مترجم: حميدرضا شيخي
3- توزيع يادگيري
يکي از اصول شناخته شده يادگيري که مطالعات تجربي جديد آن را اثبات کرده، اصل توزيع يادگيري است، يعني يادگيري در دوره هاي فاصله دار صورت پذيرد که در خلال آن ها فرصت هايي براي استراحت فراهم آيد. اين کار به سرعت يادگيري و حسن يادآوري مي انجامد و از بروز دلزدگي و رنجيدگي و خستگي جلوگيري مي کند. قرآن کريم، چهارده قرن پيش از آن که روان شناسان جديد اهميت اصل توزيع يادگيري را کشف کنند، اين اصل را پياده کرده است؛ چرا که قرآن ظرف مدت بيست و سه سال نازل شد و همين باعث گرديد که مسلمانان بتوانند آن را حفظ کنند و فرا گيرند. قرآن کريم از اين حقيقت پرده برداشته است و مي فرمايد:( وَقُرْآنًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلًا). (1)
« و قرآني که بهربهر کرديم تا بر مردمان با درنگ بر خواني. آن را اندک اندک فرستاديم».
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز اصل «توزيع يادگيري» را در تربيت رواني يارانش و آموختن امور ديني شان به آن پياده کرده است. آن حضرت، براي آن که يارانش خسته و دلزده نشوند، به آنان در اوقات پراکنده آموزش مي داد و راهنمايي شان مي کرد. عبدالله بن مسعود مي گويد: «پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چون مي ترسيد که ما خسته شويم، هر چند روز ما را موعظه مي کرد». (2) ابو وائل نيز مي گويد: « عبدالله هر پنجشنبه ما را موعظه مي کرد. مردي به او گفت: اي ابا عبدالرحمن، کاش هر روز ما را موعظه کني. او گفت: اين کار را نمي کنم چون خوش ندارم که شما را خسته گردانم. من همان طور شما را موعظه مي کنم که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ما را موعظه مي کرد، چون مي ترسيد که خسته و دلزده شويم». (3)
در اجراي همين اصل توزيع يادگيري بود که صحابه نيز ده آيه از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرا مي گرفتند و پس از اين که آن ده آيه را نيک فرا مي گرفتند و به مضامين آن ها عمل مي کردند به فراگيري آيات ديگر مي پرداختند. عبدالله بن مسعود مي گويد: « از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم): ده آيه از قرآن مي آموختيم و ده آيه ي بعدي را نمي آموختيم تا آن گاه که مطالب آن ده آيه را ياد مي گرفتيم، به شريک گفته شد: يعني به آن ها عمل مي کرديد؟ گفت: آري». (4)
4 - تکرار
يکي ديگر از اصول مم يادگيري تکرار است؛ زيرا تکرار باعث مي شود اطلاعات يا مهارت هايي که فرد کسب مي کند به ياد بمانند. بيش تر مطالبي که انسان فرا مي گيرد نياز به تکرار يا تمرين دارد تا اين که يادگيري صورت پذيرد. مطالعات تجربي جديد روشن ساخته است که ميان سطح يادآوري و تعداد دفعات تکرار پيوند استواري وجود دارد؛ چرا که تکرار معلومات و مهارت ها را تثبيت، و به يادآوري بهتر کمک مي کند. قرآن کريم اصل تکرار را به کار بسته است در اذهان مردم رسوخ کنند در قرآن مجيد تکرار شده اند. (5) پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز آنچه را براي صحابه مي گفت سه بار تکرار مي کرد تا گفته هايش را بفهمند و حفظ کنند. انس مي گويد: « پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هرگاه سخني مي گفت، سه بار تکرارش مي کرد تا خوب دريافت شود...» (6) هم چنين به اصحابش توصيه مي فرمود که آنچه را از قرآن حفظ مي کنند، با مداومت بر خواندن و مذاکره آن ها، از فراموش شدنش جلوگيري نمايند. مي فرمود:« حکايت حافظ قرآن حکايت کسي است که اشتر بسته اي دارد. اگر از آن مراقبت کند مي ماند و اگر باز و رهايش کند مي رود». (7)
در اين حديث، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مثالي محسوس و عيني مي آورد تا اهميت تکرار و بازخواني مداوم در حفظ قرآن را به صحابه نشان دهد. صاحب شتر اگر شترش را به حال خود رها کند و از آن مراقبت نکند و بازش بگذارد شتر مي رود، و اگر از آن مواظبت نمايد و مهارش را نگه دارد مي ماند. حافظ قرآن، و به طور کلي صاحب هر علمي، نيز اگر پيوسته آن را يادآوري کند به يادش مي ماند، اما اگر به حال خود رهايش کند و تکرار و يادآوري نکند آن را فراموش مي کند.
تکرار در تثبيت عادت ها نيز حائز اهميت است. هرگاه عادتي بارها تکرار شود پايدار و مستحکم مي شود، و خود به خود و بدون اراده و انديشه اي سر مي زند. اين امر درباره ي عادت هاي خوب و بد، هر دو، صادق است. براي مثال اگر کودک از همان کودکي طوري تربيت شود که هميشه راست بگويد، راستگويي به صورت يک عادت استوار در او در مي آيد به گونه اي هميشه و همه جا، خود به خود، راست مي گويد، اما اگر دروغگويي در او تکرار شود و کسي مانع او نشود و از دروغ گفتن بازش ندارد، دروغگويي به يک عادت در او تبديل مي شود. در همين باره رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است:
« بنده، هرگاه گناهي مرتکب شود نقطه سياهي در دلش پديد مي آيد. اگر دست از گناه کشيد و آمرزش خواست و توبه کرد دلش صاف مي شود، ولي اگر تکرار کرد آن نقطه سياه بيش تر و بيش تر مي شود تا جايي که تمام دلش را فرا مي گيرد. اين همان زنگاري است که خداوند فرموده است:
« نه، بلکه آنچه مرتکب مي شدند در دلهايشان زنگار شد». (8)
آري، هرگاه انسان به عمل گناه ادامه دهد. اين عمل به عادتي پايدار در او تبديل مي شود و بدون آن که شرم کند يا دچار سرزنش وجدان شود، آن گناه را انجام مي دهد، تو گويي دلش را پرده اي ضخيم فرو پوشانده است. و نمي گذارد خوبي را درک کند و در پي انجام دادن آن برآيد، يا بدي را بفهمد و از آن دوري گزيند. اين همان زنگاري است که قرآن کريم از آن ياد کرده است، و همان مهر و غلاف و قفل زده شدن بر دل هاست که در بسياري از آيات قرآن کريم ذکر شده است.(9)
5- مشارکت مثبت و ممارست عملي
هرگاه يادگيرنده، مشارکت مثبت و فعال در فرايند يادگيري داشته باشد، و خودش به ممارست عملي رفتاري که يادگيري آن مطلوب و مورد قبول است بپردازد، بي گمان يادگيري بهتر و سريع تر صورت مي پذيرد. اما مشارکت منفي در فرايند يادگيري نتيجه بخش نيست. براي مثال، کارگر به صرف ديدن کاري که کارگران ماهر انجام مي دهند، حرفه خود را به خوبي فرا نمي گيرند، بلکه خودش نيز بايد آن کار را انجام دهد و تمرين و ممارست کند تا اين که به درستي آن را ياد بگيرد. مطالعات تجربي جديد اين حقيقت را اثبات کرده است. (10) اما پيش از آن، قرآن کريم به اهميت عملي توجه نشان داده و، در بسياري از آيات، ايمان را در کنار عمل قرار داده است.(11) پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز، در تعليم يارانش، سعي داشت آن ها را به تمرين و ممارست عملي، به عنوان وسيله اي کارآمد در فرآيند يادگيري، هدايت کند. کِلدة ابن حنبل مي گويد:« نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتم و بر ايشان وارد شدم اما سلام نکردم، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « برگرد و دوباره داخل شود و بگو: سلام بر شما، اجازه هست داخل شوم؟». (12)
در اين حديث، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به همين بسنده نکرد که به کلده بگويد چه بايد بکند بلکه از او خواست تا آن رفتاري را که مي بايد بياموزد عملاً انجام دهد. اين نمونه روشني از اصل مشارکت مثبت و ممارست عملي در فرايند يادگيري است. بدون شک، يادگيري اين روش بسيار بهتر از صِرف نصيحت و راهنمايي نظري، بدون ممارست عملي رفتارِ مطلوب، است. عبدالله بن مسعود مي گويد: « ما ده آيه قرآن از پيامبر مي آموختيم و ده آيه بعد را نمي آموختيم مگر آن گاه که آنچه را در آن ده آيه بود مي دانستيم. به شريک گفته شد: يعني عمل مي کرديد؟ گفت: آري(13)». از اين روايت روشن مي شود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سعي داشته به يارانش بياموزد که آنچه را از آموزه هاي قرآن کريم فرا مي گيرند در زندگي شخصي شان عملي سازند. از حديث ديگري که بخاري روايت کرده است روشن مي شود که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به يادگيري از طريق ممارست عملي آنچه انسان مي خواهد ياد بگيرد اهتمام مي ورزيده است. در اين روايت آمده است:
« دانش با آموختن به دست آيد، و بردباري با بردباري ورزيدن؛ و هر کس خوبي را برگزيند به او داده شود، و هر کس سعي کند خود را از بدي نگهدارد نگه داشته شود». (14)
اين حديث بدان معناست که يادگيري جز با تلاش و مشارکت مثبت و فعال در فرايند يادگيري صورت نمي گيرد. چنان که بردباري نيز از طريق تمرين عملي آن در بسياري از شرايط واقعي و عيني زندگي آموخته مي شود به طوري که بردباري به صورت يک خصلت پايدار در مي آيد و بدون رنج و مشقتي از آدمي سر مي زند. از همين آموزه هاي قرآن کريم و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در خصوص اهميت دادن به عمل در فرايند يادگيري بود که مربيان و انديشمندان پيشين مسلمان آراي خود را در زمينه ي اهميت مشارکت مثبت و فعال در آموزش و پرورش، و رياضت نفس و مبارزه با آن براي چيره آمدن بر بدي ها و هوس ها و فراگيري فضايل و اخلاق گرفتند. براي نمونه، امام محمد غزالي، درباره ي تربيت نفس و تهذيب اخلاق و درمان بيماري هاي دل، مي گويد که بهترين راه براي چيره آمدن بر خوي هاي ناپسند و بيماري هاي دل در پيش گرفتن رفتاري است متضاد با رفتاري که يادگيري آن مطلوب است. (15) انجام دادن طولاني مدت اين پاد رفتار، يعني رفتاري که يادگيري آن مطلوب است، اگر چه در آغاز کار با زحمت همراه است اما بعد به يک خوي پابرجا در انسان تبديل مي شود. براي مثال، شخص بخيل مي تواند، با تمرين عملي و طولاني مدت بخشندگي، که البته در آغاز با دشواري همراه است، بر بخل خويش چيره شود و بخشندگي به صورت يک خوي پابرجا در او در آيد. به همين سان، با در پيش گرفتن رفتار ضد رفتار ناپسند و تمرين مستمّر آن، به عبارت ديگر با مشارکت مثبت و ممارست در انجام رفتاري که يادگيري آن مطلوب است، مي توان بر همه ي عيب هاي انسان غلبه کرد.
6- توجه
«توجه» عامل بسيار مهمي در يادگيري است، چرا که انسان نمي تواند چيزي را، بدون توجه به آن، فرا گيرد. بنابراين، توجه شرطي ضرور را در فرايند يادگيري است. از همين رو، معلمان همواره مي کوشند توجه دانش آموزان را جلب کنند تا آن ها بتوانند آنچه را که قرار است ياد بگيرند به خوبي فرا گيرند. جلب کردن يا برانگيختن توجه دانش آموزان هم با وسايل چندي امکانپذير است. از جمله: کمک گرفتن از رخدادهاي جاري و موقعيت هاي عملي، طرح پرسش و گفتگو و مباحثه، کمک جستن از برخي ابزارهاي مناسب جلب توجه مانند نقشه ها و نمودارها و آنچه که امروزه به وسايل سمعي و بصري موسوم است، و کمک گرفتن از داستان و ضرب المثل. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش از علماي تعليم و تربيت جديد، از همه ي اين وسايل و ابزارها در جلب توجه يارانش استفاده کرده است تا اندرزها و توصيه ها و معارف مورد نظر خود را به آن ها برساند.الف- کمک گرفتن از رخدادهاي جاري براي جلب توجه
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در تعليم و راهنمايي و ارشاد يارانش از رخدادهاي جاري يا موقعيت هاي عملي بهره مي گرفت، و از اين رخدادها يا موقعيت هاي عملي نمونه هايي واقعي، براي رساندن پند و اندرزها و آموزه هاي مورد نظر خود به آنان، انتخاب مي کرد. شکي نيست که اين روش آموزش و تربيت نسبت به صرف نصيحت و موعظه تأثير بيش تر و ژرف تري در روان انسان دارد. نمونه اش حديثي است که مسلم از جابر روايت کرده است. او گفته است:« پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از بازار مي گذشت و مردم در دو سوي او حرکت مي کردند. حضرت بر بزغاله گوش بريده ي مرده اي برخورد. حضرت گوش آن را گرفت و بلندش کرد سپس فرمود: کدام يک از شما دوست دارد که اين به درهمي از او باشد؟ گفتند: به هيچ چيز او را نمي خواهيم، با آن چه کنيم؟! فرمود: دوست داريد که [همين طوري رايگان] مال شما باشد؟ گفتند: به خدا، زنده اش نيز معيوب (گوش بريده) بود حال که مرده است. فرمود: به خدا سوگند که دنيا نزد خدا بي ارزش تر از اين نزد شماست». (16)
روشن است که، با اين مقايسه ميان دنيا و لاشه ي مرده يک بزغاله گوش بريده، در وضعيتي واقعي، ايده ي خواري و بي مقداري دنيا در نظر خداوند متعال به بهترين شکل به صحابه منتقل شده است. کمک گرفتن از اين گونه موقعيت ها و شرايط عيني زندگي در فرايند آموزش و راهنمايي و ارشاد براي منتقل ساختن افکار و باوراندن آنها بسيار بهتر است از صرف نصيحت و راهنمايي زباني بدون آن که با اين گونه موقعيت هاي واقعي توجه برانگيز همراه باشد. نمونه ديگر کمک گرفتن پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) از رخدادها و موقعيت هاي عيني در امر آموزش و راهنمايي، روايت نيز است:
« تعدادي اسير نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آوردند. ناگهان زني از ميان آن ها دوان دوان خود را به کودکي که در ميان اسيران بود رساند و او را گرفت و به شکمش چسباند و شيرش داد. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: به نظر شما آيا اين زن حاضر است کودکش را در آتش افکند. عرض کرديم: نه به خدا. فرمود: خدا نسبت به بندگانش مهربان تر از اين زن به فرزندش مي باشد». (17)
ب- جلب توجه با طرح پرسش
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، براي اين که توجه يارانش را برانگيزد و دقت آن ها را جلب کند ذهن هايشان را براي انديشيدن و فهميدن فعال سازد، براي يارانش طرح سؤال مي کرد. براي نمونه، مي توان از پرسش هايي که در حجة الوداع براي يارانش مطرح کرد نام برد. ابوبکره نَفَيع بن حارث مي گويد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در حجة الوداع فرمود:«... اين ماه چه ماهي است؟ عرض کرديم: خدا و پيامبرش داناترند. حضرت سکوت کرد بطوري که گمان برديم نام ديگري بر اين ماه خواهد نهاد. فرمود: مگر ذيحجه نيست؟ عرض کرديم: چرا. فرمود: اين شهر چه شهري است؟ عرض کرديم: خدا و پيامبرش داناترند. حضرت سکوت کرد به طوري که گمان برديم نام ديگري بر اين شهر خواهد نهاد. فرمود: مگر بلده(18) نيست؟ عرض کرديم: چرا. فرمود: امروز چه روزي است؟ عرض کرديم: خدا و پيامبرش داناترند. حضرت سکوت کرد به طوري که گمان برديم تا او نام ديگري بر آن خواهد نهاد. فرمود: مگر روز قربان نيست؟ عرض کرديم: چرا. فرمود: جان و مال و آبروي شما بر شما حرام [محترم] است همانند حرام بودن اين روز در اين شهر و در اين ماه...». (19)
هدف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از طرح اين پرسش ها که پاسخ آن ها را همگان مي دانند، در واقع، جلب توجه حضار و آماده ساختن ذهن آن ها براي شنيدن و فهميدن مطلبي بود که مي خواست بگويد، بدون ترديد اين پرسش ها تأثير زيادي در جلب توجه حضار به اندرزها و توصيه هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن ها در حجة الوداع داشت. سکوت چند لحظه اي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بعد از هر سؤالي براي برانگيختن شوق و جلب دقت آنان به پاسخي بود که به آن سؤال مي داد. ميزان تأثير اين سکوت در جلب دقت از اين سخن ابربکره در پس هر سؤالي روشن مي شود که مي گفت: « حضرت سکوت کرد به طوري که گمان برديم نام ديگري بر آن خواهد نهاد».
يکي ديگر از نمونه هاي برانگيختن توجه شنوندگان با طرح سؤال از آن ها، روايتي است که عبدالله بن مسعود آورده است. او مي گويد: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « آيا شما را از کسي که بر آتش دوزخ حرام است- يا از کسي که آتش دوزخ بر او حرام است- خبر ندهم؟ بر هر مردمدارِ نرمخوي ملايم».(20)
طرح اين پرسش، بي گمان، هم توجه شنوندگان را برانگيخته است و هم شوق آنان را به دانستن آن خصلت هايي که فرد را از آتش دوزخ مي رهاند.
نمونه ي ديگر که نشان مي دهد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي آموزش و راهنمايي از شيوه طرح سؤال کمک مي گرفته، دو حديثي است که پيش تر، ضمن سخن از تسلط برانگيزه پرخاشگري، آورديم. يکي از آن دو حديث با اين سؤال پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از صحابه آغاز مي شد که: »آيا مي دانيد مفلس کيست؟»، و ديگري با اين سؤال: « آيا مي دانيد غيبت چيست؟». (21)
ج- جلب توجه با استفاده از مثال و تشبيه
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي جلب توجه و مجسم کردن معاني تجريدي در قالب هاي محسوس، از مثال استفاده مي کرد؛ چرا که مثال ها و تشبيهات بسياري از مردم را کمک مي کند که معاني تجريدي دشوار را بفهمند. در اين، به نمونه اي از استفاده پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از مثال اشاره مي کنيم. از ابو مولي روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:« مَثَل هدايت و معرفت که خداوند مرا براي آن ها برانگيخت مثل باراني است که در سرزميني ببارد، و قسمتي از آن سرزمين حاصل خيز باشد و آب را جذب کند و گياه و علف بسيار بروياند، و قسمتي از آن سخت باشد و آب را نگهدارد و خداوند مردم را از آن بهره مند گرداند و از آن بياشامند و کشت و زرع نمايند، و قسمتي از آن شوره زار باشد و خداوند با آنچه مرا براي آن فرستاده است به او سود رساند و خود دانا شود و به ديگران نيز تعليم دهد، و مَثَل کسي که از آن بهره مند نشود و هدايت خدا را که براي آن فرستاده شده ام نپذيرد». (22)
در اين حديث، پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هدايت و معرفت را که از جانب خداوند آورده است به باران سودمند تشبيه مي کند؛ زيرا همان گونه که باران زمين را زنده مي سازد، هدايت و معرفت نيز دل ها را حيات مي بخشد. و کسي را که از اين هدايت و معرفت بهره مند شود به زمين پاک و حاصل خيزي مانند کرده است که آب را به خود مي پذيرد و گياه و سبزه مي روياند، و کسي را که معرفت را فرا مي گيرد و به ديگران مي آموزد اما خودش از آن بهره مند نمي شود به زمين سختي مانند کرده است که آب را جذب نمي کند بلکه در آن جمع مي شود و مردم از آن نفع مي برند اما خودش آن را نمي پذيرد و گياه و سبزه اي نمي روياند. و کسي را که نه علم مي آموزد و نه عمل مي کند به شوره زاري مانند کرده که نه آبي نگه مي دارد و نه گياه و علفي مي روياند، و اين بدترين نوع انسان هاست که نه سود مي رساند و نه خودش سود مي برد. (23)
همچنين از ابوموسي روايت شده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
« مَثَل من و مَثَل آنچه خداوند مرا براي آن فرستاده مَثَل مردي است که به نزد قوم خويش رَود و گويد: اي مردم! من با چشمان خود سپاه دشمن را ديدم، و من آشکارا به شما هشدار مي دهم. خود را برهانيد. پس گروهي از قومش به سخن او گوش دهند و در تاريکي شب از فرصت استفاده کرده جان خود را برهانند، و گروهي سخن او را باور نکنند و تا صبح در جاي خويش بمانند و بامدادان سپاه دشمن بر ايشان يورش آورد و همه آن ها را نابود و تار و مار کند. اين است مَثَل کسي که به سخن من گوش سپارد از آنچه آورده ام پيروي کند، و مَثَل کسي که نافرماني ام کند و آنچه را از حق آورده ام دروغ شمارد». (24)
در اين حيدث، مثال خوب و روشني آمده است که معاني نجات يافتن انسان با پذيرش اسلام، و نابودي او بر اثر نفي و نپذيرفتن آن را در قالبي محسوس که فهم اين معاني را آسان مي سازد، مجسم مي کند: نجات يافتن از يورش سپاه دشمن، با مرگ و نابودي کسي که آماج يورش آن سپاه قرار مي گيرد.
نمونه ديگر، روايتي است که نعمان بن بشير از قول پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده است. آن حضرت فرمود:
« مَثَل کسي که از حدود خداوند دفاع مي کند و کسي که به آن ها تجاوز مي کند مَثَل عده اي است که براي تقسيم جا در کشتيي قرعه مي زنند و بعضي عرشه کشتي به نامشان در مي آيد و بعضي پايين آن. آنان که در پايين کشتي هستند هرگاه مي خواهند آب بردارند بايد از بين کساني که در عرشه هستند عبور کنند، لذا گفتند: خوب است در قسمت خودمان سوراخي ايجاد کنيم تا باعث اذيت کساني که در طبقه بالاي ما هستند نشويم. حال اگر آن ها که در عرشه کشتي هستند بگذارند آن ها کار خودشان را بکنند همگي نابود خواهند شد ولي اگر مانع آنان شوند همگي از غرق شدن در امان خواهند ماند». (25)
مثالي که در اين حديث آمده است روشن مي سازد که انجام دادن کار زشت و خلاف تنها به کننده ي آن صدمه نمي زند بلکه به همه ي جامعه زيان مي رساند، چنان که بازداشتن از کار زشت و خلاف سودش به همه ي جامعه مي رسد. اين بدان معناست که، براي حفظ سلامت جامعه، کل جامعه مسئول مبارزه با فساد و خلاف است، و اين معنا را پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با ذکر مثال کشتي، به خوبي روشن ساخته است.
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) پيروان خود را به آموختن و قرائت قرآن ترغيب و تشويق مي کرد و بدين منظور مؤمن قرآن خوان را به ميوه ي خوشمزه و خوش بو و طعم و مؤمني را که قرآن نمي خواند به ميوه ي خوشمزه اما بي بو تشبيه مي کند:
« مَثَل مؤمني که قرآن مي خواند مَثَل ترنج است که هم خوش بوست و هم خوشمزه، و مَثَل مؤمني که قرآن نمي خواند مَثَل ميوه بي بو اما شيرين است، و مَثَل منافقي که قرآن مي خواند مَثَل ميوه اي است که خوشبو اما تلخ مزه است، و مَثَل منافقي که قرآن نمي خواند مَثَل حنظل است که بوي خوشي ندارد و مزه اش هم تلخ است». (26)
درباره ي انتخاب دوست خوب نيز پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي يارانش مثالي زده و با آن چه ايشان فهمانده است که چگونه دوست خوب به حال دوستش سودمند است، و دوست بد به دوست خود صدمه مي زند. آن حضرت مي فرمايد:
« مَثَل هم نشين خوب و هم نشين بد همانند عطر فروش و آهنگر است. عطر فروش يا به تو مقداري عطر مي بخشد، يا تو از او خريد مي کني و يا از بوي خوش او بهره مند مي شوي، و آهنگر [با دميدن در کوره] يا جامه تو را مي سوزاند و يا بوي بد از او به مشامت مي رسد». (27)
داستان ها نيز، همانند مثل ها، باعث جلب توجه مي شوند، چنان که شوق به دنبال کردن حوادث داستان را برمي انگيزند. پيش تر، در ضمن گفتارمان از تأثير انگيزه در يادگيري، از تأثير داستان در فرايند يادگيري سخن گفتيم.
د- کمک گرفتن از نمودار
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از تمام وسايل ممکن براي برانگيختن توجه کمک مي گرفت و معاني تجريدي را در قالب هاي محسوسي که درک و فهم آن معاني را سهولت مي بخشند؛ ارائه مي کرد. ديديم که آن حضرت، براي تحقق بخشيدن به اين هدف، از داستان و مَثَل کمک جسته است. علاوه بر اين ها، از تصاوير توضيحي يا نمودار نيز بهره گرفته است. عبدالله بن مسعود روايت کرده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با کشيدن خطوطي بر روي زمين، انسان و اجل او را که از هر سو وي را در ميان گرفته و نيز آرزوهاي فراواني را که در زندگي اش دارد و گمان مي کند مي تواند پيش از پايان يافتن عمرش آن ها را تحقق بخشد اما اجلش به او مهلت نمي دهد، به تصوير کشيد. روايت ابن مسعود چنين است:« پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مربعي کشيد و در وسط آن خطي کشيد که از مربع بيرون زده بود و خطوط کوچکي بر آن خط وسط عمود کرد و سپس فرمود: اين انسان است، اين يکي اجل [مدت عمر] اوست که وي را در ميان گرفته، اين که از مربع بيرون زده آرزوي اوست، و اين خطوط کوچک حوادثند. اگر يکي از اين ها به او نخورد اين يکي نيشش مي زند، و اگر اين يکي به او نخورد اين يکي او را مي گزد». (28)
مساحت و فضاي دروني مربع نماينگر انسان است. خطوط محيط بر مساحت مربع يا همان اضلاع مربع نمايانگر اجل و مدت عمر انسان است که از هر سو او را در ميان گرفته است، خطي که از وسط مربع تا بيرون از آن کشيده شده آرزوهاي انسان است که اميد دارد در زندگي خود آن ها را تحقق بخشد، و خيال مي کند که مي تواند پيش از پايان عمرش آن ها را جامه عمل پوشاند، و خطوط کوچکي که بر خط وسط عمود شده اند حوادث و بلاهاي دنيايند، و گاه يکي از اين حوادث به او اصابت مي کند و نابودش مي کند و پس از آن که به آرزوهايش جامه عمل بپوشاند عمرش به سر مي آيد. درسي که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواهد با کشيدن اين شکل به يارانش بياموزد اين است که انسان آرزوهاي دور و درازي دارد و غالباً خيال مي کند آن قدر زندگي خواهد کرد که آرزوهايش را تحقق بخشد اما اي بسا که اجلش به ناگاه، و پيش از آن که آرزوهايش عملي سازد، فرا رسد. از اين رو، انسان خردمند بايد هر چه زودتر به مسير درست باز آيد و به انجام دادن کارهاي نيک و شايسته بپردازد و فريب اين را نخورد که عمري دراز خواهد داشت و مي تواند پيش از پايان يافتن عمرش به تمام آرزوهاي خود برسد.
7- تدريج در يادگيري
يکي از اصول مهم در يادگيري و اصلاح رفتار، تدريج در رهايي از عادت هاي بد استوار و يادگيري عادت هاي جديد ديگر به جاي آن هاست. قرآن کريم از اين اصل در درمان شرابخواري و رباخواري استفاده کرده است چرا که قرآن اين دو عمل ناپسند را به يکباره تحريم نکرد بلکه به تدريج در مسلمانان نسبت به اين دو کار ايجاد نفرت و انزجار کرد و در نهايت آن را تحريم کرد. (29)در روايتي از عايشه آمده است که گفت:
نخستين چيزي که از قرآن نازل شد سوره اي از سُور مفصّل بود که در آن از بهشت و دوزخ ياد شده است وقتي که مردم به اسلام گرويدند حلال و حرام نازل شد. در صورتي که اگر همان اول نازل مي شد: شراب نخوريد، مردم مي گفتند ما هرگز دست از شراب بر نمي داريم، و اگر همان اول نازل مي شد؛ زنا نکنيد، مي گفتند ما هرگز زنا را ترک نمي کنيم». (30)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مرحله ي نخست دعوت، مردم را به توحيد و ترک بت پرستي فرا مي خواند، و هدف اساسي اش تحکيم پايه هاي ايمان در دل صحابه و ايجاد آمادگي روحي و رواني در آنان براي به دوش کشيدن بار مسؤوليت جهاد در راه نشر دعوت اسلام بود، و پس از آن که اينان در دل ها رسوخ کرد و به مدينه هجرت شد و دولت اسلامي شکل، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) غالباً سرگرم موضوعات مربوط به ساماندهي جامعه و وضع قوانين لازم براي ساماندهي امور زندگي در جامعه اسلامي بود.
پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هنگامي که عرب هاي باديه نزد ايشان مي آمدند و از اسلام مي پرسيدند، تنها انجام دادن واجبات و ارکان اساسي اسلام را از آنان مي خواست تا مبادا آن ها را سنگين بار کند يا باعث ملال و دلزدگي شان گردد؛ زيرا معتقد بود که چون اسلام در دل هايشان ريشه دواند قدرت تحملشان بالا مي رود و آن گاه، خود، به انجام دادن مستحبات روي مي آورند. روايت شده است که باديه نشيني نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت:
اي رسول خدا، مرا به کاري راهنمايي فرما که هرگاه آن را انجام دهم به بهشت روم، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بنده ي خدا باش و چيزي را شريک او قرار مده و نماز بخوان و زکات واجب را بپرداز و رمضان روزه بگير. باديه نشين عرض کرد: سوگند به آن که جانم در دست اوست، بيش از اين کاري نکنم. چون رفت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: هر که دوست دارد مردي از اهل بهشت را ببيند به اين مرد بنگرد». (31)
در روايت ديگري از طلحه بن زبير آمده است:
مردي از اهالي نجد در حالي که موهايي ژوليده داشت نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و ما طنين صدايش را مي شنيديم اما نمي فهميديم چه مي گويد. تا آن که به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نزديک شد و شروع به پرسيدن درباره ي اسلام کرد. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: پنج نوبت نماز خواندن در شبانه روز. مرد گفت: غير از اين پنج نوبت نماز ديگري هم بر عهده من هست؟
فرمود: نه. مگر آن که بخواهي داوطلبانه بخواني. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ادامه داد: و روزه ماه رمضان . مرد گفت: غير از آن روزه ديگري هم به عهده ام هست؟ فرمود: نه، مگر آن که بخواهي داوطلبانه بگيري. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) سپس زکات را برايش گفت، و مرد پرسيد: آيا غير آن زکات ديگري هم به عهده ام هست؟ حضرت فرمود: نه، مگر آن که بخواهي داوطلبانه بپردازي. مرد رفت در حالي که مي گفت: به خدا قسم نه بيش تر از اين ها انجام دهم و نه کم تر. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: او رستگار شود، اگر راست بگويد».(32)
از اين دو حديث معلوم مي شود که چرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در آموزش دادن تازه مسلمانان، به تعليم وظايف و واجبات اصلي اسلامي بسنده مي کرده است. علتش آن بوده که پايه هاي ايمان را در دل ها استوار گرداند و بسياري از مستحبات و کارهاي نيک را به آن ها بياموزد. از ماجراي آمدن هيأت نمايندگي قبيله ثقيف نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي بيعت کردن با آن حضرت نيز روشن مي شود که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) براي اصلاح رفتار از اصل تدريج استفاده کرده است. داستان اين است که:
هيأت نمايندگي ثقيف نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن ها را در مسجد جاي داد تا بيش تر تحت تأثير قرار بگيرند. آنان شرط کردند که زکات نپردازند، در جهاد شرکت نکنند، و رکوع و سجود [نماز] نکنند. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: باشد، زکات ندهيد و در جهاد شرک نکنيد، اما در ديني که در آن رکوع نباشد خيري نيست.(33)
از جابر نيز روايت شده است که وقتي ثقيف با رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بيعت کردند و شرط گذاشتند که زکات و جهاد بر عهده ي آن ها نباشد، شنيد آن حضرت مي فرمايد:
« اسلام که آوردند به زودي خودشان هم زکات خواهند داد و هم در جهاد شرکت خواهند کرد». (34)
از نمونه هاي خوب استفاده ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از اصل تدريجي در اصلاح رفتار، سفارش آن حضرت به معاذ بن جبل، در هنگام اعزام او به يمن است. ابن عباس مي گويد که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به معاذ فرمود:
« تو به ميان مردمي خواهي رفت که اهل کتابند. پس، هرگاه نزد ايشان رفتي آنان را دعوت کن به اين که گواهي دهند معبودي جز خدا نيست و محمد پيامبر خداست، اگر پذيرفتند آن گاه به آن ها بگو که خداوند در شبانه روز پنج نوبت نماز بر آنان واجب ساخته است، و اگر اين را پذيرفتند، به آن بگو که خداوند بر آنان صدقه واجب ساخته است که از ثروتمندانشان گرفته شود و به نيازمندانشان داده شود. اگر اين را پذيرفتند، پس، از گرفتن عزيزترين داراييهايشان پرهيز کن، و از نفرين ستمديده بترس زيرا که ميان آن و خدا هيچ مانعي و حايلي نيست». (35)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به معاذ بن جبل توصيه نکرد که از مردم يمن بخواهد همه اين وظايف را به يکباره انجام دهند؛ چرا که اگر اين کار را مي کرد تحملش براي آنان دشوار مي شد و چه بسا که از اسلام رميده مي شدند، بلکه به او سفارش فرمود که اين وظايف را بتدريج از ايشان بخواهد و از مهم تر شروع کند و به ترتيب اهميت پيش رود، زيرا که اين کار تأثير زيادي در سرعت پذيرش اسلام از سوي آنان داشت. ملاحظه مي شود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از روزه و حج سخني نمي گويد؛ شايد علتش آن باشد که اين دو در بين عرب ها شناخته شده بود، شايد هم به اين دليل بوده که آن حضرت سه رکن اوليه اسلام را در صدر توجه و اهتمام خود قرار داده است؛ چون وقتي اسلام در دل هاي آن ها رسوخ مي کرد به جاي آوردن دو رکن ديگر، يعني روزه و حج، برايشان آسان مي شد.
پي نوشت ها :
1. اسراء/ 106، نگاه کنيد به بحث ما از اصل توزيع يادگيري در قرآن کريم در کتاب القرآن و علم النفس، ص 172-173.
2. بخاري، ج1، ص 68.
3. ناصف، ج1، ص 71-72.
4. محمد سعيد رأفت، الرسول المعلم و نهجه في التعليم، ص 143.
5. براي ديدن بحث تکرار در قرآن کريم، مراجعه کنيد به : القرآن و علم النفس، ص 162-166.
6. ناصف، ج1، ص 71؛ نَوَوي، ج1، ص 664، ح 853/3.
7. ونسنک، ج1، ص 24.
8. شيباني، ج1، ص 194.
9. مانند آيه 108 سوره نمل، آيه 7 سوره بقره، آيه 46 سوره اسراء، و آيه ي 24 سوره محمد.
10. محمدعثمان نجاتي، علم النفس في حياتنا اليومية، ص 163-165.
11. درباره اصل «مشارکت فعال و مثبت» از ديدگاه قرآن کريم، در کتاب القرآن و علم النفس، ص 171-172 بحث کرده ايم.
12. نَوَوي، ج1، ص 674، ح 873/4.
13. پيش تر نيز از اين حديث ياد کرديم.
14. اين روايت را طبراني و دارقطني در العلل من حديث ابي الدرداء، با سند ضعيف، آورده اند (تخريج زين الدين ابي الفضل العراقي لا حاديث کتاب احياء علم الدين غزالي، ج3، ص 176، پ4).
15. ابو حامد غزالي، احياء علوم الدين، ج3، ص 48-388.
16. نَوَوي، ج1، ص 414، ح 464/8.
17. نَوَوي، ج1، ص 380، 381، ح 419/7.
18. مقصود بلدالحرام يا مکه مکرمه است.
19. نَوَوي، ج1، ص 237، ح 225/11.
20. نَوَوي، ج1، ص 534، ح 642/11.
21. ر.ک: فصل يکم، ص 63.
22. نَوَوي، ج1، ص 135، ح 136/7.
23. نَوَوي، ج1، ص 186.
24. منذري، ح 1526.
25. نَوَوي، ج1، ص 210، ح 189/4.
26. ناصف، ج4، ص 24.
27. نَوَوي، ج1، ص 339، ح 364/4.
28. نَوَوي، ج1، ص 492، ح 577/4.
29. در اين باره نگاه کنيد به کتاب القرآن و علم النفس، از همين نگارنده، ص 173-178.
30. صحيح بخاري، ج19، ص 4993.
31. نَوَوي، ج2، ص 861، ح 1213/7.
32. نَوَوي، ج2، ص 857، ح 1208/2.
33. شيباني، ج3، ص 240.
34. شيباني، ج3، ص 240.
35. ناصف، ج2، ص 322.
نجاتي، محمدعثمان؛ (1387)، حديث و روان شناسي، ترجمه ي حميدرضا شيخي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، چاپ دوم