موهبت گرما براي درياي پارس
چکيده
مردم نواحي گرمسير فارس قديم که در نواحي ساحلي خليج فارس زندگي مي کنند، سمت جنوب را « هيرون» ( هيران) مي گويند. اين بدان معناست که جنوب را بيشتر با مشخصه ي اصلي آن، يعني « گرما» مي شناسند. اما گرم بودن جنوب نبايد تصوري از عدم آباداني آنجا را موجب شود، زيرا کثرت آثار تمدني، فرهنگ، موسيقي، معماري، مدارک و اخبار تاريخي، رونق اقتصادي و ...همگي نشان دهنده ي آباداني ديرپاي آن از عهد باستان تا امروز است. اين همه به آن دليل بوده است که مردم جنوب ايران شيوه ي انطباق با گرما را در همه ي ابعاد زندگي خويش با موفقيت به دست آورده بودند؛ در حالي که بيگانگان اعم از اروپايي و آسيايي هيچ گاه نتوانستند بدين امر دست يابند. لذا براي قرن ها سرزمين هاي گرم جنوب ايران در ساحل خليج فارس، کانون پرتلاش زندگي و حفظ تمدن ايراني به شمار آمده است.کليدواژه ها: جنوب، گرمسير، خليج فارس، درياي پارس، يمن
درآمد
سراسر مرزهاي جنوبي فلات ايران را سواحل درياي پارس در بر گرفته است. (2) در همان امتداد نيز آب ها و سرزمين هايي واقع شده اند که آب و هوايي « گرم» و تقريباً مشابه درياي پارس دارند. به يک معنا همه ي اين سواحل، سرزمين ها و درياها که امروزه با نام هايي چون خليج فارس، درياي عمان، درياي سرخ، شبه جزيره عربستان، شرق آفريقا و اقيانوس هند معروف هستند، جزو مناطق گرم جهان محسوب مي شوند. حاصل سخن در همين ابتدا آنکه براي ايرانيان « جنوب» مساوي با « گرما» دانسته شده است. (3) در همان حال در فرهنگ پهلوي جنوبي که همچنان در گرمسيرات فارس رايج است. جنوب را « هيرون» (4) به مفهوم « گرما» مي گويند. هم اکنون نيز در جنوب فارس ( قديم) که مجاور درياست. همين لغت اصيل کاربرد دارد؛ در آنجا جنوب را که واژه اي عربي است به کار نمي برند و همچنان در سمت جنوب « هيرون» مي گويند. چنانکه در لهجه ي دشتستاني چنين است. در منطقه ي دشتي اين لغت را به صورت « هيران» (5) تلفظ مي کنند. (6)اقليم جنوب
هيران ناميدن جنوب در فرهنگ کهن ايراني به همان اندازه که گوياي دقت نظر است، بيانگر وسعت نظر نيز هست. زيرا بدين ترتيب گستره اي وسيع و مرتبط با هم از جنوب ايران کنوني تا منطقه ي استوايي در ميانه ي اقيانوس هند را در بر مي گرفته است. علاوه بر اشتراکات بسيار جغرافيايي ميان جنوب ايران که مدار رأس السرطان از نزديکي آن مي گذرد تا منطقه ي استوايي، مناسبات مستمر تجاري و رفت و آمدهاي مدام دريانوردان، پيوندهاي اقتصادي بسياري را نيز ميان مردمان اين مناطق به دنبال داشته است. (7) اين پهنه ي جغرافيايي که طي يکي دو قرن اخير بيشتر با عنوان « آب هاي گرم» شناخته شده است. هر چند هوايي گرم دارد، اما عبارت « آب هاي گرم» اشاره به تمام درياها و اقيانوس هايي دارد که يخبندان زمستاني ندارد. اما از ميان همه ي آن ها خليج فارس و درياهاي مرتبط با آن، چون مطمح نظر امپراتوري روسيه ي تزاري قرار گرفته بود، بيشتر مشمول ناميده شدن بدين عنوان شده است و يادآور عصر