مترجم: محمد رضا بديعي
نگاهي به تاريخ نگاري پيتر خايل (1887-1966)
هنگامي كه پيتر خايل (1)(1887-1966)، يكي از برجسته ترين تاريخ نويسان هلند، در يك اردوگاه كار اجباري به علت «طرز تفكر مشكوكش» تحت نظر بود، شعر زيرا را سرود:ستارگان هراس آورند. كائنات سرد، /نامتناهي و ساكت، به چرخيدن ادامه مي دهند. جهانهاي بي پايان. از لطف الهي نشاني نيست./بي تفاوتي عظيم، مرگزاتر از آفت، /كره زمين بينوايان را، /كه به نظر مي آمد خداوند با مهرباني بسيار، پرستارش بود، /دلسرد مي كند. آن رنگين كمان خدا بود موقعي كه درخشيد، / تا اينكه ما به جست و جو برخاستيم./اكنون، همان طور كه مي شماريم و حفظ مي كنيم/ وزش تند بي كرانگي، اميدهايمان را پراكنده مي سازد./راستي، اگر چنين است، پس رويتان را برگردانيد/از آسمان(2). بنگر به زمين به نظمش/ از زندگي و زيبايي ناپايدار؟شايد، اما شما هم چنينيد./بگذار ابديت زمين به نظمش/از زندگي و زيبايي ناپايدار؟ شايد، اما شما هم چنينيد./بگذار ابديت مطلق به وجود خودش توجه كند، و شما از روزگارتان لذت ببريد،/ و در آن هنگام كه مرگ ندا در مي دهد/ با متانت تمكين كنيد.(3)
خايل در اين شعر، و در بسياري از نوشته هايش در زمينه تاريخ نگاري و تاريخ هلند، به بررسي مكاشفاتش از مردم به مثابه موجوداتي ناپايدار مي پردازد.
خايل همچون يك كودك باور داشت كه مي تواند آرزويش را براي بيان حال خود از راه شعر و نثر تحقق بخشد. اما پس از يك نقد نه چندان گرم در مورد نوشته هاي ادبي اش از سوي منتقد برجسته آلبرت ورمي(4)، وي به قصد پژوهش در تاريخ تغيير مسير داد(«رجوع به گذشته» )(5) در درگيريها در تاريخ(6)، ص 356). موضوع تاريخ، خايل را مفتون ساخت، و در 1913 دوره دكتري اش را در دانشگاه ليدن (7) با نوشتن رساله اي درباره كريستوفرو سوريانو(8)، نماينده اي از سوي جمهوري ونيز در شهر دهيگ(9) از 1616 تا 1623، به پايان رساند. خايل در اين رساله درباره ي نظريات سياسي دوره ي سوريانو به طور بسيار مفصل به تحقيق پرداخت.(10) پس از اينكه به مدتي كوتاه در سمت مدير يك مدرسه كوچك ورزش (11) شهر شيدام(12) انجام وظيفه كرد(1912-1913)، به عنوان خبرنگار روزنامه هلندي جريان نوين روتردام (13) به لندن منتقل شد. اين شغل سبب گرديد تا وي با بسياري از اشخاص وابسته به محافل سياسي و دانشگاهي ارتباط برقرار كند، و طولي نكشيد كه همچون مفسري خبره در مورد رويدادهاي روز به شهرت رسيد. وي در 1919 ابتدا به سمت دانشياري و بعد هم استادي تاريخ و فرهنگ هلند در دانشگاه لندن منصوب شد، و تا 1935 در همين دانشگاه انجام وظيفه كرد.
