نگاهي به تاريخ نگاري گريگوريِ توري ح. (539-ح594)

حد و حدود مردان خدا

جرجيوس فلورنشيوس، نويسنده اي كه ما وي را با نام گريگوري آو تور مي شناسيم، ‌در حدود 539 در شهر سرحدي گاليش ناحيه اورن چشم به جهان گشود. پدر و مادرش، ‌فلورنتيوس و آرمنتاريا، به خانواده
پنجشنبه، 5 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حد و حدود مردان خدا
 حد و حدود مردان خدا

 

نويسنده: مارني هيوز- وارينگتن
مترجم: محمد رضا بديعي



 

نگاهي به تاريخ نگاري گريگوريِ توري ح. (539-ح594)

جرجيوس فلورنشيوس(1)، نويسنده اي كه ما وي را با نام گريگوري آو تور(2) مي شناسيم، ‌در حدود 539 در شهر سرحدي گاليش(3) ناحيه اورن(4) چشم به جهان گشود. پدر و مادرش، ‌فلورنتيوس(5) و آرمنتاريا(6)، به خانواده هايي ثروتمند كه در سالهاي پاياني امپراتوري روم به مقام سناتوري رسيده بودند و داراي روابط نزديك با روحانيت بودند، تعلق داشتند.(7) در عنفوان شباب، ‌او را نزد عموي بزرگش نيستيوس(8) (اسقف بعدي ليون(9)) فرستادند و پس از آن هم به نزد آرچدياكن آويتوس(10)(اسقف بعدي كلرمون(11))رفت. وي در سال 565 خادم كليسا شد. (12) در 573،‌ گريگوري به جاي دايي زاده مادرش اوفرونيوس(13) به عنوان نوزدهمين اسقف سراسقف نشين تور انتخاب شد. گريگوري براي ما نقل مي كند كه تا بدان هنگام تقريباً پنج تن از اسقفهاي تور از خويشاوندان وي بوده اند (تاريخ فرانك ها(14)،‌ فصل پنجم، ص 49). (15)
اسقف شهر تور بودن كار آساني نبود. تور نه تنها محل آرامگاه اسقف قرن چهارم خود سنت مارتين (16) بود، مقصد مورد علاقه زايران و طالبان عبادتگاه، ‌و همچنين قلمرو مهم منازعات ميان شاهان فرانکي نظير چيلپريك(17) و سيژبار(18) به شمار مي آمد. گريگوري، ‌اندك زماني پيش از مرگش در حدود 594، كليساي جامع تور را مرمت كرده، ‌به وضع اعاناتش سرو سامان داده و چندين جلد كتاب نوشته بود. خود گريگوري به ما توضيح مي دهد:
ده كتاب درباره تاريخ، ‌هفت كتاب درباره معجزات،‌ و يك كتاب درباره زندگي آباي كليسا نوشته ام؛ مزامير داوود را در يك كتاب تفسير كرده ام؛ همچنين كتابي راجع به تاريخچه مشاغل كليسايي به رشته تحرير درآورده ام.
(همان، فصل دهم، ص31)
توصيفي دقيق در مورد سبك نگارش گريگوري امكان پذير نيست،‌ زيرا به نظر مي رسد كه وي پيوسته نوشته هايش را حك و اصلاح مي كرده است.(19) گريگوري همچنين در كارنامه افتخارات خويش داراي نوشته ها و مقالات فرعي ديگري است كه به مراتب بيش از آن تعدادي است كه وي براي درج فهرست آثارش برگزيده، ‌اما هيچ كدام از آنها باقي نمانده است.(20) در جاي ديگر، وي از كتاب زندگي آباي كليسا(21)به عنوان هشتمين كتاب معجزات (22)(سعادت اخروي كشيشان اعتراف پذير(23)، مقدمه) ياد مي كند. اين كتابها را به طور سنتي تحت پنج عنوان طبقه بندي كرده اند. سعادت اخروي شهيدان، (24)كتاب يكم، ‌مصيبت مسيح و معجزات سنت جولين، (25) كتاب دوم، معجزات سنت مارتين، (26) كتابهاي سوم تا ششم، ‌زندگي آباي كليسا، و سعادت اخروي كشيشان اعتراف پذير، كتاب هشتم.
گريگوريِ توري به خاطر كتاب تاريخ آزادي (27)بسيار مشهور است،‌ اين كتاب به طرزي غلط انداز از قرن هشتم به بعد با عنوان تاريخ فرانك ها (از اينجا به بعد از اين كتاب به عنوان تاريخها نام مي بريم) ترجمه شد. عنوان ترجمه شده كتاب به دو دليل غلط انداز است. اولاً، چنين عنواني باعث اين استنباط مي شود كه مطلب اصلي تشكيل دهنده كتاب مربوط است به شرح و تفصيل درباره فرانك ها يا پادشاهي مروينجين(28) در دوران كلاويس(29)(ح. 465-511) و جانشينانش. اگرچه مطالب كتاب، طيف گسترده اي از اقدامهاي كلاويس را براي كشتن شاهان فرانكي رقيب، شورش راهبه هاي صومعه سنت رادگاند(30)شهر پواتي(31)، ‌گزارشهاي مربوط به سيلابهاي مصيبت بار را نيز در بر مي گيرد. كهن ترين دستنويسهاي آثار گريگوري شامل متني خلاصه شده (كتابهاي يكم تا ششم، ‌منهاي 68 فصل) از كتاب تاريخهاست، ‌كه به طور دقيق تر به يك كتاب «تاريخ فرانك ها» شباهت دارد. از قرار معلوم اين متن، ‌اثر يك مصحح قرن هفتمي است، ‌هرچند گريگوري معتقد بود كه كساني كه در آثارش دخل و تصرف مي كنند، بسان «شيطان نكوهيده»خواهند بود. (تاريخ ها، فصل دهم، ص 31). افزون بر اين گوفارت(32)به طرزي متقاعد كننده استدلال كرده است كه گريگوري تاريخ غير ديني و ديني را به مثابه دو موضوع درهم ادغام شده تلقي مي كرد. (33) به نظر مي رسد كه وي هيچ قصدي براي نوشتن يك كتاب تاريخ صرفاً سياسي نداشته است.
ثانياً، واژه «تاريخ» از بيان كردن مفهومي كه گريگوري در مورد ماهيت تحقيق خود در نظر داشت، ‌قاصر است. از ديدگاه گريگوري‌، همين طور از ديدگاه تاريخ نويسان دوران باستان مانند هرودت،‌ واژه «تاريخها» بيشتر به معني ثبت كردن رويدادهايي بود كه وي در عصر خود مشاهده كرده بود، ‌تا صرفاً خواندن يا شنيدن درباره آنها. اين مطلب با توجه به اينكه شش جلد از ده جلد كتابهاي وي، ‌به رويدادهاي دوران خود گريگوري مربوط مي شود تأييد شده است. جلد اول با داستان آدم و حوا، كه به طور مجمل از ميان رويدادهاي مندرج در عهد عتيق انتخاب شده است، ‌شروع مي شود،‌ و با مرگ مارتين آو تور در 397 خاتمه مي يابد. كتاب دوم ناظر است بر منازعات ميان شاهان باستاني فرانك، ‌و با مرگ كلاويس در 511 به پايان مي رسد. كتاب سوم سرنوشت فرزندان كلاويس را تشريح مي كند، و كتاب چهارم به شرح حوادث تا هنگام گزينش گريگوري به عنوان اسقف كليسا مي پردازد. مانند گوفارت، من هم به عنوان ده كتاب تاريخ(34) موافقم.(35)
اگر اثر گريگوري صرفاً يك كتاب «تاريخ فرانك ها» نيست،‌ در اين صورت چه چيز ديگري دارد؟ تا همين اواخر، بيشتر مفسران او را به عنوان يك آدم غيرحرفه اي ناآگاه كه درباره رويدادها بالاجبار مطالبي نوشته است،‌ توصيف مي كردند.(36) اظهارنظر كرده اند كه وي به منزله آينه اي است در برابر جامعه مرونجين: نابسمان، ‌وحشيانه، و آشفته. به نظر مي رسد بهترين كار براي درك اين نكته، انداختن نگاهي به فهرست سرفصلها باشد. چه چيز ديگري ما مي توانيم درباره اثري بيان كنيم كه مندرجاتش از اين در و آن در حرف مي زند؟ در نتيجه، برخي از تاريخ نويسان گمان كرده اند كه اثر گريگوري تصويري دقيق از جامعه مرونجين به دست مي دهد، و سخت در آثار خود به وي اعتماد كرده اند. به هر حال،‌ تحليل دقيق تر متن، ‌خبر از مهارت آگاهانه تر كسي مي دهد كه به تفسير رويدادهايي پرداخت كه نوشت و ثبت كرد. به عنوان مثال، گريگوري در مقدمه اجمالي متن مي نويسد:
حوادث بسياري اتفاق مي افتد، ‌برخي خوب، برخي بد. اهالي كشورهاي مختلف به جنگ و جدال مشغولند و پادشاهان به خشم و خروش خود،‌ ديوانه وار ادامه مي دهند. كافران به كليساهايمان يورش مي آورند و بعد از سوي مسيحيان حراست مي شوند؛ ايمان به عيسي مسيح به دلهاي بسياري از انسانها گرمي مي بخشد، در حالي كه بر دلهاي برخي ديگر چندان تأثيري ندارد... به هر حال، نويسنده اي كه به اندازه كافي در روي كاغذ آوردن مطالب به سبكي منظم مهارت داشته باشد تا بتواند اين رويدادها را به نظم يا به نثر گزارش كند، ‌شهرت پيدا نكرده است. در واقع در شهرهاي گال(37)نوشتن ادبيات به چنان نقطه انحطاطي اي رسيده كه تقريباً به كلي از بين رفته است... من اين كتاب را براي زنده نگه داشتن خاطره ي كساني كه مرده و درگذشته اند نوشته ام، تا اين خاطره ها مورد توجه نسلهاي آينده قرار گيرند. سبك نوشتن من بسيار دقيق است، و من بيشترين بخش كتاب را به مبارزه ميان بدكاران و نيكوكاران اختصاص داده ام. با اين همه من بيش از حد توسط برخي از اظهارنظرهاي مشخص... مبني بر اينكه بسياري از مردم مي توانند سخنان يك ناطق كودن را بفهمند، ‌اما فقط چند نفري قادرند سخنان يك سخنور فصيح را درك كنند، به كار خود ترغيب شدم.
(مقايسه كنيد با مقدمه زندگي آباي كليسا، مقدمه سعادت اخروي كشيشان اعتراف پذير، و مقدمه سعادت اخروي شهيدان)
بنابراين وي آشكارا به ما توضيح مي دهد كه كتابش وسيله اي است براي تعاليم آيين مسيحيت. او، به عنوان سخنگوي زمانه خويش، به توصيف رويدادها و مردمي مي پردازد كه از نظر تعاليم ديني شايسته توجهند. وي در مقدمه جلد دوم دوباره تأكيد مي كند كه اين امر به معني توصيف هر دو جنبه زندگيهاي مقدس قديسان به انضمام مصيبتهاي تلخ و ناگوار است (همان، ج دوم، مقدمه).
عقيده وي اين است كه نيك و بد با هم توأمند، و هر دو آنها درخور توجه. گريگوري در متن كتاب سخت به اين عقيده مي پردازد، ‌زيرا آنچه ما در دست داريم گزارشي است از آنچه او از تمام اقشار مختلف جامعه، اعم از وضيع و شريف در دوران مرونجين شاهد آنها بوده است. او مرد ميانه روي نيست؛ از تجربيات يا وقايعي كه به نحوي خارق العاده خوب يا بد نباشند، بندرت ذكري به ميان مي آورد.(38)
علاقه ي مفرط گريگوري را به معجزات و مصايب در تاريخها، ‌همچنين در كتاب معجزات، معمولاً حاكي از سردرگمي وي پنداشته اند. ما مي پنداريم كه تاريخ نويسان معروف به اعتقاد داشتن به اژدهايان يا اينكه خدا قادر است مردم را به وسيله ي بيماري يرقان از پا درآورد نيستند (همان، ‌فصل دهم، ‌ص1؛ ‌فصل پنجم، ‌ص4). ولي ما با كنار گذاشتن چنين جنبه هايي از كتاب گريگوري،‌ يك سرنخ ارزشمد را درباره ي هويت وي به عنوان يك نويسنده از دست مي دهيم.(39) گريگوري باور دارد كه معجزات و مصايب يكي از مشخصات هميشگي جهان ماست. همان طور كه كورت (40) توضيح مي دهد:
در طرز تفكر گريگوري، ‌معجزات غيرعادي نيستند و اعمال استثنايي مشيت الهي موقتاً در حال متوقف كردن جريان قوانين طبيعي اند... آنها، ‌برعكس، از تجليات مستمر و يوميه ي قدرت الهي اند... شخص ممكن است بگويد كه گريگوري هيچ چيز را عادي تر از پديده هاي فوق طبيعي نمي داند؛ وي به قدري ملهم [از اين عقيده] است كه به ذهنش جهاني جز آنچه مانند يك ماشين است كه سازنده اش فوراً براي تعمير كردن، كنار گذاشتن، يا تعويض قطعاتش حاضر مي شود خطور نمي كند.(41).
مقصود كورت اين است كه از ديدگاه گريگوري خدا جهان را خلق نمي كند، ‌موجب حركت آن مي شود، و بعد آن را به حال خود رها مي كند،‌ اما در اغلب اوقات همراه ماست.(42) او فصلها را تغيير مي دهد، و آدمهاي شرور را از پا درمي آورد و توسط قديسانش براي شفا دادن حتي ناچيزترين بيماريها تلاش مي ورزد (به عنوان مثال، سعادت اخروي كشيشان اعتراف گيرنده، ‌فصل ششم، ‌ص 109؛ زندگي آباي كليسا، فصل چهارم، ‌ص 5؛ فصل هفتم،‌ص 7؛ فصل پنجم، ص 8-12؛ فصل چهاردهم، ص4). (43) گريگوري فرقي بين آثار كوچكتر و بزرگتر نمي گذارد؛ ‌سنگها، روغن چراغ، موم شمع، و اشياي چوبي درست مانند كالبدهاي قديسان از اهميت برخوردارند. مثلاً، وي در سعادت اخروي كشيشان اعتراف گيرنده، مراسم يادبود معجزات را در كنار سنگي كه سنت مارتين بر آن نشست،‌درختي كه وي تكان داد، محرابي كه او در آن به عبادت پرداخت، و تاكي كه وي خوشه انگوري از آن غرس كرد، ‌برگزار مي كند (فصل 4؛ 6؛ 7؛ 8؛10).گريگوري براي ارائه دادن سند و مدرك از معجزات و مصايب زمانه ي خويش،‌ به ما خاطرنشان مي كند كه خداوند يك مالك غايب (44)نيست.
با اين همه وي در گزارشهايش از معجزات مختلف، به آن معجزاتي گرايش مي دهد كه مربوط به زمان حال است، زيرا آنها آسانتر مي تواند اثبات كند. به عنوان مثال، او در زندگي آباي كليسا درباره ي سنت ايليديوس(45) چنين اظهار نظر مي كند:
همان طور كه ما اعتقاد داريم، از آنجا كه اعمالي را كه سنت ايليديوس پيش از مرگش انجام داده بود، به بوته ي فراموشي سپرده شده بود و ما از آن خبردار نشده ايم، آنچه را ما با چشمهاي خويش ديده ايم، آنچه را با آن روبه رو شده ايم، ‌يا آنچه را از مردان ثقه شنيده ايم،‌ نقل خواهيم كرد.
(فصل دوم، ‌ص 2)
گريگوري در مورد اخبار مربوط به رويدادهاي زمانه خويش، عمدتاً بر تجربيات شخصي خود و منابع خبر شفاهي از جمله مادرش، استفان و كشيشان مختلف و كساني كه معجزات و مصايب را مشاهده كرده بودند، تكيه مي كند (مثلاً، نك. ‌تاريخها، ‌در جاهاي مختلف جلدهاي 5-10 و سعادت اخروي كشيشان اعتراف پذير، فصلهاي 3، 29، 40، 77، 82، 85، 101). با در نظر گرفتن همه ي جوانب، ‌بعيد به نظر مي رسد كه سبك و مطالب تاريخها از معدود منابع مكتوبي كه او ذكر مي كند، از جمله كتاب مقدس، عهدنامه آندلوت(46)نامه اي به سنت رادگاند، ‌اخبار ايام(47) اسبيوس -جروم(48)، نسخه ي روفينيوس(49) از تاريخ كليسايي اسبيوس(50)، ‌تاريخ عليه مشركان(51) نوشته ي اروژيوس و اخبار ايام سولپيشيوس سوروس (52) نشأت گرفته باشند، ‌زيرا اين منابع براي راهنمايي نويسنده اي كه مي كوشد از وقايع زمانه ي خويش گزارش دهد، مطالب اندكي در اختيار مي گذارند (تاريخها، ج1،‌ صص 1، 6، 7، 41؛ ج2، مقدمه، ‌ص 8، ‌ج5؛ مقدمه، ‌ج9، ‌صص20، 39).
گريگوري باور دارد كه در ظرف مدت دوران خويش، ‌بسياري حقايق الهي كاملاً آشكار وجود داشت. افزون بر اين، وي اعتقاد دارد كه تجربه ي مستقيم، متقاعدكننده تر از شناخت اتفاقات ايام گذشته است كه از راه كتاب حاصل شده است. گريگوري در چند مورد،‌ از جمله در بخشي از مقدمه ي جامع تاريخهاي پيش گفته، به خاطر ضعف خود در زبان لاتين عذرخواهي مي كند. برخي از مفسران توافق دارند كه در آثار وي به مواردي بر مي خوريم كه عبارات «به لحاظ صرفي مغشوش، ‌به لحاظ نحوي سست، و تقريباً لاتيني است كودكانه».(53) اگرچه همان گونه كه دي ناي (54) و گوفارت استدلال كرده اند ممكن است سبك نگارش وي، ‌ترجماني آگاهانه از سر بي اعتنايي در برابر زبان متكلف لاتين بوده باشد.(55)
از آن وقتي كه «كلمه جسم گرديد» (انجيل يوحنا، باب اول، آيه 14) كلمات بازيچه كساني شدند كه صرفاً به علايق دنيوي گرايش داشتند. كلمات، ديگر نمي توانستند به عنوان تجليات محسوس الهي قابل رؤيت به وسيله ي چشمهاي كسي كه قادر بود ببيند، ‌مورد اعتماد باشند. همان طور كه خود گريگوري مي گويد: «در حالي كه بسياري از مردم مي توانند سخنان يك ناطق كودن را بفهمند، ‌فقط چند نفري قادرند سخنان يك سخنور فصيح را درك كنند» (تاريخها، مقدمه). با اين همه اين پرسش كه چرا گريگوري تمايل دارد تا كار اطلاع رساني را با استفاده از منابع مكتوب انجام دهد تا از راه منابع شفاهي، ‌معماري يا مجموعه اي از آثار باقي مانده، همچنان بي پاسخ مانده است.
همچنين مشخص نيست مطالب تحت اختيار گريگوري چه مقدار بوده است. مثلاً كيلي(56) با استناد به گزارشهاي گريگوري در مورد يهوديان، ‌پيروان آيين آريوس(57)، بينوايان،‌ قديسان و قديسه ها، استدلال مي كند كه تاريخها با تلاش براي تعريف و تعيين حد و حدود «مردان خدا»(58)، كه موجب اتحاد گذشته و حال، آسمان و زمين با يكديگر است.(59) با كمال تأسف، ‌شمار نسبتاً اندك مثالهايي كه كيلي از اين كتاب كه به منزله ي مجموعه مفصلي است، ارائه مي دهد از استحكام دلايل وي مي كاهد. از سوي ديگر،‌ گوفارت استدلال مي كند كه اگر ما موضوع اصلي را به معناي «يك سلسله از رويدادهايي كه باعث تغيير مي شوند» در نظر بگيريم، در اين صورت به نظر مي رسد كه تاريخها فاقد آنند. (60)وي مي افزايد: «جرايم و معجزات به اشكال مختلف اتفاق مي افتند؛ به طور طبيعي يا غيرطبيعي، شاهان و استفان مي ميرند، ‌و ديگران جايشان را مي گيرند؛ ‌اما هيچ چيز اصلاً تغيير نمي كند.» (61) بر اساس وي نتيجه مي گيرد كه در تاريخها، ‌يك الگوي مشخص، «به استثناي الگوي معمولي خوب و بد مشهود در كتاب مقدس، در اخبار ايام نوشته ي اسبيوس يا در تاريخ عليه مشركان نوشته ي اروژينوس» وجود ندارد، ‌و ديگر اينكه گريگوري احتمالاً فكر مي كرد كه كميت صرف روايات، ‌بيش از كيفيت استدلالش،‌ باعث روي آوردن مردم به خدا خواهد شد.(62) بنابراين اگر ما تاريخهاي مكتوب زمان خودمان را برخلاف همين تعريف از موضوع اصلي عرضه كنيم، چه تعدادي از آنها فاقد رويدادهايي كه باعث تغيير مي شوند،‌ خواهند بود؟

آثار مهم:

Historiarum Libri X, trans. B. Krusch and W. Levinson, Hanover, 1951.
The History of the Franks, trans. L. Thorpe, Harmondsworth: Penguin, 1974.
The Glory of the Martyrs, trans. R. Van Dam, Liverpool: Liverpool University Press, 1988.
The Life of the Fathers, trans. E. James, Liverpool: Liverpool University Press, second edition, 1991.
The Glory of the Confessors, trans. R. Van Darn, Liverpool: Liverpool University Press., 1988.

پي نوشت ها :

1. Geogrius Florentius.
2. Gregory of Tours.
3. Gaulish.
4. Auvergne.
5. Florentius.
6. Armntaria.
7. For a family tree of Gregory of Tours, see E. James, ‘Introduction’, in Life of the Fathers, p. xxvi.
8. Nicetius.
9. Lyon.
10. Archedeacon Avitus.
11. Clermont.
12. Libri de Virtutibus Sancti Martini Episcopi, 1.32; cited in ibid., p. x.
13. Eufronius.
14. The History of Franks
15. Citations refer to the book and chapter number in Gregory’s works.
16. St Martin.
17. Chilperic.
18. Sigibert.
19. R. Van Dam, ‘Introduction’, in Clory of the Martyrs, p. 4.
20. For a description of these minot writings, see R. Van Dam, ‘Introduction’, in Cloryof the Confessors, pp. 2-3.
21. Life of the Fathers.
22. Miracles.
23. Glory of the Confessors.
24. Liber in Cloria Martyrum.
25. Liber de Passione et Virtutibus Sancti Iuliani Martyris.
26. Libri I-IV de Virtutibus Sancti Martini Episcopi.
27. Decem Libri Historiarum.
28. Merovingian.
29. Clovis.
30. St Radegund.
31. Poitiers.
32. Goffart.
33. W. Goffart, The Narrators of Barbarian History (AD 550-800): Jordanes, Gregory of Tours, Bede, and Paul the Deacon, Princeton, NJ: Princeton University Press, 1988, pp. 119-27.
34. Ten Books of History.
35. Ibid., p. 121.
36. See, for example. C. M. Radding, A World Made by Men: CognitionJind Society, 400-1 Chapel Hill, NC: University of North Carolina Press, 1985, pp. 58-64; and R. A. Markus, Bede and the Tradition of Ecclesiastical History’, Jarrow Lecture 1975, Jarrow: University of Durham Press. 1976, pp. 5-6.
37. Gaul.
38. W. Goffart, The Narrators of Barbarian History, p. 229.
39. Ibid., pp. 168-83. See also P. Brown, The Cult of the Saints: its Rise and Function in Latin Christianity, London: SCM Press, 1981; and R. Van Dam, Leadership and Communityin Late Antique Gaul, Berkeley, CA: University of California Press, 1985.
40. Kurth.
41. G. Kurth, ‘De l’autoritd de Grdgoire de Tours’, Etudesfranques II, p. 122, as quoted in W. Goffart, The Narrators of Barbarian History, p. 132.
42. My description of God as masculine is a reflection of Gregory's view.
43. On Gregory's view of vengeance, see J. M. Wallace-Hadrill. ‘The Bloodfeud of the Franks’, in The Lang-haired Kings and other Studies of Frankish History, Oxford: Oxford University Press, 1962, p. 127; and W. Goffart, The Narrators of Barbarian History, pp. 174-83.
44. an absent landlord.
45. St Illidius.
46. Andelot.
47. Chronicle.
48. Eusebius - Jerome.
49. Rufinus.
50. Eusebius's Ecclesiastical History.
51. History Against the Pagans.
52. Sulpisius.
53. E. Auerbach, Mimesis: the Representation of Reality in Western Literature, trans. W. Trask, Princeton, NJ: Princeton University Press, 1953, p. 78. Auerbach later recognised that Gregory's style may have been deliberate. See Literary Language and its Public in Late Latin Antiquity and in the Middle Ages, trans. R. Mannheim, London: Routledge & KeganPaul, 1965, p. 107.
54. de Nie.
55. G. de Nie, Roses in January: a Neglected Dimension of Gregory of Tours’, Journal of Medieval History, 1979,5(2): 259-89; and W. Goffart, The Narrators of Barbarian History, pp. 143-53.
56. Keely.
57. Arians.
58. ecclesia.
59. A. A. Keely, ‘"In sinu matris eclesiae": the Concept of Eclesiae as a Unifying Principle in the Histories of Gregory of Tours’, PhD thesis, Macquarie University, Sydney, 1993.
60. W. Goffart, The Narrators of Barbarian History, p. 183. Goffart’s definition of‘plot’ derives
61. Ibid.
62. Ibid., p. 197.

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.