استعمار به شمار مي آيد. (8) اما باز هم وسعت و دقت نظر ايرانيان قديم در توجه به « هواي گرم» اين سازمان، در قياس با عبارت « آب هاي گرم» به کار رفته در عصر استعمار را از آنجا مي توان ديد که در تبيين شرايط جغرافيايي آن، نظر به ستاره ها داشته اند. ايرانيان، خورشيد را که شاه ستارگان و گرم ترين آن هاست، بر بالاي اقليم چهارم قرار مي داده اند که مطابق با نيمه ي شمالي سرزمين ايران است. يعني جايي که آب و هوايي معتدل دارد. اما نيمه ي جنوبي را که گرم است متعلق به ستاره ( سياره) ي « ناهيد» ( زهره) مي دانستند که مظهر عشق و جمال و شادي و نشاط به شمار مي آمد. اين اشاره ي معنادار نشان مي دهد که تا چه اندازه « هيرون» ( جنوب) عليرغم گرما، براي آنان موجبات سرزندگي و مايه ي زندگي بوده است. صفحات جنوبي تر را که اقليم هاي دوم و اول بود به ترتيب متعلق به دو ستاره ي گرم ديگر يعني « عطارد» ( تير) و « مشتري» مي دانستند و علت اصلي گرماي آن مناطق را که امروزه بدان ها مناطق مداري و استوايي مي گوييم، به همين امر مربوط مي کردند. حتي تيرگي رنگ پوست ساکنان آنجا را متاثر از همين ستارگان قلمداد مي نمودنمد. مشابه همين طرز تلقي را مصريان باستان نيز داشتند. آن ها سمت جنوب را با ستاره ي « سهيل» مي شناختند (9) که بدان « کانوپوس» (10) مي گفتند، زيرا اين ستاره را با شهر « کانوپوس» در جنوب مصر باستان در يک جهت ( جنوب) مي ديدند. سهيل را دريانوردان خليج فارس ستاره اي گرم مي دانستند و قرار گرفتن در زير آن را که آن سوي خط استوا فرض مي شد، موجب آتش گرفتن مي دانستند. تا حدودي ستاره ي شعراي يماني نيز براي ايرانيان و عرب ها همين کارکرد را داشت. به هر حال در فرهنگ جغرافيايي کهن، همه ي اين اجرام سماوي، که درامر دريانوردي کارکرد بسيار مهمي در اقيانوس هند و درياهاي منشعب از آن داشتند، ستارگاني گرم به شمار مي آمدند و در نهايت جنوب، حداکثر شدت گرما را تصور مي کردند؛ کما اينکه تمامي صفحات جنوبي ايران در ساحل درياي پارس را «گرمسير» مي خوانده اند. (11) گويا آرياهاي مهاجر از صفحات شمالي آسيا در انديشه ي ترک سرزمين هاي سرد شمالي آن اندازه مشتاق گرما بوده اند که تا همين گرمسيرات فارس پيش آمده اند. در اينجا خاندان هخامنشي و ساساني در دوره ي تمدن باستاني ايران را بنا نهادند. چنانکه بيشترين تعداد کاخ هاي هخامنشي از « آپادانا» شوق تا « چرخاب» و « بردک سياه» در دشتستان، در همين گرمسيرات ساحل درياي پارس قرار دارند و داريوش بزرگ نيز بر مهر خويش نخل را قرار داده است. (12) اردشير، مؤسس سلسله ي ساساني که داعيه ي دنباله روي از هخامنشيان ( در اينجا منظور کيانيان) را داشت، در همان ابتداي تأسيس دولت خويش، بناي بيش از ده شهر در خليج فارس و واحدهاي اداري مانند « کوره شاپور» و « کوره اردشير» را وجهه ي همت خود ساخت. (13) اين همه نشان مي دهد که برخلاف تصور امروزين که گرما را براي جنوب ايران عامل زحمت و موجب عدم آباداني مي دانند، نزد مردم گذشته چنين بوده است. حتي