بسياري از آثار خايل که در اين دوره نوشته شده اند زير سيطره موضوعي قرار دارند كه وي در دانشگاه ليدن از آن آگاهي يافته بود: ملي گرايي فلاندري(14). در آن زمان، نويسندگاني مانند هانري پييرن(15) استدلال مي كردند كه چون بلژيك مدت زماني طولاني يك كشور مجزا از هلند بوده است، زبان هلندي پيوندهاي واقعي با فلاندري هاي هلندي زبان ساكن در شمال بلژيك ندارد. خايل اين اظهار نظر را مردود و نادرست دانست، و با نوشتن يك مجموعه كتاب و مقاله از «طرح هلند بزرگ» سخن گفت (نگاه كنيد به هلند بزرگ، (16)1925؛ و تاريخ سرزمين هلند (17)1930-1937، متن تجديد نظر شده آن را در 1961-1962 به انگليسي ترجمه و تلخيص شد: شورش هلند(18) 1609-1555 و هلند در قرن هفدهم (19)). از ديدگاه خايل، «هلند بزرگ» يك جامعه متحد زباني فرهنگي در هلند و فلاندر است. اين انديشه اساس روايت خايل را درباره تاريخ هلند تا قرن نوزدهم تشكيل مي دهد، اما انديشه مزبور بخصوص در فحواي رمان وي در مورد شورش عليه سلطه اسپانيا در 1567 آشكار است. خايل استدلال مي كند كه اين واقعيت كه شورش فقط در استانهاي شمالي مانند هلند (20)موفقيت آميز بود، ناشي از تفاوتهاي فرهنگي يا سياسي نبود.
درواقع، خايل نواحي داچ زبان(21) جنوب كشور داچ را منبع بسياري از كهن ترين و مهمترين پيشرفتها در ادبيات و فرهنگ داچ مي داند. اين شورش همچنين در نتيجه تفاوتهاي مذهبي به وقوع نپويست. مطابق عقيده خايل، آيين پروتستان و آيين كاتوليك صرفاً در شمال و در جنوب به ترتيب بعد از شورش برقرار شدند. به نظر وي، شورش در شمال به دليل مختصات جغرافيايي و موقعيتش موفقيت آميز بود. اين ناحيه از مركز حكومت در بروكسل بسيار فاصله داشت و به علت رودخانه ها، درياچه ها، و باتلاقهاي فراوانش براي ارتش اسپانيا غير قابل دسترس بود. از اين رو استان هلند صرفاً به سبب موقعيت جغرافيايي اش از فلاندر جدا شد. با وجود اينكه برداشت تازه خايل در مورد شورش قرن شانزدهم به اندازه اي متقاعد كننده بود كه اكنون موضوعي بديهي پنداشته مي شود، منتقدان آن را، موقعي كه تازه مطرح شد به باد انتقاد گرفتند كه وي يك مفهوم غيرتاريخي زباني- فرهنگي را بر گذشته به خاطر تأييد باورهاي سياسي خويش تحميل كرده است.
در 1935، خايل، با توصيه گروه آموزشي دانشكده، به سمت استادي كرسي تاريخ در دانشگاه اوترفت(22)منصوب شد. خايل در اوترفت شروع به تحقيق درباره نقش دودمان ارنج(23)در تاريخ هلند كرد. برحسب تحقيق وي، جاه طلبيهاي خانوادگي بسياري از افراد اين دودمان در اغلب اوقات آنان را به ستيز در برابر مردم هلند وا مي داشت. مثلاً، در كتاب انقلاب آمستردام اوت، سپتامبر 1784(24)(تاريخ نشر 1936)، خايل نقش دوتليستن(25)را، حزبي از شهروندان آمستردام مخالف با حاكميت طبقه اشراف، در شكست حزب جمهوري خواه «ايالات» و استقرار ولايت داري(26) موروثي را در 1747 مورد بررسي قرار داد.