مهدی حبیبی (1)
فاطمه توحیدی اردهایی (2)
مقدمه
به مدد فرهنگ، (3) آدمیان در کنار یکدیگر زندگی می کنند، با هم تعامل و همکاری دارند و در سایه آن به تعاون و همیاری یکدیگر می پردازند. فرهنگ بر مبنای تصورات انسان ها از باورها، منافع و هنجارها شکل می گیرد. این امر گویای آن است که فرهنگ تنها گروه ویژه ای از فعالیت های بشری را پوشش نمی دهد، بلکه کلیه افعال بشری را در بر می گیرد. به علاوه این واژه نشان از امری هنجاری نداشته و بیشتر جنبه توصیفی دارد. ملاحظات عنوان شده موجد برخی از پرسش ها است که ناگزیریم مقدم بر تبیین مفهوم «شاخص های فرهنگی توسعه»، به آنها پاسخ دهیم.عنوان مقاله تحقیقی با دقت انتخاب شده است؛ چرا که ما در اینجا بر آن نیستیم تا مؤلفه های دخیل در «توسعه فرهنگی» را به بحث بگذاریم. در این نوشتار به فرهنگ به منزله توالی منطقی اموری نگریسته می شود که به دسته خاصی از فعالیت های بشری تعلق دارد. از این منظر می کوشیم تا توسعه بشری را از منظر فرهنگی به چالش بکشیم، نظیر اینکه کیفیت زیست ابناء بشر تا چه میزان به توانمندی های زیستی مشترک آنان وابسته است و تا چه اندازه به سیستم های ارزشی که معیار تعاملی آنان با یکدیگر است، مربوط می شود. اگر فرهنگ مفهومی فراگیر در نظر گرفته شود، هر یک از شاخص های موجود، به میزانی در محتوای فرهنگ دخیل خواهند بود و اینجاست که باید پرسید شما کدامین شاخص را بیش از بقیه مدنظر قرار می دهید؟ از آنجایی که فرهنگ به نوعی محتوای سیستم سود و زبان آدمیان را تعریف می کند، چگونه خواهیم توانست فرهنگ ها و یا تجارب فرهنگ گوناگون را از یک منظر فرافرهنگی مورد بررسی و کاوش قرار دهیم؟
در اینجا مُلزم به گزینش دیدگاه اخلاقی شفاف و روشنی هستیم که به راحتی از جانب صاحبان فرهنگ های گوناگون مورد پذیرش واقع شود. دل مشغولی ما تنها این نیست که فرهنگ عاملی است که امکان زیست اجتماعی را برای آدمیان فراهم می کند، بلکه برآنیم آن را عاملی مؤثر در ایجاد فضای یک زندگانی خوب و متعالی معرفی کنیم. در این راستا استانداردهای اخلاقی جهانی باید تا حد امکان، ساده، شفاف و غیر جدلی در نظر گرفته شوند، اما در عین حال باید تا حد امکان قاطع بوده و از قدرت غربال فرهنگ هایی که موجبات تسریع رشد بشری را فراهم می کنند و مواردی که آن را به قهقرا می برند، برخوردار باشیم. همان گونه که پیداست تحقق همزمان این دو شرط کار چندان آسانی نخواهد بود.
این مقاله از این منظر به موضوع می نگرد که آزمون نهایی یک فرهنگ مشخص عبارت است از اینکه آیا آن فرهنگ به کاهش توسعه قابلیت ها و گزینه های پیش روی آدمیان منجر خواهد شد و آنان را بر آن خواهد داشت تا به گونه ای متعالی تر در کنار یکدیگر زندگی کنند؟ بخشی از کیفیت زیست آدمیان عبارت از این قابلیت است که آنان بتوانند به خوبی در کنار یکدیگر ادامه حیات دهند و از اینجاست که فرهنگ (با تمامی جوانب و حواشی خود) نقش حیاتی خود را برعهده می گیرد.
اما پرسش مهم آن است که آیان روشی که آدمیان برای زیست اجتماعی خود برمی گزینند آنان را به گونه ای از حیات رهنمون می سازد که در آن ارزش های کلیدی خود را بیابند؟
و یا اینکه آیا آدمیان از سطح مطلوبی از کیفیت زیست اجتماعی برخوردارند یا نه؟ با در نظر گرفتن برخی ابعاد خاص قابل اندازه گیری است. شواهدی از گزارش های کمیسیون جهانی فرهنگ و توسعه ما را به سه بعد ویژه آزادی فرهنگی، خلاقیت فرهنگی و گفتگوی فرهنگی رهنمون خواهد ساخت.
1- میزان دسترسی به داده ها
ملاحظات فوق کمک می کنند تا شاخص های مطلوب را بیابیم. اما در ورای مطلوب بودن آن شاخص ها، پرسش از میزان دسترسی به آنها مطرح می شود. برای بسیاری از شاخص های «اجتماعی» وسعت داده ها محدود است و تنها در بطن یک فرهنگ خاص- آن هم به صورت پراکنده- دسترسی به داده ها امکان پذیر است. بسیاری از «شاخص های فرهنگی» موجود بر مبنای یک تعریف مشخص و محدود از فرهنگ بنا شده اند و به همین خاطر به گونه ای اجتناب ناپذیر، محدود هستند.به علاوه، مشکل حادتر دیگر آن است که مقادیر قابل اندازه گیری- حتی اگر قابل اندازه گیری باشند- برای تحقق مقصود ما که همانا تعیین شرایط کیفی فرهنگ و ارزیابی آنها است، ناکافی به نظر می رسد. به عنوان مثال می توان پرسید که خلاقیت فرهنگی را با چه میزان و معیاری می توان سنجید؟ قدر مسلم، تحقیق پیرامون این موضوعات امری انتزاعی و فلسفی است و نمی توان آن را تا سطح بازی با اعداد و ارقام تنزل داد. ممکن است معیارهای کمی ویژه ای نظیر تعداد رمان های نوشته شده و یا فیلم های تولیدشده هم باشند که به نوعی شاهدی بر فعالیت های خلاق فرهنگی بالا و پایین به شمار می آیند، اما حتی با وجود چنین شواهدی، چندان صحیح به نظر نمی رسد که چند رقم و عدد «معیار» خلاقیت محسوب شوند. بهتر است بر مبنای کلیه شواهد موجود، اجماعی پیرامون میزان فعالیت خلاق در حوزه فرهنگ صورت پذیرد. در چنین وضعیتی می توان از یک نظام امتیازبندی بهره برد به گونه ای که امتیاز1 به پایین ترین حد خلاقیت و امتیاز 4 به بالاترین حد اختصاص داده شود. از آنجایی که مطابق این روش، حجم بالایی از اطلاعات به محدوده کوچکی از اعداد تقلیل یافته است، نمی توان انتظار داشت که به یک جدول طبقه بندی دقیق از مقایسه بین کشورها دست یافت. ولی برای آن ابعاد از فعالیت که در صدد بررسی آنها هستیم، بهتر است گرفتار وسواس و دقت بیش از حد نشویم.