به طور کلي جنوب را سرزمين برکت و نعمت و آباداني به شمار آورده اند. چنانکه بنا بر شواهد باستان شناسي و مدارک تاريخي تعداد سکونت گاه هاي انساني از شهر سوخته ي سيستان تا شهداد و جيرفت کرمان و رودان هرمزگان و آثار هخامنشي و ساساني استان بوشهر و مراکز تمدني خوزستان و بسياري از سواحل و جزاير و امثال آن ها گوياي اقبال به جنوب بوده است. در حالي که سرزمين هاي سرد شمالي بالاي فلات ايران، يعني آن سوي خوارزم جايگاه « ديو اپاختر» که باد سرد را موجب مي شد، دانسته مي شده است. (14)جنوب در جهان شناسي ايراني
تلقي مثبت از جنوب در فرهنگ کهن ايراني را مي توان با اشاره به درياي « فراخکرت»، يعني درياي بي کرانه اي دانست که امروزه مجموعه ي اقيانوس هاي سياره زمين را شامل مي شود. اين درياي « فراخکرت» از طريق خليج فارس به سرزمين ايران مي رسد. در اساطير آفرينش ايراني، درياي فراخکرت اهميت خاصي دارد. (15) تمام سرزمين هاي سمت جنوب ايران در عرصه ي اين دريا قرار مي گيرند که از جمله ي آن ها يمن بوده است. يمن که اکنون بخش جنوبي شبه جزيره ي عربستان را تشکيل مي دهد، در لغت به معناي جنوب ايران است و براي روزگاري دراز به تمامي اين شبه جزيره اطلاق مي شده است.در روايات ايراني است که فريدون، پادشاه ايران و جهان، براي فرزندان خود دختران « سرو»، پادشاه يمن را برگزيد. (16) تا روزگاران بعد نيز يمن ناميدن سرزمين عرب ها که يوناني ها بدان عربستان خوشبخت (17) مي گفتند ادامه يافت. (18) چنانکه گاه در منابع ايراني حضور بهرام گور را نزد عرب به معناي زندگي در يمن دانسته اند. پرواضح است که در چنين حالتي « يمن» اشاره به تمامي جزيره العرب دارد، زيرا آبادترين جاي آن سرزمين به شمار مي آمد. روايات ايراني براي دوره هاي بعد، سرزمين سمت جنوبي فلات ايران در آن سوي خليج فارس را گاه با عبارت « دشت نيزه وران» و گاه با عنوان « بحرين» معرفي کرده اند. (19) عبارت « نيزه وران» اشاره با اهميت سلاح جنگي آن ها در لشکرهاي ايراني دارد و عنوان « بحرين» گوياي دسترسي آن به دو درياست (20)، که احتمالاً منظور خليج فارس و درياي سرخ مي باشد. براي دوراني طولاني مهاجر نشين ها، مرزباني ها و شهرهاي متعدد توسط ايرانيان و عرب ها در اين نواحي برپا شد و ادامه ي حيات داد. تجارت پررونق دريايي با مصر و شرق آفريقا، نيز چين و هند و ديگر نواحي اقيانوس هند، عامل اصلي رونق مراکز تمدني در اين صفحات بود (21)، چنانکه « استخر»، « تيسفون» و بعدها شيراز و بغداد تحت تاثير همين تجارت درياي جنوب بود که به عظمت و شوکت رسيدند. (22)
آبادبوم جنوب