(27) وقتي كه ويليام چهارم از دودمان ارنج از قيامي كه توسط حزب دوئليستن سازمان داده شده بود براي تصاحب قدرت از حوزه هاي دادگاه هاي بخش و حاكميت بر شوراهاي شهر آمستردام استفاده كرد، ابراز داشت كه به هيچ وجه قصد چشم پوشي از قدرت مطلقه را ندارد. همين موضوع موجبات درگيري ميان دودمان ارنج و مردم را فراهم آورد، كه در جريان جنبش ميهن پرست(28)و انقلاب باتاويا(29) در 1795 به اوج خود رسيد.(30)اولي به انتقاد و نكوهش از حكومت مستقر پرداخت و دومي باعث نوسازي سياسي هلند شد. خايل همچنين اختلافات ميان دولت و دودمان اُرنج را در قرن هفدهم در كتاب ارنج و استوئرت، 1641-1672(31)(اين كتاب در 1939 به انگليسي ترجمه شد) مورد بررسي قرار مي دهد. وي در اين كتاب پيامدهاي ازدواج شاهزاده ويليام از دودمان ارنج (ويليام دوم بعدي) را با شاهدخت ماري استوئرت (32)از انگلستان تشريح مي كند. خايل استدلال مي كند كه اين ازدواج به مناقشاتي ميان دودمان ارنج و جمهوري داچ بر سر تجارت با حاميان كرامول در جريان جنگ داخلي انگلستان انجاميد (1642-1651). (همچنين نگاه كنيد به «ارنج و استوئرت»، 1641-1650، در كتاب درگيريها در تاريخ، صص 152-205). اگر چه اين كتاب به اندازه برداشت تازه خايل از شورش قرن شانزدهم برجسته نيست، نوشته هاي وي در مورد دودمان ارنج روايت دقيق تري از تحولات سياسي در تاريخ هلند به ما ارائه مي كند.
خايل پس از شروع جنگ دوم جهاني، مقاله اي درباره تنوع تفسيرهاي مرتبط با اهداف، شخصيت، و دستاوردهاي ناپلئون نوشت. اين مقاله قرار بود در ژوئن 1940 منتشر شود، اما موقعي كه هيتلر در ماه مه همان سال هلند را تصرف كرد، دست نويس آن به خايل مسترد شد. اگر چه هيچ توضيحي در مورد اينكه چرا مقاله به خايل برگشت داده شد، مطرح نگرديده بود، خايل دريافت كه شباهتهاي بسياري را مي توان ميان هيتلر و ناپلئون در نظر مجسم كرد. وي بدون توجه به هشدارها، اين مقاله را اساس يك رشته سخنراني درسي در مدرسه اقتصاد رتردام(33) در سپتامبر 1940 قرار داد. يك ماه بعد پليس امنيتي آلمان، وي و 113 تن ديگر را به تلافي اينكه ادعا مي كرد با افراد آلماني زير نظر در اندونزي هلند بدرفتاري مي شود به گروگان گرفت. پس از سيزده ماه بازداشت در اردوگاه بوخن والد(34)، خايل و بسياري از گروگانهاي همراهش را براي زير نظر بردن دايمي به هلند برگرداندند. خايل تا هنگام آزادي اش به دلايل پزشكي، در فوريه 1944، براي ساير افراد تحت نظر سخنراني كرد و در ضمن به سرودن غزل پرداخت و يك رمان پليسي نوشت. هنگامي كه رهايي پيدا كرد، به افراد وابسته به جبهه مقاومت در كشورش پناه داد و كوشيد تا به كار پژوهش تاريخي ادامه دهد، به رغم اينكه او را از مقام استادي اش بدين دليل كه «حالت عمومي اش هر گونه تضميني را براي همكاري صادقانه بر نمي تابد» بر كنار كرده بودند («رجوع به گذشته»، در كتاب درگيريها در تاريخ، ص 367).
