فرهنگ و هنر هخامنشيان

دولت هخامنشيان وارث تمدن هاي قديم آسيا بود. درواقع مركز اين حكومت در بين النهرين و عيلام و سوريه قرار داشت و همين موضوع از بسياري جهات كيفيت فرهنگ و تمدن هخامنشيان را معلوم مي دارد. دين در دولت هخامنشيان
يکشنبه، 22 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ و هنر هخامنشيان
 فرهنگ و هنر هخامنشيان

 

نويسنده: ميخائيل ميخائيلوويچ دياكونوف
مترجم: روحي ارباب



 

دولت هخامنشيان وارث تمدن هاي قديم آسيا بود. درواقع مركز اين حكومت در بين النهرين و عيلام و سوريه قرار داشت و همين موضوع از بسياري جهات كيفيت فرهنگ و تمدن هخامنشيان را معلوم مي دارد. دين در دولت هخامنشيان مانند كليه ي دولت هاي باستاني شرقي، نقش مهمي را ايفا مي كرد. ضمناً دولت هخامنشيان، كه ملت هاي مختلفي با آداب و سنن و عادات گوناگون جزو آن درآمده بودند، از لحاظ فرهنگي و اقتصادي چندان پايه ي محكمي نداشت و بنابراين امكان وجود يك سيستم مذهبي روشن در چنين شرايطي دشوار بود. در ايالات مختلف عقايد مذهبي به طور متعددي جلوه گر مي شد و با آداب و عقايد موروثي هر كشوري ارتباط داشت. وضع دشوار سياسي دولت و قبايل مختلفي كه در تحت تسلط وي بودند و هم چنين وسعت اراضي كشور و اختلاف شرايط محلي، در انتخاب روش سياست مذهبي هخامنشيان تأثير فراوان داشت. پيروان مذهب قديم ايران، يعني مذهب اهورمزدا همان هخامنشيان اوليه، در بابل و فلسطين و مصر و آسياي صغير سنن و مذاهب محلي را پذيرفته و از آن پشتيباني مي كردند. فعاليت هاي كورش و كبوجيه (پيش از بروز شورش در مصر) و هم چنين داريوش اول شاهد صادق همين مطلب است.
در زمان خشيارشاي اول، وضع اساساً تغيير كرد. ظاهراً مذاهب محلي در كشورهاي تحت استيلا گاهي دسته هاي مذهبي را براي انجام مبارزات سياسي عليه دولت هخامنشيان مورد سوءاستفاده قرار مي دادند؛ بنابراين خشيارشا، كه معتقد بود امر مركزيت كاملاً تحقق يافته،‌ در اين گونه موارد از ترس بروز تجزيه ي كشورهاي تحت استيلاي خود، در تضعيف مذاهب محلي اقدام و مذهب اهورمزدا آرتا را (پاكي و بي گناهي كه در مذهب زردشت اهميت فوق العاده دارد) جانشين مذاهب مذكور مي ساخت. البته اين موضوع بر تأسيس عقيده ي يكتاپرستي، كه هنوز در آن مرحله از پيشرفت جامعه امكان پذير نبود، دلالت نداشت و هم چنين بر امحاي كامل ساير خدايان معابد ايران نيز حكايت نمي كرد. داريوش اول، كه پيوسته به اهورمزدا متوسل مي شد و او را به اسم مي ناميد و دروغ را مخالف و مباين عقيده ي حقيقي خود به اهورمزدا مي دانست، با همه ي اين اوصاف از خدايان ديگر نيز ياد مي كرد. اردشير دوم در تمام قلمرو سلطنت خود، موازي مذهب اهورمزدا مذهب خدايان آناهيتا و ميترا را نيز به وجود آورد؛ به طوري كه از آناهيتا و ميترا در كتيبه هاي اردشير سوم هم نام برده شده است. مذاهب محلي قديم نيز به همان وضع وجود داشت و به كار خود ادامه مي دادند. بدين ترتيب در دوره ي هخامنشيان با وجود يك مذهب رسمي و يك (و گاهي چند) خداي اصلي، كه به وسيله ي روحانيون مغ ها حمايت مي شد و براساس عقايد باستاني ايران پايه گذاري گرديده بود، عقايد مختلف ديگري هم وجود داشت. بعد از مرور زمان مذهب رسمي به طور قطع به شكل يك دين درآمد كه در تاريخ به نام «آيين زردشتي» معروف است. مطلب قابل توجه اين كه مغ ها چه در زمان خشيارشا و چه بعداً در زمان اسكندر، مذاهب بيگانه را منكر نبودند و حتي مواردي را مي دانيم كه مغ ها با روحانيون ساير مذاهب مشتركاً به عبادت و پرستش مشغول بوده اند.