چنين مواردي که شواهدي بيش از اين هم دارد نشان مي دهد که گرما مانعي براي پيشرفت صفحات جنوبي نبوده است. کما اينکه ادوار پررونقي را در تاريخ سواحل خليج فارس مي توان سراغ گرفت که کم نظير بوده اند. شکوه، رونق، ثروت و تجارت « سيراف» قرون سوم و چهارم هجري که در منابع تاريخي و جغرافياي تاريخي انعکاس يافته است نياز به تکرار و توصيف ندارد. اين در حالي است که سيراف در يکي از بدترين شرايط آب و هوايي سواحل خليج فارس قرار داشته است. (23) کما اينکه امروزه در همانجا تأسيسات عظيم نفت و گاز برپا است و هزاران نفر را به سوي خود جلب مي کند پس از سيراف نوبت رونق و آباداني به « کيش» رسيد که در قرون پنجم و ششم هجري ثروت فراواني را در خود گردآورد. (24) سپس براي چند قرن ملوک هرموز رونق اقتصادي خليج فارس را فراهم آوردند. توصيفي که مسافران از رونق هرموز در قرون هفتم و هشتم کرده اند، به نسبت آن را قابل قياس با بنادر بزرگ امروزي مي سازد. (25) مقر ملوک هرموز نيز به مانند سيراف از نقاط پرمشکل آب و هوايي خليج فارس محسوب مي شود. هر چند سرسبزي و کثرت محصولات منطقه ي « ميناب»، که شهر هرموز قديم در آنجا قرار داشت، پديده اي شگفت انگيز است. در دوان معاصر که نفت در خليج فارس کشف و استخراج شد و موجبات پيدايش صنعت پررونقي را فراهم ساخت، هيچ گاه گرما و شرجي بودن هوا، خللي در آن به وجود نياورد. هم اکنون نيز گرماي هواي خليج فارس همچنان وجود دارد اما در همان حال نيز شاهد عمران و آباداني سواحل بنادر در دو سوي آن هستيم. (26)بيگانگان و معضل گرما
چنانکه گفتيم توصيفي که منابع قديم از گرماي سواحل خليج فارس دارند هيچ گاه مانع از سکونت مردمان در آنجا نشده است. اما براي خارجيان ( اروپائيان) همواره تحمل آن با مشکل روبرو بوده است. مشکل هواي گرم، آب ناکافي، بيماري هاي همه گير و ديگر مشکلات در گزارش ها و سفرنامه هاي اروپاييان از قرون جديد تا معاصر انعکاس وسيعي يافته است. به طور کلي مي توان ميان گزارش هاي منابع قديم ايراني - اسلامي با منابع جديد اروپايي تفکيک قائل شد. زيرا ممکن است که شباهت هايي در مسائلي چون گرما و بيماري وجود داشته باشد اما انگيزه ي نويسندگان اين گزارش ها و نتايجي که به دنبال آن بوده اند، متفاوت هستند.به طور کلي منابع قديم ايراني اسلامي گرما را مانعي بازدارنده براي سکونت و عمران نواحي پيرامون خليج فارس نديده اند و اغلب نيز به ذکر اين نکته که چه مناطقي جزو گرمسيرات هستند بسنده کرده اند. معدود منابعي مانند احسن التقاسيم نوشته مقدسي از شدت گرما و عدم امکان حضور لشکرهاي سلطاني در آن نواحي خبر داده اند. نيز نوشته اند که به دليل گرمي هوا در اغلب اوقات سال در بعضي از نواحي منتهي به ساحل سرکوب دزدان مشکل بوده است. منابع متأخر ايراني مانند سفرنامه محمد ابراهيم نادري کازروني، سفرنامه مهندسي ناشناخته و در دوره ي قاجار، فارسنامه ناصري، نوشته ميرزا حسن فسايي، آثار عجم نوشته فرصت الدوله شيرازي و بخصوص آثار متعدد سديد السلطنه کبابي بندر عباسي و ميرزا جعفرخان حقايق نگار خورموجي، اگرچه به کمبود آب، بعضي از بيماري ها و يا آثارشان نبوده است. (27) يکي از دلايل اين نحوه نگاه نيز علاوه بر واقع بيني، آن بوده که به مانند ديگر نواحي ايران، اداره ي امور محلي بر عهده ي ساکنان همان محل بوده است و آنان نيز به زيستن در محل زندگي خود عادت داشته اند و فنون انطباق با آن را مي دانسته اند.