چنانچه یک موضوع خاص بر فرهنگ یا توسعه تأثیر ویژه ای داشته باشد، به طور قطع در کشورهای بسیار زیادی، خواه صنعتی و خواه در حال توسعه، موضوعیت پیدا خواهد کرد. به عنوان مثال انجمن توسعه انسانی در سال 1996 گزارش کرد که 101 کشور از نوعی ظرفیت فقر پروری برخوردارند، 104 کشور گرفتار مسائل تبعیض جنسی هستند، 130 کشور با مسائلی پیرامون تبعیض نژادی دست به گریبان و در کل بیش از 170 کشور از این مجموع، درگیر مسائل پیرامون توسعه انسانی می باشند. در برخی موارد، اطلاعات کشورهای صنعتی در دسترس تر است تا کشورهای در حال توسعه و در مواردی هم به عکس. نتیجه اینکه متغیرهایی که بتوان از آنها به عنوان متغیرهای فراگیر یاد کرد، بسیار محدود هستند.
در مورد یک ویژگی در حال رشد، ما نباید به گونه ای دایره المعارفی کلیه فعالیت های بشری پیرامون آن ویژگی خاص که تأثیرات فرهنگی دارند را ذکر کنیم. رتبه بندی کشورها ما را بر آن می دارد تا به مؤلفه های رسانه ای و عمومی بیشتر بها داده و آنها را بیش از سایر موارد مدنظر قرار دهیم. به عنوان مثال در سال های قبل، همیشه دو مؤلفه گزارش توسعه بشری با خود توسعه بشری در قالب مشخصه توسعه بشری یکی انگاشته می شدند.
پیشنهاد مقاله حاضر آن است که سه مؤلفه: «شاخص آزادی فرهنگی»، «شاخص قدرت خلاقیت» و «شاخص گفتگوی فرهنگی» در هم ادغام شوند و با ادغام این سه مؤلفه از یک سو شرایط لازم را جهت رسیدن به یک سازه یکپارچه برای شاخص فرهنگی توسعه فراهم آورده و از سوی دیگر، این سه مؤلفه را با میزان امید به زندگی درهم آمیخته تا به تصویری منسجم از کیفیت و کمیت زندگی دست یافت.
1-1-مشخصه آزادی فرهنگی
در گزارش جهانی از وضعیت فرهنگ و توسعه کوشش شده است که یک سازه یکپارچه از مؤلفه های گوناگون دخیل در امر آزادی فرهنگی بنا شود. حقوقی که در این گزارش به آن تصریح شده، توجه به امر حقوق گروه های (اقلیت) اجتماعی است، نظیر حقوق مربوط به زبان و لهجه اقلیت های خاص یک زبان، حقوق فردی نظیر حق آزادی بیان و غیره.امروزه توجه به مسائلی نظیر حقوق فرهنگی که در قالب متغیرهای دخیل در ساخت کیفی زندگی دخیل باشند، عمومیت یافته است. یکی از بارزترین تجلیات، در گزارش توسعه انسانی(4) می باشد. این گزارش یکی از مراجع اصلی در رسیدن به وجوه شاخص آزادی فرهنگی خواهد بود. در ادامه این بحث، به بخشی از نوشتار مگاند دسای(5) تحت عنوان میزان «آزادی سیاسی» که پیش زمینه ای بر نگارش سند گزارش توسعه انسانی بوده است، اشاره خواهیم کرد.
مشخصه آزادی سیاسی بر کارهای فکری چارلز هومانا استوار است که بر مبنای تعریفی کلی از حقوق انسانی، به طرح 40 پرسش پرداخت تا بر مبنای پاسخ های به دست آمده معیاری برای آزادی سیاسی هر کشور در دست داشته باشد. او برای اینکه به طور دقیق تری مشخص کند که آیا آزادی سیاسی در حد مطلوب و با دقت قابل قبولی در کشور مطبوع رعایت می شود یا خیر؟ برای هر پرسش چهار پاسخ دقیقاً بله، تقریباً بله، تقریباً خیر و دقیقاً خیر را اختیار کرد. هومانا به 7 پرسش نظیر دستگیری غیرقانونی افراد، زندان غیر قانونی، ضرب و جرح که مربوط به آزادی های فردی می شد امتیاز بیشتری اختصاص داد. در مقام مقایسه، خانه آزادی از 22 مؤلفه برای تعیین حقوق اساسی و آزادی های مدنی بهره می برد که از 1 تا 7 امتیاز به هر یک تعلق گرفت.
دِسای در کار خود پیرامون گزارش توسعه انسانی، آزادی را به پنج مؤلفه با وزن و معیارهای مشابه تقسیم بندی کرد:
1- ضریب امنیت اشخاص
2- اهمیت توجه به قوانین
3- میزان مشارکت سیاسی
4- آزادی بیان
5- برابری در مقابل قانون
در حالت ایده آل، نتایج آنها باید در مقابل قضاوت سایر گروه های مطالعه و تحقیق، تاب تحمل داشته باشد تا بتوانند به مرحله نهایی راه یابند.
1-1-1-روش تولید شاخص
شاخص آزادی سیاسی از محاسبه ریاضی ساده میانگین امتیاز هر یک از مؤلفه ها به دست می آید؛ به گونه ای که درنهایت کشورها به چهار دسته: با آزادی سیاسی بالا (امتیازهای 75 تا 100)، آزادی سیاسی معقول (امتیازهای 50 تا 75) آزادی سیاسی متوسط (امتیازهای 25 تا 50) و آزادی سیاسی پایین (امتیازهای 0 تا 25) دسته بندی می شوند.یک روش جایگزین به جای محاسبه میانگین می تواند ضرب امتیاز مؤلفه های گوناگون باشد که البته این امر به ضرر کشورهایی تمام خواهد شد که در یک یا چند مؤلفه خاص امتیازهای خیلی پایینی گرفته اند. راه دیگر، در نظر گرفتن پایین ترین امتیاز بین این پنج مؤلفه خواهد بود؛ به عبارت دیگر، هر کشوری بر مبنای مؤلفه ای که در آن بدترین وضعیت را داراست، مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. از آنجایی که عوامل پیچیده ای در مجموع قضاوت ها پیرامون امتیازدهی به هر یک از این پنج بخش خاص دخالت داشتند، راه ساده و مستقیم به سمت هدف، نظیر محاسبه میانگین با ضریب برابر، معقول ترین راه ممکن می باشد.
