مترجم: محمد رضا بديعي
نگاهي به تاريخ نگاري اي. اچ. كار (1892-1982)
آثار و نوشته هاي ادوارد هَلِت كار(1) (1892-1982)، پژوهشگر روابط بين المللي، تاريخ نويس و وقايع نگار، هم تحسين و هم توهين رژيمي (اتحاد شوروي) را كه وي بيشتر دوران نويسندگي اش را به نوشتن درباره ي آن سپري كرد، برانگيخته بود. كار، كه بزرگترين فرزند يك خانواده ي ساكن در شمال لندن بود، در مدرسه ي مرچنت تيلرز(2)، لندن، ترينيتي كالج(3)، كمبريج، جايي كه به او درجه ي ممتاز ليسانس در رشته ي ادبيات كلاسيك يونان و روم در 1916 اعطا شد، آاموزش ديده بود. كار از 1916 تا 1936 در وزارت امور خارجه ي بريتانيا خدمت كرد. وي در كنفرانس صلح پاريس (4) شركت جست و بعداً هم سمت رايزني جامعه ي ملل (5) را به عهده گرفت. كار، بعد از گماشته شدن به خدمت در ريگا (6) در دهه ي 1920، به طور روزافزون مجذوب فرهنگ و ادبيات روس شد. او، در فاصله ي 1931 تا 1937، اثاري را درباره ي داستايوسكي(7)، ماركس، و باكونين(8) انتشار داد. كار در 1936 با عنوان استادي براي تدريس موضوع درسي سياست بين الملل در دانشكده ي وودرو ويلسن(9) يونيورسيتي كالج ولز(10) درابه ريستويث(11) به كار مشغول شد. او در زمان خدمتش در دانشگاه پيش گفته، بيست سال بحران، (12)، 1919-1939 (1939)، شرايط صلح(13) (1942) و ملي گرايي و پس از آن (14) (1945) را منتشر كرد -آثاري كه به نظم و ترتيب نوپاي روابط بين الملل تشكل بيشتري بخشيد. (15) كار همچنين يكي از سردبيران نشريه ي تايمز (16) لندن در دوران جنگ جهاني دوم بود. او، بعد از جنگ، به عضويت شوراي مديران باليول كالج(17)، آكسفورد، و بعد هم ترينيتي كالج درآمد. وي تا به همگام مرگ در كالج اخير به كار مشغول بود. در آكسفورد بود كه كار، مشهورترين آثارش را به رشته ي تحرير درآورد، از جمله اثر بزرگ تاريخ روسيه شوروي (18) (14ج، 1950 -78) و تاريخ چيست؟(19) (1961، با تجديد نظر 1986).ايستادگي روسيه در دوران جنگ دوم جهاني، كار را در پايان 1944 مصمم ساخت تا كتاب تاريخي درباره ي نظام سياسي، اجتماعي، و اقتصادي پديد آمده در روسيه ي پس از انقلاب اكتبر (نوامبر، در تقويم جديد) 1917 بنويسد. وي، در تاريخ روسيه شوروي (همچنين نگاه كنيد به كتاب موجز انقلاب روسي(20)، 1979)، استحاله ي روسيه را از يك اقتصاد روستايي به يك قدرت مدرن صنعتي كه هم قادر است با قدرتهاي سرمايه دار بزرگ در يك رديف قرار گيرد و هم در برابر بحران جهاني اقتصادي 1929 تاب آورد، تشريح مي كند. همان گونه كه كار در اين باره اظهار نظر مي كند، آن دوران را سه تلاش مشخص به منظور فراهم آوردن سرمايه براي پيشرفت اقتصادي تحت الشعاع قرار داد. در نخستين مرحله، خط مشي «كمونيسم جنگي» در اوايل دهه ي 1920 حاكم است. كار اظهار مي دارد كه اين خط مشي با تمركز قدرت اقتصادي در واحدهاي بزرگ توليد تجسم يافته بود، فراهم كردن كالاهاي اساسي و خدمات براي قيمتهاي آزاد يا ثابت، جيره بندي و پرداخت دستمزدها به صورت جنسي. موفقيت اين خط مشي در بخش كشاورزي به علت كند بودن رشد، ضعيف بود. دومين تلاش، خط مشي اقتصادي جديد(نپ) (21)، به كشاورزان اجازه داد پس از تحويل سهم معيني از محصولشان به دولت، بقيه ي آن را در بازار بفروشند، به طور همزمان، مديران كارخانه ها به ساختن لوازم و اشيايي كه كشاورزان آنها را مي خريدند، ترغيب شدند. بخش كشاورزي و صنايع مصرفي سبك جهش كردند، اما اين امر با هزينه ي صنايع سنگين حاصل شد. سومين تلاش، كه جزء طرح استالين براي بناي «سوسياليسم در يك كشور» بود، عمدتاً با ارقام ميزان توليد قطعي و همچنين نقشه هاي پنج ساله مشخص شده بود اشتراكي كردن اجباري كشاورزي و اتخاذ تدابير مطلوب در قبال صنايع سنگين.