اما مأموران دولت هاي اروپايي به طور کلي سکونت در سواحل خليج فارس را مشکل، پرخطر، همراه با کمبودهاي بسيار در زمينه آب، غذا و نيز خطر ابتلا به بيماري هاي مناطق حاره ( گرم) دانسته اند. اگرچه نمي توان يکسره چنين مشکلات و موانع را منکر شد، اما واقعيت آن است که در اصل براي يک اروپايي اين همه مشکلات مي توانست وجود داشته باشد. يک نفر اروپايي با ديني متفاوت و زبان و فرهنگي ديگر که امکان ارتباط يافتن آن با سکنه را مشکل مي ساخت، بدون شک در دسترسي به آب و غذاي مناسب يا مقابله با بيماري هاي بومي متحمل سختي مي شد. (28) در همان حال نبايد از اين نکته غفلت داشت که تأکيد بر چنين مشکلاتي، براي کارمندان و مأموران اروپايي مي توانست افزايش مزايا و حقوق را در پي داشته باشد و نيز موجب ارتقاء سطح رفاه و خدمات مورد تقاضا را به دنبال بياورد. نيز لازم است توجه داشت که تنش هاي محلي ميان سکنه ي سواحل و نيز اختلافات ميان دولت هاي مرکزي ايران با اروپائيان، خود همواره بخشي از مشکل سکونت اروپائيان در اين نواحي را شامل مي شد: در چنين حالتي حمله به روستاها و بندرها و روي گرداني مردمان آن ها از اروپائيان حتمي بود. چنانکه پرتغالي ها، هلندي ها، فرانسوي ها و انگليسي ها چنين مسائلي را داشته اند که شرح آن ها موجب اطاله کلام مي شود. (29) لذا از باب نمونه به سفرنامه ي کمتر شناخته شده ي آي وز (30) مي توان اشاره کرد. او به عنوان يک افسر نيروي دريايي در اواسط قرن هجدهم به خليج فارس آمد و اين در حالي بود که جنگ هاي هفت ساله ميان فرانسه و انگلستان به خليج فارس و هندوستان هم کشيده شده بود. او جمله آنکه در بندرعباس کار به آتشباري توپخانه کشيد. او مي نويسد که تا چه اندازه بندرعباس خراب و خالي و زندگي در آنجا مشکل و خطر بيماري بسيار بوده است. نيز مي افزايد که در سواحل تا بصره، مردم چنداني را نديده است و به زحمت، کمي غذا به او به عنوان هديه داده اند. اما ديگر توضيحي نمي دهد که در شرايط جنگ، ناامني و ترس سکنه ي ساحلي از اروپائيان، چنين شرايطي به وجود آمده است. (31)
همه ي اين مباحث تا اينجا مربوط به منطقه ي ساحلي است و از ديد اروپائيان منطقه ي کوهستاني مشرف بر ساحل شمالي خليج فارس يا صحراي پيرامون سواحل جنوبي خود معضل ديگري دانسته مي شد.
نبايد ناگفته گذاشت که آنان به طور مکرر از مهمان نوازي ساکنان سواحل فارسي سخن گفته اند. بخصوص اگر دولت هاي مرکزي دستورپذيرايي از سفرا و مأموران خارجي را داده بودند. لذا صرفنظر از مواقع ناامني و اغتشاش، مشکل اروپائيان در اينجا در اصل مربوط به خود آنان بود. زيرا آنان به عنوان کساني که در نواحي کم ارتفاع و بيشتر ساحلي اروپا زندگي کرده بودند، عبور از ارتفاعات زاگرس جنوبي براي رسيدن به نواحي داخل فلات ايران برايشان مشکل بود. به همين جهت در گزارش هاي خود قدم به قدم از افزايش ارتفاع خبر مي دهند که بيشتر انعکاس دهنده ي مشکلات سفر نزد رؤسايشان بوده است. در حالي که مي توانستند از خنک شدن هوا و بهبود آب و علف و غذا نيز خبر دهند که چنين نکرده اند. گويا عبور از اين نواحي کوهستاني جنوب ايران آنچنان مشکل بوده است که لرد کرزن که در مسير سراشيب از داخل به ساحل حرکت مي کرد، در کتاب ايران و قضيه ايران آرزو مي کند که ديگر هيچ گاه از اين مسير عبور نکند. (32) اين ديواره ي کوهستاني زاگرس جنوبي بعدها نيز به صورت کابوس اروپائيان باقي ماند. بخصوص در مواقعي که به جنوب ايران لشگرکشي مي کردند مشکلات عبور از کوهستان با مقاومت سرسختانه در اينجا برايشان معضلي اساسي به شمار مي آمد. وقايع جنگ هاي سال هاي 1273 هـ .