به طور کلی روش محاسبه یک شاخص، ترکیبی از شفافیت و راحتی فهم خواهد بود و هرچه روش مزبور پیچیده تر باشد، از قابلیت رد بالاتری برخوردار است. مخاطبان اصلی این شاخص ها عبارتند از سیاست گذاران امر توسعه، متخصصان، صاحب نظران و فعالان حقوق بشر و ... به همین جهت باید تمرکز اصلی بر نتایج استوار باشد، نه لزوماً راه رسیدن به آنها.
یک راه جایگزین برای افزودن امتیازها به پنج مؤلفه آن است که هر کشوری را بر مبنای هر یک از آن مؤلفه ها طبقه بندی کنیم و سپس به جای افزودن آن پنج امتیاز، آن پنج جایگاه را با هم درآمیزیم. مثالی ملموس از این روش در کار پارتا داسگوپتا قابل مشاهده است. او مؤلفه های آزادی سیاسی و مدنی را با مشخصه های توسعه انسانی درهم آمیخته است. نگاه از چنین منظری تعادل وزنی خاصی بین امتیازبندی در برخواهند داشت. در این روش، اهمیت جایگاه یک کشور در بین سایر کشورها به خوبی معین خواهد شد. خواه پنج امتیاز با هم جمع شوند و خواه پنج جایگاه، نتیجه امر، ما را به سمتی رهنمون خواهند ساخت که هر کشوری را در گروه خاص خود جای دهیم؛ نظیر امتیازبندی بالا، نرمال، متوسط و یا پایین به لحاظ آزادی سیاسی، چناچه موارد اختلافات بیشتری به کار گرفته شوند، از دسته بندی های متنوع تری نیز بهره مند خواهیم بود. به طوری که برای هر دسته می توان کشورها را به ترتیب الفبایی مرتب کرد و امتیاز مربوط به هر کشور را در پرانتز مقابل آن قید کرد. چنین تقسیم بندی ای به یک دسته بندی معنادار بین کشورها منجر خواهد شد؛ بدون اینکه ما را در یک دسته بندی کلی دچار سردرگمی سازد.
تکنیک مرتب کردن کشورها در چند گروه بزرگ به صورت ترتیب الفبایی، مانع بخش بزرگی از مجادلات-و البته نه همه آنها- می شود. اما رسیدگی به این مجادلات احتمالی و اختلاف آراء و عقاید باید به کدامین مرجع سپرده شود؟ یک راه حل می تواند واگذاری باشد که این وظیفه به یک گروه نظارت ثانوی و بی طرف محول شود؛ نتایج نیز می تواند قبل از انتشار توسط بخش فرهنگی یونکسو مورد بررسی و تأیید قرار گیرد. همچنین می توان چنین متونی را جهت تأیید در اختیار افراد صاحب دانش و صلاحیت خارج سازمان ملل قرار داد.
پیشنهاد این است که کیفیت آزادی فرهنگی هر کشوری بر یک مبنای امتیازبندی از 0 تا 10 مشخص شود؛ به گونه ای که امتیاز 10 گویای آزادی بسیار زیاد و امتیاز 0 به معنای عدم آزادی محض باشد. سپس می توان این امتیازها را با هم جمع نمود و با گرفتن یک معدل، امتیاز مربوط به یک صفت یا مشخصه خاص را استخراج کرد. گزینش امتیاز از 0 تا 10 از این روست که بتوان در حد امکان بین نتایج ناشی از این روش و نتایج منتج از آزمایش های دیگری همچون آنچه که آن را گزارش توسعه انسانی می نامیم، نوعی ارتباط و تعامل برقرار کرد. به علاوه چنین مبنایی برای امتیازدهی به ما امکان دسته بندی کشورها در 4، 5 یا 10 گروه را خواهد داد. این چنین گروه بندی امکان آن را پدید می آورد که بدون اختصاص نامی خاص به گروه های گوناگون از کشورها، صرفاً آنها را از روی امتیاز کسب شده بشناسیم.
1-1-2-محتوای شاخص آزادی فرهنگی
شاخص آزادی فرهنگی چه حقوقی را در برمی گیرد؟فارغ از پنج دسته بندی که در شاخص آزادی سیاسی قید شد، پیشنهاد می شود سه ویژگی مختص این شاخص در نظر گرفته شوند که عبارتند از: رعایت شئون انسانی، آزادی بیان، و برابری در برابر قانون.
منظور از رعایت شئون انسانی، رعایت حداقل حقوق فردی و حقوق غیر قابل اجتناب انسانی است؛ نظیر عدم آزار و اذیت، ضرب و شتم و عدم دستگیری بدون مجوز قانونی؛ در حالی که کشورها بر لزوم وجود محکمه های آزاد و انتخابات صحه می گذارند نمی توانند با تکیه بر منافع فرهنگی خود به ایراد ضرب و جرح اتباع شان بپردازند. تکیه بر این حقوق فردی جایی بارزتر می شود که بحث از حقوق اقلیت ها به میان می آید. حقوق گروه ها نباید مبنایی برای نقض حقوق انفرادی افراد اجتماع باشد.
آزادی بیان یکی از نتایج منطقی آزادی فرهنگی به شمار می رود. گروه ها و احزاب باید از امکان بیان آزاد ارزش های خود برخوردار باشند. این امر خود به حذفِ سانسور کتاب ها، رمان ها، آثار هنری، مطبوعات، رادیو و تلویزیون و سینما منجر خواهد شد. برابری در مقابل قانون، مانع از برخورد با افرادی می شود که به دسته یا گروهی خاص و یا مسلک و مرامی ویژه تاسّی جسته اند. عدم تبعیض نیز یک حق بنیادی است که اجازه می دهد حقوق افراد دیگر امکان تحقق داشته باشد؛ این قانون به طور ویژه برای اقلیت ها و گروه های خاص جنبه حیاتی می یابد.
آیا حقوق و گروه بندی های دیگری هم هستند که باید در بحث پیرامون شاخص های آزادی فرهنگی مورد توجه واقع شوند؟ جدولی که در پی خواهد آمد در برگیرنده 3 محور فوق است که توسط «انجمن جهانی حقوق بشر»، «میثاق جهانی حقوق فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی» و «انجمن حقوق اقلیت ها» مورد توجه قرار گرفته است. ارجاع این میثاق ها و انجمن ها به موضوع یادشده، خود گواهی بر صحت آن است. لیست مزبور برای جلوگیری از اطاله کلام، با رعایت اختصار و تا حد امکان فشرده در زیر آورده شده است:
1- حقوق اولیه فردی
- آیا انسان ها از حق عدم دستگیری غیر قانونی، شکنجه، ایراد ضرب و شتم و برخورد غیر انسانی و تنبیه برخوردارند؟
- آیا انسان ها از حق عدم آزار و اذیت در محدوده های خصوصی خانواده، محل سکونت و مسائل مرتبط برخوردارند؟
2- عدم تبعیض
- آیا همه انسان ها فارغ از جنسیت، دین، تعلقات فرقه ای و سیاسی محل تولد و غیره در مقابل قانون یکسان هستند؟
3- آزادی بیان و قلم
- آیا همه افراد از حق آزادی فکر، وجدان و مذهب برخوردار هستند؟
- آیا همه افراد از آزادی بیان و نظر، از جمله آزادی تحقیقات علمی و خلاقیت عملی برخوردار هستند؟
- آیا همه افراد حق دارند آزادانه از زندگی در طبقه فرهنگی خاص خود برخوردار شوند، از هنر لذت ببرند و از پیشرفت های علمی و فنی خود و مزایای پیرامون آن بهره مند شوند؟
4- آزادی در تصمیم گیری مستقل و شخصی
- آیا آدمیان از آزادی تصمیم گیری مستقل برخوردارند و می توانند آزادانه موضع سیاسی خود را اتخاذ کرده، به دنبال رشد مالی، اجتماعی و توسعه امور فرهنگی شان باشند؟
- آیا مسائلی چون اقلیت فرهنگی، مذهبی و یا زبانی توسط دولت مرکزی (برای رشد فرهنگ خود زبان، مذهب، سنن و یا عادات قومی) مورد حمایت قرار می گیرد؟
- آیا گروه های اقلیت از امکان یادگیری زبان مادری خود و مسائل مرتبط با آن برخوردارند؟
- آیا دولت ها از یک معیار و میزان برای سنجش آموخته های گروه های اقلیت پیرامون تاریخ، زبان و فرهنگ شان بهره گیری می کنند؟
1-2-شاخص قدرت خلاقیت [فرهنگی]
در حالی که مشخصه آزادی فرهنگی، احترام جامعه به آزادی های اولیه ای چون باورها، بیان و اندیشه است، قدرت خلاقیت فرهنگی به دنبال آن است که بداند آیا جامعه به گونه ای فعال آدمیان را بر آن می دارد تا خودشان را در قالب های خلاق بروز دهند؟ واژه قدرت برای معانی گوناگونی به کار می رود، اما متن حاضر بیشتر بر قدرت احساسات بنیادی آدمی متمرکز است و مواردی نظیر اینکه آیا آدمیان برای تحقق ظرفیت های درون شان، جایگاه، شأن اجتماعی و میزان مشارکت اجتماعی شان و نیز دخل و تصرف خلاق در محیط پیرامون شان مورد حمایت قرار می گیرند یا خیر؟ را شامل می شود. قدرت خلاقیت در قالب فرصت هایی که به شهروندان خود می دهد (مثلاً برای ابراز بیان و یا تولیدات بصری و مکتوب و ...) آنان را در مسیر رسیدن به سطح بالاتری از فرهنگ یاری می کند. البته تولیدات فکری در اینجا از اهمیت بیشتری برخوردارند، به این دلیل که محصول کار و تلاش خود آدمیان هستند. با تمام این احوالات، اندازه گیری کلیه موارد یادشده همیشه امکان پذیر نیست، زیرا جامعه را نمی توان به واسطه کم و کیف پایین محصولات فکری مورد مؤاخذه قرار داد و باید بیشتر توجه به جانب شانس برخورداری از این مواهب باشد.در این جا در کنار تولیدات فردی هم سخن به میان می آوریم؛ چرا که افراد هم به تنهایی و هم به منزله اعضای یک گروه اجتماعی قابل بررسی هستند. خلاقیت منحصراً پدیده ای فردی محسوب نمی شود، بلکه امری جمعی است همچنین خلاقیت می تواند کلی محسوب شود که تمامی فعالیت های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را پوشش می دهد.
همان گونه که در تعریف فرهنگ گاهی به تعریفی ثابت و انعطاف ناپذیر بسنده می شود، در تعریف خلاقیت نیز گاه تنها به بُعد هنری آن نگریسته می شود. در حالی که خلاقیت های هنری تنها بخش ناچیزی از امور خلاق را در بر می گیرند، بخش عمده ای از امور خلاق در حوزه هایی نظیر صنعت و تجارت، دولت و تمدن اجتماعی بروز و ظهور می یابند. همچنین خلاقیت پایه و بنیاد اصلی پیشرفت های تکنولوژیکی است، پیشرفت هایی که به سرعت چهره زمین را دگرگون می کنند و نحوه ارتباط آدمیان را رقم می زنند.
کیت گریفیث در سندی ارزشمند خاطر نشان کرده است، تعامل سازنده کشورهایی که در مسیر جهانی سازی قرار دارند، به نوبه خود عامل مهمی در تسریع روند خلاقیت و نوآوری به شمار می رود. وی به عنوان شاهدی بر این مدعا، به پیشرفت های اخیر در حوزه دانش و تکنیک اشاره می کند و معتقد است: «این روندِ تحرّک شدید فرهنگی، به سرعت در حال انتشار و تغییر جهان است.»؛ به تعبیری دیگر، هرچند تبادل فرهنگی در مسئله جهانی سازی مورد اغماض و چشم پوشی قرار گرفته است، ولی یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین عوامل دخیل در امر خلاقیت و از مصالح زیربنایی در پیشرفت و توسعه جوامع انسانی به شمار می رود.
