مکتب انسان شناسی منچستر

پس از کنار رفتن دو شخصیت بنیان گذار انسان شناسی اجتماعی، یعنی برونیسلاو مالینوفسکی و رادکلیف - براون، شاگردان این دو استاد سرنوشت انسان شناسی را در بریتانیا به دست گرفتند. این نسل از انسان شناسان تقریباً
پنجشنبه، 22 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مکتب انسان شناسی منچستر
مکتب انسان شناسی منچستر

 

نویسنده: ناصر فکوهی




 

پس از کنار رفتن دو شخصیت بنیان گذار انسان شناسی اجتماعی،(1) یعنی برونیسلاو مالینوفسکی و رادکلیف - براون، شاگردان این دو استاد سرنوشت انسان شناسی را در بریتانیا به دست گرفتند(2). این نسل از انسان شناسان تقریباً همگی از دو مکتب کارکردگرایی و ساختارگرایی تأثیر می پذیرفتند و به خصوص تأثیر ساختارگرایی بر آن ها زیاد بود. اما آنچه بنیان گذاران انسان شناسی اجتماعی توانسته بودند کاملاً به تثبیت برسانند، اهمیت کار میدانی و پژوهش بر پایه ی مشاهدات مستقیم و متداوم در زمین تحقیق بود. رویکرد قدیمی در انسان شناسی، که به ویژه در انسان شناسی فرانسه قدرتمند بود و سهم بزرگی به بعد نظری و فلسفی می داد، در این انسان شناسی جای خود را به اولویت زمین تحقیق بر نظریه داد. از این رو، انسان شناسان این مکتب از ابتدا کار خود را با تحقیقات میدانی در افریقا آغاز کردند.

ماکس گلوکمن

در ابتدای دهه ی 50 قرن بیستم، مؤسسه تحقیقاتی رودس- لیوینگستون پژوهش های گسترده ای را در افریقای مرکزی آغاز کرد. ماکس گلوکمن، یک انسان شناس افریقای جنوبی بود که در فاصله ی سال های 1941 و 1947 ریاست این مؤسسه را برعهده داشت(3). گلوکمن، که از پدر و مادری یهودی و روسی الاصل در افریقای جنوبی زاده شده بود، در حقوق تحصیل کرده و شغل وکالت را انتخاب کرده بود اما بعدها پس از آشنایی با انسان شناسی به این رشته علاقه مند شد و برای تحصیل در آن به انگلستان رفت. به این ترتیب، گلوکمن توانست زیر نظر استادانی چون رادکلیف- براون و اوانس- پریچارد در سال 1936 دکترای خود را بگیرد و پس از کار میدانی بر زولو(4)های افریقای جنوبی در فاصله ی سال های 1936 و 1938 و کار در شمال رودزیا از طرف مؤسسه ی رودس- لیوینگستون بر قوم لوزی(5) در باروتسلند (6)از سال 1941 به مدیریت مؤسسه ی مزبور برسد.
تجربه ی عمیق گلوکمن از افریقای جنوبی، مسائل حقوقی آن، موضوع استعمار و مسائل رشد و توسعه که این کشور با آن رو به رو بود، سبب شد که تمایل زیادی به سوق دادن پژوهشگران مؤسسه برای مطالعه درباره ی مسائل اجتماعی داشته باشد. گلوکمن از سال 1947 به آکسفورد رفت، اما رابطه ی خود را با مؤسسه حفظ کرد. با وجود این وی با تحلیلی که درباره ی نظام دانشگاهی بریتانیا می کرد و معتقد بود که وجود سه مرکز مهم در لندن، آکسفورد و کمبریج سبب ضربه خوردن به سایر مراکز دانشگاهی در این کشور شده است، تصمیم گرفت آکسفورد را برای خدمت در دانشگاه منچستر ترک کند و نخستین کرسی انسان شناسی اجتماعی این دانشگاه را برعهده بگیرد.
از این زمان گلوکمن دانشکده ی انسان شناسی اجتماعی دانشگاه منچستر را در رابطه ای نزدیک و در همکاری های گسترده با مؤسسه ی رودس- لیوینگستون قرار داد و مجموعه ی بزرگی از پروژه ها را در افریقای مرکزی آغاز کرد. این پروژه ها، اغلب به وسیله ی گلوکمن بر عهده ی پژوهشگران دانشکده یا مؤسسه گذاشته می شدند و این پژوهشگران پس از بازگشت گزارش مفصل یافته های خود را در سمینارهای معروف گلوکمن در دانشگاه منچستر ارائه می دادند.
این سمینارها، که گاه چهره های برجسته ای از علوم اجتماعی نظیر ی.هابسباوم، ج.ث. هومانس و ی.شیلز نیز در آن ها شرکت می کردند، یافته های میدان را مورد بحث های دقیق و عمیق کارشناسی قرار می دادند و راهکارهایی برای پژوهش های آتی ارائه می کردند(7).

مباحث اساسی

پرسمان اساسی در مکتب منچستر، به آنچه پیش از این درباره ی دنباله روان رادکلیف- براون در مکتب انسان شناسی بریتانیا گفتیم بسیار نزدیک بود. این پرسمان بر محور تبیین تعارض به مثابه ی تبلور اساسی روابط انسانی و اجتماعی و عامل تضعیف و در عین حال تقویت انسجام اجتماعی است. تجربه ی شخصی گلوکمن از کار در افریقا به او نشان می داد که جوامع سنتی افریقایی، جوامعی پرتنش و دارای تعارض هستند که در آن ها رقابت و تضاد بسیار زیادی میان بازیگران اجتماعی وجود دارد. با این وصف، این واقعیت نیز در آن ها مشاهده می شود که جوامعی منسجم و باثبات هستند. پرسش اساسی گلوکمن آن است که چگونه آن تنش ها و تضادها درون چنین انسجام و ثباتی قابل درک هستند.
محوری که گلوکمن برای مطالعه ی میدانی خود انتخاب می کرد، مسائل اجتماعی بودند. یعنی پدیده هایی که تنش ها و تضادها را در خود متبلور کرده و مشکلات عملی در زندگی بومیان ایجاد می کردند. برخورد جامعه ی صنعتی با مجموعه ی ارزش ها و قواعد آن با جوامع سنتی و ارزش های سنتی آن ها، و مشکلات فرایند تغییر اجتماعی و تضادهای رفتاری، از جمله نقاطی هستند که مسائل اجتماعی بیش از سایر موارد خود را بروز می دهند. گلوکمن، عمدتاً مسائل اجتماعی را ناشی از دو عامل می داند: تغییر اجتماعی و تضادهای فردی و گروهی.
در تغییر اجتماعی دو نوع از جوامع را می توان از یکدیگر تفکیک کرد؛ نخست، جوامعی که گلوکمن نظام اجتماعی آن ها را دارای تغییرات تکراری(8)می داند. این گونه جوامع ممکن است به ظاهر راکد بیایند، اما خالی از تنش و تعارض نیستند، زیرا تغییرات به صورتی تکراری اما پیوسته در آن ها اتفاق می افتند. بدین معنی که هرچند نهادها در آن ها کمتر تغییر می کنند، اما افرادی که در این نهادها قرار دارند یا در رأس آن ها جای گرفته اند، تغییر می کنند و این تغییر افراد سبب ایجاد تعارض ها و تنش هایی میان افراد جدید و افراد سایر نهادها می گردد. بنابراین هر چند نظام های اجتماعی تکرارشونده در مجموع ایستاگرا هستند، اما حتی این ایستاگرایی درون خود پویاگرایی قدرتمندی را دارد.
دومین نوع از جوامع، جوامعی هستند که نظام های اجتماعی آن ها متغیرند(9). به عبارت دیگر این گروه، از جوامع پویایی تشکیل می شوند که نهادهای آن ها دگرگون شده و این دگرگونی سبب ایجاد تضادهایی میان آن ها و ایجاد تنش و تعارض می شود.
اما در کنار تغییر اجتماعی، تضاد و تعارض بین افراد می توانند به مسائل اجتماعی منجر شوند. دلیل این تضادها عمدتاً در همان تغییر اجتماعی است. به این ترتیب که پس از بروز یک تغییر اجتماعی این تغییر به سراسر جامعه تعمیم می یابد، اما در این تعمیم همه ی عناصر و اجزای جامعه به یک اندازه دگرگون نشده و تأثیر نمی پذیرند. بنابراین میان اجزای یا بازیگران اجتماعی اختلاف به وجود می آید و انسجام و یکدستی پیشین از میان می رود. این تضادها سبب بروز مسائل اجتماعی می شوند و از آنجا که وجود انسجام ضروری است، سازوکارهایی به حرکت درمی آیند تا این تنش میان افراد را کاهش دهند. این سازوکارها را گلوکمن، سازوکارهای جبرانی و وفاق دهنده(10)می نامد که می توانند به صورت فردی یا گروهی و به صورت نهادی، حقوقی یا مناسکی انجام گیرند.
این سازوکارها، که خود را به گونه های مختلف در سطح بازیگران اجتماعی نیز نشان می دهند، «پیوندهای مقطعی»(11)نامیده می شوند. این پیوندها همان طور که از نامشان برمی آید در مقاطع گوناگون میان بازیگران اجتماعی به وجود می آیند و آن ها را در موقعیت مشترکی قرار می دهند. به این ترتیب زمانی که پیوندهایی از میان بروند، پیوندهایی دیگر می توانند به وجود بیایند و به همین ترتیب تا آخر. نتیجه آن که جامعه می تواند در عین وجود تعارض ها و تنش ها، شکل قابل انعطاف داشته باشد و سبب شود که در نهایت انسجام اجتماعی حفظ گردد.
در همین رابطه مفهوم «شکاف غالب»(12)یعنی تضادی که دو گروه را از یکدیگر جدا می کند، در عین حال جنبه ی مثبتی نیز دارد، زیرا غالب یا عمده بودن این شکاف سبب می شود که هر گروه شکاف های دیگر(یعنی تعارض ها و گسست های دیگر)را کنار بگذارد و به انسجام برسد؛ و البته شکاف غالب دائمی نیست و با شرایط عمومی جامعه تغییر می کند. نقش های بینابینی(13)یا نقش های بین سلسله مراتبی(14)نیز می توانند به صورت مکانیسم های جبرانی عمل کنند. این نقش ها در واقع در موقعیت همسازی(15)همچون مفصل هایی قرار می گیرند که نظام های متضاد یا متعارض با یکدیگر را سازش می دهند. به این ترتیب چنین نظام هایی می توانند تداوم کارکردهای اجتماعی را تضمین کنند. مثال گلوکمن برای نشان دادن این همسازی ها، از جمله در حوزه ی سیاسی و در شرایط استعماری، موقعیت رؤسای روستاهاست که از دو سو تحت فشار هستند: از یک طرف از سوی مقامات استعماری و از طرف دیگر از سوی مردم خود آن روستا؛ و وظیفه ی آن ها به این ترتیب ایجاد همسازی میان آن دو و تداوم کارکردهای اجتماعی است.
بازیگران اجتماعی به باور گلوکمن دائماً در حال تحلیل موقعیت خویش هستند. این تحلیل موقعیتی(16)به فرد امکان می دهد که وضعیت خود را در یک مقطع مشخص ارزیابی کند، روابط موجود را بررسی کرده، بهترین راه حل را برای خود برگزیند و بر اساس آن راه حل، عمل کند. این انتخاب را گلوکمن، یک گزینش موقعیتی(17)می نامد و معتقد است که انتخاب های متفاوت در موقعیت های متفاوت، ممکن است سبب شوند که ما تصور کنیم بازیگران به صورتی متضاد و متعارض یعنی غیرعقلانی عمل می کنند. اما این تضاد و تعارض در واقع برای ایجاد وفاق میان او و موقعیت تحلیل شده ای که در آن قرار دارد انجام می گیرد. بنابراین تعارضی که در رفتار او با موقعیتی دیگر مشاهده می شود، در واقع سبب خواهد شد که موقعیت کنونی به انسجام برسد و از آن تنش زدایی گردد(18).

تعارض اجتماعی و مناسک افریقایی
«(...)این گونه تعارض ها در بسیاری از مناسک سایر قبایل نیز به چشم می خورند. تمایل هر گروه از خویشاوندان مذکر برای اختیار کردن همسر و در همان حال پرهیز آن ها از این همسران به دلیل آن که آن ها عامل رقابت و مسئله آفرینی در گروه هستند، به خوبی در مراسم ازدواج زولو منعکس شده است. دو گروهی که میان یکدیگر ازدواج را انجام می دهند به یکدیگر دشنام می دهند و یکدیگر را با سلاح هایشان تهدید می کنند. آن ها رقص هایی رقابت آمیز علیه یکدیگر انجام می دهند و در این حال عروس تلاش می کند فرار کند و داماد باید او را دستگیر نماید. این نمادگرایی به روشنی در حمل یک سپر کوچک همراه با یک دشنه یا یک نیزه به وسیله ی عروس دیده می شود. گویی او یک مرد است، یعنی دشمنی که گروه شوهرش را تهدید می کند. عروس همچنین ناچار است به مدتی طولانی سر به زیر انداخته با حالتی اندوهگین در مجلس بنشیند، در حالی که بستگان شوهری وی را به باد دشنام می گیرند و او را یک 'زنک تنبلِ به دردنخور'ی می نامند که از خانواده ای' بی سروپا' بیرون آمده است و در خانواده ی خوشبخت شوهر تعارض ایجاد می کند. بنابراین مناسک ازدواج از پیش تعارض هایی را که ممکن است درباره ی عروس تصور شود، ارائه می دهند و به این ترتیب باور آن است که ازدواج تبرک خواهد یافت. عقیده ی [زولوها] بر آن است که بیان آزادانه و روشن تعارض درون گروه سبب ایجاد موفقیت و تحقق یافتن وحدت و شکوفایی در گروهی گسترده تر می شود.
(...)مناسکی از این دست که در آن ها مردم بنابر نقش های اجتماعی خود دست به اعمال خاصی می زنند در جوامعِ به اصطلاح ابتدایی بسیار رایج هستند. در چرخه ی کشاورزی، در شکار، در گله داری و صنعتگری و در عملیات نظامی با چنین مناسکی رو به رو می شویم. این مناسک همچنین در هنگام جا به جایی یا استقرار روستاها، استقرار افراد مقتدر و مراحل مختلف رشد افراد- تولد، بلوغ و ازدواج- به چشم می خورند. همچنین اهمیت این مناسک در مراسم به خاک سپاری و عزاداری بسیار زیاد است. این نکته نیز قابل ذکر است که جوامع گوناگون با درجه های متفاوتی این گونه وقایع را مناسکی می کنند و مواقع متفاوتی را برای انجام دادن آن ها برمی گزینند. اما به طور کلی در مقایسه با تمدن های صنعتی، وقایع مزبور در جوامع ساده تر خصوصیت مناسکی بیشتری دارند. این یک نکته ی عمومی است و نه اصلی مطلق، زیرا بسیاری از جوامع ساده از جمله جوامعی که متعلق به اسلام هستند چندان مناسکی به شمار نمی روند».
(Max Gluckman,1970(1956),Custom and Conflict in Africa,Oxford,Basil Blackwell,pp.119-120)
(ماکس گلوکمن، رسم و تعارض در افریقا).

سایر انسان شناسان منچستر
گلوکمن در طول بیش از 20 سال پژوهش و تدریس کتب زیادی نوشت. او همچنین توانست در دانشگاه منچستر دانشجویان برجسته ای را تربیت کند که پس از او مکتب منچستر را تا امروز تداوم بخشیدند. مهم ترین این شاگردان، الیزابت کولسون است که پس از گلوکمن مسئولیت مؤسسه ی رودس- لیوینگستون را برعهده گرفت. کولسون، که کار میدانی خود را بر جامعه ی تونگا(19) ها انجام داد، توانست نشان دهد که چگونه افرادی بسیار پراکنده در یک جامعه، می توانند بر اساس مکانیسم های مناسکی به انسجام سیاسی- اقتصادی و اجتماعی دست یابند. از این رو، کولسون بخش زیادی از مطالعات خود را بر نقش زیارتگاه ها در ایجاد چنین مکانیسم هایی متمرکز کرد. از جمله آثار کولسون می توان به سازمان اجتماعی گومبه- تونگاها(1960)(20)و پیامدهای اجتماعی بازاسکان دهی(1971)(21)اشاره کرد.
شخصیت مهم دیگر در این مکتب فردریک بارث شاگرد ادموند لیچ است که نتایج کار میدانی او در پاکستان بسیار مشهور است. بارث با مطالعات خود در پاکستان نشان داد که سازمان اجتماعی مجموعه ای از انتخاب های سیاسی است، انتخاب هایی که گروهی از آن ها چارچوب هایی ثابت نظیر کاست ها و نظام خویشاوندی دارند و گروهی چارچوب های متغیر نظیر خانواده، ازدواج، همسایگی و اتحادهای دوستانه. بارث این مطالعات را در کتاب رهبری سیاسی در نزد سوان پاتان ها(1965)(22)ارائه داد.
دو شخصیت بسیار مهم دیگر در این مکتب ادموند لیچ و ویکتور ترنر هستند که به لیچ در بخش مربوط به دنباله روان رادکلیف- براون در انسان شناسی اجتماعی بریتانیا و به ویکتور ترنر در بخش انسان شناسی نمادین و تفسیری اشاره شد. ترنر به ویژه با مفهوم درام اجتماعی خود، نقش مهمی در تحلیل چگونگی تعارض و انسجام اجتماعی داشت.
از جمله سایر اندیشمندان مهم این مکتب می توان به فردریک جرج بیلی با تحقیق مهمی درباره ی رابطه ی اشکال سنتی و اشکال جدید سیاسی موسوم به قبیله، کاست و ملت؛ مطالعه ای بر فعالیت سیاسی و تغییر موقعیت در ارتفاعات اورسیا(1960)(23)، ج.ا.بارنز با کتاب سیاست در یک جامعه ی در حال دگرگونی(1953)(24)و ج.کلاید میشل با کتاب رقص کاله لا(1965)(25)اشاره کرد.
اکثر پژوهشگران مکتب منچستر به دلیل موقعیت خاص مؤسسه ی رودس- لیوینگستون در افریقای جنوبی فعالیت می کردند و علاوه بر کسانی که در بالا به آن ها اشاره شد می توان از و.واتسون (کار در رودزیا)، ا.ل.اپشتاین(رودزیا)و و.پونس(افریقای جنوبی و کنگو) نیز نام برد. اما گروه بزرگی از پژوهشگران این مکتب نیز سنت تحقیق بر پنج منطقه ی دیگر از جهان را بنیان گذاشتند و تا امروز ادامه دادند و نتایج کار خود را در مجموعه ی انتشارات رودس- لیوینگستون منتشر کردند. این مناطق عبارت اند از: خاورمیانه(ا.مارکس و لن مارس)، شرق افریقا( پل باکستر و ر.آنتون و ی.ل.پترز)، جزایر بریتانیایی(پنینا وربنر، نیگل راپورت، رانی فرانکنبرگ و گینور کوهن)، هندوستان و پاکستان(فردریک بارث) و استرالیا(ر.مکنزی).
مکتب پویاگرای فرانسوی ژرژ بلاندیه و انسان شناسی سیاسی او را نیز باید تا اندازه ی زیادی به مکتب منچستر نزدیک دانست. به بلاندیه در بخش های آتی خواهیم پرداخت.
مکتب منچستر در اکتبر 1999، کنگره ی پنجاهمین سالگرد خود(1949-1999)را برگزار کرد. مقالات ارائه شده در این کنگره نشان می دهند که این مکتب امروز بیش از هر زمانی زنده و پویاست.

نقد

دو انتقاد اساسی به مکتب منچستر وارد شده است:
1.این مکتب در چارچوب قدرت استعماری و سپس نواستعماری بریتانیا وارد افریقا شد و نقش مؤسسه ی استعماری رودس- لیوینگستون در این مورد بسیار گویاست. این موضوع همواره برای مکتب منچستر یک نقطه ی ضعف به شمار آمده است؛ و یک سؤال که چگونه باید خود را از این پشتوانه ی منفی جدا کند؟ این پرسش نیز همواره مطرح است که چگونه می توان میان منافع قدرت های بزرگ و مؤسسات پژوهشی آن ها از یک سو و منافع کشورهای فقیر در حال توسعه سازش ایجاد کرد؟
2.مفهوم ثبات و توازن اجتماعی، که مورد نظر گلوکمن است، ابهام زیادی در خود دارد به صورتی که این پرسش مطرح می شود که تعارض ها و تضادهای گوناگون و فراوانی که برای مثال در جامعه ی افریقایی وجود دارند و برخی از پهنه های آن را تا حد نابودی کامل پیش برده اند را می توان همواره عوامل تقویت کننده ی نظم به شمار آورد؟ به عبارت دیگر، این پرسش منطقی وجود دارد که میزان تخریب و خروج از نظم تا چه حد می تواند امکان و قابلیت بازگشت از طریق مکانیسم های جبران کننده و وفاق بخش را حفظ کند؟ پرسش دیگر آن است که آیا نباید میان تضادها و تناقض های ساختاری و غیرساختاری تفکیکی قائل شد؟ آیا همه ی تضادها اعم از تضادهای بین افراد و بین نهادها یا تضادهای درونی و ساختاری را باید از یک نوع دانست و همه ی آن ها را می توان با مکانیسم های جبرانی از میان برداشت؟ در این صورت چرا و چگونه با پیامدهایی بسیار متفاوت در سرنوشت آتی تضادها رو به رو می شویم؟

پی نوشت ها :

1.Manchester School of Anthropology
2.Diamond 1980;Kuklick 2000: 76-79;Kuper 1983
3.Colson 1979: 242-246
4.Zulu
5.Lozi
6.Barrotsland
7.Gluckman 1962;Schmidt 2000;Van Teeffelen 1980;Werbner 1984
8.repetitive social systems
9.changing social systems
10.redressive and adjustive mechanisms
11.cross-cutting ties/cross-cutting alliances
12.dominant cleavage
13.intercalary roles
14.interhierarchical roles
15.articulation
16.situational analysis
17.situational selection
18.Kapferer 1987
19.Tonga
20.Colson 1960
21.Colson 1971
22.Barth 1965
23.Bailey 1960
24.Barnes 1954
25.Mitchell 1965

منبع مقاله :
فکوهی، ناصر؛(1390)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.