فرهنگ و مذهبي كه به وسيله ي هخامنشيان حمايت مي شد درواقع بين جامعه ي ايران رواج داشت و در خارج، از حدود و ثغور اين كشور فقط در ارمنستان و آسياي صغير مذاهب ايران مرتبط با نام زردشت يا نزديك به آيين زردشت اشاعه يافته بود؛ ولي آن هم البته ممزوج و مخلوط با عقايد محلي. تمدن قديم ملت هاي مختلفي كه در كشور هخامنشيان سكونت داشتند، با اندك نفوذي كه ايران در آن تمدن ها داشت، به حال سابق خود باقي مانده بود.
در بابل آثار و تأليفات قديم، مخصوصاً آثار مذهبي، را به زبان هاي اكدي و سومري مي خواندند و مي نوشتند. ستاره شناسان و رياضي دان هاي بابلي كه موفقيت هاي شاياني كسب كرده بودند مانند سابق از زبان و خط اكدي استفاده مي كردند. نمايندگان مذاهب خدايان بابلي به سير و سياحت خود ادامه مي دادند و دين بابل در حدود كشور مانند دين اهورمزدا در ايران رونق و رواج داشت.
مي توان اين طور فكر كرد كه در اين زمان خط و ادبيات آرامي و فينيقي هم رو به توسعه بوده است، گرچه آثاري از آنها به دست ما نرسيده است. در هنر فينيقي ها، مخصوصاً در هنر نقاشي آنان، نفوذ و تأثير هخامنشيان كاملاً هويداست؛ ولي دين فينيقي ها در اين زمان مانند اهالي سوريه تغيير محسوسي نكرد.
در موقع استيلاي ايران، دين يهود، كه در آن زمان پايه و اساس احداث شهر مذهبي اورشليم بود، شكل و صورتي به خود گرفت. براي نشر و اشاعه ي اين دين، ادبيات قديم يهود و اسراييل اصلاح شد و دستورهاي شرعي تورات تنظيم گرديد. در اين زمان كتب تاريخ عِزرا و نحميا، كه از مؤسسين و بانيان جامعه ي اورشليم هستند و جريان حوادث را از لحاظ كاهن هاي اورشليم به نگارش درآورده اند و اسناد حقيقي آرامي را درباره ي طرز حكومت پادشاهان ايراني به عنوان شاهد و مثال ذكر كرده اند، تدوين گرديده است. در همين موقع سخنان و آثار انبياي متأخر، كه با تجديد بناي اورشليم ارتباط دارد، تنظيم شده است. اين آثار به زبان قديم يهود، كه ادامه ي همان سنن و آداب قديم است، به تحرير درآمده؛ در حالي كه زبان متداول آن زمان در فلسطين، زبان آرامي بود كه روز به روز قوت مي گرفت.
ضمناً در دين يهود آن زمان نه تنها تجددي ديده مي شود كه مقيد و متكي به تاريخ داخلي يهود است، بلكه جريان نفوذ عقايد رسمي حكومت ايران نيز منعكس مي باشد.
اگر در سابق خداي يهوه عنوان «خداي يگانه» را داشت و بعداً به نام خداي يگانه براي كشور خود ناميده مي شد ولي وجود خدايان ديگر هم مورد انكار نبود؛ زيرا مذهب يهوه مي بايستي مقام يگانگي سلطنت يهود را روشن سازد و يهوه خداي همه ناميده مي شد و مقام آسماني او موازي با يگانه پادشاه آسيا بود كه هوس پادشاهي جهان را در سر داشت. گرچه يهوه با اهورمزدا برابري نمي كند كورش، كه يهوديان از لحاظ تأسيس يك حكومت مستقل مذهبي مديون وي بودند، به نام يك پادشاه منجي مورد انتظار يهود معرفي مي شود. در مذهب ايرانيان قديم، نظير همين عقيده درباره ي يك منجي وجود داشته است و بعضي را عقيده چنان است كه خشيارشاي اول قصد داشت خود را به اين عنوان معرفي نمايد.
هخامنشيان، كه در اثر اداره ي يك كشور پهناور، سياست مشكلي را دنبال مي كردند، به يك سيستم خطي مترقي نيازمند بودند و از آنجايي كه وارث كشورهاي شرق باستاني بودند در اين قسمت نيز مانند ساير رشته هاي فرهنگ و تمدن، روش نوشتن خط را از ساكنين دجله و فرات اقتباس كردند و در اين رشته هم، مانند ساير رشته ها، پيشرفت هاي شاياني كردند و جلوتر رفتند. گرچه علائم خط آنها مانند خطوط بابلي ها و عيلامي ها شكل ميخي دارد مجموعاً اين علائم را نمي توان علائم بابلي و عيلامي دانست. اصول تعيين صداها در معرض تغييرات واقع شد. هُزْوارش ها، يعني علائمي كه براي يك رشته كلمات يا مفاهيم تعيين مي گردد، در خط ميخي ايران تقريباً استعمال نمي شد. هخامنشيان از سيستم هجايي، كه هر سيلاب با علامت مخصوصي تعيين مي شد، به سيستمي منتقل شدند كه نزديك به سيستم الفبايي بود و فقط در بعضي از موارد براي تركيب حرف بي صدا با انواع حروف صدادار، علائم مختلفي به كار مي رفت. در موارد ديگر، براي حرف بي صدا همان يك علامت با كليه ي تركيبات با حرف صدادار مورد استفاده قرار مي گرفت. هم چنين ممكن بود يك حرف بي صدا را بدون حرف صدادار و برعكس منتقل كرد. با اين سيستم نيمه الفبايي به زبان ايران باستان، كه در دربار هخامنشيان مورد استفاده بود و براي اولين بار فقط در زمان كورش كبير صورت خط به خود گرفت، چيز مي نوشتند. كتيبه هايي كه به اجداد كورش، آريا رامنه و آرشام نسبت مي دهند ظاهراً صحت ندارند. بديهي است در كشوري كه قبايل مختلف در آنجا سكونت داشتند و به زبان هاي متعدد سخن مي گفتند، تحديد كليه ي زبان ها به يك زبان رسمي امكان پذير نبود. در كتيبه هاي پادشاهان، دو زبان ديگر نيز استعمال مي شد و اين دو زبان عبارت بودند از زبان نزديك به پرسيد كشور متمدن، يعني عيلامي و زبان ايالات عمده ي آسيا يعني اكدي (بابلي). در مصر علاوه بر اين سه زبان، از زبان مصري نيز استفاده مي كردند و اين زبان ها به طور عمده در كتيبه هاي رسمي مورد استفاده قرار مي گرفت؛ يعني در نقل داستان هاي مربوط به فتوحات داريوش و در صخره هاي بيستون و در نوشته هاي روي ديوارهاي كاخ هاي سلاطين و در روي لوحه هاي طلايي و نقره اي، كه در پايه ها مي گذاشتند، و در روي ستون هايي كه به مناسبت گشايش كانال نصب مي شد و هم چنين در روي مُهرهاي استوانه اي شكل. در بابل هنوز در امور مالي و اقتصادي از زبان بابلي استفاده مي شد.
در مصر نيز زبان محلي به صورت رسمي باقي ماند. در عيلام و پرسيد زبان عيلامي رواج داشت و بايگاني اسناد مالي سلطنتي، كه در پرسپوليس كشف شده، شاهد بر اين مدعا است؛ ولي در دوره ي هخامنشيان زباني كه جنبه ي مكاتبات اداري و مناسبات بين المللي پيدا كرد يكي از زبان هاي سامي بود كه در شرق مقدم رواج زيادي حاصل كرده بود؛ يعني زبان آرامي و خط آرامي به شكل خط ميخي نبود بلكه اين خط به وسيله ي الفبايي نوشته مي شد كه ريشه ي فينيقي داشت و در تاريخ تمدن آسيا نقش مهمي را ايفا مي كرد. اين خط مبدأ يك رشته از الفباهاي پيش رفته در آسياست. براي نوشتن به خط آرامي از پوست و پاپيروس و قطعات ظروف سفال استفاده مي كردند.
هخامنشيان در اقامتگاه هاي خود بناهايي مي ساختند كه مي بايستي مبين قدرت و عظمت حكومت باشد. در دوران هخامنشيان يك سبك معماري مخصوصي به وجود آمده بود كه در آن سنن و آداب ملل مختلف ساكن در كشور هخامنشيان جلوه گري مي كرد. يكي از آثار اوليه ي معماري هخامنشيان، كاخ كورش است كه در نخستين اقامتگاه هخامنشيان در پازارگاد بنا شد و عبارت از يك رشته ساختمان هايي بود در ميان باغ و محصور به ديوار.
در ويرانه هاي اين كاخ، كتيبه ي بسيار قديمي محفوظ مانده كه مي گويد: «من هستم كورش شاه هخامنشي». در پازارگاد آرامگاه كورش نيز محفوظ مانده و آن بناي كوچكي است از سنگ كه شبيه به خانه ي مسكوني با سقف دو پوششي و در روي پايه و شش پله ي بلند قرار گرفته است. در اين بنا هيچ گونه تزييناتي وجود ندارد. اين مقبره از ساير مقبره هاي پادشاهان، كه به معني و مفهوم واقعي كلمه از بناهاي معماري به شمار نمي روند، متمايز است و عبارت از حفره اي است كه در درون صخره اي به وجود آمده و با برجستگي هاي حجاري و تزيينات معماري تزيين شده است. طبق گفته ي مؤلفان و مورخان باستاني در اين مقبره بر روي بستر طلايي جسد موميايي شده ي كورش قرار داشته است.
در پازارگاد و نقش رستم (واقع در نزديكي تخت جمشيد) كه مقبره ي پادشاهان در آنجا قرار دارد، ابنيه ي عجيبي به شكل برج هاي بلند كه فاقد پنجره و تزيينات است، باقي مانده و اين طور به نظر مي رسد كه اين بناها معابدي بوده اند. داريوش در كتيبه ي خود، در بيستون، مي نويسد كه وي معابدي را كه گوماتا ويران كرده بود تجديد بنا كرده است. علاوه بر برج هاي اشاره شده، كه وضع اسرارآميزي دارد، از آثار مذهبي محراب هاي بزرگ سنگي و محل هايي را مي توان ذكر كرد كه به منظور پرستش اختصاص داشته و مسقف نيست (مانند فيروزآباد كنوني).
در حفاري هايي كه به وسيله ي ا.هرتسفلد در تخت جمشيد انجام شد از دوره ي هخامنشيان معبدي كشف شد كه در يك بناي سرپوشيده، محرابي براي آتش افروختن داشت. ضمناً هرودوت مي گويد كه در عصر او (قرن پنجم قبل از ميلاد، بعد از اصلاحات خشيارشا) ايرانيان معبد نداشتند.
در تخت جمشيد، كه از دوره ي سلطنت داريوش اقامتگاه پادشاهان بوده، ابنيه ي به سبك كاخ ها اهميت زيادي دارد. كاخ هاي تخت جمشيد در روي يك سكوي بلند قرار گرفته و با وجود داشتن اشكال مختلف معماري ساختمان واحدي را تشكيل مي دهند كه قدرت و عظمت دولت هخامنشيان را نمايان مي سازد و از آثار ملتي است كه مؤسس و موجد هنر و صنعت دوره ي هخامنشيان بوده است. كليه ي اين ابنيه، به استثناي يكي از آنها كه متعلق به دوره ي اردشير سوم است، طبق فرمان داريوش و خشيارشا بنا شده و ما مي توانيم از روي آنها درباره ي وسعت فعاليت ساختماني اين پادشاهان و سبك معماري دوران شكوه و جلال دولت هخامنشيان قضاوت كنيم. در تخت جمشيد دو نوع ساختمان به خوبي به چشم مي خورد يكي «تاچارا» قصر زمستاني، كه در زمان داريوش ساختمان آن آغاز گرديده، و ديگري «آپادانا» سالن روبازي كه بر روي ستون هاي بلند باريك با پوشش چوبي استقرار دارد. اين قصر در زمان داريوش بنا شد و در زمان خشيارشا و اردشير اول تجديد بنا گرديد. سالن صد ستوني هم كه در زمان خشيارشا بنا شده از همين نوع بنا محسوب مي شود.