خلاقیت معمولاً در کنار امور تفریحی و تفننی مطرح می شود، نه مسائل جدی شغلی. اما اعضای صنعتگر جامعه باید با کار جدی خود به قدر کافی مصالح و سازه برای هنرمندان تهیه کنند تا آنان با مدد از این تولیدات فکری و یدی بتوانند آزادانه به تولید کتاب، موسیقی، فیلم و غیره برای اوقات فراغت مردم بپردازند. در جامعه به خلاقیت به منزله جزء منتظر کاری نگریسته نمی شود. هرچند جدایی بین دو مقوله «کار» و «خلاقیت» آگاهانه صورت می پذیرد، ولی این امر به هیچ وجه محسوس نیست. این تمایز روشن می سازد که چگونه باید شاخص های قدرت خلاق را بازشناسی کنیم. با پذیرش اولیه این وجوه افتراق، تعیین می کنیم که چه فضاهایی خلاق لقب می گیرند؟ به طور کلی ادبیات، موسیقی، هنرهای نمایشی، طراحی و صنعتگری، عالم فیلم و سینما و غیره مجموعه وسیع تری چون امور بازرگانی، دولتی و اجتماعی، مجموعه این فعالیت ها محسوب می شوند.
از آنجایی که میزان رشد را باید در شکوفه های خلاقیت و توانمندی بشری جستجو کرد، با گسترش موضوعات مورد بحث، بر ارزش و اعتبار آن نیز افزوده خواهد شد. این امر از آن روست که تمرین خلاقیت، منبع قدرت محسوب می شود. چنانچه ما خلاقیت را موضع اصلی فعالیت اُبژه فرهنگ تعریف کنیم و بخواهیم به بحث پیرامون فعالیت های فرهنگی بپردازیم، باید بیش از پیش به موضوع تولید آن اُبژه ها یا فعالیت ها بها دهیم و تنها میزان مصرف استفاده محصولات فرهنگی را توسط مردم ملاک قضاوت خویش قرار ندهیم.
مشتاقیم بدانیم چه تعدادی از مردم در امر تولید محصولات فرهنگی خلاق دخیل هستند. این مسئله در کنار افراد متخصص، افراد عامی را نیز در برمی گیرد؛ یعنی کسانی که به صرف لذت و تفریح- و نه لزوماً اهداف مادی- به خلق محصولات فرهنگی می پردازند. البته تردیدی نیست که تعداد بسیار زیادی از مردم به صورت پاره وقت محصولاتی را برای گذران زندگانی خویش تولید می کنند. اما تنها تعداد کمی از مردم هستند که قادرند تولیدات فرهنگی خود را با هزینه شخصی به ثمر رسانند، تعداد همین افراد است که می تواند ملاک و معیاری باشد برای خلاقیت حقیقی در حیطه فرهنگ؛ البته این نظری قطعی به شمار نمی آید.
یکی دیگر از مشکلات، تعداد انبوه محصولات فرهنگی است؛ در واقع علی رغم اینکه برای تولید اولین نمونه، خلاقیت ویژه ای به کار گرفته می شود، اما این کپی سازی، دیگر خلاقیت ویژه ای در کار نیست. این امر ما را به این مهم رهنمون می کند که باید میزان خلاقیت را ملاک مطالعه قرار داد، نه حجم تولیدات فرهنگی را.
برخلاف شاخص آزادی فرهنگی، شاخص قدرت خلاقیت بر آن است تا به سمت و سوی سواحل ناشناخته پیش برود. اما با رسیدن به میزان اندکی از نتایج ملموس، می توان عموم را مجاب کرد که این شاخص را- علی رغم وجود پنهانش- جدی بگیرند و در مسیر تحقق آن گام بردارند.
شاخص آزادی فرهنگی را می توان بر پایه کوشش های محققان در راستای بررسی توسعه آزادی های فردی و اجتماعی در سایر کشورها استوار کرد. یک گزارش جهانی از وضعیت آزادی و فرهنگ می تواند معیار خوبی باشد تا بر محور آزادی های فرهنگ مدار، تمرکز بیشتری داشته باشیم. برای شاخص آزادی فرهنگی، اهمیت قضاوت بر مبنای مسائل کیفی، مستقل از شواهد ظاهری موجود (همچون تعداد کتاب ها و فیلم های تولیدشده) از اهمیت بنیادینی برخوردار است. اما در مقابل، شاخص قدرت خلاقه را می توان بر اساس کمیت شواهد موجود، مورد بررسی و مُداقه قرار داد. با وجود اینکه در بسیاری از کشورها عدم وجود شواهد کافی بر این موضوع مشهود است- حتی در صورت وجود چنین شواهدی- برای رسیدن به آستانه ای از درک پیرامون کیفیت این محصولات، راه درازی در پیش است.
بر مبنای صحبت های یاد شده، به برخی عوامل کلیدی جهت بررسی وضعیت چنین شاخصی راه پیدا کنیم. لیست پیشنهادی که در پی می آید، می تواند به منزله مبنایی قرار گیرد و صد البته جای بحث و نقد موضوعات مذکور، همچنان برای خواننده نقد باز خواهد بود.
