وستفالي Westphalia

صلح وستفالي به جنگ سي ساله ي پيچيده اي پايان بخشيد كه از 1618 به صورت درگيري مذهبي در درون امپراتوري مقدس رُم بين خاندان كاتوليك مذهب و حاكم هابسبورگ و اتباع پروتستان مذهبش در بوهم درگرفت. طي سه دهه ي
سه‌شنبه، 24 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وستفالي Westphalia
وستفالي Westphalia

 

نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب





 
صلح وستفالي به جنگ سي ساله ي پيچيده اي پايان بخشيد كه از 1618 به صورت درگيري مذهبي در درون امپراتوري مقدس رُم بين خاندان كاتوليك مذهب و حاكم هابسبورگ و اتباع پروتستان مذهبش در بوهم درگرفت. طي سه دهه ي بعد، اين جنگ با گذر از يك رشته مراحل مبدل به ستيز سياسي دامنه دارتري شد كه در چارچوب آن شاخه هاي اتريشي و اسپانيايي خاندان هابسبورگ به همراه متحداني كه در ميان شاهزادگان آلماني كاتوليك دانشمند به جان دانمارك، آلماني پروتستان افتادند. زماني كه طرفينِ از رمق افتاده در 1641 به توافقي مقدماتي براي مذاكره درباره ي راه حل جامعي جهت برقراري صلح رسيدند بخش اعظم اروپاي مركزي ويران شده بود. دست كم نيم ميليون سرباز در نبردها كشته شده بودند و تلفات غيرنظاميان به ويژه در آلمان كه عرصه ي بيش تر نبردها بود از اين هم به مراتب بيش تر بود. برخي مفسران رقم تلفات را در حدود يك چهارم جمعيت آلمان مي دانند و برخي ديگر معتقدند كه شايد دو سوم جمعيت آن كشور كشته شده باشند.
به موجب بندهاي معاهده ي 1641 هامبورگ، هم زمان دو كنفرانس صلح در دو شهر همسايه ي وستفالي برگزار شد: نمايندگان شاهزادگان و دولت هاي كاتوليك مذهب در مونستر، و نمايندگان شاهزادگان و دولت هاي كاتوليك مذهب در مونستر، و نمايندگان شاهزادگان و دولت هاي پروتستان مذهب در اوزنابروك گرد آمدند. اين دو كنفرانس بخشي از يك كنگره ي بين المللي واحد قلمداد مي شدند كه معاهدات صلح نهايي آن در 24 اکتبر 1648 به امضا و متعاقباً در فوريه به تصويب دولت ها رسيد. جزئيات اجراي اين معاهدات در كنفرانسي مشخصي شد كه در فاصله ي آوريل 1649 و ژوئن 1651 در نورنبرگ برگزار گرديد.
نمايندگان حاضر در مونستر و اوزنابروك با دو دسته تصميم گيري هاي روبه رو بودند، يكي درباره ي مسائل علمي و ديگري درباره ي مسائل فلسفي، تصميمات نخست به مسائل تقسيم دوباره ي سرزمين ها، منابع و عناوين مربوط مي شد كه بايد به نحوي صورت مي گرفت كه اختلافات مادي شالوده ساز جنگ سي ساله از بين مي رفت. دسته ي ديگر تصميمات مربوط به قواعد كشورداري حاكم بر ديپلماسي دوران پس از جنگ مي شد. نبود مجموعه ي از پيش موجودي از آيين هايي كه بتواند دستمايه ي كار قرار گيرد كار نمايندگان را دشوارتر مي ساخت. در هر گام از مذاكرات مسائل تشريفاتي پرزحمتي بروز مي كرد كه نمايندگان را وادار مي ساخت قواعد نظم را در وضعيت موجود سرهم بندي كند. اما تلاش هاي آنان ميراثي به ياد ماندني به وجود آورد. آنان از طريق اين فرايند پرزحمت آزمون و خطا نظام نوِ ديپلماسي كنفرانس ها را پي ريختند.
هدف از تصميمات عملي كه نمايندگان حاضر در كنفرانس درباره ي مسائل مادي گرفتند ترسيم دوباره ي نقشه اروپا به ترتيبي بود كه بشود توازن قدرت تازه اي را برقرار ساخت. به موجب مقررات توافق نامه هاي صلح، قدرت خاندان هابسبورگ تضعيف و حوزه ي نفوذ امپراتوري مقدس رُم به اتريش و بخش هايي از آلمان محدود شد. فرانسه به قدرت مسلط در قاره ي اروپا مبدل و از آن پس با دولت هاي از هم پاره ضعيفي هم مرز شد كه هيچگونه تهديد راستيني براي امنيت آن كشور مطرح نمي ساختند. سوئد كنترل ساحل شمالي آلمان را به دست آورد و استان هاي متحد هلند از اسپانيا مستقل شدند. گرچه حكومت مادريد با هلند پيمان صلح منعقد ساخت، تا 1659 و عقد معاهده ي پيرنه به دشمني خود با فرانسه ادامه دارد.
هدف از اتخاذ تصميمات فلسفي ناظر بر قواعد كشورداري نيز به وجود آوردن نظمي هنجاري بود كه مؤيد توازن قدرت جديد باشد. نظم هنجاري وستفالي به دلايل متعدد حائز اهميت بود. نخست، اين نظم با جدا ساختن سياست بين الملل از هرگونه مبناي مذهبي خاصي و مبتني ساختن آن بر اصول منافع ملي و مصلحت دولت سياست بين الملل را عرفي ساخت. دوم، وستفالي حاكميت را به معني اين آموزه ي حقوقي ترويج كرد كه بالاتر از دولت هيچ گونه اقتدار برتري وجود ندارد مگر آن چه خود دولت آزادانه به هر سازماني كه شايد در عضويتش درآيد واگذار مي كند. سوم، در وستفالي برداشتي از جامعه ي بين الملل پذيرفته شد كه بر برابري حقوقي دولت ها پايه مي گرفت. تمامي دولت هاي برخوردار از حاكميت حقوق و تكاليف يكساني داشتند. حق داشتند امور داخل مرزهاي خودشان را به دور از مداخله ي خارجي اداره كنند و نيز مكلف بودند از مداخله در امور داخلي ديگر دولت ها خودداري ورزند.
در يك كلام، صلح وستفالي نه تنها به جنگ سي ساله پايان بخشيد بلكه آغازگر دوران ديپلماتيك تازه اي بود كه نفوذ آن همچنان بر سياست جهان روزگار ما نيز احساس مي شود. پيمان هاي مونستر و اوزنابروك به نظمي هنجاري تحكيم بخشيد كه قواعد رفتاري گوناگون آن از زمان آغاز جنبش اصلاح مذهب پروتستان به تدريج بر هم انباشته شده بود. اين قواعد، نظام قرون وسطايي اقتدار مذهبي متمركز را برانداخت و به جاي آن نظامي نامتمركز مشتكل از دولت هاي سرزمينيِ برخوردار از حاكميت را گذاشت. از ديد برخي از پژوهندگان، پيمان هاي وستفالي نشانه ي تولد دولت ملي، اين موضوع اصلي حقوق بين الملل نو است.
در پي اجراي پيمان هاي مونستر و اوزنابروك، آتش بس اعلام شد، اسرا آزاد گشتند و سربازان به وطن خويش بازگشتند. با اين حال برخي درگيري ها ادامه يافت. فرانسه و سوئد طي نيم سده ي بعدي با دولت هاي همسايه ي خود درگير بودند و حاكمان دولت هاي آلماني جديدي كه به موجب توافق صلح تشكيل شدند بر سر مسائل مرزي با هم اختلاف پيدا كردند. گرچه نمايندگان حاضر در مونستر و اوزنابروك، به اختصار انديشه ي امنيت دستجمعي را مدنظر قرار دادند، در نهايت سياست توازن قدرت را به مثابه روش حفظ امنيت اختيار كردند. اما جهان وستفاليايي اقتدارگريزي بين المللي و خودياري ملي جلوي وقوع جنگ را نگرفت. با نگاه به گذشته ها بايد گفت اين جهان نتوانست دستورالعملي براي صلح پايدار در اختيار نهد زيرا هرگز صلح هدف اصلي توازن قدرت نبود. هدف آن، بقاي اعضاي نظام دولت ها بود و فرض بر آن بود كه براي بقا، به ويژه براي جلوگيري از دولت هايي كه سوداهاي چيرگي طلبانه اي دارند، بايد جنگيد.
طي سه سده و نيم گذشته، اصول و رويّه هاي تبلوريافته در پيمان هاي مونستر و اوزنابروك به تدريج از اروپا به بقيه ي جهان دامن گسترده است. اما هر روز بيش از پيش دانشمندان و سياست گذاران از خود مي پرسند كه آيا اين اصول و رويّه ها همچنان در سده ي بيست و يكم هم كاربست پذيرند يا نه. سياست جهان روزگار ما را نيروهاي گريز از مركز و جانب به مركز شكل مي دهند. درعين حال كه جهاني شدن بسياري از ساكنان كره ي زمين را به مسير واحدي مي كشاند فرايندهاي چند پاره كننده آنان را از هم جدا مي سازد. جهان هم زمان هم جهان ميهن تر شده است (ــ جهان ميهني) و هم محدودنگر. در زمان حاضر بازيگران غيردولتي به رقابت با دولت هاي برخوردار از حاكميت برخاسته اند. شبكه هاي ظريف تبادلات فراملي رقيب پيوندهاي احساسي برخاسته از هويت ملي شده اند. دولت هاي ملي اسير شبكه هاي ظريف اداره گري فراملي شده اند كه از شركت ها، بانك ها، و سازمانهاي بين حكومتي و سازمان هاي غيردولتي تشكيل مي يابند. در مجموع، جهان امروز را نيروهايي شكل مي دهند كه با نگرش دولت محور وستفاليايي درباره ي سياست جهان به چالش برخاسته اند.
ـــ اقتدارگريزي؛ توازن قدرت؛ جامعه ي بين الملل؛ حاكميت؛ حقوق بين الملل؛ دولت ملي؛ منافع ملي؛ نظم

خواندني هاي پيشنهادي
-1971 Doran,C.F.The Politics of Assimilations: Hegemony and Its Aftermath,Baltimore:Johns Hopkins.
-1998 Falk,R.A.Law in an Emerging Global Village:A Post-Westphalian Perspective,Ardsley:Transantional.
-2002 Kegley,C.W.Jr,and Raymond,G.Exorcising the Ghost of Westphalia:Building World Order in the New Millennium,Upper Saddle River:Prentice-Hall.
-1984 Parker,G.The Thirty Years,War,London:Routledge.
-1944 Wedgwood,C.V.The Thirty Years'War,London:Jonathan Cape.
گريگوري ريموند

منبع مقاله :
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.