نگاهي به تاريخ نگاري ادوارد گيبون (1737-1794)

سرچشمه اصلي حقيقت

ادوارد گيبون، مؤلف يكي از ماندگارترين كتابهاي تاريخي- تاريخ نزول و سقوط امپراتوري روم در سري، انگلستان، در 1737زاده شد. دوران كودكي گيبون با بيماري پي در پي و تحصيلات توأم بود. او پس از حضور در يك
پنجشنبه، 5 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرچشمه اصلي حقيقت
 سرچشمه اصلي حقيقت

 

نويسنده: مارني هيوز- وارينگتن
مترجم: محمد رضا بديعي



 

 نگاهي به تاريخ نگاري ادوارد گيبون (1737-1794)

ادوارد گيبون(1)، مؤلف يكي از ماندگارترين كتابهاي تاريخي- تاريخ نزول و سقوط امپراتوري روم(2) در سري(3)، انگلستان، در 1737زاده شد. دوران كودكي گيبون با بيماري پي در پي و تحصيلات توأم بود. او پس از حضور در يك مدرسه روزانه در پتني(4) و درس خواندن در نزد يك معلم خصوصي، به يك مدرسه شبانه روزي در كينگستن(5) مي رفت. وي در ضمن نقل خاطرات خود مي گويد كه در كينگستن بود كه با «روشهاي متداول تنبيه»، در ازاي گريه كردن هاي فراوان و كتك خوردن، با علم نحو زبان لاتين آشنا شدم «(خاطرات زندگي من و مقالات (6)،‌ص 38). گيبون، پس از اندك مدتي دود چراغ خوردن در مدرسه وست مينستر(7)،‌در پانزده سالگي رهسپار مگدالن كالج(8) آكسفورد شد. وقتي كه در آنجا كسي وي را از لحاظ فكري و معنوي راهنمايي نكرد، ‌نزد خود از طريق كتاب بحث انگيز كانوييرز ميدلتن(9) يك تحقيق آزاد در مورد قدرتهاي معجزه آسايي كه گمان شده است در كليساي مسيحيت وجود داشته اند(10) (1748) به مطالعه درباره ي آيين كاتوليك رم پرداخت. گيبون، ‌در جواب رد دادن به انتقادهاي ميدلتن در مورد معجزات كليساي اوليه، خود را با آيين كاتوليك همصدا يافت و درخواست اعضاي وقت دانشگاه آكسفورد را براي صحه گذاشتن بر سي و نه مقاله كليساي انگلستان ناديده گرفت. (11) ‌پدرش بي درنگ مداخله كرد و گيبون را براي زندگي كردن با كشيش كالونيست(12)،‌ موسيو پاليوار(13) به لوزان(14) سوئيس فرستاد. سالهايي را كه گيبون در لوزان گذراند، ‌براي وي در حكم «توفيق اجباري» بود(همان،‌ص 209). گيبون،‌ با برخورداري از راهنمايي پاليوار، ‌به آيين پروتستان بازگشت و آموخت كه با انضباط و دقت بيشتري به مطالعه بپردازد. وي تا حد زيادي در ادبيات زبان لاتين تبحر يافت و منطق، فلسفه، ‌رياضيات،‌ زبان يوناني، تاريخ، ‌و حقوق را آموخت. گيبون همچنين به زبان فرانسه به راحتي تكلم مي كرد، ‌و همين به وي امكان داد تا درباره ي عقايدو افكار مونتسكيو، بل، و ولتر به تحقيق بپردازد.