1-2-1-هزینه فعالیت ها و تولیدات فرهنگی
زوال محصولات و خدمات فرهنگی به نسبت تولیدات آن، در بررسی این موضوع که آیا یک جامعه به تولیدات خلاق بها می دهد یا خیر، از درصد اهمیت بسیار پایین تری برخوردار است. اما در عین حال بدون وجود یک بازار برای تولیدات خلاق، ما با مشکل عدم تأمین منابع لازم اولیه مواجه خواهیم بود. از همین رو، تخمین میزان هزینه محصولات و خدمات خلاق می تواند معیار خوبی برای بررسی اینکه آیا چنین تولیداتی مورد حمایت قرار می گیرند یا خیر باشد. همچنین این مطلب، تخمینی از زیرمجموعه های مرتبط با بخش فرهنگی را در کل اقتصاد روشن می سازد. چنین اطلاعاتی به دلیل درک محدود از وسعت محتوای فرهنگ، عموماً مورد غفلت واقع می شوند. به هر حال هزینه ها را می توان به چهار بخش زیر احاله کرد:
1- سرمایه گذاری دولتی؛
2- سرمایه گذاری غیردولتی (شرکت ها، دانشگاه ها، مؤسسات)؛
3- سرمایه گذاری شخصی؛
4- سرمایه گذاری خارجی؛
1-2-2-تولید محصولات جدید
خلاقیت دربرگیرنده تولید محصولات، خدمات یا فعالیت های نو و هزینه های منوط به اطلاع از قیمت و تعداد کالاهای تولیدی است. به علاوه، انواع مختلف کالاهایی که تولید می شود نیز حائز اهمیت است. اگر نویسنده ای بتواند تعداد بیشتری از کتاب خود را به فروش برساند، خواهد توانست انرژی خود را به گونه ای فزاینده تر بر کار و فعالیت خلاق خود (در اینجا امر نویسندگی) متمرکز کند. این موضوع اشتیاق به انجام امور بیشتر را فراهم می سازد. البته برای بررسی توسعه خلاقیت در جامعه، شاید ترجیح بدهیم که به تعداد محصولات خلاق و میزان چرخش مالی ناشی از این کل بیشتر بها بدهیم تا به مجموع کل آنها. به عنوان مثال شاید تعداد عناوین جدید کتاب های چاپ شده معیار بهتری باشد تا تعداد کل کتب فروخته شده و عایدی آن. برای اینکه با تناقضات این چنینی در امر بررسی وضعیت فعالیت های فرهنگ- محور روبه رو نشویم، پیشنهاد می شود که اطلاعات موجود مطابق مدل زیر جمع آوری و بررسی شوند:
1- چه تعداد کتاب، نشریه ادواری و روزنامه جدید وجود دارد (و این مجموعه هرچند وقت به چند وقت زیر چاپ می روند)؟
2- چه تعداد محصول جدید در حوزه موسیقی و هنرهای نمایشی تولید می شود؟
3- چه تعداد برنامه موسیقی، اپرا و کنسرت وجود دارد؟
4- چه تعداد آهنگ جدید ضبط می شود؟
5- چه تعداد نقاشی جدید، مجسمه و عکس به فروش می رسد؟
6- چه تعداد اثر معماری جدید و بدیع طراحی و ساخته می شود؟
7- چه تعداد فیلم ویدئو و برنامه های رادیو و تلویزیونی جدید ساخته و تولید می شود؟
1-2-3-تعداد افرادی که به طور مستقیم در امر فعالیت خلاق دخیل هستند
بخشی از تصویر موجود از میزان توسعه خلاقیت در سطح اجتماع، انعکاس است از افرادی حرفه ای نظیر: نقاشان، شعرا، هنرمندان امور بصری و ... که در تولیدات خلاق دخالت فعال دارند. تعداد بسیار زیادی از مردم نیز هستند که نه تنها به صورت پاره وقت و به عنوان شغل دوم دست به چنین تولیداتی می زنند و بیش از این، تعداد بسیار بیشتری از مردم هستند که اوقات فراغت خود را صرف چنین اموری می کنند. می توان از این دسته، عکاسان آماتور، علاقمندان به کوزه گری و نقاشی را نام برد. تنها با بررسی شیوع خلاقیت بین آماتورها و تازه کارهاست که در خواهیم یافت خلاقیت و آفرینندگی تا چه میزان گستردگی دارد.همچنین در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، اظهارات فراوانی پیرامون ضرورت امور خلاق به چشم می خورد که در جشنواره ها، همایش ها و حتی برخی امور مذهبی دست جمعی به چشم می آید.
اطلاعات مربوط به سه حوزه نامبرده، به ویژه در مورد کشورهای در حال توسعه، چندان آسان نیست و باید در این موارد به تخمین های نه چندان دقیق اکتفا کرد. با این وجود، انسان های اندیشمند در کلیه کشورها به ضرورت فعالیت و توسعه این حوزه وقوف و آگاهی کامل دارند. نکته مهمی که باید به آن عطف نظر داشت، ایجاد انگیزه ای قوی برای جمع آوری اطلاعات در این حوزه ها و بسط آنها در طول زمان است. مطالعات میدانی هدف مند و مسائلی از این دست نیز می توانند ابزاری مفید در رسیدن به این مقصود به حساب آیند.
1-2-4-خلاقیت در سایر زمینه ها
همان گونه که اشاره شد، فعالیت های خلاق در تعیین سطح زندگی اجتماعی، تأثیری به سزایی دارند. جوامعی که مردم از سطح رفاه بالاتری برخوردار هستند، عموماً مشوق فعالیت های خلاق می باشند، در حالت ایده آل، شاخص قدرت خلاقیت نقش محوری در این گستردگی توجه به خلاقیت بازی می کند.امروزه تأثیر خلاقیت در علوم و تکنولوژی نیز امری غیر قابل انکار است. ما به اطلاعات بسیاری در مورد هزینه تحقیقات دسترسی داریم. کشورهای در حال توسعه از تأخیر بسیار زیادی در این بخش برخوردارند و پیوسته نیازهای خود را با واردات از کشورهای توسعه یافته مرتفع سازند، لذا نیاز به بسط توانمندی های داخلی چنین کشورهایی برای دستیابی به مدل های داخلی در امر تولیدات خلاق فکری و تکنیکی، همچنان یک نیاز به نظر می رسد.
تأثیر به کارگیری این ایده های خلاق در سطح شرکت ها نیز (هرچند به صورتی پنهان) عاملی در راستای تعیین جایگاه آن مجموعه بین شرکت های رقیب است، یک مجموعه خلاق بر آن است که تا حد امکان از توان فکری نیروهای تحت امر خود جهت ارتقای کیفیت محصولات، کاهش هزینه ها و ... بهره گیری کند. تئوری های مدرن روابط صنعتی مؤید، این موضوع هستند.
همین یافته در مورد دولت ها نیز مصداق دارد. با در نظر گرفتن مشوق های ویژه می توان افراد اجتماع را با مسیر اصلاح و بهبود اجتماعی همراه ساخت و تمامی این مسائل را در قالب هایی چون شکل دادن انجمن ها، برگزاری کنفرانس ها و ارائه نظرات و جذب پیشنهادهای خلاق قابل اجرا نمود. از بزرگترین منابع خلاقیت، خود مردمان هستند که می توانند با تجمع انرژی فکری و اجرایی شان- در قالب هایی پیش گفته- در ساختار اجتماع پیرامون شان و پیشبرد جو و فضای حاکم به سمت شرایطی مطلوب تر و مورد پسندتر حرکت کنند. یکی از قوی ترین مظاهر یک جامعه خلاق، انجمن ها و گروه هایی می باشند که دائماً در مسیر تکامل درونی خود و جامعه حرکت کنند.