ق/1856 م و سال هاي جنگ جهاني اول 1338-1333 هـ. ق/ 1918-1914 م مطالب بسياري در اين زمينه دارد. گويا آنان آرزومند بوده اند کوهستاني نباشد و مقاومتي هم صورت نگيرد. آنچنان که در سواحل آفريقا و چين و قاره ي آمريکا استعمارگران به راحتي پيشروي کردند. (33)
اما مشکل مجاورت منطقه ي گرم ساحلي و منطقه ي خنک کوهستاني دامنه ي فلات ايران براي اروپائيان منحصر به موارد بالا نمي شد، بلکه معضل بزرگ تري هم وجود داشت. آنچنان که عبدالامير امين در کتاب منافع بريتانيا در خليج فارس متذکر مي شود، کالاهاي اروپائيان که در قدم اول پارچه هاي پشمي بود به دليل گرماي هوا در سواحل جنوبي ايران مشتري نداشت. پس بايد آن را به نواحي دور دست داخلي مي رساندند. اين خود مستلزم مشقت و مخارج بسيار، کسب اجازه از دولت مرکزي وقت ايران و طي مسافت طولاني بود. در حالي که در تمام نواحي ايران صنعت سنتي پارچه بافي وجود داشت. همچنين در اين تجارت لازم بود که پشم و ابريشم نواحي داخلي خريداري و به ساحل حمل شود تا به جايي مانند انگلستان فرستاده شود که اين نيز مشکلات و هزينه هاي خاص خود را داشت. لذا جاذبه ي اقتصادي سواحل جنوب ايران تا قبل از توسعه ي صنعتي کامل اروپا يعني اوخر قرن نوزدهم و کشف نفت در خليج فارس بسيار اندک بود. از نظر ايرانيان اين امر مي تواند هم مثبت و هم منفي ارزيابي شود. اما بدون شک براي اروپائيان که تجارت پرسود هند را داشتند، خليج فارس نمي توانست تجارت چشم گيري را به دنبال داشته باشد. لذا گرماي آنجا نيز پديده اي آزاردهنده به شمار مي آمد.
بر همه ي عوامل بالا که مي خواهد تمامي مشکلات را متوجه گرماي خليج فارس و کمبود آب و غذا بسازد بايد به طرز فکر و روحيه ي مردم جنوب ايران نيز توجه کرد. در چند قرن گذشته، جرياني از مهاجرت مردم نواحي کوهستاني زاگرس از بختياري، کرمانشاه، کوه کيلويه و کوهمره به سواحل شمالي خليج فارس وجود داشته است. شرح اين مهاجرت ها و ذکر اسامي دسته هاي مهاجر در اينجا ضرورتي ندارد. (34) اما لازم است به اين نکته توجه داشت که آن ها همگي از نواحي خوش آب و هوا، خنک و سرسبز به سواحل گرم خليج فارس مي آمدند و بدون شک آن اندازه نعمت و منفعت مي ديده اند که مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شده اند. اين در قدم اول نشان مي دهد که گرما عامل بازدارنده اي نبوده است. در قدم دوم اينکه اينان همگي مرماني دين دار، دلير و انسان هايي خونگرم، آزاد و پاي بند به سنن پهلواني قديم ايراني بودند. لذا روحيه ي تسليم پذيري را دارا نبودند. دکتر ويلم فلور در نوشته ي با عنوان برازجان چنين روحيه اي را مورد توجه و ارزيابي قرار داده است. چنين مردماني بارها با امکانات اندک خود سخت در برابر بيگانگان ايستادگي نشان دادند و اين بديهي است که ديدگاه منفي آنان را به دنبال داشته باشد.
انطباق زندگي با گرما
اين نوشته را جهت فراهم آمدن امان يک بررسي تطبيقي با توضيح مختصري درباره ي شيوه ي انطباق زندگي مردم جلگه ي ساحل شمال خليج فارس و به عبارتي گرمسيرات فارس ادامه مي دهم. در قدم اول لازم است توجه داشت که صورت کامل زندگي در جلگه ي ساحلي براساس تعامل کوه، دشت و دريا بوده است. مسائل مربوط به امنيت و دفاع، هيزم و علوفه و نيز نمک و اقلام غذايي مانند ماهي، ماکيان، گوشت قرمز و محصولات کشاورزي با مبادله ميان اين سه بخش صورت مي گرفته است. اين همه در مجموع يک اقتصاد طبيعي مبتني بر توليد، ذخيره سازي ساليانه و مصرف داخلي را به وجود مي آورد. بر اين مجموعه، تجارت دريا را نيز در محورهاي برخوردار از راه کاروان رو بايد افزود که آن هم مبتني بر همکاري و هماهنگي کامل ميان بندرها، نواحي پيرامون بندرها و کوهستان بوده است. متذکر مي شوم که تفصيل و توضيح اين مطلب در يک مقاله نمي گنجد و بدين اختصار بسنده مي شود. لذا در حالي که ساکنان جلگه ي ساحلي و بخصوص بندرنشينان به خوبي مي توانستند آب و غذا و ديگر ملزومات خود را تهيه کنند، براي اروپائيان حتي به درستي امکان درک چنين نظام مبادله و تأمين ضروريات زندگي وجود نداشته است. آن ها حتي با اين تصور که در انيجا نيز مانند سوالح آفريقا يک نظام مسلط جهاني يعني استعمار تعيين کننده ي شرايط اقتصادي خواهد بود، به سواحل ايران مي نگريستند. لذا در توصيف شرايط اقتصادي نواحي ساحلي آن را « هينترلند» (35) مي دانستند که چون نگاهي از بيرون بود لذا تمامي نواحي جلگه و کوهستاني مشرف بر ساحل را تابعي از اقتصاد بندرها تلقي مي کردند. امري که با عبارت « پس کرانه» به ادبيات فارسي وارد شده است. حال آنکه چنانکه گفتيم واقعيت آن است که اقتصاد نواحي گرم ساحلي جنوب مبتني بر تعامل سه حوزه ي ساحل و دشت و کوهستان بود. (36) و بخصوص از نظر امنيت و تدارک راه هاي تجاري، بندرها تابع نواحي داخلي و مرکزي و به طور کلي تابع دولت هاي مرکزي ايران بودند.پس از سيستم اقتصادي طبيعي ( سنتي) و سازماندهي خاص تجاري نواحي گرمسير جنوب فارس در ساحل خليج فارس، لازم است به نظام خاص آبياري و ذخيره سازي آب در آنجا توجه داشت. در اين مورد نيز اصل و اساس مهارت در هماهنگي با جريان سيلاب از کوهستان به دشت بوده است. اين نه تنها در مورد آب هاي جاري اعم از دائمي و فصلي بود بلکه در پيدايش منابع آب شرب و آب هاي جاري اعم از دائمي و فصلي وجود داشت بلکه در شکل گيري منابع آب شرب و آب هاي تحت الارضي موسوم به « زه» (37) نيز مطرح بود. به همين جهت کشاورزي، دامداري و آب مصرفي انسان در هر يک از نواحي کوه، دشت و ساحل به صورت خاصي سازماندهي و تدارک مي شد و ميزان استقرار و پراکندگي انسان و دام بر آن ها شکل مي گرفت. به عنوان مثال هيچ گاه کاروان هاي تجاري بيش از چند روز در مناطق ساحلي اقامت نمي کردند و براي دسترسي به آب و علف در نواحي داخلي مي ماندند و با آماده شدن بار چه صادراتي و چه وارداتي به ساحل ( بندر) مي رفتند و باز مي گشتند. لذا نوعي نظام خبررساني مؤثر ميان بندرگاه و نواحي داخلي جلگه ي ساحلي وجود داشت که اين به طور خاص در اخبار مردم محلي بود. در مواقع گرماي شديد، طوفان و نيز وقوع سيلاب، همين شيوه ي مديريت خبرگيري و حمل و نقل، نقش اصلي را در حفظ چهارپايان و مال التجاره ايفا مي کرد (38)؛ امري که نه تنها خارجيان که حتي دولت مرکزي در آن دخالتي نداشت. حتي اين امر به صورت نوعي نظام تقسيم کار اجتماعي ميان چارواداران ساحلي تا داخلي اعم از دواني ها، جت ها (39)، سيوندي ها، قمشه اي ها، زرقاني ها، و کازروني ها درآمده بود. قسمت گرمسيري اين شبکه ي حمل و نقل را بيشتر جت ها بر عمده داشتند که خو کرده با شرايط گرمسيرات بودند. (40)
معماري خاص مناطق گرمسيري نيز چنان بود که حداکثر راحتي را براي ساکنان جلگه ي ساحلي از ساحل تا داخل فراهم مي کرد.