در 1758،‌ گيبون براي كمك به پدرش در نجات پيدا كردن از مشكلات مالي به ميهن فراخوانده شد. وي به مدت دو سال ديگر در لندن يا در برايتون(15) به سربرد،‌ در حالي كه خانواده اش در همپشر(16) ساكن بودند. گيبون چند رساله مختصر به زبان فرانسه نوشت،‌ كه برجسته ترين آنها رساله اي درباره ي بررسي ادبيات(17) است. اگر چه رساله گيبون به زبان فرانسه بظاهر دفاعيه اي در مورد بررسي متون كهن،‌ يا «آثار ادبي» است، ‌اما ما را با چشم انداز تاريخ كه به نوشته هاي بعدي اش شكل مي دهد، ‌آشنا مي سازد. بسياري از معاصران گيبون گمان مي كردند كه تأمل منطقي در مورد جهان حاضر، و نه شناخت تاريخي، سرچشمه اصلي حقيقت است. با اين همه،‌ گيبون باور داشت كه بررسي دقيق گذشته مي تواند به فيلسوفان هم در تحقيق براي علل زيربنايي اشيا و هم براي توضيحي در مورد پيشرفت تمدن كمك كند. اگر چه براي انجام دادن چنين كاري،‌ تاريخ نويسان بايد براي بررسي سنتي آراي سياسي، نبردها، ‌و مردان بزرگ به سوي گذشته بروند. علت اين امر آن است كه آن چيزهايي كه «باعث حركت براي جهشهاي عمل مي شوند» معمولاً نهفته اند (رساله اي درباره ي بررسي ادبيات، ص 100). با وجود اين،‌ آنها را مي توان بر حسب نوشته هاي نويسندگان كلاسيك يا عتيقه شناسان مدرن يا اشخاص متبحر به عملهاي جزئي تقسيم كرد، زيرا كه جزئيات احتمالاً بيشتر بايد خود انگيخته باشند:
پنهان كاري مقدماتي در عملهاي جزئي وجود ندارد. ما فقط موقعي برهنه مي شويم كه گمان كنيم كه ديده نمي شويم، اما شخص كنجكاو سعي خواهد كرد كه از مكتوم ترين كنج خلوت سردرآورد. آيا من بايد مسئوليت تعيين كردن را بر عهده بگيرم، خواه فضيلت در سرشت يك دوره معين يا شخصيت مردم رواج داشته باشد، ‌من بايد اعمال را بيشتر از گفتار مورد بررسي قرار دهم. (همان، صص102-103)
بنابراين هدف تاريخ نويسان رفتن به فراسوي ظواهر است، براي اينكه توضيح دهند چرا پديده هاي حادث شده آن گونه اتفاق افتاده اند. (18)
در طي مدتي كه گيبون رساله اش را مي نوشت، بريتانيا با فرانسه در حال جنگ بود. در 1762 گيبون با درجه ي سرواني براي خدمت در ميليشياي همپشر(19) فراخوانده شد. خدمت سربازي باعث قطع كارهاي پژوهشي گيبون گرديد، ‌اما وي همچنان به خواندن آثار هيوم(20) ولتر(21)، سويفت(22) و اديسون(23) ادامه داد. علاوه بر اينها،‌ گيبون به خواندن كتابهايي درباره ي تاريخ نظام از جمله كتابي با عنوان يادداشتهايي نظامي در باب يونانيان و روميان، (24) اثر شارل تئوفايل گويشارت(25) پرداخت، كه همين امر باعث شد تا او تجربه خودش را از روشهاي جديد جنگ با روشهاي قديمي مقايسه كند. (26) در ظرف هفته هاي پاياني جنگ، گيبون ميليشيا را ترك گفت و عازم سفري به فرانسه، سوئيس، و ايتاليا شد. وي در پاريس با ديدرو(27) ژان لي رُن د آلانبار(28)، ‌كلود آدرين الوي سيوس(29)، ‌پل انري دالباك(30)،‌و آبه دولايلتر(31) ديدار نمود. او همچنين مجموعه نسخه هاي خطي برخي از كتابخانه هاي عمومي را ديد و يادداشتهاي جامعي درباره ي تاريخ و جغرافياي روم باستان استنساخ كرد. در رم بود كه او نوشت:
در پانزدهم اكتبر 1764، ‌غرق در بحر تفكر در ميان ويرانه هاي كپيتول(33) در حالي كه راهبان مسيحي با پاي برهنه سرگرم خواندن دعاي شامگاهي در معبد ژوپيتر بودند، نشستم،‌ در آن مكاني كه فكر نوشتن نزول و سقوط شهر براي نخستين بار به ذهنم خطور كرد.
(خاطرات زندگي من و مقالات،‌ص 134، n،4)
اگر چه محتمل است كه طرح گيبون براي نوشتن تاريخي درباره ي شهر رم مدتها پيش از رفتنش به ايتاليا در ذهن وي شكل گرفته بود، تجربه ديدارش از رم ممكن است الهام بخش او شد تا برنامه اي بلند پروازانه تر را براي رديابي دوران سعادت امپراتوري روم بر عهده بگيرد. (33)
در 1765، گيبون دوباره براي كمك به مشكلات مالي پدرش به انگلستان مراجعت نمود. با آنكه گيبون سخت تحت تأثير تجربياتش از رم قرار گرفته بود، ‌وقت خود را صرف نوشتن كتابهايي درباره ي ريچارد اول و جنگ صليبي،‌ يورش شارل هشتم، ‌پادشاه فرانسه به ايتاليا، ‌ادوارد شاهزاده سياه، ‌هنري پنجم، سروالتر رالي، ‌و فلورانس نمود. او حتي تاريخي راجع به مبارزه سوئيس براي استقلال در اواخر قرون وسطا نوشت و آن را بدون ذكر نام به يك انجمن ادبي در لندن اهدا كرد. واكنشهايي كه در مورد اثر مزبور ابراز شد به حدي انتقاد آميز بود كه گيبون تصميم گرفت آن را چاپ نشده كنار بگذارد و به نوشتن اثر ديگري بپردازد.
گيبون در حالي كه در جست و جوي يك موضوع جديد بود،‌ به ناگاه رم به خاطرش آمد. آنگاه وي براي شروع كار هر دو نثر ادبي و غير ادبي را به آزمون گرفت:
اندك اندك در اقيانوس تاريخ آگوستي غوطه ور شدم، و با رجوع به يك دوره كتاب،‌ تقريباً همواره قلم در دست،‌ براي يافتن اصلي ترين نسخه به تحقيق پرداختم،‌ هم يوناني و هم لاتين، ‌از ديان كاسيوس(34) تا آمانيوس مارسلينوس(35)، از دوران فرمانروايي تري جن(36) تا آخرين دوران سزارهاي غربي. اشعه جانبي مدالها و كتيبه ها، از جغرافي و گاهشماري بر موضوعات واقعي شان مي تابيدند: و من مجموعه هاي تيلمون(37) را، ‌كه دقت تقليد ناپذيرش تقريباً ويژگي نبوغ به خود مي گيرد، براي منسجم ساختن و سامان دادن به اجزاي آشفته و پراكنده اطلاعات تاريخ در دسترسم مورد استفاده قرار دادم. من، از ميان ظلمت قرون وسطا، راهم را در بين سالنامه ها و عتيقه هاي ايتاليا كه به موراتوري(38) فرهيخته تعلق داشتند، پيدا كردم... تا اينكه به زحمت به ويرانه هاي رم رسيدم، بي آنكه پيش بيني كنم كه اين فصل پاياني بايد، ‌با شش جلد كتاب به قطع رحلي و بيست سال كار توأم شود.