چند ناحیه را پیشنهاد می کنیم که توسط شاخص قدرت خلاقیت قابل پوشش است. این پیشنهاد در برگیرنده پهنه وسیعی از امور خلاق بوده و این امور را منبع اصلی و اصیل قدرت آدمیان معرفی می کند، البته هنوز مسیر طولانی جهت تصحیح و توسعه این شاخص پیش روی ماست. با چنین رویکردی می توان به این شاخص و شاخه های دیگر آن همچون شاخص آزادی، یک سلسله امتیاز از 0 تا 10 اختصاص داد. البته در حالت ایده آل، ما به مؤلفه های بیشتری نیاز داریم. روال محاسبه امتیاز نیز برای کشورهای گوناگون همانند موارد قبل و محاسبه جایگاه و موقعیت هر کشور مابین سایر دول و محاسبه متوسط و ... خواهد بود.
1-3-شاخص گفتگوی فرهنگی
انسان ها برای زندگی در کنار یکدیگر باید زبان یکدیگر را بفهمند و به فرهنگ زندگانی یکدیگر وقوف و آگاهی یابند. ارتباطات اساس هر نوع زندگی اجتماعی است. این امر، به ویژه در جوامع چند فرهنگی و دارای تنوع قومی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. نبود ارتباط مناسب منجر به درگیری، موجب تزاحم و تعدی به حقوق می شود و این ویژگی با توجه به تنوع فرهنگی، اهمیت ویژه ای می یابد. تنوع فرهنگی امری است که باید مورد صیانت قرار گیرد؛ ولی مهم تر از آن ایجاد امکانی است که مردم با فرهنگ های متفاوت بتوانند در آن با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. تبادل باورها و نظرات به ایجاد فضای یادگیری منجر می شود و در این میان چیزی که مورد نیاز است، ایجاد فضا و جو تفاهمی است که آدمیان دریابند چگونه و تحت چه شرایطی می توانند با یکدیگر دیالوگ و گفتگو داشته باشند. به منظور دستیابی به چنین مشخصه ای، ما شاخص گفتگوی فرهنگی را پیشنهاد می کنیم. این شاخص در برگیرنده حداقل برقراری ارتباط و تعامل میان آدمیانی از فرهنگ های گوناگون است، ولی تمرکز اصلی آن بر مزایای ارتباط افراد از فرهنگ های مختلف است.در جهان امروز- که اصطلاحاً به آن عصر انقلاب اطلاعات هم لقب داده اند- انسان ها برای آنکه از امکان ادامه حیاتی پویا بهره مند باشند، ناگزیرند که دائماً از مجاری ادراکی خود برای دریافت اطلاعات ضروری خویش بهره گیری کنند. استانداردها و معیارهای زندگی در همه جوامع، کم و بیش با میزان دسترسی مردم به اطلاعات، ارتباطی تنگاتنگ یافته است. با این وجود، برای بسیاری از گروه های اقلیت، تکنولوژی تنها مجرا و مسیری یک طرفه به حساب می آید که گروه های اکثریت از کانال آن به تبلیغ و نشر ارزش های فرهنگی و یا محصولات فرهنگی خود می پردازند. به طور کلی ابزارهای مدرن ارتباطی با ایجاد ظرفیت های بیشتر می کوشند تا امکان ایجاد توازن در نشر افکار، باورها و ... را برای گروه های اقلیت فراهم نمایند. لذا چنین مجاری ارتباطی باید پیوسته تقویت شوند تا در حد امکان، ارتباط سازنده میان فرهنگی پدید آید.
اگر مردم بتوانند آزادانه فکر کنند، خود را همان گونه که هستند معرفی کنند، از امکان به کارگیری توانمندی های خلاق خود در زمینه های گوناگون حیات برخوردار باشند و در نهایت بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و از یکدیگر بیاموزند، در آن صورت می توان گفت که از نوعی سبک زندگی ویژه و منحصر به فرد بهره مند شده اند. این مسائل همچون نیاز به خوراک و پوشاک و مسکن از جمله ابتدایی ترین نیازهای بشری می باشند و کم و بیش از درجه ضرورت به شمار می روند. آدمیان می توانند با بهره مندی از توانمندی های ذاتی خویش همچون قدرت نگارش، آموزش و توانایی در حوزه کامپیوتر به نشر عقاید و برقراری ارتباط با دیگران بپردازند و با بهره گیری از وسایل ارتباط جمعی چون روزنامه، رادیو و تلویزیون به بیان افکار و آراء خود پرداخته و آن را با دیگران در میان بگذارند.
شاخص گفتگوی فرهنگی در برگیرنده این زمینه ها است، ولی در عین حال تمرکز اصلی آن بر مشارکت فعال آدمیان در امر ارتباط است. به عنوان یک شاهد در این مورد، می توان فعالیت های اجتماعی افراد گوناگون از فرهنگ های مختلف را نام برد که به آنان در تبادل نظر و ایجاد درک متقابل یاری می رساند. نکته حائز اهمیت در اینجا، آن است که آیا آنها بخشی از این چرخه را برای ایفای نقش ارتباطی برخواهند گزید یا خیر؟ چیزی که در تناسب به کارگیری تکنولوژی جدید و در تعادل توزیع این گونه از امکانات ریشه دارد.
نکته مهم دیگری که باید مورد توجه واقع شود، شاخص گفتگوی فرهنگی است که باید بیش از آنکه بر مبنای وسایل ارتباطی استوار باشد، بر قابلیت های خود افراد در برقراری ارتباط تکیه کند. از همین جاست که اهمیت حداقلی از سود به عنوان اصلی ترین بخش این شاخص روشن می شود. میزان سواد عمومی در سطح نوجوانان، کم و بیش از روی داده های مربوط به یونسکو قابل دسترسی است. یکی از محدویت های موجود در دسترسی به این داده ها، آن است که در این گردایه، اعداد و ارقام مربوط به سطح مواد در کشورهای صنعتی چندان لحاظ نشده است و این موضوعی است که باید مورد توجه و مداقّه بیشتری قرار گیرد. این موضوع که آموزش های ابتدایی به تنهایی مشکلی را حل نمی کند و حداقل به پشتوانه آموزشی سه سال اول دوره دبیرسان نیازمند است، امروزه به وضوح قابل درک است همین موضوع اهمیت کارگروه را در دوره دبیرستان مشخص می سازد.
موضوعی که برای تحقیقات ما حائز اهمیت است، امکان تجزیه سواد طبقه جوان به زیرمجموعه های سازنده آن طبقه از اجتماع است. نظر به تحقیقات و تفکیک های انجام شده از سال 1970 به بعد، کم و بیش در تمامی کشورها میزان سواد طبقه جوان مطابق با جنسیت آنها به صورت تفکیک شده، موجود است. دفتر مطالعات توسعه با بهره گیری از این اطلاعات موفق شد که در سال 1995 در 130 کشور دست به یک برنامه آموزش عمومی بر مبنای جنسیت افراد بزند. در این راستا می توان تلاش های مشابهی را برای به دست آوردن توزیع سواد مطابق با ملیت، نژاد و غیره در یک کشور یا ایالت به انجام رساند. همان گونه که از شواهد هویداست حجم بالایی از اطلاعات هم در این حوزه ها موجود است. گزارش Statistics Canada نمونه ای گواه بر این مدعا است.
سواد طبقه نوجوان و جوان معیاری از نمودار فعالیت سالیان متمادی است. همچنین باید ببینیم این حجم از استعداد رشد یافته در آینده رو به تزاید خواهد رفت یا کاهش، با توجه به تلاش هایی که در سال های اخیر در مسیر رشد و ارتقای آموزش انجام شده است، امید می رود که سواد طبقه جوان نیز از رشد و نمو بهره مند گردد. برای سنجش وضعیت حاکم می توان از آزمون هایی در رده های سنی 5 تا 11 سال بهره برد یا به عنوان یک آزمون جایگزین، تعداد کودکانی را که بیش از 5 کلاس آموزش رسمی ندیده اید، در نظر گرفت و یا سطح سواد نوجوانان را در سنین 15 تا 24 و یا در رده سنی 15 تا 19 مورد بررسی قرار داد.
1-3-1-اولین لایه
اولین لایه شاخص گفتگوی فرهنگ عبارت است از میزان سواد عمومی که توسط یونسکو ارزیابی شده است. برای دستیابی به پراکندگی سواد در سطح طبقات مختلف اجتماع، تلاش بیشتری باید صورت گیرد. این کوشش در راستای بررسی پراکندگی توزیع آموزش بین گروه های مختلف تشکیل دهنده اجتماع خواهد بود. اهمیت این موضوع آن است که در برقراری ارتباط میان مردم- وقتی طبقه خاصی از سطح پایینی از آموزش بهره مند باشند، ولو آنکه به زبان یکسانی تکلم کنند- با مشکلات عدیده ارتباطی مواجه خواهد بود.1-3-2-لایه دوم
لایه دوم از اطلاعاتی پیرامون معانی اولیه برقراری ارتباط در جامعه و میزان دسترسی مردم به آن تشکیل شده است. مهم ترین موضوع در این میان، بحث روزنامه و توزیع آن به ازای هر 100000 نفر است. این مسئله عاملی بالقوه است که به ما می گوید آیا افراد اجتماع در معرض رشد آموزشی واقع شده اند یا خیر؟1-3-3-لایه سوم
لایه سوم شاخص گفتگوی فرهنگی، بر بحث تنوع و پراکندگی فرهنگی استوار است. به عنوان مثال آیا مردم از سواد فرهنگی خاص خود به همان میزان زبان و فرهنگ ملی بهره مند هستند؟ راجع به زبان های دیگر چطور؟ آیا آنها در زبان های فراگیری چون انگلیسی و فرانسه هم صاحب توانایی هستند یا خیر؟2- شاخص فرهنگی توسعه و انتظارات از زندگی
هر یک از لایه های مورد بحث در بالا، خود می توانند از زیربخش هایی تشکیل شوند. حجم داده های موجود مبین آن است که در تحلیل نهایی هر یک از موارد یادشده، چه چیزهای قابل ذکری وجو دارند. در مطلب حاضر سعی بر آن بوده که با ارائه گزارشی کوتاه و مجمل، فاکتورها و مشخصه های مهم و قابل توجهی که شایسته توجه و دقت نظر بیشتر هستند را در حد امکان آشکار سازیم.هنگامی که عوامل سه گانه یاد شده در کنار یکدیگر قرار گیرند، این سئوال مطرح خواهد شد که چگونه می توان این موارد را برای رسیدن به یک شاخص کلی توسعه فرهنگی به یکدیگر پیوند داد. کلیه موارد یاد شده در برگیرنده کیفیت زندگی مردم و جنبه های گوناگون زندگانی آنها می باشد. از همین رو می توان آنها را با وزن یکسانی به یکدیگر پیوند زد.
طبق مطالعات کیت گریفیث، بررسی وضعیت کمی توسعه و فرهنگ می تواند در قالب نگاهی به وضعیت بیماری و سلامت مردم در اجتماع باشد. میزان انتظار از زندگی را می توان با دسترسی عموم به حداقل هایی سنجید که می بایست از آن برخوردار باشند. البته در واقع امر سطح انتظار از زندگی را نمی توان یک شاخص فرهنگی به شمار آورد؛ چرا که وابسته به عوامل متعددی مضاف بر مظاهر فرهنگی است و صد البته پیرامون مقوله انتظارات و پیوند آن با شاخص فرهنگی توسعه، می توان بسیار فراتر از آن رفت.
3- نتیجه گیری
بحث وزن دهی همواره از مسائل مهم و مورد مناقشه بوده است. GNP یکی از مصالحی است که دارای وزن است و با قیمت هر بخش از مشخصه ها در ارتباط است. شاخص توسعه انسانی از به کارگیری مقایسه وزن های GNP مرتبط و مقایسه بین این وزن ها قابل استخراج است، به نوعی می توان گفت که وزن دهی چیزی است که از یک مبنای طبیعی برخوردار است. پیشنهاد می شود مسئله وزن دهی تا حد امکان از سادگی و شفافیت برخوردار باشد؛ چرا که با افزایش پیچیدگی، به همان میزان تحلیل و بررسی موضوع با دشواری روبه رو خواهد شد.برای هر یک از شاخص های سه گانه عنوان شده در متن، پیشنهاد ما این است که از وزن های یکسانی بهره گرفته شود و نحوه ترکیب این عوامل با یکدیگر در قالب محاسبه یک مقدار میانگین محاسبه شود. البته برای وزن دهی به هر یک از اینها، بهتر است بر اساس میزان اهمیت و اولویت عمل شود؛ ولی در مقام عمل، این مطلب چیزی است که در موارد قلیلی کارآمدی دارد.
پینوشتها:
1. کارشناس ارشد مدیریت فرهنگی.
2. کارشناس ارشد مترجمی زبان فرانسه و مدرس دانشگاه.
3. مقاله فوق برگرفته از منبع زیر می باشد: UNRISD and UNESCO ISSN.1020-53-81
4. Human Development Report
5. Meghand Desai
/م