نگاهی به تاریخ نگاری مايكل اكسهات (1901-1990)

تاريخ نگاري و احضار ارواح

از نظر اكسهات، همين طور از ديدگاه «ايده آليستهاي» پيشين از جمله كانت، هگل، تي. اچ. گرين و اف. اچ. بردلي ذهن انسان، جهاني را كه با آن آشناست خلق مي كند. يعني، واقعيت ساخته خود ماست، و طبيعت و جسم، ‌جدا از ما
جمعه، 6 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ نگاري و احضار ارواح
 تاريخ نگاري و احضار ارواح

 

نويسنده: مارني هيوز وارينگتون
مترجم: محمد رضا بديعي



 

نگاهی به تاریخ نگاری مايكل اكسهات (1901-1990)

«مداليته» (1)، آن گونه كه اكسهات (2) روي جلد كتاب تجربه و روشهايش (3) نوشته است، تجربه اي است انساني كه به عنوان يك مجموعه متنوع مستقل، حوزه هاي قائم بالذات مباحثات، هر نوع خلاقيت شعور انساني، به رسميت شناخته شده است، اما هر كدام نيز بايد به مثابه انديشه انتزاعي و يك توقف (4) در تجربه انساني تلقي شوند.
در حالي كه اين توضيح كوتاه بخش عمده اي از عقيده اكسهات را درباره ی جهان ما بيان مي كند، ‌در عين حال مي تواند براي توضيح استنباط ما از اكسهات مورد استفاده قرار گيرد. اكسهات در نظر بسياري از خوانندگان آثارش، ‌يك متفكر محافظه كار سياسي است. به هر حال بررسي كردن وي، ‌تعمق در آثارش از يك ديدگاه بسيار محدود، ‌به معناي دقيق كلمه يك توقف است، ‌چون اين امر نه تنها عقيده آزادانديشانه اش درباره ی منزلت فرد، اعتماد به نفس، حقوق مالكيت، قدرت دولتي، و حاكميت قانون، ‌بلكه همچنين اغلب ايده هايش را درباره ی ماهيت علم، انديشه ی عملي، شعر، مذهب، اخلاق، و تاريخ ناديده مي گيرد.
مايكل جوزف اكسهات در يازدهم دسامبر 1901 در چلسفرد كنت (5) چشم به جهان گشود. او از 1912 تا 1920 در سنت جورج، (6) يك مدرسه ی مختلط متعلق به انجمن خيريه كويكرها (7)، ‌و بعد از 1920 تا 1926 در كالج گونويل وكائوس (8)، ‌كمبريج، به تحصيل پرداخت. اكسهات تحصيلاتش را در تيوبينگن (9) و ميربورگ (10) ادامه داد، ‌و در 1929 با سمت مدرس تاريخ در گونويل وكائوس مشغول كار شد. وي در خلال اين دوران نخستين اثر فلسفي مهمش، تجربه و روشهايش (1933)، ‌و آموزه هاي اجتماعي و سياسي اروپا (11) (1939، ‌چاپ دوم 1941)، ‌يك مجموعه انتقادي از متنهاي توأم با شرح آموزه هاي معرف دموكراسي، ‌آيين كاتوليك، كمونيسم، ‌فاشيسم و ناسيونال سوسياليسم را انتشار داد. او از سال 1942 تا 1945، ‌در ارتش بريتانيا در انگلستان، ‌فرانسه، و آلمان خدمت كرد. به محض برگشت به كمبريج، ‌لوياتان (12) هابز را ويراست (1946) و نشريه «كمبريج ژورنال» (13) را بنياد نهاد (1947). اكسهات مقاله ها و نقد و بررسيهاي فراواني براي «كمبريج ژورنال» نوشت، كه برخي از آنها نيز در مشهورترين اثرش، ‌خردگرايي در سياست و ساير جستارها (14) (1962) تجديد چاپ شد.
وجه مشترك شماري از اين جستارها، حمله كردن به «پيروان اصالت تعقل» است: كساني كه گمان مي كنند مي توانند طرحهاي كلي عقلاني را در جهان سياست به اجرا درآورند، مسائل خاص را با تعميم دادنهاي انتزاعي حل كنند و روشهاي پلي تكنيكي يا مهندسي را در زمينه خط مشي سياسي اعمال نمايند. اكسهات براي تدريس در كرسي علوم سياسي دانشگاه كمبريج ناديده گرفته شده بود، و از اين رو مسئوليت دستياري آموزشي در نافيلد كالج (15) تازه تأسيس دانشگاه آكسفورد را بر عهده گرفت (1950-1951). شايع بود كه علت كنار گذاشتن وي از كرسي مزبور، عمدتاً به خاطر شور و علاقه اش به مسابقات اسبدواني دربي و انتشار دادن راهنماي جديد مسابقات اسبدواني دربي: چگونگي انتخاب اسب برنده (16) (همراه با جي. تي. گريفيث (17)، 1947) بوده است.(18)
اكسهات در 1951 استاد كرسي علوم سياسي در «مدرسه علوم اقتصادي و سياسي لندن» (19) شد، ‌و اين سمت را تا به هنگام بازنشستگي اش، ‌در 1967، ‌بر عهده داشت. وي پس از بازنشستگي، كتاب درباره رفتار انساني (20) را انتشار داد (1975)، ‌كه تفسيري است از آرمان ارتباط مدني مضمر در تاريخ مدرن اروپايي؛ باز هم در 1975 كتاب هابز درباره ارتباط مدني (21) را منتشر كرد، كه مجموعه اي است از بيشتر جستارهايش در مورد هابز؛ كتاب درباره ی تاريخ و ديگر جستارها (22) را در 1983 انتشار داد، كه مجموعه مقالاتي است درباره ی ماهيت شناخت تاريخي، قدرت سياسي، همبستگي مدني، و ارتباط جديد داستان كتاب مقدس در مورد برج بابل؛ نخستين چاپ جلد شميز تجربه و روشهايش را در 1983 منتشر كرد؛ و كتاب صداي آموزش آزادي: نظر مايكل اكسهات درباره آموزش و پرورش (23)، گزارشي راجع به تعليم وآموزش به قصد از قوه به فعل درآوردن همبستگي مدني، ‌كه در 1989 انتشار يافت. از زمان مرگش در نوزدهم دسامبر 1990 به بعد، يك متن بازنگري شده و شرح و بسط داده شده از خردگرايي در سياست (24) (1991)، دو مجموعه از جستارها (مذهب، سياست، و زندگي اخلاقي) (25) 1993؛ اخلاق و سياست در اروپاي مدرن: سخنرانيهاي درسي هاروارد (26) 1993) در زمينه ی تاريخ و انديشه ی سياسي از قرن شانزدهم به اين طرف، مذهب، الهيات، ‌مذهب اصالت تعقل، و همبستگي مدني و يك نسخه تازه پيدا شده درباره ی مذهب اصالت تعقل (خط مشي سياسي ايمان و خط مشي سياسي مذهب اهل شك (27)، 1996) چاپ و منتشر شده است.
از نظر اكسهات، همين طور از ديدگاه «ايده آليستهاي» پيشين از جمله كانت، هگل، تي. اچ. گرين و اف. اچ. بردلي (28) ذهن انسان، جهاني را كه با آن آشناست خلق مي كند. يعني، واقعيت ساخته خود ماست، و طبيعت و جسم، ‌جدا از ما وجود ندارند. يگانه واقعيت عبارت است از شعور و تجربه. افزون بر اين، كل تجربه انساني به هم پيوسته است؛ هيچ شيء يا شخص، ‌جدا، يكتا يا منفرد نيست. آن يك وحدت است:
كه در آن هر عنصر ضروري است، كه در آن هيچ كس مهمتر از ديگري نيست و هيچ كس مصون از تغيير و جابه جايي نيست. وحدت جهان ايده ها در انسجامش نهفته است، نه در متابعت يا توافقش با هر ايده ثابت. آن نه در «داخل» و نه هم در «خارج» اجزاي تشكيل دهنده اش قرار دارد، بلكه ويژگي اجزاي تشكيل دهنده اش تا جايي است كه در تجربه قانع كننده باشند.
(تجربه و روشهايش، ‌صص32-33)
رسيدن به وحدت تجربه با انتزاع كردن از مجموعه اي از جزئيات يك عنصر يا عامل مشترك صورت نمي گيرد، بلكه كمابيش با درك اين نكته كه همه تجربه هايمان به هم پيوسته شده اند؛ تحقق مي يابد. ما مستعد درك آنچه اكسهات آن را جهان «منسجم» از طريق فلسفه مي خواند هستيم، بدون اينكه مستعد توقف باشيم، اين توقف يا «روش تجربه»، برداشتي است از كل تجربه از يك ديدگاه بسيار محدود. در حالي كه هگل و كالينگ وود سلسله مراتب به هم پيوسته اي از روشهاي تجربه را مفروض مي دانند، ‌اكسهات، با پيروي از بردلي، استدلال مي كند كه روشهاي تجربه به طور صريح آشكار است و ديگر اينكه هيچ كدام اساسي نيست (درباره تاريخ، ص2).(29) براي اينكه خودمان را از توقف خلاص كنيم، ‌بايد فرضهايي را كه به آنها شكل داده است، ‌در معرض ديد و پرسش قرار دهيم. اكسهات معتقد بود كه اين فلسفه است كه ما را از چگونگي نامناسب بودن فرضهايمان آگاه مي سازد. در فلسفه، ‌ما «هرگز روي خود را از يك جهان مشخص به جهان ديگر برنمي گردانيم، بلكه هميشه در يك جهان مشخص به كشف وحدتي كه جهان مزبور متضمن آن است، ‌مي پردازيم» (تجربه و روشهايش، صص29-31). هرچند قاعدتاً شمار توقفهاي بالقوه نامحدود است، ‌اكسهات چهار توقف را عميقاً مورد مداقه قرار مي دهد: تاريخي، علمي، عملي، و انديشه شاعرانه.
مطابق نظر اكسهات، «تاريخ» آن گونه كه معمولاً بررسي شده است دو ايده متمايز را شامل مي شود. ايده نخست، مي تواند شامل «جمع كل فرضي» تمام تجربه هايي كه بشريت تجربه كرده است شود يا «يك مجراي مرتبط با رويدادهاي مشخص در اين جمع كل را كه در چهارچوب يك مكان و يك زمان و يك هويت واقعي بر آن تصريح شده است»، در برگيرد (درباره ی تاريخ، ص1).
در اينجا، «تاريخ» شامل «آنچه در واقع في المجلس اتفاق افتاده است»، مي شود و توسط شركت كنندگان در رويدادهاي تاريخي، قطع نظر از اينكه آيا ما چيزي درباره ی آنها مي دانيم، به وقوع پيوسته است. در ايده ی دوم، ‌«تاريخ» ممكن است شامل تحقيق تاريخ نويس يا تلاش وي براي درك رويدادهاي تاريخي شود. اكسهات عقيده دارد كه تاريخ نويسان جزء آفرينندگان به شمار مي آيند تا كاشفان تاريخ گذشته كه به شرحش مي پردازند. آنان قصد ندارند تا يك دوران گذشته مرده را احيا كنند، ‌زيرا كه انجام دادن چنين كاري به مثابه نمونه اي از كار زشت احضار ارواح خواهد بود («مشغله يك تاريخ نويس»)، ‌خردگرايي در سياست و ساير جستارها، 1991، ‌ص181)، ‌اما لازم است كه تاريخ نويسان اسناد تاريخي يا «اشياي باقيمانده» را به صورت يك گزارش درآورند، به طوري كه از طريق آن بتوانند «آدمها و رويدادها را حتي كاملتر از درك كردن آنها در زماني كه زنده بودند و اتفاق افتادند»، ادراك كنند («carr's first volume» كمبريچ ژورنال، 1950-1951، ‌4: 350؛ ‌نيز نگاه كنيد به درباره ی تاريخ، صص52-58). بنابراين تاريخ فعاليتي است كه ماهيت و هستي «بقاياي» تاريخي را توجيه مي كند و تاريخ نويس در تهيه يك گزارش منسجم درباره ی دنياي كنوني سهيم است. اما اين به آن معني نيست كه تاريخ نويسان براي نوشتن آنچه آنان را خشنود مي سازد، ‌آزادند، زيرا آثارشان بايد مدرك تاريخي را ملحوظ كند. «حقيقت» روايتهايشان به تطابقشان با گذشته همان طور كه «واقعاً بود» مربوط نيست، بلكه به انسجام و جامعيت آنها مبتني است. اكسهات مي نويسد كه انسجام «ملاك منحصر به فرد [حقيقت] است: آن نه مستلزم جرح و تعديل و نه مكمل است، و هميشه و همه جا قابل اجراست» (تجربه و روشهايش، ص 37)، ‌زيرا هيچ وسيله خارجي كه با آن حقيقت قابل اثبات باشد، ‌وجود ندارد» (همان، ص34).
بنابراين از ديدگاه تاريخ نويس، گذشته «يك طريقه ی قطعي براي مطالعه اكنون» است. در مقاله «مشغله ی يك تاريخ نويس» (مندرج در كتاب خردگرايي در سياست، صص151-183)، ‌اكسهات چهار طرز نگرش را كه مي توان براي بررسي گذشته اتخاذ كرد، ‌مورد شناسايي قرار مي دهد: شهودي (30) علمي‌، عملي و تاريخي. نخستين اينها، طرز نگرش «شهودي»، ‌در آثار رمان نويسان تاريخي، شاعران، ‌و هنرمندان ملاحظه مي شود. از ديدگاه اينان، گذشته «مخزني است از صور خيال محض» كه نه باعث موافقت و نه مخالفت مي شود، به طوري كه در آنها «مقوله هاي» «واقعي» و «غير واقعي» انطباق ناپذير است (همان، صص158، 164). اكسهات مدعي است كه اين نوع نگرش، تاريخي نيست، ‌زيرا با پرسش درباره ی اينكه تا چه اندازه نمايش آنري پنجم شكسپير دقيق بود، بي ارتباط خواهد بود. نگرش دوم، نگرش «علمي» است، ‌كه در آن ما سعي داريم رويدادها را مستقل از ارتباطشان با خودمان و علايقمان بررسي كنيم (همان، ص163). «دانشمندان» تلاش مي كنند تا رويدادها را از راه مفاهيم «علت» و «معلول» روايت كنند، و اين امر مستلزم توجه كردن به گذشته، بر مبناي نمونه قرار دادن قوانين عام است (همان، ص159). اكسهات خاطرنشان مي كند كه اين نيز يك تلقي تاريخي نيست، زيرا كه موضوع تاريخ تحت تعميم دادنهاي كلي در نمي آيد. تاريخ نويسان از اصطلاحات عام مانند «انقلاب»، «مسيحي» و «جنگ» استفاده مي كنند، ‌اما اين اصطلاحات صرفاً جزء «تكيه كلامها» به شمار مي آيد (تجربه و روشهايش، ‌صص119-148). دليل اين امر آن است كه ممكن است وجه مشترك بسيار اندكي ميان هر دو آنها وجود داشته باشد، ‌به طوري كه تعميم دادن قابل اجرا نباشد. اكسهات يادآوري مي كند كه اين مطلب موافق با اظهار نظر هويزينگه (31) است، ‌مبني براينكه اصطلاحاتي مانند «كارولينگ ها»، «مسيحي» و «فئودال» به عنوان «پايه هايي كه ساختمان هاي بزرگ ممكن است رويشان بنا شود» مورد استفاده قرار نمي گيرند (مشغله ی تاريخ نويس بودن، ص177؛ نيز نگاه كنيد به درباره ی تاريخ فصل سوم، و اخلاق و سياست در اروپاي مدرن، ‌صص3-15). رويدادهاي تاريخي آن چنان منحصر به فرد نيستند كه نتوان آنها را با صراحت بيان كرد، اما از اين نظر كه تعريفهاي توضيحي رويدادهاي مختلف تاريخي را مستثني مي كنند؛ منحصر به فردند.
نگرش سوم، نگرش عملي است، كه اكسهات راجع به آن بسيار سخن گفته است. كساني كه اين نگرش را براي بررسي گذشته اختيار مي كنند، ‌درباره ی ارتباط ميان گذشته و اكنون نگرانند:
هرجا كه گذشته صرفاً همان است كه بر اكنون مقدم است، همان است كه اكنون از آن باليده است، هر جا كه اهميت گذشته در اين امر است كه آن در تعيين سرنوشت اكنون و آينده بشر موثر بوده است، هر جا كه اكنون در گذشته جست و جو شده است، و هر جا كه به گذشته به عنوان صرفاً يك پناهگاه از اكنون توجه شده است -گذشته ی غامض، يك گذشته ی عملي است نه يك گذشته ی تاريخي.
(تجربه و روشهايش، ص103)
اين نگرش عملي- به عنوان نمونه، در پژوهش براي منشأ رويدادها و قضاوتهاي شخصي، و در اشاره به رويدادهاي آينده ملاحظه شده است- بربخش اعظم دانش پژوهشي تاريخي اثر گذاشته است. مثلاً، ‌اظهاراتي مانند «وي بسيار زودمرد» و «بهتر بود كه انقلاب فرانسه اصلاً اتفاق نمي افتاد»، «تحول پارلمان»، ‌«خسارات بازرگاني براي كالاهاي بريتانيايي در قاره ی اروپا، وخيم ترين پيامد جنگهاي ناپلئوني بود»، «و روز ديگر آزاديخواه در يك گردهمايي بزرگ در دوبلين سخنراني كرد» حاكي از ارزشهاي روزگار معاصر خود و بر انتسابهاي سطحي متكي است كه نمي تواند مورد تأييد مدرك تاريخي قرار گيرد (مشغله ی تاريخ نويس بودن، ص163). بنابراين، همان طور كه اسميث متذكر شده است، از نظر اكسهات يك ارتباط نزديك ميان نگرش عملي در قبال گذشته و «ايدئولوژي» (هر گونه مفهوم از پيش انديشيده ی سياسي يا يك انديشه مجرد اخلاقي) وجود دارد.(32) نه تنها مفهومهايي مانند «ماركسيسم»، «ليبراليسم» و «دموكراسي» ايدئولوژيكي است، بلكه همچنين «آزادي»، «برابري» و «خوشبختي» نيز ايدئولوژيكي است. همچنين اگر پژوهشگر هر گونه ملاحظات اخلاقي را در بررسي خود لحاظ كند، نگرش وي در قبال گذشته عملي محسوب مي شود. همان طور كه اكسهات در مشغله تاريخ نويس بودن مي نويسد:
مقوله هاي «صواب» و «خطا»، ‌«خوب»و «بد»، «عدالت» و «ظلم» و غيره به سازمان و درك ما از جهان از حيث ارتباطش با خودمان بستگي دارد.
(همان، ص 159، ‌نيز نگاه كنيد به صص179-181)
تاريخ نويسان عملي صرفاً «مظاهر اعمال و اقوال» را از مخزن عظيم «گذشته ی جاودان» (33) دستچين مي كنند: «رويدادها، ‌اشياي دست ساز، و سخنوريها تغيير ماهيت داده شده به صورت اساطير، ‌يادگارهاي مقدس (34) به جاي اشياي باقيمانده، ‌شمايلها [ي قديسان] و نه تصويرهاي آگاهي بخش» (درباره ی تاريخ، صص39-40).
برعكس، كساني كه يك طرز نگرش «تاريخي» را اختيار مي كنند، به گذشته به خاطر نفس آن علاقه مند شده اند (مشغله ی تاريخ نويس بودن، ص 170). آنان نبايد درباره ی سودمندي اخلاق يا قضاوتهاي شخصي، تشريح رويدادها به عنوان پيشامدها يا مداخلات، يا آنچه برانگيخت يا بر آنچه اثر گذاشت، ‌بينديشند:
دنيا نه به آنچه مرده است عشق ورزيده و نه احترام قايل شده است، ‌فقط تمايل دارد آن را دوباره به زندگي فراخواند. رفتار دنيا با گذشته مانند رفتارش با يك انسان است، توقع دارد معقول حرف بزند و چيزي درخور براي «علتها» و مشغله هاي عادي اش داشته باشد. اما از ديدگاه تاريخ نويس، كه براي او گذشته مرده و غيرقابل سرزنش است، گذشته زنانه است. وي به آن مانند معشوقه كه هرگز باعث بيزاري اش نمي شود و هرگز توقع ندارد كه معقول حرف بزند، عشق مي ورزد.
(همان، صص181-182)
به نظر اكسهات اين شيوه اي است كه در بررسي تاريخ بايد به آن رسيد. همان گونه كه در زمينه ی فلسفه، ‌در فراسوي نيك و بد نيچه، تاريخ نويس جوياي حقيقت، مانند مردي است پرجوش و خروش و بي تجربه كه مي كوشد تا نظر موافق زني را به سوي خود جلب كند. همان طور كه هيمل فارب (35) خاطرنشان مي كند تاريخ نويس در هيئت يك آدم مبتلا به مرده دوستي (36)، ‌يكي از غير عادي ترين نشانه هاي تاريخ نگاري مدرن است.(37) اين امر مورد بررسي است تا بتوان از بقاياي تاريخي براي پديد آوردن يك روايت واضح از گذشته اي كه از بين رفته است، استفاده كرد. در يك روايت «واضح»، ‌هر چيز درگذشته به هر چيز ديگر در يك حالت «ذهني و باطني» مربوط شده است (تجربه و روشهايش، ‌ص141)؛ ‌اما در مورد اينكه به چه ترتيبي موارد خاص به عنوان مرتبط بايد درنظر گرفته شود، اصلاً به طور كامل توضيح داده نشده است. آن گونه كه دِري استدلال مي كند، ما، ‌به جاي تعريفهاي جامع، قياسهاي تمثيلي را در اختيار گذاشته ايم.(38) به عنوان مثال، در كتاب درباره ی تاريخ، اكسهات، ‌تاريخ نويس را مانند معمار يك «ديوار خشكه چين»، ديواري كه در آن سنگها (رويدادهاي تاريخي) چنان خوب دركنار هم چيده مي شوند كه به هيچ سيمان و ساروجي نياز نيست، و به مثابه ی آهنگساز يك ملودي در نظر مي گيرد:
آنچه يك تاريخ نويس دارد سبكهاي فرآورده مختص به خويش است، ‌بيشتر شبيه به پژواكهايي مبهم با زير و بم در فضا مي پيچند، ‌به هم مي خورند و همديگر را تعديل مي كنند؛ و آنچه او تصنيف مي كند چيزي است شبيه به يك ملودي (كه ممكن است به وسيله ی نوازنده دستخوش دگرگوني شود) تا يك ساختار محكم كه مصالحش به طور مرتب پهلوي هم چيده شده است.
(درباره ی تاريخ، ص117)
ديدگاه اكسهات درباره ی يك نگرش «تاريخي» در برخورد با گذشته، چنان محدود است كه بيشتر آنچه را ما دانش پژوهي تاريخي مي ناميم، ‌طرد مي كند. درواقع، بر حسب اعتراف خودش، اغلب آثار خاصش آشكارا عملي اند. به عنوان نمونه، وي در كتاب درباره ی رفتار انساني در جست و جوي خاستگاه مناسباتي اخلاقي است كه نظام مدني كشورهاي مدرن اروپايي بر اساس آن استوار شده است، ‌و در «مقدمه بر لوياتان» (مندرج در كتاب خردگرايي در سياست) مدعي است كه هابز در مورد پرداختن به اساطير سياسي تمدنمان نويسنده اي برجسته به شمار مي آيد. چنين استنباط مي شود كه نگرش تاريخي به گذشته هدفي است كه ما بايد در آرزوي رسيدن به آن باشيم.
اما، حتي اگر ما در پي رسيدن به يك نگرش «تاريخي» به ياد بياوريم كه در دنياي تجربه و روشهايش، ‌تاريخ همچنان يك «توقف» است؛ همچنان يك «امر انتزاعي»، «مرداب»، و «اشتباه» است كه «بر سر راه يك جهان نهايتاً منطقي ايده ها قرار دارد» (تجربه و روشهايش، صص148-149). (39) با وجود اين، اكسهات در يكي از آخرين جستارهايش اظهار مي دارد كه ما بايد به يك «گفت و گو كه در آن همه ی موضوعات مورد بحث قرار گيرد» ميدان دهيم («آواي شعر در گفت و گوي بشريت»، ‌مندرج در كتاب خردگرايي در سياست، ص491). اين آواها آن طور كه روشهاي تجربه از كمال مطلوب انسجام مطلق فاصله داشتند، «از چند كمال مطلوب فاصله ندارند»؛ «آنها فقط از يكديگر فاصله مي گيرند» (همان، ص497). عقيده ی او راجع به اينكه «تنها يك نوع تجربه وجود دارد» به نظر مي رسد به سود يك تجربه كه در آن «حكم يا داور وجود ندارد» كنار گذاشته شده باشد، زيرا كه آواها بي اندازه متفاوتند، ‌به طوري كه در مقايسه با يكديگر بشود مورد داوري قرار گيرند. (40) ‌به نظر مي آيد عقيده ی اخير با عقيده ی سابقش بسيار متفاوت باشد، و ارتباط ميان اين دو عقيده همچنان مورد جر و بحث است.
هنگامي كه كتاب تجربه و روشهايش براي اولين بار در 1933 انتشار يافت، ‌با استقبال سردي مواجه شد. اين امر عمدتاً بدين سبب بود كه اكسهات، ‌مانند كالينگ وود، يكي از معدود فيلسوفان بريتانيايي بود كه ايده آليسم را به سود روش تازه پديد آمده ی «تحليلي» در فلسفه كه راسل و مور در كمبريج از آن جانبداري مي كردند، كنار ننهاده بود. اما اين كتاب مي رود تا به صورت يكي از آثار كلاسيك ايده آليسم بريتانيايي درآيد، و آرا و افكار اكسهات اكنون به طور مساوي مورد پسند متفكران محافظه كار و راديكال است. مثلاً، آلن بيتي (41) با بهره گرفتن از اكسهات از تدريس تاريخ در مدارس به خاطر نفس تاريخ، عليه كساني«كه از آن به عنوان ابزاري براي شعارهاي توخالي اخلاق استفاده مي كنند يا كساني كه به تدريس نمادهاي دروغين از راه تبديل تاريخ به امور عادي مشغولند» دفاع مي كند، در حالي كه كيت جنكينز از تعبير رورتي (42) در مورد اكسهات استفاده مي كند تا از يك ديدگاه «غيربنيادگرا» (43) درباره ی فلسفه و تاريخ دفاع كند. (44) ‌اما چنين كوششهايي براي اختصاص دادن اكسهات به يك سنت خاص ناچيز است. بيتي استدلال مي كند كه ما بايد تدريس تاريخ را از خطر محافظت كنيم، اما اشاره اي به آن، ‌از لحاظ يك «توقف» كه بايد يك ديدگاه منسجم درباره ی تجربه بر آن تفوق داشته باشد، ‌نمي كند. روتري و جنكينز از بهتر بودن بنيادگرايي و نامشخص كردن مرزهاي ميان روشها دفاع مي كنند، اما ادعاهاي اكسهات را در مورد اينكه «آواها» در گفت وگوي ميان انسانها واضحند و نبايد آنها را به هم ريخت و ديگر اينكه فلسفه، دست كم در كتاب تجربه و روشهايش، ‌ساير روشهاي تجربه را از دور خارج مي كند و مورد داوري قرار مي دهد، ناديده مي گيرند.

آثار مهم

Experience and its Modes. Cambridge: Cambridge University Press, 1933, pbk edition 1986.
The Social and Political Doctrines of Contemporary Europe. Cambridge: Cambridge University Press. 1939.
Rationalism in Politics and other Essays. London: Macmillan. 1962, expanded edition, ed.T.
Fuller. Indianapolis. IN: Liberty Press, 1991.
On Human Conduct. Oxford: Oxford University Press, 1975. On History and other Essays, Oxford: Basil Blackwell, 1983.
Morality and Politics in Modern Europe: the Harvard Lectures, ed. S. R. Letwin. Haven, CT: Yale University Press. 1993.
Religion. Politics and the Moral Life, ed. T. Fuller. New Haven. CT: University Press. 1993.

پي نوشت ها :

1. Modality.
2. Micheal Joseph Oakeshott.
3. Experience and its Modes.
4. arrest.
5. Chelsford in Kent.
6. St George.
7. Quaker -sponsored.
8. Gonville and Caius College.
9. Tübingen.
10. Marburg.
11. The Social and Political Doctrines of Europe.
12. Leviathan.
13. The Cambridge Journal.
14. Rationalism in Politics and other Essays.
15. Nuffield College.
16. A New Guide to the Derby: How to Pick the Winner.
17. G.T.Griffith.
18. M. Cranston, ‘In Memoriam: Michael Oakeshott 1901–1990’, Political Theory, 1991, 19 (3) : 323.
19. London School of Economics and Political Science.
20. On Human conduct.
21. Hobbes on Civil Association.
22. On History and other Essays.
23. The Voice of Liberal Learning: Michael Oakeshott on Education.
24. Rationalism in Politics.
25. Religion, Politics and the Moral Life.
26. Morality and Politics in Modern Europe: the Harvard Lectures.
27. The Politics of Faith and the Politics of Scepticism.
28. F.H.Bardley.
29. D. Boucher, 'The Creation of the Past: British Idealism and Michael Oakeshott’s Philosophy of History', History and Theory. 1984,23(1): 197.
30. conteplative.
31. Huizinga.
32. T. W. Smith, ‘Michael Oakeshott on History. Practice and Political Theory', History of Political Thought, 1996. 17 (4): 605.
33. Living past.
34. relics.
35. Himmelfarb.
36. nercophiliac.
37G. Himmelfarb, 'Supposing History is a Woman - What Then?', American Scholar. 1984. 53(4): 494-505.
38. W. H. Dray, On History and Philosophers of History, London: E. J. Brill. 1989, p.219.
39. History can also stand as a barrier to religious experience. See Religion and the World', and 'The Importance of the Historical Element in Christianity', in Religion. Politics and the Moral Life. pp. 27-38. 63-73.
40. T. Modood. 'Oakeshott's Conceptions of Philosophy'. History of Political Thought, 1980, 1(2): 315-22.
41. Alan Beattie.
42. Rorty.
43. non-foundationalist.
44. A. Beattie. History in Peril: May Parents Preselrve it. London: Centre for Policy Studies. 1987, p. 35; K. Jenkins, On 'What is History?’ From Carr to Elton to Rortyand White, London: Routledge, 1995.

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.