(خاطرات زندگي من و مقالات، ‌صص146-7)
وي در 1773 شروع به طرح ريزي براي نوشتن يك كتاب تاريخ كرد، با اين اميد كه مطالعه آن به خوانندگانش درس اخلاقي دهد (تاريخ نزول و سقوط امپراتوري روم،1776، از اين پس نزول و سقوط) (39) اما نگراني مالي وي را به پيدا كردن شغل واداشت،‌ سرانجام با مساعدت عموزاده اش، لرد اليوت،‌ توانست كرسي پارلماني ليسكارد(40) را در 1774 تصاحب كند. با آنكه گيبون ناطق ضعيفي بود، حمايت تزلزل ناپذيرش از دولت لرد نورث(41) منجر به انتصاب وي به عنوان يكي از اعضاي عالي رتبه كميسيون تجارت و كشاورزي شد. اندكي پس از آن، كتاب يادداشتي موجه(42) را نوشت (1779)، ‌كه پاسخي به انتقاد قاره اروپا در قبال خط مشي سياست دولت بريتانيا در امريكا بود. در 1781 وي مجلدهاي دوم و سوم نزول و سقوط را منتشر كرد، اما پيش از اينكه بتواند كار تأليف مجلد چهارم را شروع كند،‌ دولت لرد نورث سقوط كرد. گيبون كرسي نمايندگي اش را از دست داد،‌ و براي صرفه جويي كردن به لوزان نقل مكان كرد تا با دوست ديرين خود جرج ديوردون(43) خانه اي را به طور مشترك اجاره نمايد. وي در آنجا كار نوشتن سه مجلد پاياني نزول و سقوط را به اتمام رسانيد. كه در ماه مه 1788 انتشار يافتند. آنچه گيبون را كه به واسطه مرگ ديوردون و زوال انقلاب فرانسه سخت متأثر شده بود، ‌خشنود ساخت انتشار يافتن همين سه مجلد كتاب بود. وي درنظر داشت جلد هفتم نزول و سقوط را،‌ كه دربردارنده يادداشتهاي الحاقي، يك نقشه و يك تجديد نظر انتقادي در مورد منابعش بود، ‌تأليف كند،‌ اما اين كار هرگز شروع نشد. با وجود اين، ‌گيبون فرصت يافت تا درباره ي موقعيت خط مرزي جنوب اروپا و از قرار معلوم كرانه نوردي پيشينيان در افريقا مطالبي بنويسد، ‌كه احتمالاً از نتايج دوباره خواني تاريخهاي هرودوت توسط وي بوده است. گيبون همچنين نتوانست بيشتر از شش بخش از يك زندگي نامه شخصي را به رشته تحرير درآورد.(44) گسترش تنشها در اروپا باعث شد تا وي در 1793 به انگلستان برگردد. در مراجعت به انگلستان او به فكر درمان بيماري طولاني خود برآمد، اما در 1794 پس از چند بار عمل جراحي ناموفق چشم از جهان پوشيد.
موقعي كه گيبون كار نوشتن نزول و سقوط را شروع كرد، ‌در نظر داشت سيزده قرن تاريخ روم را سه دوره متمايز تقسيم كند و هر سه دوره را مانند هم بتفصيل مورد بررسي قرار دهد: دوره تري جن و آنتونينس(45) تا تصرف روم به دست گوث ها(46) (حدود 100-حدود 500 ميلادي)؛ فرمانروايي ژوستي نين(47) و احياي امپراتوري شرقي تا ظهور [حضرت] محمد و شارلماني (48) (حدود 500-814)؛ احياي دوباره امپراتوري غربي تا تصرف قسطنطنيه به دست تركان (518-1453). اگر چه هر شش جلد كتاب به طبع رسيده بر مبناي همين تقسيم بندي است،‌ سه جلد از آنها به دوره نخست اختصاص يافته است. بنابراين كل اثر دو بخش دارد. با سقوط امپراتوري غربي اثر مزبور در وسط به دو بخش تقسيم شده است. آنچه چنين بررسي بلند پروازانه اي را درباره ي تاريخ جالب مي سازد، ‌همان طور كه از عنوان كتاب استنباط مي شود‌، عبارت است از توجه گيبون به فروپاشي امپراتوري روم.
از ديدگاه گيبون، ‌دو عامل موجبات سقوط روم را فراهم آوردند. عامل اول، ‌سستي و تجملي كه باعث فساد شد، ‌كه در عين حال دقيقاً همان زوالي را كه در آثار تاريخ نويساني مانند ليوي،‌ تاسيت و هرودوت مطرح شده بود، ‌در خاطر تداعي مي كند. از ديدگاه اين سه تاريخ نويس، مردمي كه به واسطه غنايم حاصل از كشورگشايي راحت طلب شده اند، به نظارت كردن بر امور تمايل ندارند و به اين علت از فرمانروايان مستبد و مزدوران نظامي درخواست كمك مي كنند. درنتيجه انجام دادن چنين كاري، آنان آزادي خود را از دست مي دهند، و در زير استيلاي آن مزدوران قرار مي گيرند. مزدوران هم،‌ به نوبت،‌مستعد فسادند، و قس علي هذا. اين الگو از رويدادها بر نيمه نخست نزول و سقوط حاكم است. به نظر گيبون، ‌فساد باعث ظهور امپراتوران خودكامه شد و موجبات انحطاط لژيونهاي رومي را به صورت مجموعه متزلزلي از وحشيان مزدور درآورد. اين وحشيان سرانجام گارد محافظ امپراتور را زير سلطه خود درآوردند، ‌و بر كساني كه صاحب منصب در دربار امپراتور بودند، اعمال قدرت كردند. موقعي كه لژيونها در ايالتها براي تصاحب قدرت دست به اقدام زدند، آتش جنگ داخلي در پي آن شعله ور گشت. شورشها سرانجام از سوي فرمانروايان قدرتمندي مانند ديوكلسيانوس و كنستانتين در قرن سوم و چهارم سركوب شدند،‌ اما به قيمت تغيير پايتخت امپراتوري به شهر كنستانتين پل. (49) هنگامي كه اين واقعه اتفاق افتاد،‌ به امپراتور يك دين شرقي و به لحاظ سياسي،‌ويژگي فاسد يك «حكومت سلطنتي شرقي» تفويض شد. گيبون به تمدن بيزانسي علاقه مند نبود، زيرا مانند بسياري از معاصرانش عقيده داشت كه «حكومت سلطنتي شرقي» دقيقاً نقطه مقابل حكومتهاي «مختلط» (حاكم و حكومت) روم باستان و بريتانياي جديد بود. گيبون معتقد بود كه حكومتهاي سلطنتي مشروطه، از جمله حكومت بريتانيا به احتمال قريب به يقين آزادي و حقوق اتباعشان را تضمين مي كردند. در نظامهاي حكومتي شرق،‌ مقام همه اتباع را تا مرتبه يكسان تبعيت برده وار از اراده شخص حاكم پايين آورده بودند. (50)
دومين عامل، ‌دلبستگي شديد يا تعصب است. در نزول و سقوط، اينها با پيدايش مسيحيت همزمان است (فصلهاي 15و 16). پيش از پيدايش مسيحيت در قلمرو روم، با انواع و اقسام مراسم مذهبي مدارا مي كردند. برعكس، مسيحيت اوليه بسته، جزمي،‌ متعصب، و پارسايانه بود. اين ويژگيها، ‌به علاوه «دليل قاطع خود آيين»، مژده وجود حيات اخروي و روايات مربوط به معجزات،‌ به كليساي مسيحي براي ايجاد يك كشور مستقل كه به سرعت هم موجبات سقوط امپراتوري را فراهم ساخت،‌كمك كرد. ‌در حالي كه ثبات قدم پرشور مسيحيان اوليه،‌ علت عمده كاميابي كليساي مسيحي بود،‌ همين نيز منبعي براي اختلافات دروني شد. گيبون باور داشت كه چنين اختلافاتي موجب بروز نزاعهاي خشونت آميز فرقه اي شد تا روزگار خود وي تداوم داشت. در كنه روايت گيبون درباره ي پيدايش مسيحيت، در قبال هيجان و تعصب،‌تنفري وجود دارد، ‌زيرا او، مانند همعصران خود، باور داشت كه اين نوع هيجان و تعصب به روشهاي متمدن براي حصول ايمان به دليل از راه دليل و برهان، سخت صدمه مي زند. بنابراين وي از خود دين متنفر نيست، بلكه از تحريف دين كه در نتيجه تعصب شديد انسان انجام مي گيرد، ‌متنفر است:
عالم الاهيات ممكن است وظيفه مطبوع توصيف دين را آن طور كه از خدا نشأت گرفت، آراسته در خلوص ذاتي اش،‌ برخود روا دارد. وظيفه غم انگيزي بر تاريخ نويس تحميل مي شود. وي بايد اختلاط اجتناب ناپذير خطا و تحريف را كه دين در اقامتي طولاني بر روي زمين در ميان يك نژاد ضعيف و رو به انحطاط موجودات به آن مبتلا شده است، ‌كشف كند.
(نزول و سقوط، ج2،‌ ص 2)
بسياري از خوانندگان معاصر از توصيف گيبون در مورد مسيحيان اوليه رنجيده خاطر شدند. ديگران به طرز تلقي وي در خصوص تاريخ دين به عنوان جزئي از تاريخ عمومي معترض بودند. گيبون از انتقادي كه در مورد فصلهاي پانزدهم و شانزدهم به عمل آمد تكان خورد، و با شدت تمام از توصيف خود درباره ي رويدادهاي اين دو فصل در «اثبات حقانيت از برخي از بندهاي فصل پانزدهم و شانزدهم نزول و سقوط امپراتوري روم» (51) (1779،‌ در مقالات انگليسي ادوارد گيبون،(52)، صص 229-331) دفاع كرد. پس از درگذشت گيبون و انتشار خاطرات او، ‌بسياري از نويسندگان خاطرنشان كردند كه تلقي گيبون از مسيحيت از استقبال بدبختي آور آغازين وي از آيين كاتوليك ناشي شده است. آنان انتظار داشتند كه علاقه مندي به كتاب نزول و سقوط بزودي كاهش يابد. اما چنين اتفاقي نيفتاد، ‌و در قرن نوزدهم شماري چاپهاي تلخيص شده از اين كتاب با حاشيه نويسيهاي بحث انگيز و جنجالي منتشر شد. نظر كارشناسان راجع به اينكه آيا تلقي گيبون از مسيحيت ناشي از سوء نيت بوده است يا نه، همچنان دچار اختلاف بود،‌ اما اكثر مفسران درباره ي اينكه گزارشهاي مربوط به ساير موضوعات از جانب وي به طور كلي خوب مورد بررسي و سنجش قرار گرفته است نظر موافق داشتند.
به تازگي، تاريخ نويسان كليسا بغرنجي نظريات گيبون را درباره ي مسيحيت اوليه تأييد كرده اند، و در عين حال كوشيده اند به كمك اسنادي كه از سوي گيبون مورد توجه قرار نگرفته يا در دسترس نبوده است از اين نظريات فراتر روند. همچنين بررسي اخير نسبت به استنباط گيبون درباره ي ماهيت تاريخ و كيفيت ادبي آثارش توجه كرده است. پژوهندگان بويژه تلفيق نگرشهاي كلاسيك و مدرن گيبون را در مورد نوشتن تاريخ،‌ توجه به ايده ي تعادل قدرت در اروپا، تشريح حقوق رومي (53)، ‌و درج عبارات معترضه مربوط به شرح نژادها و اقوام،‌ستوده اند. در حال حاضر نزول و سقوط به صورت كامل در بازار موجود است و همچنان به عنوان يك محرك در مباحثات مرتبط با دين، قانون، تاريخ، تاريخ نگاري، سياست، و روابط بين الملل كاربرد دارد. (54)
گيبون، در جلد سوم، افسانه هفت آدم به خواب رفته شهر افسوس(55) را شرح مي دهد. طبق اين افسانه، هفت مسيحي جوان كه مي خواستند از دست شكنجه و آزار امپراتور دقيانوس(56) بگريزند به يك خواب طلسم شده دويست ساله فرو رفتند. آنان پس از بيداري، با دنيايي كه دستخوش تغييري شگفتي آور گشته بود، مواجه شدند:
در طي اين دوران مقر امپراتور از رم به شهري جديد در كرانه هاي بسفر تراسيه(57) انتقال يافته بود؛ و خشونت اراده نظامي با يك روش تصنعي بردگي كسل كننده و تشريفاتي سركوب شده بود. تخت پادشاهي دقيانوس از سوي گروهي از شاهزادگان مسيحي و راست آيين، ‌كه بساط خدايان اسطوره اي دوران باستان را برچيده بودند،‌ تصاحب شده بود؛ و عبادت عامه مردم روزگار معطوف به ستايش از قديسان و شهيدان كليساي كاتوليك در قربانگاههاي ديانا(58) و هركول(59) بود. وحدت امپراتوري روم از ميان رفته بود؛ خلاقيتش نابود گشته بود؛ ‌و سپاهيان غريبه بربرها، گسيل شده از نواحي منجمد شمالي، سلطنت ظفرمندشان را در بهترين ايالات اروپا و افريقا ايجاد كرده بودند.
(نزول و سقوط، ج سوم، ص 415)
اگر خود گيبون اكنون از يك خواب طلسم شده بيدار مي شده، درباره ي تغييراتي كه در نحوه استنباط ما از تاريخ نگاري و تاريخ روم در طي دويست سال گذشته حاصل شده است،‌ چه مي انديشيد؟

آثار مهم

Essai sur L'etude de la literature and An Essay on the Study of Literature. ed.J. V. Price, London: Thoemmes, 1994.
The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, 3 vols, ed. D. Womersley. London: Allen Lane. 1994.
Memoirs of my Life and Writings, ed. G. A. Bannard, London: Nelson, 1966.
The Miscellaneous Works of Edward Gibbon, ed. Lord Sheffield, London: J. Murray, 1814.
The English Essays of Edward Gibbon, ed. P. B. Craddock, Oxford: Oxford University Press. 1972.

پي نوشت ها :

1. Edward Gibbon.
2. The History of the Decline and Fall of the Roman Empire.
3. Surry.
4. Putney.
5. Kingston.
6. Memoris of my life and Writing.
7. Westminster.
8. Magdalen College.
9. Conyer Middleton.
10. A free Inquiry into the Miraculous Powers which are Supposed to Have Exsited in the Christian Church.
11. On Gibbon's experiences of Catholicism, see E. J. Oliver, Gibbon and Rome, London: Sheed & Ward, 1958.
12. Calvinist.
13. Monsieur pavillard.
14. Lausanne.
15. Buriton.
16. Hampshire.
17. Essai sur I'étude de la littérature (1761,trans. An Essay on the Study of Literature.
18. M. W. Brownley, ‘Appearance and Reality in Gibbon’s History', Journal of the History of Ideas, 1977, 38(4): 651-66; J. W. Burrow. Gibbon, Oxford: Oxford University Press, 1985, chap. 3: C. Hartog, Time and Metaphor in Gibbon's History', Clio, 1983, 12(2): 153-68; and A. Momgliano, ‘Gibbon’s Contribution to Historical Method’, in Studies in Historiography, London: Weidenfeld & Nicolson, 1966, pp. 40-55.
19. Hampshire militia.
20. Hume.
21. Voltaire.
22. Swift.
23. Addison.
24. Mémories militaires sur les grece et sur les romains.
25. Charles Théophile Guischardt.
26. R. Woodall. Captain Gibbon of the Militia'. Army Quarterly and Defence Journal. 1992. 122 (1): 88-92.
27. Diderot.
28. Jean Le Rond D' Alembert.
29. Claude Adrien Helvétius.
30. Paul Henri D'Holbach.
31. Abbé de la Bléterie.
32. Capitol.
33. P. Ghosh, ‘The Conception of Gibbon's History’, in R. McKitterick and R. Quinault (eds), Edward Gibbon and Empire. Cambridge: Cambridge University Press, 1997, pp. 280-2.
34. Dion Cassius.
35. Ammianus Marcellinus.
36. Trojan.
37. Tillemont.
38. Muratori.
39. On synthesising sources, see Gibbon’s Vindication, in P. B. Craddock, The English Essays of Edward Gibbon, Oxford: Oxford University Press, 1972. esp. p. 264.
40. Liskeard.
41. Lord North.
42. Mémoire justicatif.
43. George deyverdun.
44.On Gibbon’s autobiographies, see J. Gawthrop, 'Edward Gibbon’s Autobiographical Intentions: a Bicentennial View'. Durham University Journal, 1994,86(1): 67-71; and J. H. Pearson, Reading the Writing in the Drafts of Edward Gibbon's Memoirs’, Biography, 1991, 14(3): 222-42.
45. Antonines.
46. Goths.
47. Justinian.
48. Charlemagne.
49. Constaninople.
50. For a similar view of oriental monarchies, see the entry on Hegel in this book.
51. A Vindication of Some Passages in the Fifteenth and Sixteenth Chapters of the Decline and Fall of the Roman.
52. The English Essays of Edward Gibbon.
53. Romman Law.
54. For a history of the reception of Decline and Fall, see P. B. Craddock. Edward Gibbon: a Reference Guide, Boston: G. K. Hall. 1987, preface.
55. Ephesus.
56. Decius.
57. Thracian Bosphorus.
58. Diana.
59. Hercules.

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط