نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب
مترجم: عليرضا طيب
مكتب انگليس (كه رويكرد جامعه بين الملل هم خوانده مي شود) ديدگاه نظري خاصي براي بررسي روابط بين الملل است. بر پايه ي اين ديدگاه دولت ها و ديگر بازيگران تنها اسير نظام بين الملل اقتدارگرير نيستند(ـــ اقتدارگريزي) بلكه از آن گذشته براي هدايت مناسبات خود قواعد و نهادهايي مشترك، يعني جامعه اي بين المللي متأثر از ارزش ها و منافع مشترك، نيز ايجاد كرده اند كه نظم بين المللي و عناصري از عدالت را برقرار مي سازد. مكتب انگليس بر اساس تكيه اي كه بر دريافت ها و تفاهمات متشكر موجود در ذات هنجارها، قواعد، نهادها و رويّه هاي بين المللي دارد به طور كلي هوادار روش شناسي تفسيري قديمي است كه نه تنها از بخش هاي سنتي روابط بين الملل و علوم سياسي بلكه از حوزه هاي مرتبط با آن مانند تاريخ، جامعه شناسي، نظريه ي سياسي، فلسفه، حقوق بين الملل، اخلاق بين المللي و بررسي هاي ديپپلماتيك (ـــ ديپلماسي) هم الهام مي گيرد.
ريشه هاي فكري مكتب انگليس و انديشه ي محوري آن، يعني جامعه ي بين الملل، را مي توان تا جريان هاي طبيعت گرايانه و يافت باورانه ي سنت حقوق بين الملل اروپا (يعني سوارز، گروسيوس، پوفندورف، واتل و يافت باوران حقوقي سده ي نوزدهم) و سنت نظريه ي سياسي اروپا (يعني لاك و برک) دنبال كرد. سرچشمه هاي الهام معاصرتر اين مكتب شامل انترناسيوناليست هاي ليبرال اوايل و ميانه ي سده ي بيستم (ـــ انترناسيوناليسم ليبرال) و جريان هاي فكري واقع گرايي اصيل مي شود البته نسل اول محققان مكتب انگليس با هردوي اين ها اختلاف نظر شديدي داشتند. مكتب انگليس به منزله ي يك ديدگاه نظري مشخص و اصيل در خصوص روابط بين الملل طي دهه هاي 1950، 1960 و 1970 شكل گرفت (هر چند تا سال 1981 بدين نام خوانده نمي شد). پايگاه هاي نهادي آن دانشكده ي روابط بين الملل مدرسه ي اقتصاد لندن و كميته ي نظريه ي سياست بين الملل انگلستان (1989-1959) بود.
مكتب انگليس با تأكيد بر سرشت عادتي، منظم و اجتماعي سياست بين الملل از همان آغاز هم با دلمشغولي واقع گرايان به اقتدارگريزي و قدرت تعارض داشت و هم با تلاش آرمان گرايان براي ايجاد دگرگوني هاي بين المللي ريشه اي. هر دوي اين سنت هاي فكري رقيب مدت هاست كه به رسميت شناخته و از برخي جهات در دل آثار مكتب انگليس ادغام شده اند ولي برداشت اساسي اين مكتب از روابط بين الملل برخاسته از همان چيزي است كه مارتين وايت آن را سنت خردباورانه ي هوگو گروسيوس (1645 -1583) انديشمند اوايل سده ي هفدهم مي خواند. به تأسي از كتاب اصلي مارتين وايت درباره ي سه سنت فكري اصلي، اين برداشت را مي توان هم در برابر واقع گرايي و هم در مقابل آن چه وايت «انقلاب خواهي» مي خواند دانست. برخلاف مكتب واقع گرايي، موضع گروسيوس از اين قرار است كه وجه مشخصه و سازنده ي جامعه بين الملل، ويژگي هاي اجتماعي چون ارزش ها، قواعد و نهادهاي مشترك و بنابراين عنصر گوهري نظم بين الملل است. در نتيجه، آن چه گاه «همانند انگاري با شرايط داخلي» خوانده مي شود (که روابط بين الملل را با توجه به نبود حكومت مركزي در سطح بين المللي نوعي وضع طبيعي هابزي مي خواند) بايد مردود شمرد. برخلاف آرمان گرايي نيز سنت گروسيوس بر اين مدار است كه كنشگران يا اعضاي اصلي ولي نه انحصاري جامعه ي بين الملل تك تكِ انسان ها نيستند بلكه دولت ها هستند. البته حقوق و وظايف افراد به ويژه اگر از سوي نويسندگان همبستگي خواه در سنت خردباوري به رسميت شناخته شده است (ـــ همبستگي خواهي). به اعتقاد نظريه پردازان مكتب انگليس، ضرورت ها و فرامين خرد، اخلاق و حقوق ايجاب نمي كند كه جامعه ي بين الملل به نفع حكومتي جهاني يا جامعه اي جهان شمول از انسان ها منحل شود. برعكس آن ها مستلزم حفظ همزيستي منظم، مسالمت آميز و معنادار يعني استمرار و اصلاح جامعه ي بين الملل نو هستند.
با دستمايه قرار دادن سنت فكري گروسيوس، سوداي نظري اصلي مكتب انگليس بسط مفاهيم و مقوله هاي تحليلي كارآمدي براي درك سرشت، پويش ها و مسائل هنجاري محوري جامعه ي بين الملل است. به گفته ي هدلي بول (Bull 1977) هنگامي كه جامعه ي بين الملل موجوديت دارد كه گروهي از دولت ها به برخي منافع مشترك و ارزش هاي مشترك وقوف داشته باشند و خودشان را ملزم به رعايت مجموعه مشتركي از هنجارها و قواعد در مناسبات شان با هم بدانند و در فعاليت نهادهاي مشترك با هم تشريك مساعي کنند. در جامعه ي بين الملل نو، اساسي ترين هدف هاي مشترك شامل حفظ خود جامعه ي بين الملل، شناسايي متقابل حاكميت، صلح به عنوان شرايط عادي روابط بين الملل، محدوديت هايي براي خشونت، و رعايت تعهدات ميان دولت هاست. هر اندازه اين هدف هاي مشترك قواعد و مقررات مشترك و رويّه هاي مطابق با آن ها راه برد به همان اندازه نظم بين المللي بيش تري وجود خواهد داشت: الگوهايي از فعاليت كه مؤيد هدف هاي اصلي كل جامعه ي بين الملل هستند. نكته ي مهم اين نيست كه هر هنجار يا الگوي رفتاري واحدي بيانگر اين عقلانيت ابزاري جهان رواست بلكه اين است كه توسعه ي تاريخي برخي قواعد و رويّه ها بازتاب هدف هايي اساسي چون برقراري نظم و ايجاد برخي محدوديت ها براي خشونت بين المللي است كه بيش تر دولت ها در بيش تر اوقات در آن ها شريك اند. ممكن است هنجارها و رويّه هاي نسبتاً پايدار در عين حال مبيّن معناي مشتركي باشند که ريشه در ارزش ها و اخلاق مشترک داشته باشد. پس اين امكان وجود دارد كه هنجارها، قواعد و رويّه هاي منبعث از ارزش هاي مشترك و عدالت را در دل نظامي از هنجارها، قواعد و رويّه ها ادغام كرد يا بدان افزود كه در عين حال اجازه ي برقراري و حفظ نظم بين المللي را هم بدهد. بدين ترتيب، تحليلي پويا مثلاً با توجه به تلاش غرب براي ترويج ارزش هايي چون مردم سالاري، حقوق بشر، آزادي، و حكومت قانون پس از پايان جنگ سرد آسان تر مي شود. از اين جهت، جامعه ي جهاني-به معناي چيزي فراتر از نظم ميان دولت ها كه امكان نظام هايي از اداره گري جهاني را مي دهد، نظام كمال يافته اي از حقوق و وظايف براي افراد در رابطه با جامعه ي بين الملل، يك نظم حقوقي بين المللي پيشرفته، ارتباطات جهاني نه تنها در نظام سياسي، و شمار زيادي مناسبات اجتماعي فرامرزي كه انواع بسيار متفاوتي از بازيگران و بخش ها را در برگيرد- امري تصورناشدني نيست؛ در واقع مي توان آن را يكي از واقعيت هاي زندگي بين المللي معاصر دانست.