بناي قصر داريوش كه در اقامتگاه ديگر پادشاهان در پايتخت قديم عيلام، يعني شوش ساخته شده، نوع ديگري است. در آنجا ابنيه ي قصر در اطراف حياط مركزي بر طبق اصول معماري ماوراي دجله و فرات متمركز شده است.
كليه ي اين آثار مختلف معماري، حاكي از سنن مختلفي است كه براساس آنها سبك معماري دوران هخامنشيان به وجود آمده است. ترديدي نيست كه هنر هخامنشيان از لحاظ اين كه يك هنر درباري بوده و از لحاظ عظمت و جلال مي بايستي قدرت و جبروت پادشاهان را نمايان سازد، به دست ملل و قبايل گوناگون بنا شده و خود ايرانيان در بناي آن كمتر كار كرده اند. در اين هنر علاوه بر عناصر هنر محلي ايراني، عناصري نيز از هنر بين النهرين و مصر و يونان به چشم مي خورد. در شوش از روي كتيبه ي داريوش اول معلوم مي شود كه استادان كليه ي ملل در ساختمان كاخ، كه نشانه ي قدرت و عظمت حكومت هخامنشيان بوده است، شركت داشته اند.
از آثار معماري به مقبره هاي پادشاهان در نقش رستم، مقبره ي داريوش اول، خشيارشاي اول، اردشير اول، و داريوش دوم نيز مي توان اشاره كرد. اين مقبره ها حفره هايي است كه در صخره هاي عمودي به وجود آمده و مدخل آنها به صورت دالان سرپوشيده اي است كه چهار ستون دارد.
ظاهراً اين مقبره ها جنبه ي سنن باستاني دارد؛ زيرا در چندي قبل در شمال غرب ايران نيز نظير همين مقبره ها كشف شده و متعلق به ادوار گذشته تاريخ است. از همه جالب تر دوكان- دائود در نزديكي حلوان و مقبره اي واقع در نزديكي صحنه، بين كرمانشاهان و همدان را مي توان نام برد. مشابه همين مقبره در ساحل جنوبي درياچه ي اروميه در نزديك ده فخريك كشف شده است. متأخرترين گروه اين مقابر عبارتند از مقبره هاي قيزقاپان و كورخوكيچ در نزديكي ده سوردالي.
ا. هرتسفلد كه آثار مزبور را منتشر ساخته، به اين نتيجه رسيده كه اين مقابر منسوب به دوران مانائي ها و مادهاست و بايد به تاريخ قرون نهم- ششم قبل از ميلاد، تاريخ گذاري شوند. اساساً تفاوت مقبره هاي نقش رستم (كه نوعاً آثار ديگري مانند مقبره ي دائو دختر نظير آن است) با آثار مادها اين است كه مدخل آنها، به طوري كه در فوق اشاره شد، با نيمه ستون هايي بنا شده است و به طوري كه هرتسفلد مي نويسد: «اين ها فقط تصوير يك رديف ستون هايي است كه عمق مكاني ندارند». مقبره هاي قديم مادها در نظر، يك منزل مسكوني را مجسم مي دارند كه دالان هاي سرپوشيده كه داراي ستوني هستند براي آنها ساخته شده است.
تجزيه و تحليل معماري پادشاهي «سبك تخت جمشيد» و مقبره هاي صخره اي پادشاهان، ما را به اين نكته متوجه مي سازد كه اساس و شالوده ي اين ابنيه، يك يك خانه ي عادي ايراني است كه اكنون نيز آثار آن در خانه هاي روستايي ايران و ماوراي قفقاز و آسياي ميانه ديده مي شود.
مجسمه سازي عظيم به صورت زينتي (قصرهاي پازارگاد در تخت جمشيد و شوش و مقبره هاي نقش رستم) يا به شكل آثار مستقل (كتيبه ها و برجستگي هاي روي صخره ي بيستون) و سبك معماري، خصوصيات اساسي هنر هخامنشيان را كاملاً روشن مي سازد. موزون بودن اندام جنگ جويان يا خراج گزاران، كه با وزن و سبك تأسيسات معماري بنا مرتبط است، عظمت و بزرگي و تشريفاتي بودن اين هنر را به خوبي نمايان مي سازد. از روي صنعت مجسمه سازي كاملاً پيداست كه هنر دوره ي هخامنشيان تا چه حد مديون بين النهرين است. نه تنها قضاوت در اندام ها و روش هاي فني بلكه مطالعه در اشكال و صور جداگانه (گاو نر بال دار در مدخل)، نفوذ هنر بين النهرين و مخصوصاً آشور را (از طريق مادها) در هنر هخامنشيان ثابت و مدلل مي دارد. از آثار مدور مجسمه سازي هنر هخامنشيان، كمتر محفوظ مانده و اين آثار هم مانند نقوش برجسته جنبه ي تشريفاتي دارند. نويسندگان يوناني گفته اند كه در كاخ پادشاهان ايران مجسمه هايي از آثار استادان يونان نيز وجود داشت.