به نظر كار، استحاله ي روسيه ي شوروي در طي دوران 1917-29 با مرحله ي گذار از لنين به استالين تشخص پيدا كرده است. لنين خودش را به عنوان يك نفر از گروه كوچك انقلابيهاي متعهد كه در جست و جوي يافتن راه هايي براي دادن قدرت به توده ها و حمايت از انقلاب در تمام نقاط جهان بود، در نظر مي گرفت. از سوي ديگر استالين، حمايت جمع را در قبال تصميم گيريهايش درخواست مي كرد، با مخالفانش رفتاري بي رحمانه داشت، خط مشيهاي سياسي را از بالا با زور تحميل مي كرد، توان سياستهاي كمونيستي بين الملل (كمينترن) (22) را به سود سياستهاي مورد نظر اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي كاهش داد و سوسياليسم را با ملي گرايي روسي تلفيق كرد (همچنين نگاه كنيد به دوران زوال كمينترن) (23). كار به ما خاطرنشان مي كند، با اين همه اين استالين بود كه روسيه را به يك قدرت بزرگ صنعتي تبديل كرد. در زماني كه كار تاريخ خود را نوشت، سياستهاي رژيم شوروي هم تحسين و هم توهين عده اي را بر مي انگيخت. اين تضاد و دوگانگي افكار عمومي در نقد و بررسيهايي كه درباره ي كتاب كار نوشته شده است، بروشني قابل درك است. در حالي كه تاريخ نويساني نظير اي. جي. پي تيلور(24) و هيو تره ور رُپر(25)، نتيجه ي كوششهاي كار را به منزله ي رويدادي بزرگ در زمينه ي تاريخ مدرن گرامي مي داشتند، و منتقدان شوروي محتاطانه نظر مساعد خود را ابراز مي كردند، عده اي نيز به كار لقب دفاعيه پرداز استالين را دادند. اگر چه هنوز درباره ي تلقي كار نسبت به استالين جرو بحث مي شود، تاريخ به طور كلي به عنوان اثري جامع، هوشمندانه، و بي طرفانه ارزشيابي شده است. (26)
پرطرفدارترين اثر كار، تاريخ چيست؟ نيز باعث بحثهاي فراوان شده است. كار، در پاسخ به پرسش«تاريخ چيست»؟ خواستار اتخاذ يك روش معتدل ميان نظرياتي است كه وي به «عقل سليم»(27) و به آر. جي. كالينگ وود(28) نسبت مي دهد، يا
ميان سيله ي (29) يك نظريه ي دفاع ناپذير درباره ي تاريخ به عنوان تأليفي عيني از واقعيتها، از برتري مطلق واقعيت بر تفسير، و كربديس يك نظريه به همان اندازه دفاع ناپذير درباره ي تاريخ به عنوان ثمره ي ذهني افكار تاريخ نويس كه واقعيتهاي تاريخ را رسميت مي بخشد وآنها را از راه فرآيند تفسير بخوبي در مي يابد، ميان ديدگاهي درباره ي تاريخ، قايل به مركز ثقل در گذشته و ديدگاهي قايل به مركز ثقل در زمان حال.
(تاريخ چيست؟، ص 29) (30)
واقعيتها مثل مفهوم نظريات پژوهشگر نيستند و «به نفع خودشان شهادت» نمي دهند، و نه هم يكسره مخلوق تاريخ نويسانند. از ديدگاه كار، واقعيتها مجزا از تاريخ نويس وجود دارند، اما فقط موقعي به صورت «واقعيتهاي تاريخي» در مي آيند كه از راه گزينه پردازي و تفسير، دقيقاً از لحاظ تاريخي مورد داوري قرار گرفته باشند. وي مي نويسد:
واقعيتها فقط موقعي سخن مي گويند كه تاريخ نويس آنها را فراخوانده باشد: اين اوست كه تصميم مي گيرد به كدام يك از آنها رخصت سخن گفتن دهد، و با چه ترتيبي و در چه زمينه اي... اين تاريخ نويس است كه به دلايل شخصي خاص خود تصميم گرفته است كه عبور سزار (31) از آن رود كوچك، روبيكان (32)، يك واقعيت تاريخي است، حال آنكه عبور از روبيكان از سوي هزاران نفر ديگر از مردم... اصلاً توجه كسي را جلب نمي كند.
(همان، ص 11، همچنين نك صص 12-13)
تاريخ نويسان واقعيتها را بنابر دلبستگيها و تجربه هايشان بر مي گزينند، تفسير مي كنند، و عرضه مي دارند، اما درعين حال، واقعيتهايي كه مورد بررسي قرار مي دهند. ممكن است آنان را به تغيير ديدگاههايشان سوق دهد. بر اين اساس، تاريخ نويسان بنابر گفته ي كار درگير «يك گفت و شنود بي پايان ميان گذشته و حال» هستند(همان، ص 30). كار معتقد است كه اين گفت و شنود به همان اندازه ي رويدادهايي كه تاريخ نويسان درباره شان قلمفرسايي مي كنند، درخور بررسي اند.
به نحوي مشابه، فرد و جامعه نيز درگير گفت و شنودي متقابلند. زبان و محيط به گرايشها و كردارهاي مردم تشكل مي بخشند، اما آنها نيز قادرند از ديدگاههاي خاص خود و ديگران آگاهي پيدا كنند. كار، با بازگو كردن گفته ي هگل، تأكيد كرد كه شخصيتهاي بزرگ مي توانند «بيان كننده اراده عصر(خود) باشند.»(33) افزون بر اين، آنان از قدرت و آزادي براي تغيير دادن و شكل بخشيدن (هم آگاهانه و هم ناآگاهانه) به جهان و افكار و عقايد مردم برخوردارند(همان، ص 55). در نتيجه، كار بيش از حد نگران مسائلي درباره ي اينكه انسانها تا چه اندازه اي آزادند، نيست. به عقيده ي وي، بحثهاي مربوط به اراده معطوف به آزادي نويسندگاني مانند كارل پوپر (34) و ايزيا برلين(35)، چيزي جز سياستهاي جنگ سرد كه بنابر شايعات، آموزه هاي جبرگرايانه ي(36) نازيسم(37) و كمونيسم شوروي را به باد تهمت مي گرفت، نيست.
با آنكه «جبرگرايي»(38)، عموماً به منزله ي اعتقادي مبني بر اينكه رويدادهاي تاريخي زير سلطه ي عاملهايي سواي انگيزه ها و اراده ي بشري قرار دارند، شناخته شده است، كار درباره ي آن برداشتي كمتر متداول را ارائه كرد:
اين اعتقاد كه هر چيز كه اتفاق مي افتد داراي موجب يا موجباتي است، و ممكن نيست جور ديگر اتفاق بيفتد مگر آنكه چيزي در موجب يا موجبات نيز جور ديگر بوده باشد.