از ديد مكتب انگليس، پيوند ميان منافع مشترك و الگوهاي فعاليت به كمك مقرراتي بين المللي چون صلاحيت مطلق داخلي، برابري و بنابراين عدم مداخله، و نيز به كمك نهادهايي برقرار مي شود كه رهنمودهايي در اختيار مي گذارند و فرصت هايي براي اداره مشترك امور فراهم مي سازند. به اعتقاد مكتب انگليس هر نهاد لزوماً متضمن يك سازمان يا ماشين اداري نيست بلكه به معني مجموعه اي از عادت ها و رويّه هاست كه در جهت تحقق هدف مشترك شكل گرفته اند. اين عادت ها و رويّه ها شامل رويّه هاي اساسي يعني رويّه هاي جهان روا و با اهميت اساسي براي جامعه بين الملل و عناصر نظم و همكاري آن مي شوند. بر اين اساس، شناسايي متقابل حاكميت، توازن قدرت، مديريت قدرت هاي بزرگ، و ديپلماسي، حقوق بين الملل و حتي جنگ (به معني مجموعه اي از انتظارات و رويّه هاي مشترك حاكم بر كاربرد زور) را مي توان نهاد تلقي كرد. به طور كلي، اين عنصر جامعه ي بين الملل بر رفتار دولت هم تأثيري توانمندساز دارد و هم تأثيري محدود كننده. از يك سو، قواعد و نهادها امكان تعامل معنادار را فراهم مي سازند. از سوي ديگر، آن ها اين تعامل را در جهان معيني هدايت مي كنند.
نتيجه اين كه جامعه ي بين الملل نو در آن واحد يك واقعيت ذهني، استدلالي، نهادي و فيزيكي است. به صورت يك انديشه، اين جامعه در اذهان رهبران دولت ها، ديپلمات ها، نمايندگان سازمان هاي غيردولتي، روزنامه نگاران و شهروندان معمولي سراسر جهان وجود دارد. به عنوان يك انديشه ي مشترك اغلب در گفتگوهاي بين المللي به اين جامعه استناد مي شود. در سطحي ملموس تر، انديشه ي جامعه ي بين الملل در قالب قواعد مشترك، رفتارنامه ها و نهادهايي اساسي چون شناسايي حاكميت، ديپلماسي حقوق بين الملل و مديريت قدرت هاي بزرگ موجوديتي هنجاري و نهادي دارد و براي نمونه به صورت سفارت خانه ها، اسناد حقوق بين الملل، سازمان هاي بين المللي دولتي و غير دولتي و برنامه هاي بين المللي صلح پروري و بازسازي جوامع جنگ زده نمودي فيزيكي پيدا مي كند. سرانجام، جامعه يادشده به عنوان زبان مشتركي براي تعامل اجتماعي، منظم و عادلانه اشاره به قواعد، هنجارهاي اجتماعي، معيارهاي اخلاقي و رويّه هاي سياسي مشترك دارد.
بدين ترتيب جامعه ي بين الملل چيزي به مراتب بيش تر از نظام بين الملل است زيرا نظام بين الملل را مي توان صرفاً همچون گروهي از دولت ها در حال تعامل تصور كرد و به معني وضعيتي گرفت كه در آن دو يا چند دولت آن اندازه با هم در تماس هستند كه موجب شود به عنوان اجزاي يك كل رفتار كنند. اما در حالي كه تكيه ي مكتب انگليس بر دريافت ها و تفاهمات مشتركي است كه منجر به بسياري كيفياتي چون نظم، صلح و عدالت مي شود كه در جامعه ي داخلي نيز آن ها را مي يابيم بايد تأكيد كرد رويّه هاي بين المللي نشئت گرفته از چنين دريافت ها و تفاهماتي مي تواند ناظر بر ستيز، جنگ و بي عدالتي نيز باشد يا به آن ها منجر شود. در نتيجه، ممكن است نيز ديدگاه درباره ي روابط بين الملل به ناحق كثرت گرايانه و التقاطي به نظر رسد زيرا برخي بينش ها و مضامين را از واقع گرايي، ليبراليسم، نظريه ي رژيم ها، و مكتب برسازي وام مي گيرد و در خود جذب و هضم مي كند. مكتب انگليس برخي زمينه هاي مشخص تر تحقيق، تحليل و بحث را نيز گشوده است كه به ويژه دوتاي آن ها در خور يادآوري است.