ابنيه ي دوره ي هخامنشيان نه تنها با سنگ هاي برجسته تزيين مي شد بلكه با كاشي هاي الوان، كه به دست ما رسيده، و نقش و نگارهايي در روي ديوار مزين به طلاكاري و كنده كاري در روي چوب و خاتم كاري از عاج نيز زينت يافته است.
اصولاً صنعت نقاشي در حكومت هخامنشيان ترقي زيادي كرده بود. آثاري از قبيل ظروف و تزيينات و كنده كاري مخصوصاً از فلزات گران بها، كه به دست ما رسيده، مؤيد اين مطلب است.
مجموعه هايي از اشياي ظريف دوره ي هخامنشيان در ارميتاژ دولتي لنين گراد و آثار گران بهايي نيز در موزه ي پوشكين موجود است.
در هنر نقاشي دوره ي هخامنشيان تركيب عناصر ديگري، سواي معماري رسمي و تشريفاتي و مجسمه سازي عظيم آن دوره ديده مي شود. در هنر ظريف كه فلزات گران بها به كار مي رفت چنان ريزه كاري هايي وجود داشت كه در آثار هنر درباري، كه تحت قواعد مخصوصي اداره مي شد، ديده نمي شود. مثلاً عناصر رئاليزم مخصوصاً در تجسم حيوانات به خوبي مشاهده مي گردد. اين نكته را نيز بايد به خاطر داشت كه علاوه بر خصوصيات هنر بين النهرين و يونان، كه در بسياري از آثار هخامنشيان مشهود است، خصوصياتي هم به چشم مي خورد كه اين هنر را با هنر كوچ نشينان آسيا و اروپاي شرقي، كه آنها را به طور مشروط سكاييان مي ناميم، مرتبط مي سازد.
از جمله ي آثار هنري به مُهرهاي استوانه اي شكل، كه به جاي امضا در روي اسناد نامه هاي اداري قرار مي داده اند، مي توان اشاره كرد. اين مُهرها هم از لحاظ كار و هم از لحاظ فن تهيه ي آنها و طريقه ي نقاشي، نظير مهرهاي بين النهرين هستند.
بهترين مُهرها از دُرّكوهي آبي رنگ تهيه مي شد. در روي اين مُهرها تصويرهايي كه موضوع هاي افسانه اي داشت يا صحنه هايي از فتوحات پادشاهان ايران در برابر دشمنان و غيره را مجسم مي كرد، نقاشي مي شد.
تقريباً همه ساله بر اطلاعات ما درباره ي فرهنگ و هنر دوره ي هخامنشيان افزوده مي شود. هر سال در اثر حفاري هايي كه صورت مي گيرد آثار تازه اي از هنر و كتيبه ها در اختيار ما قرار مي گيرد و بنابراين مي توان اميدوار بود كه اطلاعات و معلومات كنوني ما درباره ي تمدن ايران در دوره ي هخامنشيان كه غالباً به صحت و حقيقت مقرون نيست، سال به سال كامل تر خواهد شد. درهر حال در زمان ما نيز اهميت فوق العاده ي تمدن و فرهنگ هخامنشيان براي مللي كه در تحت اداره ي آن حكومت بوده اند كاملاً روشن است و هم چنين نقشي را هم كه اين ملل در به وجود آوردن اين تمدن، كه ما آن را «تمدن هخامنشيان» مي ناميم ايفا نموده اند، بر ما معلوم و مبرهن مي باشد.
منبع مقاله :
دياكونوف، ميخائيل ميخائيلوويچ (1382)، تاريخ ايران باستان، ترجمه: روحي ارباب، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.