وي دوباره به كار روي مقاله اش درباره ناپلئون پرداخت، و مصمم شد تا آن را به صورت يك كتاب بازنويسي كند. نتيجه اين كار انتشار كتابي بود با نام ناپلئون موافق و مخالف، (35) اثري كه بسياري از باورهاي بنيادين خايل را در مورد ماهيت تاريخ برملا مي كند. از قرن نوزدهم تا به روزگار خايل، تاريخ نويسان فرانسوي ناپلئون را يا به عنوان فرزند فرانسه و انقلاب كه آزادي و ثبات را براي اروپا به همراه آورد، وصف كردند يا به عنوان يك فرد خارجي كه عطشش براي قدرت و شهرت فرانسه را به مصيبت كشاند، توصيف نمودند. خايل معتقد است كه موج «موافق» و «مخالف» در مورد ناپلئون، حكايت از آن دارد كه روايتهاي تاريخي تحت تأثير ملاحظات عقيدتي و سياسي تاريخ نويسان قرار دارند:
تاريخ در مورد همه ابعاد مختلف يك شخصيت، در مورد يك زندگي بي اندازه مقتدر، بي اندازه متلاطم، به واسطه مقتضيات زمان، نمي تواند به نتيجه قاطع برسد... به عقيده من، انتظار چنان نتايج قاطعي را از تاريخ داشتن، كه ممكن است احتمالاً در ساير رشته هاي علوم به دست آيد، به علت درك نادرست ماهيت تاريخ است...هر روايت تاريخي بر توضيح، تفسير، و نقد متكي است. به ديگر سخن، ما نمي توانيم گذشته را در يك تصوير واحد، فقط از يك ديدگاه انتقال پذير، كه متضمن يك امكان انتخاب و يك چشم انداز شخصي است، ببينيم.
(ناپلئون موافق و مخالف، ص 15)
«چشم خدا» (36)يا ديدگاه فراگير تحولات تاريخي به اين علت كه كل تاريخها از شرايط خاص اجتماعي تاريخي نشأت مي گيرند، نمي تواند وجود داشته باشد. چه تاريخ نويسان اين را دوست داشته باشند، چه نداشته باشند، يا حتي از آن آگاه باشند، عباراتشان توسط آرمانها و اميدهايشان شكل مي گيرد. به نظر خايل، كتابهاي خوب تاريخ موقعي نتيجه بخش خواهد بود كه تاريخ نويسان در مورد آرمانها و مسئوليتهايشان پيش خود با دقت بينديشند و خوانندگانشان را نيز به انجام چنين كاري برانگيزند. به هر حال اين امر لزوما يك موقعيت «بلبشو» (37)منجر نمي شود، زيرا كه خايل باور دارد كه «جر و بحث بي پايان» تاريخ مي تواند ما را از «حقايق»، كه به لحاظ آن با ديگران سهيم هستيم با خبر سازد (همچنين نگاه كنيد به استفاده و سوءاستفاده از تاريخ).
پس از آزادي هلند در 1945، خايل دوباره به استادي كرسي تاريخ در دانشگاه اوترخت منصوب شد. وي در نخستين كنفرانس درسي اش استدلال كرد كه تاريخ نويسان بايد از «انتقاد، باز انتقاد و يك بار ديگر انتقاد» براي متلاشي كردن اسطوره هاي مخاطره آميز فرهنگي و سياسي استفاده كنند. افزون بر اين، خايل از شاگردانش خواست تا از محكوميت توده مردم از هر جهت خودداري كنند(«نخستين سخنراني درسي»، در كتاب درگيريها در تاريخ، صص 269-275). در مورد اينكه خايل به چنين اصلي معتقد بوده است از دفاع شيوايش از رانكه در برابر اين اتهام كه نوشته هاي او راه را براي ناسيونال سوسياليسم(38) هموار كرد، بخوبي آشكار است («رانكه به لحاظ فاجعه»، در كتاب مباحثه با تاريخ نويسان، صص 9-29). وي همچنين براي متمايز ساختن رهبران جمهوري باتاويا، كه به اصول ميهن پرستي با كمك يك سپاه از ارتش فرانسه به هنگام اشغال هلند تحقق بخشيدند، از اعضاي NSB(آلمان نازي)، كه خايل گمان مي كرد به ميهن و تاريخشان پشت كرده بودند، رنج فراوان كشيد(Patriotten en NSBers,1946)
