نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب
مترجم: عليرضا طيب
Nuclear utilization theory (NUT)
در زمينه جنگ افزارهاي هسته اي، مسائل مربوط به كاربرد احتمالي آن ها از جايگاهي محوري برخوردار است. اين مسائل از حد فلسفه ي هدف گيري اين جنگ افرازها به مراتب فراتر مي رود و حول مسائل مربوط به آموزه ي راهبردي كلي دور مي زند. بهترين شيوه ي پايدار نگه داشتن بازدارندگي چيست؟ چگونه مي توان نيروهاي حافظ بازدارندگي را به حداقل رساند؟ چگونه مي توان دولت هاي دارنده ي جنگ افزارهاي هسته اي را، كه بيش تر دل به آموزه هاي اخاذي داده اند، منصرف ساخت؟ اگر بازدارندگي شكست بخورد چه بايد کرد؟ اين گونه پرسش ها در كُنه مباحثات اصلي مربوط به هدف گيري مطرح است.
از ديد برنامه ريزان جنگ هسته اي ايالات متحده يكي از ضرورت هاي كليدي همواره بيشينه ساختن طيف گزينه هايي بوده است كه در جريان بحران در اختيار رئيس جمهور آن كشور قرار دارد. ولي جار و جنجال بر سر اين گونه طرح ها غالباً مردم عادي غرب را نسبت به جنگ افزارهاي هسته اي مرددتر ساخته و بحث هايي را درباره ي آماج مناسب زرادخانه هاي هسته اي برانگيخته است. آيا نيروهاي هسته اي بايد بر اساس سياست هاي هدف گيري نيروها شكل بگيرند يا بر اساس سياست هاي هدف گيري آماج هاي با ارزش؟ آموزه هاي جنگي تا چه حد موجب تزلزل و تضعيف آموزه هاي بازدارندگي مي شوند؟ اين نگراني ها از ويژگي هاي سال هاي جنگ سرد بود و در محيط امنيتي متحول سال هاي بعد نيز از بين نرفته است (ـــ امنيت). در واقع، تعدادي از راهبردپردازان از دومين دوران هسته اي سخن مي گويند: دوراني كه در آن بازيگران مسلح به جنگ افزارهاي هسته اي تنها ابرقدرت ها و قدرت هاي بزرگ نيستند بلكه رقباي ماندگار، دولت هاي نافرمان و احتمالاً حتي بازيگران غيردولتي را هم در بر مي گيرد.
جنگ افزارهاي هسته اي به چه درد مي خورند؟ ممكن است اين پرسش كليشه اي و پيش پا افتاده به نظر مي رسد ولي از 1945 به اين سو مسئله ي محوري جهان بوده است. جگونه مي توان از جنگ افزارهاي نابودي جمعي استفاده كرد تا تأثير مثبتي بر روابط بين الملل گذارند؟ به شكل ظاهراً تناقض آميزي كاربرد اصلي اين گونه جنگ افزارها در عدم به كارگيري آن ها نهفته بود. بايد تهديد به كاربرد چنين جنگ افزارهاي جاي به كارگيري عملي آن ها را مي گرفت وگرنه جهان نابود مي شد. تهديد به كاربرد جنگ افزارهاي هسته اي در تلفيق با آموزه هاي مهار در دوران جنگ سرد اصلي ترين خط مشي راهبردهاي غرب بود؛ بايد يادآوري كرد كه دست كم در اين معنا، جنگ افزارهاي هسته اي در تك تك روزهاي جنگ سرد «به كار رفت». كاملاً خطا و گمراه كننده است اگر مانند برخي بگوييم جنگ افزارهاي هسته اي در دوران جنگ سرد به كار گرفته نشدند. برعكس، آن ها به طرزي چنان مؤثر به كار رفتند كه سياست گذاران غربي نسبت به كنار گذاشتن شان كم ترين تمايل را داشتند.