زمينه ي نخست، بحث بالنده اي است كه در دل خود اين مكتب ميان برداشت هاي كثرت گرايانه و همبستگي خواه از جامعه بين الملل درگرفته است. مطابق برداشت كثرت گرايانه تنها مي توان انتظار داشت كه دولت ها در مورد شرايط حداقل نظم بين الملل مانند ديپلماسي و صلح باني بين المللي متعارف با هم توافق كنند. در نتيجه، نظم، عدالت و حكومت قانون در جامعه بين الملل اساساً بستگي به توانايي دولت ها براي تأمين اين كيفيات در جوامع ملي خودشان و مطابق با ارزش هاي خودشان دارد. بر اساس اين ديدگاه، در هر زمان مشخص مي تواند روايت هاي بسيار متفاوتي از زندگي خوب و جامعه ي خوب در جهان وجود داشته باشد و كار ويژه ي اصلي قواعد و نهادهاي جامعه ي بين الملل صرفاً جلوگيري از جنگ و ستيز ميان اين روايت هاي مختلف است. گوهر اصطلاح كثرت گرايي كه به نظم بين الملل نامتمركزي مبتني بر اصل تساهل و پذيرش تنوع گسترده در ترتيبات داخلي دولت ها اشاره دارد همين است.
برعكس، برداشت همبستگي خواهانه از جامعه ي بين المللي بر فرض وجود همبستگي يا همبستگي بالقوه در ميان دولت ها از حيث هدايت روابط بين الملل و تنفيذ قواعد و اصول مشترك پايه مي گيرد. به عنوان يك رويّه ي بين المللي و يك اصل حقوقي، همكاري بين الملل محدود به مناسبات ميان دولت ها نمي شود. افراد نيز به موجب حقوق بين الملل، حقوق و وظايفي دارند و در برخي شرايط استيفاي اين حقوق و انجام آن وظايف مي تواند از جمله نگراني هاي مشروع كل جامعه ي بين الملل خواه به نيابت از فرد يا به نيابت از گروه هايي از افراد مانند يك اقليت قومي جوياي حمايت باشد.
بر اين اساس، دگرگوني هاي كلي يا مشخص در جامعه ي بين الملل مي تواند بر حسب ارزش ها و برداشت هاي كثرت گرايانه و همبستگي خواهانه مورد بحث قرار گيرد. از ديرباز، پژوهشگران مكتب انگليس به دليل علاقه ي اساسي شان به نظم بين المللي، گرايش داشته اند كه به تحولات همبستگي خواهانه در جامعه ي بين الملل با ديده ي بدبيني و احتياط بنگرند. به عبارت مشخص تر، رهبران دولت ها و مسئوليتي در قبال شهروندان و كشورشان (مصلحت دولت)، مسئوليتي براي حفظ نظم، صلح و امنيت بين الملل (مصلحت نظام)، و مسئوليتي در زمينه ي پشتيباني از معيارهاي حداقل انسانيت به منزله ي پيش نياز نظم جهاني دارند. رهبران دولت ها معمولاً اين مسائل را دقيقاً به همان ترتيبي كه ذكر شد اولويت بندي مي كنند ولي بايد انتظار روبه روشدن با انتخاب هاي دشوار را نيز داشته باشند.
دومين كانون توجه مكتب انگليس، تاريخي تر و مقايسه اي تر است. در اين زمينه از پژوهش، مكتب انگليس به بحث درباره ي مسائل فرهنگ، معيارهاي تاريخي و معاصر عضويت در جامعه ي بين الملل، سازوكارهاي تفكيك اعضاي اين جامعه از عناصر بيروني، معيارهاي تمدن و بديل هاي تاريخي شناخته شده و نيز قابل تصور براي نظم بين المللي وستفاليايي (ــ وستفالي) پرداخته است.
به گفته ي منتقدان، اعضاي مكتب انگليس به قيمت غفلت از ديگر بازيگران، بيش از حد دلمشغول دولت ها و جامعه ي بين المللي آن ها و به قيمت بي توجهي به دگرگوني، بيش از حد متوجه پيوستگي و استمرار بوده اند. وانگهي، گاه گفته شده است كه شالوده هاي زَبَر نظري مكتب انگليس مبهم و آشفته است و اين مكتب از خود علاقه ي چنداني به اقتصاد سياسي بين الملل جامعه بين الملل در گذشته و حال نشان نداده است. به رغم اين انتقادات، از زمان پايان يافتن جنگ سرد علاقه مندي به مكتب انگليس از نو بالا گرفته است. تحت رهبري بري بوزان اين مكتب با نسل تازه اي از پژوهندگاني كه علاقه كم تري به مباحثات اسلاف خويش دارند و بيش تر مي خواهند بينش هاي خود را براي چالش هاي سده ي بيست و يكم مناسب سازند از نو عرض اندام كرده است.
ـــ برسازي؛ جامعه ي بين الملل؛ كثرت گرايي؛ همبستگي خواهي
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390
ريشه هاي فكري مكتب انگليس و انديشه ي محوري آن، يعني جامعه ي بين الملل، را مي توان تا جريان هاي طبيعت گرايانه و يافت باورانه ي سنت حقوق بين الملل اروپا (يعني سوارز، گروسيوس، پوفندورف، واتل و يافت باوران حقوقي سده ي نوزدهم) و سنت نظريه ي سياسي اروپا (يعني لاك و برک) دنبال كرد. سرچشمه هاي الهام معاصرتر اين مكتب شامل انترناسيوناليست هاي ليبرال اوايل و ميانه ي سده ي بيستم (ـــ انترناسيوناليسم ليبرال) و جريان هاي فكري واقع گرايي اصيل مي شود البته نسل اول محققان مكتب انگليس با هردوي اين ها اختلاف نظر شديدي داشتند. مكتب انگليس به منزله ي يك ديدگاه نظري مشخص و اصيل در خصوص روابط بين الملل طي دهه هاي 1950، 1960 و 1970 شكل گرفت (هر چند تا سال 1981 بدين نام خوانده نمي شد). پايگاه هاي نهادي آن دانشكده ي روابط بين الملل مدرسه ي اقتصاد لندن و كميته ي نظريه ي سياست بين الملل انگلستان (1989-1959) بود.
مكتب انگليس با تأكيد بر سرشت عادتي، منظم و اجتماعي سياست بين الملل از همان آغاز هم با دلمشغولي واقع گرايان به اقتدارگريزي و قدرت تعارض داشت و هم با تلاش آرمان گرايان براي ايجاد دگرگوني هاي بين المللي ريشه اي. هر دوي اين سنت هاي فكري رقيب مدت هاست كه به رسميت شناخته و از برخي جهات در دل آثار مكتب انگليس ادغام شده اند ولي برداشت اساسي اين مكتب از روابط بين الملل برخاسته از همان چيزي است كه مارتين وايت آن را سنت خردباورانه ي هوگو گروسيوس (1645 -1583) انديشمند اوايل سده ي هفدهم مي خواند. به تأسي از كتاب اصلي مارتين وايت درباره ي سه سنت فكري اصلي، اين برداشت را مي توان هم در برابر واقع گرايي و هم در مقابل آن چه وايت «انقلاب خواهي» مي خواند دانست. برخلاف مكتب واقع گرايي، موضع گروسيوس از اين قرار است كه وجه مشخصه و سازنده ي جامعه بين الملل، ويژگي هاي اجتماعي چون ارزش ها، قواعد و نهادهاي مشترك و بنابراين عنصر گوهري نظم بين الملل است. در نتيجه، آن چه گاه «همانند انگاري با شرايط داخلي» خوانده مي شود (که روابط بين الملل را با توجه به نبود حكومت مركزي در سطح بين المللي نوعي وضع طبيعي هابزي مي خواند) بايد مردود شمرد. برخلاف آرمان گرايي نيز سنت گروسيوس بر اين مدار است كه كنشگران يا اعضاي اصلي ولي نه انحصاري جامعه ي بين الملل تك تكِ انسان ها نيستند بلكه دولت ها هستند. البته حقوق و وظايف افراد به ويژه اگر از سوي نويسندگان همبستگي خواه در سنت خردباوري به رسميت شناخته شده است (ـــ همبستگي خواهي). به اعتقاد نظريه پردازان مكتب انگليس، ضرورت ها و فرامين خرد، اخلاق و حقوق ايجاب نمي كند كه جامعه ي بين الملل به نفع حكومتي جهاني يا جامعه اي جهان شمول از انسان ها منحل شود. برعكس آن ها مستلزم حفظ همزيستي منظم، مسالمت آميز و معنادار يعني استمرار و اصلاح جامعه ي بين الملل نو هستند.
با دستمايه قرار دادن سنت فكري گروسيوس، سوداي نظري اصلي مكتب انگليس بسط مفاهيم و مقوله هاي تحليلي كارآمدي براي درك سرشت، پويش ها و مسائل هنجاري محوري جامعه ي بين الملل است. به گفته ي هدلي بول (Bull 1977) هنگامي كه جامعه ي بين الملل موجوديت دارد كه گروهي از دولت ها به برخي منافع مشترك و ارزش هاي مشترك وقوف داشته باشند و خودشان را ملزم به رعايت مجموعه مشتركي از هنجارها و قواعد در مناسبات شان با هم بدانند و در فعاليت نهادهاي مشترك با هم تشريك مساعي کنند. در جامعه ي بين الملل نو، اساسي ترين هدف هاي مشترك شامل حفظ خود جامعه ي بين الملل، شناسايي متقابل حاكميت، صلح به عنوان شرايط عادي روابط بين الملل، محدوديت هايي براي خشونت، و رعايت تعهدات ميان دولت هاست. هر اندازه اين هدف هاي مشترك قواعد و مقررات مشترك و رويّه هاي مطابق با آن ها راه برد به همان اندازه نظم بين المللي بيش تري وجود خواهد داشت: الگوهايي از فعاليت كه مؤيد هدف هاي اصلي كل جامعه ي بين الملل هستند. نكته ي مهم اين نيست كه هر هنجار يا الگوي رفتاري واحدي بيانگر اين عقلانيت ابزاري جهان رواست بلكه اين است كه توسعه ي تاريخي برخي قواعد و رويّه ها بازتاب هدف هايي اساسي چون برقراري نظم و ايجاد برخي محدوديت ها براي خشونت بين المللي است كه بيش تر دولت ها در بيش تر اوقات در آن ها شريك اند. ممكن است هنجارها و رويّه هاي نسبتاً پايدار در عين حال مبيّن معناي مشتركي باشند که ريشه در ارزش ها و اخلاق مشترک داشته باشد. پس اين امكان وجود دارد كه هنجارها، قواعد و رويّه هاي منبعث از ارزش هاي مشترك و عدالت را در دل نظامي از هنجارها، قواعد و رويّه ها ادغام كرد يا بدان افزود كه در عين حال اجازه ي برقراري و حفظ نظم بين المللي را هم بدهد. بدين ترتيب، تحليلي پويا مثلاً با توجه به تلاش غرب براي ترويج ارزش هايي چون مردم سالاري، حقوق بشر، آزادي، و حكومت قانون پس از پايان جنگ سرد آسان تر مي شود. از اين جهت، جامعه ي جهاني-به معناي چيزي فراتر از نظم ميان دولت ها كه امكان نظام هايي از اداره گري جهاني را مي دهد، نظام كمال يافته اي از حقوق و وظايف براي افراد در رابطه با جامعه ي بين الملل، يك نظم حقوقي بين المللي پيشرفته، ارتباطات جهاني نه تنها در نظام سياسي، و شمار زيادي مناسبات اجتماعي فرامرزي كه انواع بسيار متفاوتي از بازيگران و بخش ها را در برگيرد- امري تصورناشدني نيست؛ در واقع مي توان آن را يكي از واقعيت هاي زندگي بين المللي معاصر دانست.
از ديد مكتب انگليس، پيوند ميان منافع مشترك و الگوهاي فعاليت به كمك مقرراتي بين المللي چون صلاحيت مطلق داخلي، برابري و بنابراين عدم مداخله، و نيز به كمك نهادهايي برقرار مي شود كه رهنمودهايي در اختيار مي گذارند و فرصت هايي براي اداره مشترك امور فراهم مي سازند. به اعتقاد مكتب انگليس هر نهاد لزوماً متضمن يك سازمان يا ماشين اداري نيست بلكه به معني مجموعه اي از عادت ها و رويّه هاست كه در جهت تحقق هدف مشترك شكل گرفته اند. اين عادت ها و رويّه ها شامل رويّه هاي اساسي يعني رويّه هاي جهان روا و با اهميت اساسي براي جامعه بين الملل و عناصر نظم و همكاري آن مي شوند. بر اين اساس، شناسايي متقابل حاكميت، توازن قدرت، مديريت قدرت هاي بزرگ، و ديپلماسي، حقوق بين الملل و حتي جنگ (به معني مجموعه اي از انتظارات و رويّه هاي مشترك حاكم بر كاربرد زور) را مي توان نهاد تلقي كرد. به طور كلي، اين عنصر جامعه ي بين الملل بر رفتار دولت هم تأثيري توانمندساز دارد و هم تأثيري محدود كننده. از يك سو، قواعد و نهادها امكان تعامل معنادار را فراهم مي سازند. از سوي ديگر، آن ها اين تعامل را در جهان معيني هدايت مي كنند.
نتيجه اين كه جامعه ي بين الملل نو در آن واحد يك واقعيت ذهني، استدلالي، نهادي و فيزيكي است. به صورت يك انديشه، اين جامعه در اذهان رهبران دولت ها، ديپلمات ها، نمايندگان سازمان هاي غيردولتي، روزنامه نگاران و شهروندان معمولي سراسر جهان وجود دارد. به عنوان يك انديشه ي مشترك اغلب در گفتگوهاي بين المللي به اين جامعه استناد مي شود. در سطحي ملموس تر، انديشه ي جامعه ي بين الملل در قالب قواعد مشترك، رفتارنامه ها و نهادهايي اساسي چون شناسايي حاكميت، ديپلماسي حقوق بين الملل و مديريت قدرت هاي بزرگ موجوديتي هنجاري و نهادي دارد و براي نمونه به صورت سفارت خانه ها، اسناد حقوق بين الملل، سازمان هاي بين المللي دولتي و غير دولتي و برنامه هاي بين المللي صلح پروري و بازسازي جوامع جنگ زده نمودي فيزيكي پيدا مي كند. سرانجام، جامعه يادشده به عنوان زبان مشتركي براي تعامل اجتماعي، منظم و عادلانه اشاره به قواعد، هنجارهاي اجتماعي، معيارهاي اخلاقي و رويّه هاي سياسي مشترك دارد.
بدين ترتيب جامعه ي بين الملل چيزي به مراتب بيش تر از نظام بين الملل است زيرا نظام بين الملل را مي توان صرفاً همچون گروهي از دولت ها در حال تعامل تصور كرد و به معني وضعيتي گرفت كه در آن دو يا چند دولت آن اندازه با هم در تماس هستند كه موجب شود به عنوان اجزاي يك كل رفتار كنند. اما در حالي كه تكيه ي مكتب انگليس بر دريافت ها و تفاهمات مشتركي است كه منجر به بسياري كيفياتي چون نظم، صلح و عدالت مي شود كه در جامعه ي داخلي نيز آن ها را مي يابيم بايد تأكيد كرد رويّه هاي بين المللي نشئت گرفته از چنين دريافت ها و تفاهماتي مي تواند ناظر بر ستيز، جنگ و بي عدالتي نيز باشد يا به آن ها منجر شود. در نتيجه، ممكن است نيز ديدگاه درباره ي روابط بين الملل به ناحق كثرت گرايانه و التقاطي به نظر رسد زيرا برخي بينش ها و مضامين را از واقع گرايي، ليبراليسم، نظريه ي رژيم ها، و مكتب برسازي وام مي گيرد و در خود جذب و هضم مي كند. مكتب انگليس برخي زمينه هاي مشخص تر تحقيق، تحليل و بحث را نيز گشوده است كه به ويژه دوتاي آن ها در خور يادآوري است.
زمينه ي نخست، بحث بالنده اي است كه در دل خود اين مكتب ميان برداشت هاي كثرت گرايانه و همبستگي خواه از جامعه بين الملل درگرفته است. مطابق برداشت كثرت گرايانه تنها مي توان انتظار داشت كه دولت ها در مورد شرايط حداقل نظم بين الملل مانند ديپلماسي و صلح باني بين المللي متعارف با هم توافق كنند. در نتيجه، نظم، عدالت و حكومت قانون در جامعه بين الملل اساساً بستگي به توانايي دولت ها براي تأمين اين كيفيات در جوامع ملي خودشان و مطابق با ارزش هاي خودشان دارد. بر اساس اين ديدگاه، در هر زمان مشخص مي تواند روايت هاي بسيار متفاوتي از زندگي خوب و جامعه ي خوب در جهان وجود داشته باشد و كار ويژه ي اصلي قواعد و نهادهاي جامعه ي بين الملل صرفاً جلوگيري از جنگ و ستيز ميان اين روايت هاي مختلف است. گوهر اصطلاح كثرت گرايي كه به نظم بين الملل نامتمركزي مبتني بر اصل تساهل و پذيرش تنوع گسترده در ترتيبات داخلي دولت ها اشاره دارد همين است.
برعكس، برداشت همبستگي خواهانه از جامعه ي بين المللي بر فرض وجود همبستگي يا همبستگي بالقوه در ميان دولت ها از حيث هدايت روابط بين الملل و تنفيذ قواعد و اصول مشترك پايه مي گيرد. به عنوان يك رويّه ي بين المللي و يك اصل حقوقي، همكاري بين الملل محدود به مناسبات ميان دولت ها نمي شود. افراد نيز به موجب حقوق بين الملل، حقوق و وظايفي دارند و در برخي شرايط استيفاي اين حقوق و انجام آن وظايف مي تواند از جمله نگراني هاي مشروع كل جامعه ي بين الملل خواه به نيابت از فرد يا به نيابت از گروه هايي از افراد مانند يك اقليت قومي جوياي حمايت باشد.
بر اين اساس، دگرگوني هاي كلي يا مشخص در جامعه ي بين الملل مي تواند بر حسب ارزش ها و برداشت هاي كثرت گرايانه و همبستگي خواهانه مورد بحث قرار گيرد. از ديرباز، پژوهشگران مكتب انگليس به دليل علاقه ي اساسي شان به نظم بين المللي، گرايش داشته اند كه به تحولات همبستگي خواهانه در جامعه ي بين الملل با ديده ي بدبيني و احتياط بنگرند. به عبارت مشخص تر، رهبران دولت ها و مسئوليتي در قبال شهروندان و كشورشان (مصلحت دولت)، مسئوليتي براي حفظ نظم، صلح و امنيت بين الملل (مصلحت نظام)، و مسئوليتي در زمينه ي پشتيباني از معيارهاي حداقل انسانيت به منزله ي پيش نياز نظم جهاني دارند. رهبران دولت ها معمولاً اين مسائل را دقيقاً به همان ترتيبي كه ذكر شد اولويت بندي مي كنند ولي بايد انتظار روبه روشدن با انتخاب هاي دشوار را نيز داشته باشند.
دومين كانون توجه مكتب انگليس، تاريخي تر و مقايسه اي تر است. در اين زمينه از پژوهش، مكتب انگليس به بحث درباره ي مسائل فرهنگ، معيارهاي تاريخي و معاصر عضويت در جامعه ي بين الملل، سازوكارهاي تفكيك اعضاي اين جامعه از عناصر بيروني، معيارهاي تمدن و بديل هاي تاريخي شناخته شده و نيز قابل تصور براي نظم بين المللي وستفاليايي (ــ وستفالي) پرداخته است.
به گفته ي منتقدان، اعضاي مكتب انگليس به قيمت غفلت از ديگر بازيگران، بيش از حد دلمشغول دولت ها و جامعه ي بين المللي آن ها و به قيمت بي توجهي به دگرگوني، بيش از حد متوجه پيوستگي و استمرار بوده اند. وانگهي، گاه گفته شده است كه شالوده هاي زَبَر نظري مكتب انگليس مبهم و آشفته است و اين مكتب از خود علاقه ي چنداني به اقتصاد سياسي بين الملل جامعه بين الملل در گذشته و حال نشان نداده است. به رغم اين انتقادات، از زمان پايان يافتن جنگ سرد علاقه مندي به مكتب انگليس از نو بالا گرفته است. تحت رهبري بري بوزان اين مكتب با نسل تازه اي از پژوهندگاني كه علاقه كم تري به مباحثات اسلاف خويش دارند و بيش تر مي خواهند بينش هاي خود را براي چالش هاي سده ي بيست و يكم مناسب سازند از نو عرض اندام كرده است.
ـــ برسازي؛ جامعه ي بين الملل؛ كثرت گرايي؛ همبستگي خواهي
خواندني هاي پيشنهادي
-1977 Bull,H.The Anarchiacl Society,Basingstoke,Macmillan.
-1984 Bull,H.and Watson,A.(eds) The Expansion of International Society,Oxford:Oxford University press.
-1966 Butterfield,H.and Wight,M.(eds)Diplomatic Investigations:Essays in the Theory of International Politics,London:Allen and Unwin.
-2004 Buzan,B.From International to World Society?English School Theory and the Social Structure of Globalisation,Cambridge:Cambridge University press.
-1998 Dunne,T.Inventing International Society: A History of the English School,Basingstoke:Palgrave.
-1991 Wight,M.International Theory:The Three Traditions,Leicester:Leicester University press.
توني برمز نادسن
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390