خايل در عين حال به طور فزاينده اي به بيان نظريات خودش از راه بحث با ساير تاريخ نويسان، علاقه مند شد. اين مطلب به وضوح تمام در انتقاد شديدش از آثار تاريخ نويس انگليسي آرنولد توين بي ملاحظه مي شود. در كتاب يك بررسي درباره تاريخ (39)(1934-1961)، توين بي مدعي است كه بررسي تجربي گذشته از وجود تقريباً بيست و يك تمدن خبر مي دهد. از ديدگاه توين بي علت ظهور و سقوط همه اين تمدنها را از راه چگونگي عكس العمل مردم در برابر چالشها مي توان مشخص كرد. تصور تويي بي از تاريخ، خايل را بي اندازه خشمگين كرد، و او را در يك مشاجره طولاني با توين بي هم در مطبوعات و هم در راديو درگير ساخت (نگاه كنيد به آيا ما مي توانيم از شكل كلي گذشته آگاهي پيدا كنيم؟(40)شكل كلي گذشته (41)، و مباحثه با تاريخ نويسان (42)، صص (109-202). مطابق عقيده خايل، «روش تجربي» توين بي چيزي بيش از استفاده گزينشي از پديده تاريخي براي تبيين افكار پيش انديشيده اش درباره شكلهاي كلي گذشته نبود. توين بي نه تنها الگوي مخالف (43) را ناديده مي گرفت، بلكه از ديدن اينكه مثالهايي كه نقل مي كند در معرض تفسيرهاي مختلف قرار دارند، طفره مي رفت. افزون بر اين، خايل از ادعاي توين بي مبني بر اينكه دگرگونيهاي تاريخي را مي توان بر حسب «چالش و عكس العمل» توضيح داد، راضي نبود.خايل استدلال مي كرد كه عوامل بسياري دگرگوني تاريخي را معين مي كنند، و انتزاع كردن يكي از آنها غير تاريخي خواهد بود. در ضمن، خايل استفاده توين بي از «چالش» و «عكس العمل» را به قدري غير دقيق مي داند كه ممكن است هر دو كاملاً بر هر موقعيتي مطابقت پيدا كنند. همچنين توضيح توين بي در مورد اينكه وقتي يك چالش بسيار كوچك و بسيار انعطاف پذير باشد باعث رشد تمدن مي شود، منطقي به نظر نمي رسد. افزون بر اين، خايل اظهار نظر توين بي را مبني بر اينكه تمدن غرب به حضيض خود رسيده است و ديگر اينكه رستگاري فقط در عشق به خدا به دست مي آيد، مردود مي شمرد.وي گمان مي كرد كه طرح توين بي در ارتباط با رستگاري، براي انسانهايي دلخوش كنك بود كه به آيين مسيحيت مورد نظر توين بي منتسب نبودند و ديگر اينكه عقيده توين بي درباره افول تمدن غرب باعث بدبيني و دلمردگي خواهد شد. خايل در تمدن غرب نكات مثبت بسياري مي ديد و همين نكات وي را دلگرم مي كردند. در مجموعه، شكوه هاي خايل صرفاً اقامه دعواي مستقيم عليه توين بي نبود، بلكه عليه هر كسي بود كه حسن يك الگو يا نظام را در دوران گذشته جست و جو مي كرد (مثلاً نگاه كنيد به «ژان رومين» (44)يا «كرنش در برابر روح دوران» (45)در كتاب درگيريها در تاريخ، صص 321 -327). خايل مي نويسد: آنچه ما براي درك تاريخ نياز داريم،
عبارت است از توجه به پيچيدگي بي حد و حصرش، و موقعي كه مي گويم بي حدو حصر، منظورم صرفاً شماري از پديده ها و رويدادها نيست، بلكه غالباً ماهيت مبهم و متغيرشان است، آنچنان كه تلاش براي ساده كردن آنها به يك ارتباط ثابت و يك ترتيب درست مطلق هرگز نمي تواند به چيزي جز سرخوردگي مطلق منجر شود.