(همان، ص 93)
كار، استدلال مي كند درك جبرگرايي به اين مفهوم هم براي بررسي تاريخي و هم براي زندگي روزمره مان لازم و ضروري است. به عنوان مثال، اگر يكي از دوستانتان كاري دور از انتظار انجام دهد، شما اين را مسلم فرض مي كنيد كه بايد رفتار وي داراي علتي باشد. اين همان چيزي است كه دبليو. اچ. دِري(39) آن را «جبرگرايي علمي»(40) مي نامد: اين عقيده كه رويدادها مطابق با روابط به طور تجربي اثبات پذير علت و معلول به وقوع مي پيوندند. (41)
از نظر كار جروبحثهايي كه درباره ي نقش تصادف در تاريخ مي شود «نعل وارونه ي» ديگري است. وي مدعي است كه كساني كه بر نقش تصادفات در تاريخ تأكيد مي ورزند، به اين سبب چنين مي كنند كه مقصود از نوشتن تاريخ را درك نكرده اند يا به اين سبب كه عضوي از يك گروه يا ملتند «كه در حضيض، نه در اوج، رويدادهاي تاريخي حركت مي كنند» (همان، ص 101). در عوض بايد تاريخ نويسان به جست و جوي علتهاي «منطقي» برآيند، علتهايي كه بتوانند تعميم پذير باشند و ساير زمانها و مكانها را شامل شوند، زيرا آنها كمك مي كنند تا دامنه ي استنباطمان از گذشته در پرتو حال و از حال در پرتو گذشته وسعت يابد. هر چيز كه در نيل به اين هدف ناكافي باشد، از ديدگاه تاريخ نويس «غيرمنطقي»، «مرده» و «پوچ» است(همان، ص 108) (42) گفته ي كار راجع به گزينه ي تاريخ نويس از علتهاي «منطقي»، ناظر بر يك عقيده ي عملي(43) يا متعارف عينيت گرايي(44) است، نه نسبيت گرايي شكاكانه(45). از ديدگاه وي، مشخص كردن اينكه يك گزارش عيني است به معني اين نيست كه آن منعكس كننده حقايق مطلق است، بلكه گزارش مزبور روشهاي به لحاظ اجتماعي قابل قبول نگريستن به گذشته را هماهنگ مي سازد. بر اين اساس، برخي از گزارشهاي مربوط به گذشته، نسبت به ديگر گزارشها قانع كننده تر يا «صحيح» ترند(همان، ص 26) . به عقيده ي كار، گزارشهايي «به لحاظ اجتماعي قابل قبول» تلقي مي شوند كه اراده و هدفهاي زمان تاريخ نويس را بيان كرده باشند. اگر اراده و هدفهاي يك جامعه تغيير كند، آنگاه آنچه قرار بود عيني تلقي شود نيز تغيير خواهد كرد. بنابراين، گزارش عيني در خدمت جامعه است. با آنكه كار، مطمئن نيست كه جامعه ما در پي چه هدفهايي است، خود را آماده كرده است تا بگويد ما در حال پيشرفت:
به سوي هدفهايي هستيم كه فقط در موقعي كه داريم به سويشان گام بر مي داريم مي توانند تعريف شوند، و درستي و اعتباري كه فقط در طي روندي براي رسيدن به آن هدفها مي تواند به اثبات برسد. در نتيجه، تاريخ صرفاً گفت و شنودي ميان گذشته و حال نيست، بلكه ميان گذشته، حال و بتدريج پديدار شدن هدفهاست.
(همان، ص119)
كار، با اشاره به اينكه مطالعه تاريخ، پيشرفت تدريجي استعدادهاي انساني را آشكار مي سازد، يك نوع حالت خوش بيني نادر را در بين تاريخ نويسان نيمه ي دوم قرن بيستم ابراز مي كند. از ديدگاه بيشتر معاصران كار، رويدادهاي فاجعه آميز نيمه ي اول قرن، اعتقاد به پيشرفت را ناممكن كرد. حتي در پيشگفتار دومين چاپ تاريخ چيست؟ كه كار آن را چند ماه پيش از مرگ خود نوشت، همچنان براي شنا كردن برخلاف جريان شكاكيت و نوميدي آمادگي نشان مي داد و «اگر نه در مورد تأكيد بر داشتن نظري خوش بينانه، دست كم براي ديدگاهي عاقلانه تر و متعادلتر در قبال آينده تلاش مي ورزيد»(همان ص6)
كار همچنين بيشتر از ديگر تاريخ نويسان معاصرش مايل بود كه از تاريخ به عنوان يك علم نام ببرد. وي، درباره ي پنج علت مخالفتي كه عموماً عليه اين ادعا كه تاريخ يك علم نيست مطرح كرده اند -الف. تعميم دادنهاي آن مشخص و دقيق نيست؛ ب. هيچ درسي نمي دهد؛ ج. از پيش بيني كردن عاجز است؛ د. لزوماً ذهني است؛ و ه. درگير مسائل مربوط به دين و اخلاق است - عقيده دارد كه هيچ كدام در برابر بررسي دقيق دوام نمي آورند. در مورد اول، كاربرد زبان از سوي تاريخ نويسان، آنان را به تعميم دادن ملزم مي كند (همان، صص 63-66). اگر تاريخ نويسان مي خواهند زبان آثارشان درك شود، بايد از مفاهيم مشترك استفاده كنند. به عنوان مثال، براي تاريخ نويس عاقلانه نخواهد بود كه درباره ي «انقلاب» بنويسد، ولي كسي نداند كه اين واژه معنايش چيست. افزون بر اين، براي تاريخ نويسان نامعمول نيست كه رويدادهاي تاريخي خاص را به عنوان «انقلاب»، «جنگ» و غيره تلقي كنند(همان، صص 63-6). دوم اينكه كار باور دارد موقعي كه تاريخ نويسان به كار تعميم دادن و نتيجه گيري مي پردازند، غالباً (آگاهانه يا ناآگاهانه) رويدادها را در پرتو درسهايي كه از ديگر رويدادها آموخته اند، بررسي مي كنند (همان، صص8-66) سوم، با آنكه تاريخ نويسان نمي توانند رويدادهاي خاص را پيش بيني كنند، از نتيجه گيريهاي كلي و تعميم دادنهاي آنان هم مي توان به عنوان سرمشقهايي براي اقدامات آينده و هم به عنوان پاسخهايي براي پرسشهايمان از چگونگي به وقوع پيوستن رويدادها استفاده كرد. مضافاً، كار معتقد است كه دانشمندان خود نمي توانند پيش بيني كنند، زيرا كه قوانين علم صرفا، «احكام استعداد، احكام آنچه در شرايط مساوي يا شرايط آزمايشگاهي اتفاق خواهد افتاد» هستند (همان، صص 68-74). چهارم، كار تصور مي كند كه دانشمندان و تاريخ نويسان مانند هم به يك ارتباط دو جانبه با سوژه هايشان سرگرمند (همان، صص 163-5) . در نهايت، از ديدگاه كار، براي تاريخ نويسان و دانشمندان، هيچ الزامي براي اعتقاد به خدايان يا ملاكهاي مطلق اخلاقي وجود ندارد(همان، صص 74-84) بر اين اساس، كار نتيجه مي گيرد كه در ناميدن تاريخ به عنوان يك علم هيچ اشكالي وجود ندارد. بيشتر آنچه كار در خصوص ارتباط ميان علم و تاريخ ابراز داشته مورد اختلاف است، و احتمالاً (اگر نه با خشم) به يك اندازه باعث ابرو بالا انداختن دانشمندان و تاريخ نويسان مي شود.
طرز برخورد و قضاوت شخصي كار درباره ي تاريخ نيز مورد اختلاف است. وي ادعا مي كند: به طور كلي ملاكهايي محكم و منطقي اي كه بر مبناي آنها بتوان اعمال انساني را داوري كرد، وجود ندارد. به نظر وي، در پي چنين ملاكهايي گشتن «غير تاريخي است و نقض كننده ي خود ماهيت تاريخ است». اگر تاريخ نويسان مي خواهند درباره ي اعمال يك فرد قضاوت كنند، بايد اين كار را طبق ضوابطي اخلاقي كه در زمان آن فرد متداول بوده است، انجام دهند. با اين همه، كار ترجيح مي دهد كه تاريخ نويسان قضاوتهايشان را به رويدادها، خط مشيها و نهادها منحصر كنند. وي مدعي است اين امر امكاني مي دهد كه قضاوتها در مورد گروهها و جمعيتها اعمال شود، زيرا كه در غير اين صورت ممكن است اگر محكوميت اخلاقي به شخصيتها منحصر شود، با دلايل محكم گريبان آنان گرفته شود. به عنوان مثال، كار معتقد است كه «روس ها، انگليسي ها و امريكايي ها در حمله هاي شخصي به استالين، نويل چمبرلن، (46) يا مك كارتي(47) از آنان فوراً به عنوان سپرهاي بلا در برابر خطاها و خلافكاريهاي جمعي خود استفاده مي كنند و با هم يك صدا مي شوند»(همان، ص 78).
اين موضوع ممكن است روشن كند كه چرا وي در انقلاب روسي درباره ي استالين مي نويسد:
او قدرتمند گشت و از بدترين درنده خوييهاي تزارهاي پيشين پيشي گرفت؛ شرح حالش حس انزجار و تنفر را در ميان نسلهاي بعدي تاريخ نويسان برانگيخت. با اين همه، موفقيتش در گرفتن وام از غرب، در سوق دادن تحميلي روسيه ي بدوي براي بناي پايه هاي مادي تمدن مدرن، و دادن جايگاهي به روسيه در ميان قدرتهاي اروپايي، آنان را به اعطاي، اگرچه با اكراه، لقب كبير به وي مجبور كرد. استالين سفاكترين فرمانرواي خودكامه اي بود كه روسيه از زمان پترا به خود ديده است، و همچنين يك پذيرنده ي بزرگ تمدن غرب.
(انقلاب روسيه، ص 112)
هدف تاريخ نويسان عبارت است از هشدار دادن به خوانندگان كتابهاي خود عليه دست يازيدن به شيوه هايي كه باعث پيدايش جامعه اي از اين قماش مي شود، به نحوي كه زمينه را براي ظهور چنين شخصيتهايي آماده مي سازد. با اين همه، كار با چنين اظهار نظري، ما را در فكر فرو مي برد كه آيا شخصيتها كه محصول جامعه ي خويش هستند جز آنچه انجام مي دهند، راه ديگري ندارند. به عنوان مثال، آيا استالين شخصاً مسئول هر يك از خلافكاريهاي خويش است؟ مثال پيش گفته همچنين به ما توضيح مي دهد كه گزينش واقعيتها و به كار بردن اصطلاحات سنجيده يكي از اجزاي ضروري سخن تاريخ نويس است. از اين رو، حتي اگر تاريخ نويسان ادعا كنند كه از قضاوت كردن مي پرهيزند، نحوه ي گزينش واقعيتهاي خاص از سوي آنان و كاربرد واژه هايي مانند «سفاك»، «مجبور كردن» و «درنده خوييها»، به ما چيزي درباره ي ديدگاهشان از يك فرد مشخص بروز مي دهند. (48)
بسياري از تاريخ نويسان عقيده دارند كه پاسخ كار به پرسش «تاريخ چيست»؟، صدو هشتاد درجه چرخيدن در مسير كربديس نسبي گرايي شكاكانه است. (49) اگر چه به نظر مي رسد اظهارات كار درباره ي ماهيت واقعيتها و قضاوتهاي اخلاقي چنين نتيجه گيري و برداشتي را تأييد كند، وي اعتقاد داشت كه تاريخ نويسان مي توانند در مفهوم عملي، بي طرف باشند. به نظر كار تاريخ نويسان بي طرف در فراسوي ديد محدود موقعيت خاص خويش حركت مي كنند و اراده و هدفهاي عصر خود را مطرح مي نمايند. از ديدگاه خوش بينانه ي وي، آنان از اين راه به پيشرفت جامعه كمك مي كنند. كار توصيف كردن اينكه آن هدفها چيستند، يا چه بايد باشند، و تا چه حدي مي تواند و لازم است به روايتهاي تاريخي شكل دهند، همواره آنان را مشغول خواهد داشت.
آثار مهم
Dostoevsky (1821-1881) : a New Biography, New York: Houghton Mifflin, 1931. The Romantic Exiles: a Nineteenth Century Portrait Gallery, London: Gollancz, 1933. Karl Marx: a Study in Fanaticism, London: Dent, 1934.Michael Bakunin, London: Macmillan, 1937.
The Twenty Years Crisis, 1919- 1939: an Introduction to the Study of International Relations, London: Macmillan, revised edition of 1936 text, 1946.
Conditions of Peace, London: Macmillan , 1942. Nationalism and After, London: Macmillan , 1945.
A History of Soviet Russia, 14 vols , vols 1-3: The Bolshevik Revolution; vol. 4: The Inerregnum;vols 5-8: Socialism in One Country; vols 9-14: Foundations of a Planned Economy, vols 9 and 10 Written with R. W. Davies, london: Macmillan , 1950-78.
What is History?, revised editon , (ed. ) R. W. Davies, Harmondsworth: Penguin, 1986.
The Russian Revolution: From Lenin to Stalin(1971-1929) , London: Macmillan , 1979.
From Napoleon to Stalin and Other Essays, New York: St Martin's Press, 1980. The Twilight of the Comintern, 1930-1935, London: Macmillan, 1982.
پي نوشت ها :
1. E. H. CARR
2. Merchant Taylor's School
3. Trinity College
4. Paris Peace Conference
5. Leaugte of Nations
6. Riga
7. Dostoevsky
8. Bakunin
9. Woodrow Wilson University College of Wales10
11. Aberystwyth
12. Woodrow Wilson
13. Aberystwyth
14. Nationalism and After
15. For a more detailed account of these works, see Carr(IR T) .
16. The Times
17. Balliol College
18. History of Soviet Russia
19. What is History?
20. Russian Revolution
21. NEP
22. Comintern
23. The Twilijht of the Comintern
24. Alan John Percivale Taylor
25. Hugh Trever -Roper
26. See, for example, H. R. Trevor-Roper, 'E. H. Carr's Success Story', Encounter, 1962, 81(104) : 69-77;V. I. Salov,' Sovremennaia Burzhuaznaia Istoriografiia Velikoi Oktiabrskoi Sotsialistcheskoi Revoliutsii',Voprosy Istorii,1967, 11 : 192-201; and J. Halsam, 'E. H. Carr and the History of Soviet Russia', Historical Journal, 1983,26(4) : 1021-7.
27. Commonsense
28. R. G. Colling Wood
29. Charybdis, Scylla كلمه نخست در اساطير رومي، يوناني نام يك غول دريايي است، دومي نيز در اساطير مزبور نام گردابي است در برابر محل زندگي غول دريايي؛ در حماسه معروف هومر، اديسه با كشتي، بي آنكه آسيبي ببيند، از ميان گرداب و غول دريايي عبور مي كند. اما در نقل قول مذكور در فوق، منظور از به كار بردن اين دو واژه، عبارت است از گزينش راهي ميان بد و بدتر. م
30. Scylla and Charybdis were two monsters that Odysseus encountered in his journey through the Strait of Messina. For a critical discussion on whether Collingwood was in fact a relativist, see T. Madood, ' The Later Collingwood's Alleged Historicism and Relativism', Journal of the History of Philosophy, 1989, 27(1) : 101-25.
31. Caesar
32. Rubicon.
33. Hegel, Philosophy of Right, p. 295; quoted in What is History ?,p. 54
34. Karl Popper
35. Isaiah Berlin
36. dererministic doctorines
37. Nazism
38. determinism
39. W. H. Dray
40. Scientific determinism
41. W. H. Dray, 'Determinism in History ', in P. Edwards (ed. ) , Encyclopedia of Philosophy, New York: Macmillian, 1967, pp. 373-6.
42. In his notes towards a second edition of What is History?, Carr reiterates that accidents are causes extraneous to history but he also admits that they can affect its coures. See What is History?, pp. 166-70.
43. functional
44. conventional view
45. sceptical relativism
46. Neville Chaberlain
47. Mc Carthy
48. A. Oldfield, ' Moral Judgements in History', History and Theory, 1981, 20(3) : 260-77.
49. See, for example, J. Tosh, The Pursuit of History, London: Longman, 2nd edition, 1991 , p. 29, 236, 148; G. McLennon, Marxism and the the Methodologies of History, London: Verso, 1981,p. 103; and D. LaCapra, History and Critism, London: Cornell Universtiy Press, 1985, p. 137.
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم