نگاهي به تاريخ نگاري جامباتيستا ويكو (1668-1744)

خداوند، جهان را مي شناسد

از مدتها پيش باب شده است كه ويكو را به عنوان يك نابغه فراموش شده تلقي كنند كه پيشنهادهاي نامتعارف و اسرار آميزش اكثراً با طرز تفكر غربي هماهنگ نيست. در حالي كه چنين عقيده اي درباره ي ويكو به عنوان يك نويسنده ي
يکشنبه، 8 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خداوند، جهان را مي شناسد
 خداوند، جهان را مي شناسد

 

نويسنده: مارني هيوز وارينگتون
مترجم: محمد رضا بديعي



 

نگاهي به تاريخ نگاري جامباتيستا ويكو (1668-1744)

از مدتها پيش باب شده است كه ويكو را به عنوان يك نابغه فراموش شده تلقي كنند كه پيشنهادهاي نامتعارف و اسرار آميزش اكثراً با طرز تفكر غربي هماهنگ نيست. در حالي كه چنين عقيده اي درباره ي ويكو به عنوان يك نويسنده ي «دشوار» او را براي شمار اندكي از محافل علمي جذاب ساخته است، ‌همين مطلب نيز مؤيد آن است كه وي همچنان فراموش شده باقي مي ماند. اين مايه بسي تأسف است، زيرا كه نظريات ويكو در خصوص ماهيت شناخت تاريخي و ارتباط ميان بررسي تاريخ و خودشناسي قوياً با روزگار ما سخن مي گويد.
جامباتيستا ويكو، فرزند يك كتابفروش ناپلي، نزد خود زبان لاتين، ‌حقوق، و فلسفه را با حضور كوتاه مدت در چند آموزشگاه فراگرفت. در هجده سالگي ناپل را به قصد سِلرِنو (1) ترك كرد تا معلم سرخانه برادرزاده هاي عاليجناب روككو (2) ي حقوقدان شود. ويكو در سلرنو طيف وسيعي از آثار متفكراني مانند افلاطون، گاليله، ‌تاسيت، ‌دكارت، ‌و فرانسيس بيكن را مورد غور و بررسي قرار داد، ‌و به تكميل و نوشتن يك رساله دكترا، ‌درباره قانون اقدام كرد. در بازگشت به ناپل در رقابتي كه به خاطر تصدي كرسي استادي درس معاني و بيان در دانشگاه ناپل ايجاد شده بود، ‌شركت جست و برنده شد. ويكو اين سمت را در 1699 عهده دار شد، ‌اگر چه به تدريس خصوصي و پذيرش سفارشها براي نوشتن كتابهاي ادبي كه در قبالشان پول چنداني نمي پرداختند، ‌ادامه مي داد (نك خود زندگينامه جامباتيستا ويكو (3)، ‌صص118-136).
ويكو در دانشگاه ناپل، در فاصله ميان 1699 و 1707 شش سخنراني ايراد كرد و دليل آورد كه به حكمت و خردمندي صرفاً مي توان از راه بررسي هنر و علوم دسترسي يافت. وي تأكيد كرد كه براي نيل به حقيقت و خودشناسي، ما بايد همه رشته هاي معرفت را، ‌هم مربوط به گذشته و هم مربوط به حال‌، مورد بررسي قرار دهيم (نك «درباره ي آموزش و پرورش انسان مدارانه») (4) او در سخنرانيهايش در 1709 و 1710 از نظراتش درباره ي آموزش و پرورش فراتر رفت. در نخستين سخنراني «درباره ي روشهاي بررسي روزگارمان» (5) ويكو استدلال مي كند كه شناخت مبتني بر رياضيات و علم، به آن صورتي كه نويسندگاني مانند دكارت مطرح مي كنند، ‌شيوه مطمئني نيست. مطابق نظر دكارت، اطمينان در ميزان شفافيت و تمايز ريشه دارد. از سوي ديگر، از ديدگاه ويكو، شناخت مبتني بر رياضيات و علم تنها شيوه قابل اطمينان است، ‌زيرا كه نمادها و مفهومهاي مورد استفاده آنها از دستاوردهاي ذهن انساني به شمار مي آيند (همان، صص21-24). در اينجا ما شكل گيري آنچه را بعداً‌ به صورت سنگ بناي فلسفه اش درآمد، مشاهده مي كنيم: اينكه ما اشيايي را كه توسط انسانها ساخته شده باشند، به بهترين وجه مي توانيم درك كنيم. افزون بر اين، ‌ويكو مدعي است كه سيطره رياضيات و علم به ناديده گرفتن طيف وسيعي از آموزش و پرورش مورد نظرش انجاميده است. ويكو در اين باره توضيح مي دهد كه اگر دانشجويان در همه رشته هاي معرفت آموزش مي ديدند، ‌آنگاه «در حالي كه دوران يادگيري و تحصيل خود را مي گذرانند نسنجيده و بي محابا وارد مباحثات نخواهند شد؛ و نيز، ‌با پيروي برده وار، از پذيرفتن هر ديدگاه، ‌مگر آنكه از سوي يكي از معلمان مورد تأييد قرار گرفته باشد، ‌امتناع نخواهند كرد» (همان، ص19).
ديدگاه «ساختارگرايانه» ويكو درباره ي شناخت، ‌حتي در سخنراني اش كه از 1710 باقي مانده است با شفافيت بيشتري آشكار است: «كهن ترين حكمت مردم ايتاليا كه از خاستگاههاي زبان لاتين نشأت گرفت». (6) ويكو استدلال مي كند كه خداوند جهان را مي شناسد زيرا كه او آن را آفريده است(7) به همين قياس، ما كه در تصور خداوند به شكل خودش خلق شده ايم - مي توانيم جهاني را كه آفريده ايم، ‌بشناسيم. بنابراين، مثلاً ‌من مي توانم اين كتاب را با اطمينان بيشتري از آنچه يك تخته سنگ را مي شناسم، بشناسم. اين به معناي آن نيست كه جهان طبيعي به هيچ وجه قابل شناخته شدن نيست؛ اين صرفاً به اين معناست كه شناخت دانشمندان با «تقليد از خداوند» در تجربياتي كه صرفاً به طور كامل براي خداوند مفهوم است، ‌به دست مي آيد (همان، ص94). ويكو اين ايده را در عبارت «حقيقي به ساخته شده قابل تبديل است» (8) خلاصه كرده است (همان، ص45).
در 1717 كرسي حقوق در دانشگاه ناپل بلاتصدي ماند، ‌و ويكو مي خواست براي احراز اين مقام صلاحيتش را با انتشار يك اثر چند بخشي در مورد حقوق جنگ و صلح (9) نوشته ي گروشيوس (10) (1717) به اثبات برساند. وي براي تحقق اين هدف به نوشتن دو كتاب (11) (در جي. بي. ويكو، ج2) اقدام كرد. ويكو، در اين بررسيها، ‌استدلال كرد در حالي كه اصول اساسي قوانين ملتهاي مشخص در معرض تغيير و تحول قرار دارد، اصول مزبور با الگوي رشد و زوال مشترك براي همه اين ملتها به استثناي ملت يهود مطابقت دارد. ويكو عقيده دارد كه اين الگو آيتي است از «مشيت الهي». دقيقاً آنچه مورد نظر ويكو از«مشيت الهي» است، گنگ و مبهم است و به گيج كردن شارحان مي انجامد. ويكو از دستيابي به آن كرسي ناكام ماند. وي، ‌در اثر ديگرش (12) (=علم جديد جامباتيستا ويكو)، ‌تلاش كرد تا الگوي رشد و زوال را بتفصيل تشريح كند. ويكو چاپ اول علم جديد را در 1725 منتشر كرد. در 1728، ‌وي اصرار داشت تا چاپ دوم همين اثر را در ونيز، كه در آن دوران يكي از مهمترين مركزهاي چاپ كتاب در قاره اروپا بود، ‌انتشار دهد. با تقاضايش موافقت شد، ‌و او با افزودن تعليقات و ضمايم بسيار به كتاب، ‌حجم آن را بيشتر كرد. اما در هنگام چاپ با اشكال تراشيهاي ناشر مواجه شد و او ناچار شد تا از حجم آن بكاهد. اين چاپ دوم علم جديد در ناپل در 1730 منتشر شد. ويكو به اصلاح اين كتاب ادامه داد. يادداشتهايي كه در اين مورد فراهم كرد، ‌يادداشتهايي كه تا آخرين لحظه چاپ كتاب به هنگام مرگش در 1744 به نوشتنشان ادامه داد، ‌اساس چاپ سوم را تشكيل داد (در مورد مراحل تكاملي علم جديد، ‌نك خود زندگينامه جامباتيستا ويكو، ص210).
ويكو در علم جديد استدلال مي كند كه بسياري از اعصار تاريخ را مي توان به سه طريق توصيف كرد: «عصر شعر»، ‌«عصر قهرمانان» و «عصر انسانها». او درباره ي بني آدم مي نويسد:
نخست در هيئت موجودي غول پيكر و عجيب، مانند سيكلوپ ها، پديدار مي شود؛ آنگاه مغرور و سربلند، مانند آشيل‌، هويدا مي شود؛ بعد دلير و دادگر، مانند آريستيدس (13) و آسكيپيو آفريكانوس (14)، ‌نمايان مي شود؛ نزديكتر به ما، چهره هايي پرصلابت با خصوصياتي برجسته حاكي از فضيلت و در عين حال توأم با رذيلتهاي فراوان، چهره هايي كه در ميان عامه مردم با نامي مشعر بر پيروزي واقعي شاخص گشته اند، ‌مانند اسكندر و سزار؛ همين طور بعداً، چهره هايي فكور و افسرده، ‌مانند تيبريوس، پديدار مي شوند؛ ‌سرانجام ديوانگاني هرزه و بي شرم، مانند كاليگولا، ‌نرون، ‌و دوميشن (15)، نمايان مي شوند.
(علم جديد، بخش 243) (16)
در «عصر شعر» مردم وحشي و نابخردند، اما از نيروي تخيلي بسيار قوي برخوردارند. مردم، از طريق اسطوره ها، ‌كه آنها را حقايق ادبي فرض مي كنند، ‌تلاش مي كنند تا جهانشان را تشريح كنند. اسطوره ها زير بناي زبانشان، ‌نهادهايشان، ‌قوانين و آرمانهايشان را تشكيل مي دهد. انسانها در اين عصر همچنين مي هراسند و به خدايي كه قادر مطلق است، ‌ايمان دارند. بنابراين كساني كه مدعي اند كه مي توانند با خداوند ارتباط برقرار كنند، مقام و موقعيت ممتازي احراز مي كنند. در «عصر قهرمانان»، اين گونه افراد ممتاز جامعه اندك اندك از قدرتشان كاسته مي شود. مردم درباره ي اينكه چنين افرادي قادرند كه با خداوند ارتباط برقرار كنند از خودشان شك و ترديد نشان مي دهند. برخوردها و مبارزاتشان بر ضرورت يك نظام سياسي مبتني بر اصول انساني و عدالت تأكيد دارد. اين نوع نظام در «عصر انسانها» تحقق يافته است. «در عصر قهرمانان» و «عصر انسانها»، ‌مردم مرحله ي ذهنيت اسطوره اي و غيرعقلاني را پشت سر مي گذارند و به مرحله ذهنيت عقلاني مي رسند. اما اين عصرها به علت فقدان قدرت تخيلي كه به بروز شبهات درباره ي ذات الهي مي انجامد، ‌عالي و ممتاز نيستند، ‌و از اين رو، ‌ويكو خاطرنشان مي كند، ‌با ضلالت اخلاقي توأمند. اگر نتوان جلو اين بي ايمانيها را گرفت يا مسيرشان را تغيير داد، ‌جامعه ممكن است در ورطه ي «وحشيگري ناشي از تعصبات عقيدتي» سقوط كند: مرحله اي كه در آن انديشه، ‌قدرت خلاقش را از دست داده است. (17) در مرحله ي «وحشيگري ناشي از تعصبات عقيدتي»، مردم تلاش مي كنند تا ايمان را از راه ذهنيت اسطوره اي بازآفريني كنند. به طور نظري، اساس تاريخ جهان بر يك الگوي چرخه اي متكي است (همان، بخش 114). بنابراين، در و اقع امر، عاملهايي مانند شرايط اقليمي، ‌بيماري، تضاد، ‌و منظره دگرگونيهايي را در اين الگو پديد مي آورند.
ويكو مدعي بود كه از راه مطالعه تاريخ، ما مي توانيم در خصوص ايده هايي كه به دورانمان شكل داده است، ‌به روشن بيني نايل شويم. وي باور دارد كه خودشناسي مهم است زيرا كه به ما كمك مي كند تا از سقوط در ورطه وحشيگري اجتناب كنيم. ويكو، در توافق با نوشته هاي اوليه اش، عقيده داشت كه مطالعه تاريخ گذشته به علت اينكه «حقيقي به ساخته شده قابل تبديل است» امكان پذير شده است. او مي نويسد اين امر «محرز» است كه «قلمرو جامعه مدني به طور حتم به دست انسانها ساخته شده است، و از اين رو مباني اش را بايد در جرح و تعديل ذهن يكسان انساني مان پيدا كرد» (علم جديد، ‌بخش 331). تاريخ نويسان مي توانند افكار و اعمال كارگزاران تاريخي را به واسطه انسانيت مشتركشان دريابند. آنان مي توانند تجربه توطئه، عشق و ترس را داشته باشند، در حالي كه نمي توانند از تجربه ي ماهي آزادي كه خلاف جريان آب در حال شنا كردن است، ‌برخوردار شوند. اما بازآفريني افكار و اعمال كارگزاران تاريخي مطلب ساده اي نيست، زيرا كه درك «عصر شعر»، مثلاً ما را به دانستن و مطالعه اسطوره ها به عنوان واقعيتهاي محض ملزم مي كند. پنج چيز مي تواند امكاناتمان را در دستيابي به شناخت تاريخي محدود كند. نخست، ‌ويكو از مطرح كردن ادعاهاي اغراق آميز درباره ثروت و قدرت اعصار گذشته هشدار مي دهد. اين امر آدمي را به فكر كردن در خصوص يك دوره به عنوان «روزهاي خوب گذشته»، يا به عنوان يك «عصر طلايي» وسوسه كند. بر اين اساس چنين پيرايه بستنهايي مي تواند ما را به ناديده گرفتن مختصاتي كه با اين برچسبها در تناقض است، وادارد. (18) دوم، توجه ما را به «خودبيني ملتها» جلب مي كند، ‌داشتن اين عقيده كه پيشرفتهاي يك كشور خاص در قياس با ساير كشورها از عاليترين درجات برخوردار است. در اين مورد، شخص اسير اين پندار مي شود كه كشورش به لحاظ فرهنگ، طرز زندگي، پيروزيهاي نظامي و غيره بر همه كشورهاي ديگر برتري دارد. ويكو به ما يادآوري مي كند كه تاريخهاي ملي تمايل ندارند كه به شكستها بپردازند. سوم، ‌ويكو«خودخواهي پژوهشگران» را مورد شناسايي قرار مي دهد. در اين خصوص، ‌تاريخ نويسان گرايش دارند تا درباره مردمان اعصار گذشته با كمك معيارها و استعدادهاي خاص خودشان به تأمل بپردازند.
چهارم، او بر آنچه كالينگ وود «اشتباه اسناد و مدارك» (19) مي نامد، ‌تأكيد مي كند. (20) ‌در اين مورد، ‌تاريخ نويس تحت اين اعتقاد غلط كه جامعه ها بايد درباره ي اسناد و مدارك به خاطر داشتن مختصات يكسان صحبت كنند، ‌به شرح و بسط مي پردازد. از اين رو اگر دو جامعه داراي نهادهاي مشابه باشند، يكي از آنها بايد نهادهاي مزبور را از ديگري تقليد كرده باشد، ‌يا هر دو آنها از يك جامعه ثالث پيروي كرده باشند. ويكو استدلال مي كند كه اين اعتقاد، قدرت خلاق ذهن انسان را نفي مي كند. سرانجام، ويكو به خوانندگانش يادآور مي شود كه آنان احتمالاً در مورد رويدادهاي تاريخي آگاهي بيشتري دارند تا كساني كه در هنگام وقوع رويدادهاي مزبور به مثابه شهود عيني حضور داشتند. دراين مورد، ‌ويكو خاطرنشان مي كند كه هر اظهار نظري كه از سوي فردي در گذشته ايراد شده باشد، ‌نبايد خود به خود به عنوان حقيقت تاريخي پذيرفته شود. تقريباً، حقيقت تاريخي بايد از راه بررسي واژه ها، ‌اسطوره ها، ‌سنتها، و آداب و مراسم به دست آيد. اتيمولوژي (بررسي ريشه واژه ها) كه بويژه از آينده اي درخشان برخوردار است. به اين مطلب مي پردازد كه بسياري از واژه هايي كه ما به كار مي بريم نشانه هاي خاستگاههايشان را در زمانهاي دور همچنان با خود دارند. افزون بر اين، ‌ويكو باور دارد كه تفكر و زبان در هم تنيده اند. در نتيجه چنين استنباط مي شود كه واژه هايي كه مردم به كار مي برند و نحوه به كار بردنشان توسط آنان، دليل بسيار خوبي از شيوه هاي تفكرشان را درباره ي جهان در اختيار مي گذارد.
مطلبي كه ما اكنون از ويكو شنيديم بايد عمدتاً باعث خشنودي خاطر متفكران قرن نوزدهمي از جمله ژوله ميشله شده باشد. ميشله عميقاً تحت تأثير عقايد ويكو قرار داشت و خلاصه اي از كتاب علم جديد را در 1827 به زبان فرانسه ترجمه كرد. به واسطه تلاشهاي ميشله، ويكو به كشف ايده هاي تاريخي، سياسي و زيبايي شناختي كه در آن روزگار سراسر اروپا را فراگرفت، ‌متصف شده بود. افكار و عقايد ويكو بعداً از سوي فيلسوفان ايتاليايي جوواني جنتيله و بندتو كروچه مورد بررسي قرار گرفت. براي بررسي كروچه از عقايد و افكار ويكو، ‌حتي اكنون هم، چه در دنياي ايتاليايي زبان، به بركت ترجمه آر. جي. كالينگ وود از كتاب او (21) در 1913، ‌چه در دنياي انگليسي زبان ارزش فراواني قايل مي شوند. خود كالينگ وود بسياري از نظريات ويكو را در نوشته هايش در زمينه مباني تاريخ بسط داد. به علت اثر گذاشتن نوشته هاي كروچه و كالينگ وود بر ويكو، تفكيك و محرز ساختن نظريات آنان از يكديگر غالباً دشوار است. اخيراً، نويسندگاني مانند بادالوني (22)، برلين، ‌بورك، (23) فيسخ (24)، هادوك (25)، مومگيلانو (26) پمپه (27)، تالياكوتسو (28)، وورن (29) به دركمان از طرز تفكر ويكو بسيار كمك كرده اند. يادبود سيصدمين سال تولد ويكو كه در 1968 برگزار شد موجبات چند همايش، مجموعه هاي ادبي و بنياد دو نهاد به نام ويكو (يكي در ناپل و يكي در نيويورك) را فراهم ساخت.
شرح مفصل دامنه تأثير ويكو بر نويسندگان بعدي دشوار است. بسياري از پژوهشگران برداشتي «راهگشا» از معلومات و ايده هايش در مورد الگوهاي زيربنايي جامعه ها ارائه مي كنند، كه شباهتهاي بسيار به عقايد و آراي متعلق به هگل، هردر، ماركس، ‌اشپنگلر و توين بي دارد. بر اين اساس رسيدن به اين نتيجه گيري، ‌منصفانه به نظر مي رسد كه ويكو ديدگاههاي موجود در مورد تاريخ و شناخت را دست كم به دو شيوه ي قابل توجه تغيير داد. نخست، ويكو به وسيله نظريه «علم جديد» خود اثبات كرد كه طرز تفكر راهگشا و انتقادي تاريخي چگونه بايد باشد. اين «علم» نه تنها به تاريخ نويسان امكان مي دهد تا به گزارشهاي پرارزش تري از جامعه هايي كه فقط از طريق اسنادو مدارك مكتوب قابل مشاهده اند دست يابند، ‌بلكه همچنين به آنان راه دستيابي به تمدنهايي را كه هيچ گونه اسناد و مدارك مكتوب از آنها باقي نمانده است، ‌نشان مي دهد. مثلاً، ويكو اسطوره ها را به عنوان اظهارنظرهاي كاذب درباره ي واقعيت يا گزارشهاي موهوم در مورد رويدادهاي روزگاران گذشته تلقي نكرد، ‌بلكه از آنها به عنوان مظاهر نگرشها و اعتقادهاي اوليه ياد كرد. دوم، با اعتقاد رايج روزگار خويش مبني بر اينكه تنها رياضيات و علم مي توانند راه رسيدن به شناخت قطعي را هموار سازند، به چالش برخاست. اينكه موضوعاتي راجع به كنستراكتيويسم (30) و ارتباط ميان علم و تاريخ تا به امروز به تسلط بر بحث مرتبط به تاريخ نگاري ادامه داده است، ‌اثبات مي كند كه به زحمتش مي ارزد كه آنچه را ويكو مي گويد، دوباره تجربه كنيم.

آثار مهم

Opere di G. B. Vico, 8 vols, ed. F. Nicolini, Bari: Laterza, 1914-41.
On Humanistic Education: Six Inaugural Orations, 1699-1707, trans. G. A. Pinton and A. W. Shippe, Ithaca, NY: Cornell University Press, 1993.
On the Study Methods of our Time, trans. E. Gianturco, Ithaca, NY: Cornell University Press, 1990.
On the Most Arlcient Wisdom of the Italians Unearthed from the Origins of the Lath, Language, trans. L. M. Palmer, Ithaca, NY: Cornell University Press, 1988.
The Autobiography of Giambattista Vico, trans. M. H. Fisch and T. G. Bergin, Ithaca, NY: Cornell University Press, 1963.
The New Science of Giambattista Vico, trans. M. H. Fisch and T. G. Bergin, 1744 edn, Ithaca, NY: Cornell University Press, 1968, revised edition, 1984.
On the Heroic Mind’, trans. E. Sewell and A. C. Sirignano, in G. Tagliacozzo, M. Mooney and D.
P. Verene (eds) Vico and Contemporary Thought, Atlantic Highlands, NJ: Humanities Press, 1979, pp. 228-45.
Vico: Selected Writings, ed. and trans. L. Pompa, Cambridge: Cambridge University Press, 1982.

پي نوشت ها :

1. Salerno.
2. Monsignor Rocco.
3. The Autobiography of Giambattista Vico.
4. On Humanistic Education.
5. Do nostri temporis studiorum ratione.
6. De antiquissima Italorum sapientia ex linguae originibus eruenda.
7. I have described God as a 'he' because Vico did so.
8. verum et factum convertuntur.
9. The Law of War and Peace.
10. Grotius: حقوقدان و سياستمدار هلندي (1583-1645). -م.
11. De constantia iurisprudentis.
12. Principidi Scienza Nuova di Giambattista Vico d'intornoalla Commune Natura delle Nazioni in Questa Terza Impressione (trans. The New Science of Giambattista Vico).
13. Aristides.
14. Scipio Africanus.
15. Domitian.
16. Achilles warrior of the army of Agamemnon in the Trojan War; Aristides, Athenian statesman and general of the fifth century BC; Scipie, Africanus (236-184 BC) , Roman general, victor over Hannibal; Alexander the Great, King of Macedonia from 336 to 323 BC; Caesar (100-44 BC) , Roman general and statesman: Tiberius, Roman emperor from 14 to 37 BC; Caligula, Dbrnitian, Roman Emperor from AD 31 to 41; Nero, Roman Emperor from AD 54 to 68; and i Dbmitian. Roman Emperor from AD 81 to 96.
17. R G. Collingwood, The Idea of History, revised edition, W. J. Van der Dussen (ed. ) Oxford: Oxford University Press, 1993, p. 67.
18. Ibid. , pp. 68-9; C. Miller, Giambattista Vico: Imagination and Historical Knowledge, Basingstoke: St Martin's Press, 1993, chaps 1, 7.
19. Fallacy of sources.
20. Collingwood, The Idea of History, p. 69.
21. La filosofia di Giambattista Vico.
22. Badaloni.
23. Burke.
24. Fisch.
25. Haddock.
26. Momgliano.
27. Pompa.
28. Tagliacozzo.
29. Verene.
30. Constructivism.

منبع مقاله :
هيوز- وارينگتون، مارني؛ (1386)، پنجاه متفکر کليدي در زمينه ي تاريخ، ترجمه: محمدرضا بديعي، تهران: اميرکبير، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.