ولي حتي اين نوع «كاربرد مبتني بر عدم به كارگيري» بُرندگي خود را از راهبردهاي باورپذير هدف گيري مي گيرد. بازدارندگي كه از آن تحت عنوان علم اموري كه رخ نمي دهند ياد شده است از آن رو نتيجه بخش است كه يك بازيگر هم حريف خود را داراي توانايي تنبيه و مجازات هرگونه تجاوز و تخلفي مي داند و هم داراي اراده ي انجام اين كار در صورتي كه زير فشار قرار گيرد. قضاوت درباره ي توانايي با راهبرد اعلامي گره خورده است: اگر دولتي مجهز به جنگ افزارهاي هسته اي به استفاده از راهبرد خاصي در زمينه ي هدف گيري اين جنگ افزارها، مثلاً هدف گيري موشك هاي مستقر در سيلوها چونان بخشي ازتوانايي وارد سازي ضربه ي دوم، تهديد كند در اين صورت بايد نشان داد كه از تركيب ضروري دقت موشك ها، قدرت كلاهك هاي جنگي و حفاظت از نيروها براي پشتيباني از اين استراتژي برخوردار است. از اين گذشته بايد براي اثبات اراده ي خويش براي توسل به جنگ افزارهاي هسته اي در زماني كه زير فشار قرار گيرد از هيچ تلاشي فروگذار نكند. تأثيري كه رهبران كشور بازدارنده ي الف اميد دارند بر كشور ب بگذارند دقيقاً از قضاوتي برمي خيزد كه رهبران كشور ب درباره ي توانايي و اراده ي كشور الف براي ضربه زدن به آماج هايي خاص دارند.
در اين معنا، شايد راهبردهاي بازدارندگي را کم تر از آن چه برخي از منتقدان راهبرد هسته اي اعتقاد دارند بتوان از راهبردهاي جنگي تفكيك كرد. همچنين در اين معنا، راهبردهاي بازدارندگي كمينه دشواري هاي خاصي پيش مي آورد زيرا زرادخانه هاي كوچك نوعاً توانايي پشتيباني از گزينه هاي توان فرسا در زمينه هدف گيري را ندارند. در واقع اين گونه زرادخانه ها تنها به درد هدف گرفتن تعداد اندكي از شهرها مي خورند و راهبرد هسته ي غرب آشكارا كوشيده است تا از هدف گيري كور غيرنظاميان پرهيز كند زيرا به ويژه خود اين راهبرد بيشتر سياست گذاراني را كه مسئول اجراي آنند از عملي ساختنش باز مي دارد. به همين دليل، سياست گذاران غربي هرگز دل به انديشه بازدارندگي كمينه نداده اند.
آماج قرار دادن هدف هاي با ارزش دقيقاً به معني هدف گيري كلي غيرنظاميان نيست: برعكس، راهبرد هدف گيري آماج هاي باارزش حاكي از آن است كه بيش ترين ميزان بازدارندگي در گرو هدف گيري حساب شده ي آماج هايي است كه دشمن براي شان ازش قائل است. براي نمونه، در اتحاد شوروي سابق چندين دهه اي كه رهبران آن كشور صرف صنعت گستري كرده بودند ناظران را به اين نتيجه مي رساند كه رهبران شوروي براي صنايع كشورشان ارزش زيادي قائل اند. از همين رو، راهبرد هدف گيري آماج هاي با ارزش مي توانست اين صنايع را در معرض تهديد قرار دهد. مسلماً در عمل چنين راهبردي تفاوت چنداني با «كوبيدن شهرها» نداشت ولي ملاحظات متفاوتي محرك آن بود.
در هدف گيري نيروها، نقش اصلي نيروهاي هسته اي نابودي نيروي نظامي دشمن ( از جمله جنگ افزارهاي هسته اي او) است كه ممكن است در جريان درگيري مورد استفاده قرار گيرد. در اين معنا، نيروهاي هسته اي با نابودسازي (يا تهديد به نابودسازي) نيروي نظامي موجود براي پشتيباني از تجاوز دشمن، وي را از مبادرت يا ادامه دادن به تجاوز باز مي دارند. اين گونه راهبردها اغلب جذابيت بيش تري در چشم سياست گذاران دارند زيرا امكان آن را فراهم مي سازند تا جنگ افزارهاي هسته اي بر ضد پرمخاطره ترين بخش» تهديد نظامي به كار گرفته شوند ولي معمولاً راهبردهاي هدف گيري نيروها از حيث اطلاعات و ساير ويژگي هايي كه بايد ساختار نيروها داشته باشند (مانند دقت آنها) دشوارتر از راهبردهاي هدف گيري آماج هاي پرارزش هستند. ممكن است برخي دولت هاي دارنده جنگ افزارهاي هسته اي به اين دليل ساده كه زرادخانه كافي براي پشتيباني از راهبرد هدف گيري آماج ها را در اختيار ندارند انتخابي هم در اين زمينه نداشته باشد.
تا امروز شاهد سربرآوردن دولتي برخوردار از جنگ افزارهاي هسته اي كه پيرو آموزه ي اخاذي باشد-يعني دولتي كه اگر بازيگر ديگر تن به خواسته هايش ندهد به جنگ افزارهاي هسته اي دست برد-نبوده ايم. چنين تلاش هايي براي وادار ساختن ديگران به رفتار مورد نظر، زير فشار تهديد جنگ افزارهاي هسته اي، از نظر راهبردي فوق العاده بي ثبات كننده است و تنها دولتي مي تواند آن را براي خط مشي راهبردي خود قرار دهد كه چندان چيزي براي از دست دادن نداشته باشد.
از ديد بيش تر قدرت هاي بزرگ و به ويژه ايالات متحده، لزوم باداشتن حريف از تجاوز احتمالي متضمن پيچيدگي مفهومي قابل ملاحظه اي بوده است. در مدل هاي غربي بازدارندگي، هر دو نوع بازدارندگي «پيش از جنگ» و در «ميانه ي جنگ» مطرح است و اين حكايت از آن دارد كه سياست گذاران غربي همچنان براي مدل بازدارندگي حتي پس از شليك نخستين گلوله هم فوايدي قائل اند. اين پيچيدگي ها به ويژه در جريان جنگ سرد بارز بود يعني زماني كه مقتضيات ديپلماتيك اتحادهاي غرب ايجاب مي كرد كه ايالات متحده درباره ي تعميم بازدارندگي هسته اي براي حمايت از متحدانش حتي در برابر تهديد به جنگ متعارف هم راهبرد منسجمي داشته باشد.
با پايان يافتن جنگ سرد و سربرآوردن احتمالي طيف وسيع تري از حريفان هسته اي، راهبرد هسته اي ايالات متحده متوجه مسئله اي متفاوت شده است كه از برخي جهات دشوار نيز هست: چگونه بايد جنگ افزارهاي هسته اي را «به كار برد» تا تهديدهاي معاصر، كه به احتمال قوي تر سرشتي منطقه اي و/يا نامتقارن دارند، برطرف شوند. به نظر محتمل مي رسد كه جنگ افزارها و راهبردها چنان دگرگون شوند كه با چشم انداز متحول راهبردي سازگار گردند و نشانه هاي اين دگرگوني پيشاپيش در بحث هايي به چشم مي خورد كه به تازگي بين دانشمندان امريكايي بر سر لزوم ساخت و آزمايش انواع جديدي از جنگ افزارهاي هسته اي در گرفته است كه مناسب نابودسازي گونه اي تازه اي از آماج ها باشند.
ـــ بازدارندگي؛ بررسي هاي صلح؛ نابودي قطعي متقابل
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.
در زمينه جنگ افزارهاي هسته اي، مسائل مربوط به كاربرد احتمالي آن ها از جايگاهي محوري برخوردار است. اين مسائل از حد فلسفه ي هدف گيري اين جنگ افرازها به مراتب فراتر مي رود و حول مسائل مربوط به آموزه ي راهبردي كلي دور مي زند. بهترين شيوه ي پايدار نگه داشتن بازدارندگي چيست؟ چگونه مي توان نيروهاي حافظ بازدارندگي را به حداقل رساند؟ چگونه مي توان دولت هاي دارنده ي جنگ افزارهاي هسته اي را، كه بيش تر دل به آموزه هاي اخاذي داده اند، منصرف ساخت؟ اگر بازدارندگي شكست بخورد چه بايد کرد؟ اين گونه پرسش ها در كُنه مباحثات اصلي مربوط به هدف گيري مطرح است.
از ديد برنامه ريزان جنگ هسته اي ايالات متحده يكي از ضرورت هاي كليدي همواره بيشينه ساختن طيف گزينه هايي بوده است كه در جريان بحران در اختيار رئيس جمهور آن كشور قرار دارد. ولي جار و جنجال بر سر اين گونه طرح ها غالباً مردم عادي غرب را نسبت به جنگ افزارهاي هسته اي مرددتر ساخته و بحث هايي را درباره ي آماج مناسب زرادخانه هاي هسته اي برانگيخته است. آيا نيروهاي هسته اي بايد بر اساس سياست هاي هدف گيري نيروها شكل بگيرند يا بر اساس سياست هاي هدف گيري آماج هاي با ارزش؟ آموزه هاي جنگي تا چه حد موجب تزلزل و تضعيف آموزه هاي بازدارندگي مي شوند؟ اين نگراني ها از ويژگي هاي سال هاي جنگ سرد بود و در محيط امنيتي متحول سال هاي بعد نيز از بين نرفته است (ـــ امنيت). در واقع، تعدادي از راهبردپردازان از دومين دوران هسته اي سخن مي گويند: دوراني كه در آن بازيگران مسلح به جنگ افزارهاي هسته اي تنها ابرقدرت ها و قدرت هاي بزرگ نيستند بلكه رقباي ماندگار، دولت هاي نافرمان و احتمالاً حتي بازيگران غيردولتي را هم در بر مي گيرد.
جنگ افزارهاي هسته اي به چه درد مي خورند؟ ممكن است اين پرسش كليشه اي و پيش پا افتاده به نظر مي رسد ولي از 1945 به اين سو مسئله ي محوري جهان بوده است. جگونه مي توان از جنگ افزارهاي نابودي جمعي استفاده كرد تا تأثير مثبتي بر روابط بين الملل گذارند؟ به شكل ظاهراً تناقض آميزي كاربرد اصلي اين گونه جنگ افزارها در عدم به كارگيري آن ها نهفته بود. بايد تهديد به كاربرد چنين جنگ افزارهاي جاي به كارگيري عملي آن ها را مي گرفت وگرنه جهان نابود مي شد. تهديد به كاربرد جنگ افزارهاي هسته اي در تلفيق با آموزه هاي مهار در دوران جنگ سرد اصلي ترين خط مشي راهبردهاي غرب بود؛ بايد يادآوري كرد كه دست كم در اين معنا، جنگ افزارهاي هسته اي در تك تك روزهاي جنگ سرد «به كار رفت». كاملاً خطا و گمراه كننده است اگر مانند برخي بگوييم جنگ افزارهاي هسته اي در دوران جنگ سرد به كار گرفته نشدند. برعكس، آن ها به طرزي چنان مؤثر به كار رفتند كه سياست گذاران غربي نسبت به كنار گذاشتن شان كم ترين تمايل را داشتند.
ولي حتي اين نوع «كاربرد مبتني بر عدم به كارگيري» بُرندگي خود را از راهبردهاي باورپذير هدف گيري مي گيرد. بازدارندگي كه از آن تحت عنوان علم اموري كه رخ نمي دهند ياد شده است از آن رو نتيجه بخش است كه يك بازيگر هم حريف خود را داراي توانايي تنبيه و مجازات هرگونه تجاوز و تخلفي مي داند و هم داراي اراده ي انجام اين كار در صورتي كه زير فشار قرار گيرد. قضاوت درباره ي توانايي با راهبرد اعلامي گره خورده است: اگر دولتي مجهز به جنگ افزارهاي هسته اي به استفاده از راهبرد خاصي در زمينه ي هدف گيري اين جنگ افزارها، مثلاً هدف گيري موشك هاي مستقر در سيلوها چونان بخشي ازتوانايي وارد سازي ضربه ي دوم، تهديد كند در اين صورت بايد نشان داد كه از تركيب ضروري دقت موشك ها، قدرت كلاهك هاي جنگي و حفاظت از نيروها براي پشتيباني از اين استراتژي برخوردار است. از اين گذشته بايد براي اثبات اراده ي خويش براي توسل به جنگ افزارهاي هسته اي در زماني كه زير فشار قرار گيرد از هيچ تلاشي فروگذار نكند. تأثيري كه رهبران كشور بازدارنده ي الف اميد دارند بر كشور ب بگذارند دقيقاً از قضاوتي برمي خيزد كه رهبران كشور ب درباره ي توانايي و اراده ي كشور الف براي ضربه زدن به آماج هايي خاص دارند.
در اين معنا، شايد راهبردهاي بازدارندگي را کم تر از آن چه برخي از منتقدان راهبرد هسته اي اعتقاد دارند بتوان از راهبردهاي جنگي تفكيك كرد. همچنين در اين معنا، راهبردهاي بازدارندگي كمينه دشواري هاي خاصي پيش مي آورد زيرا زرادخانه هاي كوچك نوعاً توانايي پشتيباني از گزينه هاي توان فرسا در زمينه هدف گيري را ندارند. در واقع اين گونه زرادخانه ها تنها به درد هدف گرفتن تعداد اندكي از شهرها مي خورند و راهبرد هسته ي غرب آشكارا كوشيده است تا از هدف گيري كور غيرنظاميان پرهيز كند زيرا به ويژه خود اين راهبرد بيشتر سياست گذاراني را كه مسئول اجراي آنند از عملي ساختنش باز مي دارد. به همين دليل، سياست گذاران غربي هرگز دل به انديشه بازدارندگي كمينه نداده اند.
آماج قرار دادن هدف هاي با ارزش دقيقاً به معني هدف گيري كلي غيرنظاميان نيست: برعكس، راهبرد هدف گيري آماج هاي باارزش حاكي از آن است كه بيش ترين ميزان بازدارندگي در گرو هدف گيري حساب شده ي آماج هايي است كه دشمن براي شان ازش قائل است. براي نمونه، در اتحاد شوروي سابق چندين دهه اي كه رهبران آن كشور صرف صنعت گستري كرده بودند ناظران را به اين نتيجه مي رساند كه رهبران شوروي براي صنايع كشورشان ارزش زيادي قائل اند. از همين رو، راهبرد هدف گيري آماج هاي با ارزش مي توانست اين صنايع را در معرض تهديد قرار دهد. مسلماً در عمل چنين راهبردي تفاوت چنداني با «كوبيدن شهرها» نداشت ولي ملاحظات متفاوتي محرك آن بود.
در هدف گيري نيروها، نقش اصلي نيروهاي هسته اي نابودي نيروي نظامي دشمن ( از جمله جنگ افزارهاي هسته اي او) است كه ممكن است در جريان درگيري مورد استفاده قرار گيرد. در اين معنا، نيروهاي هسته اي با نابودسازي (يا تهديد به نابودسازي) نيروي نظامي موجود براي پشتيباني از تجاوز دشمن، وي را از مبادرت يا ادامه دادن به تجاوز باز مي دارند. اين گونه راهبردها اغلب جذابيت بيش تري در چشم سياست گذاران دارند زيرا امكان آن را فراهم مي سازند تا جنگ افزارهاي هسته اي بر ضد پرمخاطره ترين بخش» تهديد نظامي به كار گرفته شوند ولي معمولاً راهبردهاي هدف گيري نيروها از حيث اطلاعات و ساير ويژگي هايي كه بايد ساختار نيروها داشته باشند (مانند دقت آنها) دشوارتر از راهبردهاي هدف گيري آماج هاي پرارزش هستند. ممكن است برخي دولت هاي دارنده جنگ افزارهاي هسته اي به اين دليل ساده كه زرادخانه كافي براي پشتيباني از راهبرد هدف گيري آماج ها را در اختيار ندارند انتخابي هم در اين زمينه نداشته باشد.
تا امروز شاهد سربرآوردن دولتي برخوردار از جنگ افزارهاي هسته اي كه پيرو آموزه ي اخاذي باشد-يعني دولتي كه اگر بازيگر ديگر تن به خواسته هايش ندهد به جنگ افزارهاي هسته اي دست برد-نبوده ايم. چنين تلاش هايي براي وادار ساختن ديگران به رفتار مورد نظر، زير فشار تهديد جنگ افزارهاي هسته اي، از نظر راهبردي فوق العاده بي ثبات كننده است و تنها دولتي مي تواند آن را براي خط مشي راهبردي خود قرار دهد كه چندان چيزي براي از دست دادن نداشته باشد.
از ديد بيش تر قدرت هاي بزرگ و به ويژه ايالات متحده، لزوم باداشتن حريف از تجاوز احتمالي متضمن پيچيدگي مفهومي قابل ملاحظه اي بوده است. در مدل هاي غربي بازدارندگي، هر دو نوع بازدارندگي «پيش از جنگ» و در «ميانه ي جنگ» مطرح است و اين حكايت از آن دارد كه سياست گذاران غربي همچنان براي مدل بازدارندگي حتي پس از شليك نخستين گلوله هم فوايدي قائل اند. اين پيچيدگي ها به ويژه در جريان جنگ سرد بارز بود يعني زماني كه مقتضيات ديپلماتيك اتحادهاي غرب ايجاب مي كرد كه ايالات متحده درباره ي تعميم بازدارندگي هسته اي براي حمايت از متحدانش حتي در برابر تهديد به جنگ متعارف هم راهبرد منسجمي داشته باشد.
با پايان يافتن جنگ سرد و سربرآوردن احتمالي طيف وسيع تري از حريفان هسته اي، راهبرد هسته اي ايالات متحده متوجه مسئله اي متفاوت شده است كه از برخي جهات دشوار نيز هست: چگونه بايد جنگ افزارهاي هسته اي را «به كار برد» تا تهديدهاي معاصر، كه به احتمال قوي تر سرشتي منطقه اي و/يا نامتقارن دارند، برطرف شوند. به نظر محتمل مي رسد كه جنگ افزارها و راهبردها چنان دگرگون شوند كه با چشم انداز متحول راهبردي سازگار گردند و نشانه هاي اين دگرگوني پيشاپيش در بحث هايي به چشم مي خورد كه به تازگي بين دانشمندان امريكايي بر سر لزوم ساخت و آزمايش انواع جديدي از جنگ افزارهاي هسته اي در گرفته است كه مناسب نابودسازي گونه اي تازه اي از آماج ها باشند.
ـــ بازدارندگي؛ بررسي هاي صلح؛ نابودي قطعي متقابل
خواندني هاي پيشنهادي
-1986 Ball,D.and Richelson,J.(eds) Strategic Nuclear Targeting Ithaca,NY:Cornell University Press.
-2000 Baylis,J.and O'Neill,R.(eds) Alternative Nuclear Futures:The Role of Nuclear Weapons on the Post-Cold War World ,Oxford:Oxford University Press.
-2003 Freedman,L.The Evolution of Nuclear Strategy,3rd edn,Basingstoke:Palgrave.
-2001 Krepon,M.Moving away form MAD, Survival 43(2),81-95.
-1996 Payne,K.B.Deterrence in the Second Nuclear Age,Lexington,KY:University Press of Kentucky
رادليون
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.
/ج