(آيا ما مي توانيم از شكل كلي تاريخ گذشته آگاهي حاصل كنيم؟ص 47)
مشاجرات خايل با توين بي، مانند كتاب بررسي تاريخ او، اكنون ديگر كهنه به نظر مي رسد. براي خواننده امروزي درك آنچه كه باعث آن همه قيل و قال بود، دشوار است، زيرا كه «روايت پردازيهاي پرشكوه» از رويدادهاي تاريخي ديگر مد نيست. آنچه براي آنان ممكن است بيش از هر چيز جالب توجه باشد عبارت است از عقيده خايل مبني بر اينكه اگر چه ما ناپايدار هستيم، موجوداتي پابند سياقيم(46)، و كماكان مي توانيم «حقايق» را در «جر و بحث بي پايان» تاريخ پيدا كنيم.
آثار مهم
The Revolt of the Netherlands, 1555-1609, New York: Barnes & Noble, 1966. The Netherlands in the Seventeenth Century, 2 vols, New York: Barnes & Noble, 1961-64.Orange and Stuart, 1641-72, trans. A. Pomerans, New York: Scribner, 1970. Napoleon, For and Against, trans. O. Renier, New Haven, CT: Yale University Press, 1949.
(with A. Toynbee) Can we Know the Pattern of the Past? Discussion between P. Geyl and A.Toynbee concerning Toynbee’s Book ‘A Study of History’, Bossum: F. G. Kroonder, 1948. (with A. Toynbee and P. Sorokin) The Pattern of the Past: Call we Determine it?, New York: Greenwood, 1949.
Use and Abuse of History, New Haven, CT: Yale University Press, 1955.
Debates with Historians, Cleveland, OH: Meridian, 1958.
Encounters in History, Cleveland, OH: Meridian, 1961.
پي نوشت ها :
1. Pieter Geyl.
2. Heav'n.
3. Quoted in V. Mehta, Fly and the Fly Bottle: Encounters with British Intellectuals, London: Weidenfeld & Nicolson, 1962,pp. 156-7; and in R.J.B.Bosworth, Explaining Auschwitz and Hiroshima: History Writing and the Secon World War, 1945-1990, London: Routledge 1993, pp. 11-12.
4. Albert vermey.
5. Looking Back.
6. Encounters in History.
7. Leiden.
8. Christofforo Suriano.
9. Hague.
10. Christofforos Suriano, resident van de Serenissirne Republiek van Venetie in Den Haag, 1616-1623, The Hague: Martinus Nijhoff, 1913. For a description of the work, see H. H. Rowen, 'The Historical Work of Pieter Geyl', Journal of Modern History, 1965, 37(1): 36-7.
11. gymnasium.
12. Schiedam.
13. Nieume Rotterdamsche Cournat.
14. Flemish.
15. Henri Prienne.
16. De Groot - Nederlandsche Gedachte.
17. Geschiedenis van der Nederlands.
18. The Revolt of the Netherlands.
19. The Netherlands in the seventeeth Century.
20. Holland.
21. Dutch.
22. Utrecht.
23. Orange.
24. Revolutiedagan the Amesterdam, Agustus-September 1748.
25. Doelisten.
26. stadholdership.
27. ‘Stateholders’, appointed by the provinces, were drawn almost exclusively from the house of
Orange.
28. Patroit movement.
29. Batavian.
30. Revolutiedagen te Amsterdam, Augustus-September 1748: Willem IV en de Doelistenbeweging, The Hague: Martinus Nijhoff, 1936, For a description of the work, see Rowen. ‘The Historical Work of Pieter Geyl’, p. 42.
31. Orange en Stuart 1641-1672.
32. Mary Stuart.
33. Rotterdam School of Economics.
34. Buchenwald.
35. Napoleon for and Against.
36. God's-eye.
37. anything goes.
38. NSB (the Dutch Nazis).
39. A Study of History.
40. Can we know the Pattern of the Past?
41. The Pattern of Past
42. Debates with Historians.
43. Counterexample.
44. Jan Romein.
45. Bowing to the Spirit of the Age.
46. context -bound.
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم