نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
اداره ی مناسبات میان دولت های برخوردار از حاکمیت از طریق نمایندگان مجاز آن ها.به طور معمول این گونه دیپلمات ها افرادی حرفه ای هستند یعنی شغل شان کار برای وزارت امور خارجه است. ولی غالباً در کنار این عده، کارشناسان دیگر وزارت خانه های دولت برای نمونه آن ها که با امور دفاعی، مالی و تجاری سرو کار دارند به نمایندگی از کشورشان در کنفرانس ها حضور می یابند و برای شرکت در هیئت های نمایندگی مقیم در دیگر کشورها به مأموریت فرستاده می شوند. چنین افرادی را می توان دیپلمات موقت دانست. از این گذشته، صاحب منصبان سیاسی هم گه گاه (و این گه گاه در دهه های اخیر رو به افزایش بوده است) در نشست های سران و کنفرانس ها و سازمان های بین المللی نقش دیپلمات موردی را ایفا می کنند.
اهمیت دیپلماسی در آن است که دولت ها را قادر می سازد تا با یکدیگر مناسبات مسالمت آمیز برقرار کنند. غالباً به گونه ای از دولت ها سخن گفته می شود که گویی دولت ها هم انسان اند ولی تنها در معنایی تصوری می توان آن ها را چنین قلمداد کرد. بر این اساس، دیدگاه ها و آرزوهای دولت ها (مانند همه موجودیت های خیالی) باید از طریق انسان هایی انتقال یابد که نمایندگی آن ها را برعهده دارند. دیپلماسی، ابزاری است که این وظیفه را به انجام می رساند و بدون چنین ترتیباتی تصورش هم دشوار است که چگونه دولت ها می توانستند جز با توسل عریان به زور با یکدیگر روابط خارجی برقرار کنند. بدین ترتیب دیپلماسی همان نظام ارتباطات اساسی را فراهم می سازد که دولت ها برای برقراری مناسبات بین المللی به آن نیاز دارند.
ضرورت وجود چنین ترتیباتی در مواردی که گروه های جداگانه ای مایل به تعامل مسالمت آمیز با یکدیگر باشند. تاریخ روشنی دارد. نخستین سوابق مکتوب قابل فهم درباره ی مناسبات بین المللی که به آغاز هزاره ی سوم پیش از میلاد باز می گردد و نیز نامه های آمارنا که مربوط به میانه ی سده چهاردهم پیش از میلاد است و حاوی سوابقی از اداره ی مناسبات میان مصر و دیگر دولت های خاور نزدیک در دوران باستان (به عنوان نخستین نظام بین الملل شناخته شده برای ما) است شواهدی از دیپلماسی را به دست می دهد. در 500 سال پیش از میلاد دولت شهرهای یونان نظام دیپلماتیک مشخصی پدید آورده بودند که بر اندیشه های بعدی درباره ی دیپلماسی تأثیر چشمگیری به جا گذاشت.
دیپلماسی امروزی در اواخر سده ی پانزدهم میان دولت شهرهای ایتالیا سر برآورد. هیئت های دیپلماتیک مقیمی که در آن دوران ایجاد شد طلایه دار هیئت های دیپلماتیک امروزی بودند که به هیچ وجه تحت الشعاع اعزام هم زمان نمایندگان دائمی به سازمان های بین المللی مانند سازمان ملل متحد قرار نمی گیرند. امروزه عملاً رؤسای این گونه هیئت های مقیم جزو عالی ترین طبقه ی دیپلمات ها به شمار می روند. اینان یا سفیر کبیر خوانده می شوند یا در جامعه مشترک المنافع کمیسر عالی، یا در مورد هیئت های اعزامی از واتیکان، نانسیوس یا سفیر واتیکان.
وظایف هر هیئت دیپلماتیک مقیم چنان که در مقاوله نامه 1961وین درباره روابط دیپلماتیک آمده است شامل این هاست: نمایندگی، حمایت از اتباع؛ مذاکره؛ گزارش شرایط و تحولات کشور محل مأموریت به دولت متبوع خود؛ توسعه ی مناسبات اقتصادی؛ فرهنگی و علمی؛ و ترویج مناسبات دوستانه اما این وظیفه آخر بیش تر تعارفی دیپلماتیک است و به لحاظ تحلیلی صحت ندارد. وظیفه ی هر دیپلمات پیشبرد منافع دولت خودش است که ممکن است متضمن انجام اقداماتی باشد که به هیچ وجه مایه ی تقویت دوستی ها نشود. در سخن حکمت آمیزی چنین آمده است: «کار دیپلمات این است که ناگوارترین چیزها را به دلپذیرترین شکل انجام دهد یا بیان کند».
در سده ی بیستم در نحوه ی ایفای وظایف دیپلمات ها تغییرات مهمی رخ داد. برخی مفسران این تحولات را چالشی جدی برای خود نهاد دیپلماسی می دانند ولی چنین برداشتی بیش از حد افراطی است و شیوه ی انجام وظایف و محتوای دستور کار دیپلماتیک را با سرشت اساسی این وظایف اشتباه می گیرد. با این حال، تغییرات یاد شده به راستی درخور توجیه و یادآوری هستند.
نخست، علنی بودن دیپلماسی به میزان چشمگیری افزایش یافته است. این روند به جنگ جهانی اول یعنی زمانی باز می گردد که کسانی که گناه آغاز جنگ را به گردن دیپلماسی «قدیمی» و «پنهانی» می انداختند خواستار نظام «جدید»، «علنی» و مردم سالارانه تری بودند. موضع این عده زمانی تقویت شد که وودرو ویلسون، رئیس جمهور ایالات متحده، در 1918 در نخستین اصل از «اصول چهارده گانه ی» خودش (که در قالب آن ها برنامه ای را برای صلح مطرح می ساخت) خواهان «میثاق های علنی که روند حصول آن ها نیز آشکار باشد» شد. غالباً منظور ویلیسون را به درستی نفهمیده اند. منظور او این نبود که همه ی مذاکرات قطع نظر از حساسیت و شکننده بودن شان باید کاملاً پیش چشم مردم انجام گیرد بلکه منظورش لزوم علنی شدن نتایج مذاکرات بود که به عنوان یک اصل از آن زمان به بعد به طور کلی مورد پذیرش قرار گرفته است. اندیشه ی دیپلماسی آشکار در رویّه ی جامعه ملل هم رعایت می شد زیرا تقریباً همه نشست های آن به طور علنی برگزار می شد. در واقع مجمع جامعه ملل (که در برگیرنده نمانیدگان همه دولت های عضو بود که هر یک از آن ها نیز یک حق رأی داشت) نوعی پارلمان جهانی به شمار می رفت و همین دلیلی برای سربرآوردن عبارت «دیپلماسی پارلمانی» شد. امروزه نشست های رسمی سازمان ملل نمونه زنده دیپلماسی پارلمانی است.
دوم، افزایش بهت آور سهولت و سرعت ارتباطات و سفر از 1945 به این سو هم بر نحوه ی ایفای وظایف دیپلمات ها اثر گذاشته است. رؤسای هیئت های دیپلماتیک با سهولت بیش تری می توانند دستورالعمل های خود را دریافت کنند یا تحت الشعاع سیاستمداری که به دیدار کشور محل مأموریت آن ها رفته است قرار گیرند؛ ولی در عین حال می توانند از نزدیک در جریان گفت و شنودهایی که در میهن شان صورت می گیرد قرار گیرند و برای رایزنی های مبرم به سرعت به کشور خود بازگردند. در نتیجه برخلاف ادعای برخی، نفوذ آن ها چندان کاهش نیافته است. وانگهی، آنان همچنان از موقعیت خوبی برای گردآوری و تفسیر اطلاعات برخوردارند. آن ها برای آماده سازی نشست های سران و کنفرانس های بلندپایه کارهای مقدماتی ارزشمندی انجام می دهند و در جریان این نشست ها و کنفرانس ها رهنمودهای مهمی در اختیار نمایندگان کشور خودشان قرار می دهند و پس از پایان آن ها نیز تصمیمات را پیگیری می کنند. بیش تر آنان انسان های با فرهنگ و خوش زبانی هستند که می توانند شخصاً و به تأثیرگذارترین شکل پیام هایی را به مقام های مربوط در کشور محل مأموریت شان ابلاغ کنند.
سوم، طی همین دوره برای اشاره به برخی تغییرات مشخصی که در دامنه و شیوه ی اجرای دیپلماسی رخ داده از عبارت «دیپلماسی جدید» بهره جسته شده است. این تغییرات شامل افزایش دامنه یاختیارات سنتی هیئت های دیپلماتیک به فراتر از مسائل دقیقاً سیاسی و در برگرفتن تلاش برای پیشبرد منافع تجاری و اقتصادی کشور متبوع خودشان، وگه گاه نیز دخالت مستقیم و در روابط خارجی وزارت خانه هایی می شود که نگاه شان اساساً متوجه داخل کشور است. و چهارم، طی سی و اندی سال گذشته تروریسم سبب شده است که دیپلماسی به حرفه ای خطرناک تر و به مراتب امنیت جوتر مبدل می شود.
بنابراین دیپلماسی همچنان محور هدایت مناسبات میان دولت هاست و در نبود آن دولت ها به دشواری می توانند وارد چنین مناسباتی با هم شوند. اما باید متوجه باشیم که این اصطلاح در سطح بین المللی به معنایی متفاوت با آن چه تاکنون تشریح کردیم به کار می رود. از یک سو، گاه اصطلاح دیپلماسی را در تعبیری محدودتر به کار می برند. برای نمونه، غالباً دیپلماسی تنها به مذاکرات اشاره دارد و در مورد برخی انواع مذاکرات عبارت های جدیدی سکه زده شده است. بر این اساس، منظور از «دیپلماسی خط یک» تلاش هایی است که یک دولت یا سازمان بین دولتی برای حل و فصل درگیری دو دولت یا حتی درگیری های درون یک کشور به عمل می آورد؛ و «دیپلماسی خط دو» ناظر بر همین روند در حالتی است که اجرا کننده ی آن کارگزاری های غیر دولتی مانند سازمان های غیردولتی باشد. اما «دیپلماسی دو خطّه» بیانگر مذاکرات جداگانه ولی هماهنگ از نوع «خط یک» یا «خط دو» یا هر دو است. در این موارد هم معمولاً اصطلاح دیپلماسی برای اشاره به مهارت انجام یک وظیفه دیپلماتیک خاص به کار می ود مانند زمانی که مسئله ای بین المللی با ظرافت یا مهارت چشمگیری («بسیار دیپلماتیک») به انجام می رسد.
از سوی دیگر، اغلب این اصطلاح را در معنایی فراخ تر از آن چه در این مدخل آمد به کار می برند. به ویژه در ایالات متحده غالباً«دیپلماسی» را مترادف با سیاست خارجی می گیرند. دیپلماسی در این معنا اشاره به کلیت یا بخشی از مناسبات خارجی یک دولت دارد (مانند «دیپلماسی فرانسه در سازمان ملل» یا «دیپلماسی آمریکا در دوران حکومت کلینتون»). به همین سان ممکن است از اصطلاح دیپلماسی برای اشاره به مجامعی استفاده شود که دولت ها در آن ها اهداف سیاسی خارجی خود را تعقیب می کنند (مانند «دیپلماسی در سازمان ملل»). این شیوه ی به کار بردن اصطلاح دیپلماسی معمولاً موجب پنهان ماندن تمایز بسیار مهمی می شود که بین گوهر سیاست خارجی و نحوه اجرای آن وجود دارد. دیپلماسی در بهترین تعبیر، با نحوه ی اجرای سیاست خارجی سرو کار دارد. ولی دیپلماسی صرفاً یکی از چندین ابزار قابل گزینش برای اجرای سیاست نیست بلکه چارچوبی اساسی در اختیار دولت ها می گذارد تا در همه گونه فعالیت غیرقهرآمیز بین المللی مشارکت کنند. بدون دیپلماسی آن ها گوشه نشین خواهند شد یا جز جنگ گزینه ی خارجی دیگری نخواهند داشت.
ـــ جامعه بین الملل؛ دیپلماسی پیشگیرانه؛ شناسایی، عامل/تأثیر سی اِن اِن
and Practice,2nd
edn,Basingstoke:Palgrave.
-2003 Berridge,G.R.and James,A.A
Dictionary of Diplomacy,2nd
edn,Basingstoke:Palgrave.
-1995 Hamilton,K.and
Langhorne,R.The Practice of
Diplomacy,London:Routledge.
-1980 James,A.Diplomacy and
International Society,International
Relations 6(6),931-48.
لورنا لوید
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
اهمیت دیپلماسی در آن است که دولت ها را قادر می سازد تا با یکدیگر مناسبات مسالمت آمیز برقرار کنند. غالباً به گونه ای از دولت ها سخن گفته می شود که گویی دولت ها هم انسان اند ولی تنها در معنایی تصوری می توان آن ها را چنین قلمداد کرد. بر این اساس، دیدگاه ها و آرزوهای دولت ها (مانند همه موجودیت های خیالی) باید از طریق انسان هایی انتقال یابد که نمایندگی آن ها را برعهده دارند. دیپلماسی، ابزاری است که این وظیفه را به انجام می رساند و بدون چنین ترتیباتی تصورش هم دشوار است که چگونه دولت ها می توانستند جز با توسل عریان به زور با یکدیگر روابط خارجی برقرار کنند. بدین ترتیب دیپلماسی همان نظام ارتباطات اساسی را فراهم می سازد که دولت ها برای برقراری مناسبات بین المللی به آن نیاز دارند.
ضرورت وجود چنین ترتیباتی در مواردی که گروه های جداگانه ای مایل به تعامل مسالمت آمیز با یکدیگر باشند. تاریخ روشنی دارد. نخستین سوابق مکتوب قابل فهم درباره ی مناسبات بین المللی که به آغاز هزاره ی سوم پیش از میلاد باز می گردد و نیز نامه های آمارنا که مربوط به میانه ی سده چهاردهم پیش از میلاد است و حاوی سوابقی از اداره ی مناسبات میان مصر و دیگر دولت های خاور نزدیک در دوران باستان (به عنوان نخستین نظام بین الملل شناخته شده برای ما) است شواهدی از دیپلماسی را به دست می دهد. در 500 سال پیش از میلاد دولت شهرهای یونان نظام دیپلماتیک مشخصی پدید آورده بودند که بر اندیشه های بعدی درباره ی دیپلماسی تأثیر چشمگیری به جا گذاشت.
دیپلماسی امروزی در اواخر سده ی پانزدهم میان دولت شهرهای ایتالیا سر برآورد. هیئت های دیپلماتیک مقیمی که در آن دوران ایجاد شد طلایه دار هیئت های دیپلماتیک امروزی بودند که به هیچ وجه تحت الشعاع اعزام هم زمان نمایندگان دائمی به سازمان های بین المللی مانند سازمان ملل متحد قرار نمی گیرند. امروزه عملاً رؤسای این گونه هیئت های مقیم جزو عالی ترین طبقه ی دیپلمات ها به شمار می روند. اینان یا سفیر کبیر خوانده می شوند یا در جامعه مشترک المنافع کمیسر عالی، یا در مورد هیئت های اعزامی از واتیکان، نانسیوس یا سفیر واتیکان.
وظایف هر هیئت دیپلماتیک مقیم چنان که در مقاوله نامه 1961وین درباره روابط دیپلماتیک آمده است شامل این هاست: نمایندگی، حمایت از اتباع؛ مذاکره؛ گزارش شرایط و تحولات کشور محل مأموریت به دولت متبوع خود؛ توسعه ی مناسبات اقتصادی؛ فرهنگی و علمی؛ و ترویج مناسبات دوستانه اما این وظیفه آخر بیش تر تعارفی دیپلماتیک است و به لحاظ تحلیلی صحت ندارد. وظیفه ی هر دیپلمات پیشبرد منافع دولت خودش است که ممکن است متضمن انجام اقداماتی باشد که به هیچ وجه مایه ی تقویت دوستی ها نشود. در سخن حکمت آمیزی چنین آمده است: «کار دیپلمات این است که ناگوارترین چیزها را به دلپذیرترین شکل انجام دهد یا بیان کند».
در سده ی بیستم در نحوه ی ایفای وظایف دیپلمات ها تغییرات مهمی رخ داد. برخی مفسران این تحولات را چالشی جدی برای خود نهاد دیپلماسی می دانند ولی چنین برداشتی بیش از حد افراطی است و شیوه ی انجام وظایف و محتوای دستور کار دیپلماتیک را با سرشت اساسی این وظایف اشتباه می گیرد. با این حال، تغییرات یاد شده به راستی درخور توجیه و یادآوری هستند.
نخست، علنی بودن دیپلماسی به میزان چشمگیری افزایش یافته است. این روند به جنگ جهانی اول یعنی زمانی باز می گردد که کسانی که گناه آغاز جنگ را به گردن دیپلماسی «قدیمی» و «پنهانی» می انداختند خواستار نظام «جدید»، «علنی» و مردم سالارانه تری بودند. موضع این عده زمانی تقویت شد که وودرو ویلسون، رئیس جمهور ایالات متحده، در 1918 در نخستین اصل از «اصول چهارده گانه ی» خودش (که در قالب آن ها برنامه ای را برای صلح مطرح می ساخت) خواهان «میثاق های علنی که روند حصول آن ها نیز آشکار باشد» شد. غالباً منظور ویلیسون را به درستی نفهمیده اند. منظور او این نبود که همه ی مذاکرات قطع نظر از حساسیت و شکننده بودن شان باید کاملاً پیش چشم مردم انجام گیرد بلکه منظورش لزوم علنی شدن نتایج مذاکرات بود که به عنوان یک اصل از آن زمان به بعد به طور کلی مورد پذیرش قرار گرفته است. اندیشه ی دیپلماسی آشکار در رویّه ی جامعه ملل هم رعایت می شد زیرا تقریباً همه نشست های آن به طور علنی برگزار می شد. در واقع مجمع جامعه ملل (که در برگیرنده نمانیدگان همه دولت های عضو بود که هر یک از آن ها نیز یک حق رأی داشت) نوعی پارلمان جهانی به شمار می رفت و همین دلیلی برای سربرآوردن عبارت «دیپلماسی پارلمانی» شد. امروزه نشست های رسمی سازمان ملل نمونه زنده دیپلماسی پارلمانی است.
دوم، افزایش بهت آور سهولت و سرعت ارتباطات و سفر از 1945 به این سو هم بر نحوه ی ایفای وظایف دیپلمات ها اثر گذاشته است. رؤسای هیئت های دیپلماتیک با سهولت بیش تری می توانند دستورالعمل های خود را دریافت کنند یا تحت الشعاع سیاستمداری که به دیدار کشور محل مأموریت آن ها رفته است قرار گیرند؛ ولی در عین حال می توانند از نزدیک در جریان گفت و شنودهایی که در میهن شان صورت می گیرد قرار گیرند و برای رایزنی های مبرم به سرعت به کشور خود بازگردند. در نتیجه برخلاف ادعای برخی، نفوذ آن ها چندان کاهش نیافته است. وانگهی، آنان همچنان از موقعیت خوبی برای گردآوری و تفسیر اطلاعات برخوردارند. آن ها برای آماده سازی نشست های سران و کنفرانس های بلندپایه کارهای مقدماتی ارزشمندی انجام می دهند و در جریان این نشست ها و کنفرانس ها رهنمودهای مهمی در اختیار نمایندگان کشور خودشان قرار می دهند و پس از پایان آن ها نیز تصمیمات را پیگیری می کنند. بیش تر آنان انسان های با فرهنگ و خوش زبانی هستند که می توانند شخصاً و به تأثیرگذارترین شکل پیام هایی را به مقام های مربوط در کشور محل مأموریت شان ابلاغ کنند.
سوم، طی همین دوره برای اشاره به برخی تغییرات مشخصی که در دامنه و شیوه ی اجرای دیپلماسی رخ داده از عبارت «دیپلماسی جدید» بهره جسته شده است. این تغییرات شامل افزایش دامنه یاختیارات سنتی هیئت های دیپلماتیک به فراتر از مسائل دقیقاً سیاسی و در برگرفتن تلاش برای پیشبرد منافع تجاری و اقتصادی کشور متبوع خودشان، وگه گاه نیز دخالت مستقیم و در روابط خارجی وزارت خانه هایی می شود که نگاه شان اساساً متوجه داخل کشور است. و چهارم، طی سی و اندی سال گذشته تروریسم سبب شده است که دیپلماسی به حرفه ای خطرناک تر و به مراتب امنیت جوتر مبدل می شود.
بنابراین دیپلماسی همچنان محور هدایت مناسبات میان دولت هاست و در نبود آن دولت ها به دشواری می توانند وارد چنین مناسباتی با هم شوند. اما باید متوجه باشیم که این اصطلاح در سطح بین المللی به معنایی متفاوت با آن چه تاکنون تشریح کردیم به کار می رود. از یک سو، گاه اصطلاح دیپلماسی را در تعبیری محدودتر به کار می برند. برای نمونه، غالباً دیپلماسی تنها به مذاکرات اشاره دارد و در مورد برخی انواع مذاکرات عبارت های جدیدی سکه زده شده است. بر این اساس، منظور از «دیپلماسی خط یک» تلاش هایی است که یک دولت یا سازمان بین دولتی برای حل و فصل درگیری دو دولت یا حتی درگیری های درون یک کشور به عمل می آورد؛ و «دیپلماسی خط دو» ناظر بر همین روند در حالتی است که اجرا کننده ی آن کارگزاری های غیر دولتی مانند سازمان های غیردولتی باشد. اما «دیپلماسی دو خطّه» بیانگر مذاکرات جداگانه ولی هماهنگ از نوع «خط یک» یا «خط دو» یا هر دو است. در این موارد هم معمولاً اصطلاح دیپلماسی برای اشاره به مهارت انجام یک وظیفه دیپلماتیک خاص به کار می ود مانند زمانی که مسئله ای بین المللی با ظرافت یا مهارت چشمگیری («بسیار دیپلماتیک») به انجام می رسد.
از سوی دیگر، اغلب این اصطلاح را در معنایی فراخ تر از آن چه در این مدخل آمد به کار می برند. به ویژه در ایالات متحده غالباً«دیپلماسی» را مترادف با سیاست خارجی می گیرند. دیپلماسی در این معنا اشاره به کلیت یا بخشی از مناسبات خارجی یک دولت دارد (مانند «دیپلماسی فرانسه در سازمان ملل» یا «دیپلماسی آمریکا در دوران حکومت کلینتون»). به همین سان ممکن است از اصطلاح دیپلماسی برای اشاره به مجامعی استفاده شود که دولت ها در آن ها اهداف سیاسی خارجی خود را تعقیب می کنند (مانند «دیپلماسی در سازمان ملل»). این شیوه ی به کار بردن اصطلاح دیپلماسی معمولاً موجب پنهان ماندن تمایز بسیار مهمی می شود که بین گوهر سیاست خارجی و نحوه اجرای آن وجود دارد. دیپلماسی در بهترین تعبیر، با نحوه ی اجرای سیاست خارجی سرو کار دارد. ولی دیپلماسی صرفاً یکی از چندین ابزار قابل گزینش برای اجرای سیاست نیست بلکه چارچوبی اساسی در اختیار دولت ها می گذارد تا در همه گونه فعالیت غیرقهرآمیز بین المللی مشارکت کنند. بدون دیپلماسی آن ها گوشه نشین خواهند شد یا جز جنگ گزینه ی خارجی دیگری نخواهند داشت.
ـــ جامعه بین الملل؛ دیپلماسی پیشگیرانه؛ شناسایی، عامل/تأثیر سی اِن اِن
خواندنی های پیشنهادی
-2002 Berridge,G.R.Diplomacy:Theoryand Practice,2nd
edn,Basingstoke:Palgrave.
-2003 Berridge,G.R.and James,A.A
Dictionary of Diplomacy,2nd
edn,Basingstoke:Palgrave.
-1995 Hamilton,K.and
Langhorne,R.The Practice of
Diplomacy,London:Routledge.
-1980 James,A.Diplomacy and
International Society,International
Relations 6(6),931-48.
لورنا لوید
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390