واژه ها دلالت دارند که تنها ویژه ی آن ذات متعال اند».(5)
به نظر فارابی، برخی از صفت هایی که به خدای متعال نسبت داده می شوند، از آن جهت بدو نسبت داده می شوند که در ذات خود او موجوداند؛ امّا برخی دیگر، از آن حیث بر او اطلاق می شوند که به جهان پیوند دارند، و این امر با یگانگی ذات او هیچ منافاتی ندارد.(6) با وجود همه ی این بیان ها، باید بدانیم که لازم است همه ی این صفت ها به نحو مجازی اعتبار شوند؛ زیرا ما ژرفای معنی های آنها را در نمی یابیم، مگر از راه تمثیل ناقص.(7)
فارابی می افزاید که چون ذات آفریننده ی متعال، کامل ترین موجود است، پس لازم می آید که شناخت ما بدو، نیز کامل ترین معرفت ها باشد، زیرا به طور مثال، شناخت ما به علوم ریاضی از شناخت ما به علوم طبیعی از آن جهت کامل تر است که موضوع اولی کامل تر از دومی است؛ لیکن ما در مقابل موجود نخستین و کامل ترین، گویی در برابر نیرومندترین نورها هستیم که به سبب ضعف دیدگانمان قادر به برتافتن آن نیستیم. البتّه، این ضعف ما از دمسازیمان با امور مادّی منشأ می گیرد و همین ضعف است که شناخت ما را مقیّد و محدود می سازد.

2. جهان

جهان در فلسفه ی فارابی به دو بخش متمایز تقسیم می گردد یکی، جهان فرازین یا عالم بالا و دیگری، جهان فرودین یا عالم پایین.

الف. عالم بالا

ما خدا را از روی موجودهایی که از او صدور می یابند و فیضان می کنند می شناسیم و شناختمان نسبت بدین موجودهای صدور یافته از او، از شناختی که نسبت به ذات او داریم، استوارتر است. همه ی چیزها از خدا صادر می شوند و علم او، عین قدرت عظیم اوست و چون او ذات خود را تعقّل می کند، عالم از او صدور می یابد، علّت همه ی چیزها نه تنها اراده ی آفریدگار تواناست، بلکه علّت همه ی این پدیده ها علم او به صدور چیزهایی است که از او وجوب پیدا می کنند و موجود می شوند.(8)
البتّه، صدور یافتن چیزها از ذات متعال، نه به قصدی همانند قصدهای ما صورت می گیرد، و نه از روی طبع و اضطرار صورت می پذیرد، به طوری که صدور و حصولشان بدون معرفت و رضایت او انجام بپذیرد: «بلکه چیزها بدان سبب از او سرچشمه می گیرند که او به ذات خویش داناست و بدین سبب است که او مبدأ نظام خیر در عالم است، از آن حیث که باید باشد. پس علم او علّت وجود چیزهایی است که او آنها را می داند».(9)
صورت های چیزها و مثال های پدیده ها از ازل در نزد خدا هستند و از روز ازل مثال او که وجود دوم، یا عقل اوّل نامیده می شود، فیضان یافته است و همین عقل اوّل محرّک فلک اکبر است.(10)
پس از این عقل، عقل های فلک های هشتگانه به ترتیب، هر یک از دیگری صدور می یابند و هر یک از آنها نوعی جداگانه به شمار می رود. این عقل ها که جِرم های آسمانی از آنها صادر می شوند، عبارت از مرتبه ی وجود دوم، یا عقل اوّل اند که فارابی آنها را با فرشتگان آسمانی یکی می داند.(11) در مرتبه ی سوم عقل فعّال در انسان پدیدار می شود که او را روح القدس و نیز روح الأمین گویند و هموست که عالم بالا را به جهان پایین پیوند می دهد.(12) در مرتبه ی چهارم نَفس قرار دارد و هیچ کدام از عقل و نفس، پیوسته در یک حالت باقی نمی ماند، بلکه با کثرت یابی افراد انسان، زیاد می شوند.(13) در مرتبه ی پنجم صورت پیدا می شود و در مرتبه ی ششم، ماده پدید می آید.
با پدید آمدن عقل و نفس، زنجیره ی موجودهایی که ذات هایشان جسم نیستند، به پایان می رسد و بنابراین، مرتبه های سه گانه ی نخستین، یعنی خدا و عقل های فلک ها و عقل، با جسم ها پیوند دارند، هرچند که خود به ذات، جسم نیستند.
جسم ها نیز شش مرتبه دارند که در مقابل مرتبه های موجودهای عقلی می باشند و آنها عبارت اند از:
1) جسم های آسمانی؛ 2) حیوان ناطق؛ 3) حیوان غیرناطق؛ 4) جسم های گیاهی؛ 5) کانی ها؛ 6) اسطقس های چهارگانه، یعنی: عنصرهای بسیط که رکن های چهارگانه نامیده می شوند و عبارت اند از: آب و هوا و خاک و آتش، که به نظر پیروان ارسطو جهان پایین از آنها ساخته شده است.
***
از پیش گفته ها چنین بر می آید که فارابی از مکتب صابئیان حرّانی و نیز از آموزگاران مسیحی خویش تأثیر پذیرفته است، زیرا در نظر ایشان عدد سه همان منزلتی را دارا می باشد که عدد چهار در نظر فیلسوفان طبیعی پیش از سقراط، داشته است. به علاوه، اصطلاح های بسیاری که فارابی به کاربرده است نیز همین تأثیرپذیری را تأیید می کنند.(14) البتّه، آنچه گفتیم، جز به ظاهر فلسفه ی فارابی مربوط نمی گردد، امّا جوهره ی فلسفه ی فارابی، ریشه در مکتب «نوافلاطونیان(15)» دارد؛ زیرا می بینیم که او درست، مانند ایشان، نظر می دهد که خلقت، یا صدور عالم از خدا، به همان صورتی که ایشان می گفته اند، از عالم عقل ها آغاز می گردد، یعنی چون عقل نخستین، آفریدگار خود را تعقّل می کند، عقل فلک دوم از آن صادر می گردد و از تعقّل این عقل در حقّ خود و درباره ی اینکه جوهری مجرّد است، وجود فلک اقصی پدید می آید و به همین ترتیب، صدور عقل ها هر یکی از دیگری استمرار می یابد، تا به فلک ادنی می رسد که فلک ماه نامیده می شود، و این سامانه ی فیضان با نظام فلک ها در نظریه ی بطلمیوس (90-168م) موافق می باشد و درست همین نظام را در کتاب «کمدی الهی» دانته (663-721ق/1265-1321م) می بینیم.
البتّه، در این نظام، فلک ها به سبب اجتماعشان، سلسله ی پیوسته ای را تشکیل می دهند، زیرا عالم در این نظام، یگانه است و هستی بخشیدن و نگهداری هستی آن نیز امری یگانه می باشد و این جهان، تنها آشکار کننده و نشان دهنده ی یگانگی ذات خدای متعال است، بلکه در نظام بدیع خود، جلوه گاه عدل الهی نیز می باشد و بدین گونه، با ترتیب و سامانی که جهان دارد بر نظامی طبیعی و قانونمند و استوار، همواره پایدار می باشد.
به نظر می رسد که فارابی اوّلین کسی بوده است که نظریه ی صدور را در فلسفه ی اسلامی و ایرانی وارد کرده است؛ زیرا پیش از او کسی از حکیمان اسلامی را نمی شناسیم که این عقیده را ابراز کرده باشد.(16)

ب. جهان پایین

جهان پایین که در زیر فلک ماه قرار دارد، به طور کامل، وابسته به عالم فلک های آسمانی است و تأثیر عالم بالا، همچنان که به بداهت برای ما معلوم است؛ شامل همه ی جهان پایین نیز می شود، زیرا لازم است که همان نظام کیهانی فراگیر در این جهان نیز پدید آید. البتّه، به نظر فارابی، تأثیرپذیری جزئی های این جهان بالا وابسته به تعامل طبیعی این جزئی ها با یکدیگر نیز می باشد، یعنی این تأثیرپذیری متوقّف و منوط به قانون هایی است که ما آنها را به تجربه در می یابیم.
به نظر فارابی، چون طبیعت عالم بالا از جنسی به جز جنس طبیعت جهان پایین است و آن از طبیعت و جنس جهان ما کامل تر می باشد و بر طبق طبیعت خویش حرکت می کند، از این رو، نمی تواند در عالم فرودین جز تأثیر نیکو، کاری بکند.
فارابی، به خاطر همین نظر، به صراحت، علم احکام نجوم، یا ستاره بینی را مردود و باطل می شمارد و نه علم نجوم یا ستاره شناسی را و بیان می دارد که: ستاره بینان هر حادثه ی ممکن و نامأنوسی را به تأثیر ستارگان و تقارن های آنها به یکدیگر نسبت می دهند و می پندارند که برخی از ستارگان خوشبختی می آورند و برخی دیگر از آنها بدبختی می آفرینند که این پندار ایشان خطایی ست بزرگ، زیرا طبیعت ستارگان یکی است و آن، همواره خیر است. او در این زمینه رساله ای تألیف کرده است، به نام النُکَت فیما یَصِحُّ و ما لا یَصِحُّ من أحکام النجوم / نکته ها درباره ی آنچه از احکام نجوم درست است و آن چه نادرست است. او در این رساله هنر ستاره بینی را باطل اعلام می کند و با دلیل های گوناگون بی اعتباری آن را بیان می دارد و بیشتر حکم های آن را به ریشخند می گیرد و به طور مثال، می گوید: «پس از آنکه دانشمندان گرد آمدند و با دلیل های استوار نشان دادند که جرم های آسمانی در ذات خودشان پذیرای دگرگونی و تأثیر و تکوین نیستند و در طبیعتشان با هم تفاوتی و اختلافی ندارند، چه دلیلی این اختربینان را واداشته است که برخی از این ستارگان را به نحوست و برخی دیگر از آنها را به سعادت نسبت دهند؟».
فارابی پس از همه ی بحث ها نتیجه می گیرد که آنچه در این زمینه از شناخت برهانی و یقینی، به نحو کامل، ممکن است به دست آید، همان چیزی است که در علم نجوم تعلیمی یا ریاضی فرا می گیرند، امّا خواندن و تکرار کردن خصیصه های فلک ها و فعل و اثرگذاریشان در جهان پایین، جز شناختِ آمیخته با شکّ و تردید و گمان چیزی به دست نمی دهد.
فارابی احکام علوم نجوم را به چند بخش ذیل تقسیم می کند:
1. حکم های قطعی و ضروری، مانند حکم بر جِرم ها و بُعدهای ستارگان که وجودشان همواره ثابت و بدین گونه است؛
2. حکم های امکانی که بیشتر ممکن اند، مانند حکم به اینکه آفتاب فلان جسم را گرم می کند؛
3. حکم های ظنّی و گمانی، مانند حکم به اینکه فلان ستاره با بهمان ستاره چون به هم نزدیک شوند، فلان حادثه رخ خواهد داد.
به نظر فارابی، از این سه بخش، قسم نخست، علم نجوم تعلیمی یا ریاضی است که با برهان از حرکت ها و بُعدهای ستارگان بحث می کند و به طور کامل، برهانی است و لیکن قسم های دوم و سوم نجوم طبیعی و احکامی اند که درباره ی تأثیر اختران در جهان فرودین از لحاظ بدبختی و خوشبختی بحث می کنند و چندان برهانی نیستند و باید از آموختن آنها پرهیز کرد.(17)
به نظر فارابی جرم های جهانِ فلک ها ساده و بی جزءاند، لیکن جهان زیرین فلک ماه جهان طبع های چهارگانه است و موجودهای آن با هم متضاد و متغیّراند، و این موجودها با همه ی کثرت و تنوّعی که دارند، از پایین ترین و پست ترین مرحله که عنصرها باشند، تا بالاترین و والاترین مرتبه که انسان است، همه مجموعه ی واحدی را تشکیل می دهند، هر چند که افراد آنها در مرتبه های متفاوتی هستند.
فارابی، در زمینه ی علوم طبیعی و شاخه های آنها بحث زیادی نکرده است و مطلب تازه ای هم نگفته که دیگران نگفته باشند؛ امّا با این وصف کیمیا/علم شیمی را از جمله ی علوم طبیعی می شمارد و در این باره به هیچ شکّ و تردیدی اجازه تردّد نمی دهد و از همه ی اینها جالب تر این است که او با اعتماد و اطمینان کامل ابراز می دارد که هیولای آغازین در همه ی جسم ها و عنصرها یکی است.
افزون بر اینها، فارابی رساله ای هم در لزوم فراگیری علم کیمیا نوشته است و در آن به ردّ و ابطال نظرهای کسانی پرداخته که این دانش را باطل می شمرده اند. او در عیون المسائل نیز در این زمینه کاوش های ارزنه ای دارد و از جمله در آن کتاب گفته است:
«عنصرهای چهارگانه، در مادّه ی نخستین مشترک اند»(18) و البتّه، این، نکته ای است بسیار مهم در تاریخ علم شیمی.

پی نوشت ها :

1. ر.ک: عیون المسائل، فارابی، لایدن، ص 57.
2. المدینة الفاضلة، ص 9؛ الدعاوی القلبیه، حیدرآباد دکن، 1349ق، صفحات 2-4.
3. المدینة الفاضلة، ص 6؛ عیون المسائل، صفحات 4-5؛ شرح رسالة زینون، ص 5.
4. المدینة الفاضلة، صفحات 14-15.
5. الجمع بین رأیی الحکیمین، ص 28؛ المدینة الفاضلة، صفحات 17-18.
6. همان، ص 29؛ همان، ص 18.
7. التعلیقات، فارابی، صفحات 2-3.
8. المدینة الفاضلة، ص 12.
9. عیون المسائل، ص 6.
10. المدینة الفاضلة، ص 19.
11. عیون المسائل، ص 7؛ المدینة الفاضلة، ص 19.
12. السیاسة المدینة، ص 3.
13. همان، ص 2.
14. المدینة الفاضلة، صفحات 19-20.
15. Neo-platonists.
16. عیون المسائل، ص 4؛ تاریخ فلسفه ی اسلام، دبور، ص 212.
17. ر.ک: احصاء العلوم، فارابی، صفحات 43 - 46؛ النکت فیما یصحّ و ما لا یَصِحُّ من أحکام النجوم، صفحات 107-112؛ التعریف بطبقات الأمم، قاضی صاعد آندلسی، ص 222.
18. عیون المسائل، ص 9؛ عیون الانباء، ابن ابی اصیبعه، ج2/ ص 139.

منبع مقاله :
جمشید نژاد اوّل، غلامرضا؛ (1388)، آرمان شهر فارابی (مروری بر زندگی و آثار ابونصر محمد فارابی)، تهران: همشهری، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.