تجلي عالي اين معماري را در خانه هاي اعياني معماري شکوهمند بوشهر مي توان ديد. اين معماري که هنوز آثاري از آن را در بافت قديم بندر تاريخي بوشهر مي توان ديد به نحو شگفت انگيزي راحتي ساکنان را در گرما همراه با تجمل و تکلف عناصر زيباي آن همراه مي سازد. آنچنان که نور و باد را توأمان متناسب کرده و امکانات کامل مورد نياز سکنه را هم فراهم آورده است. در نواحي روستايي اين معماري به صورت قلعه ها و در شهرهاي جلگه ي ساحلي به صورت خانه هايي با تزئينات اندک اما با سايه هايي کافي و برخوردار از باد مناسب جلوه گر شده اند. ترکيبي از خانه هاي دائمي و موقت در کوهستان و شهر و باغ در تمام فصول سال مورد استفاده ي ساکنان بود که شدت گرماي طولاني تابستان و سرماي گزنده اما زودگذر زمستان را از سر مي گذراندند. (41) بر اين مبحث لازم است اين نکته را نيز اضافه کنم که بهار نواحي ساحلي که همان فصول پاييز و زمستان است. بسيار دلکش و خرم است و در فصل گرماي منطقه ساحلي، شب و شب نشيني جايگاه خاصي در فرهنگ و ادبيات مردم آن دارد که لازم است آن را در همراهي با « شروه خواني» (42) و « شاهنامه خواني» يا با صداي « دمّام» و « ني انبان» در نظر آورد. (43)
به مانند اقتصاد و اسکان، غذا نيز در گرمسيرات شکل خاصي از انطباق با شرايط جغرافيايي را نشان مي دهد. خرما و ماهي که دو محصول خاص سواحل خليج فارس است. نه تنها براي تغذيه، بلکه سلامت مردمان کارکرد اصلي را دارد. شيوه هاي خاص ذخيره سازي و بهره برداري آنچنان که علاوه بر تغذيه به تجمل و تکلف زندگي نيز بيفزايد، مدنظر ساکنان بوده است. چنانکه نوع ادويه ها، غذاها و بخصوص حلواها در بنادر خود موضوعي قابل توجه مي تواند باشد. در قدم بعد بهره گيري از غذاها و گياهان شور، اعم از ماهي و سبزيجات خاص محلي، بخصوص در فصل گرما که بدن مقدار زيادي نمک را از طريق تعريق از دست مي دهد، کمک بسيار به انطباق با شرايط محيط مي نمايد. (44) در فصل گرما مواد لبني که پيش تر از کوهستان و کوهپايه فراهم مي شود به علاوه سبزيجات شور که از صحرا ( دشت) به دست مي آيد و خرما که از روستا مي آيد، در مجموع غذايي پرانرژي اما سبک را در اختيار ساکنان گرمسيرات قرار مي دهد. اما در فصل سرما غذاهايي که سنگين تر هستند و شامل گوشت قرمز و ماهي و غذاهايي از گندم و برنج و کنجد مورد استفاده قرار مي گرفت. چنين رژيم هاي غذايي در انطباق با شرايط آب و هوايي بسيار موثر بوده است.
حال اگر به موارد ياد شده، شکل خاص لباس سنتي، نظام تفريحات و اوقات فراغت، ورزش و شکار و امثال آن را هم اضافه کنيم. تصوير کامل تري از نحوه ي انطباق زندگي مردم پيرامون خليج فارس با شرايط خاص آب و هوايي آن به دست خواهد آمد که به همين مقدار بسنده مي شود.
برآمد
در مجموع و به عنوان نتيجه لازم است توجه داشت که در فرهنگ بومي سواحل خليج فارس، « هيرون» به معناي گرم ناميدن صفحات جنوب که همان سواحل و جزاير درياي پارس باشد، گويايي بسيار در شناخت شرايط خاص آن سامان دارد. همواره نيز اين شرايط آب و هوايي يک نعمت دانسته شده و موجب شکل گيري يک فرهنگ و تمدن بومي خاص در خليج فارس شده است. از نظر بررسي شرايط بومي و منطقه اي اين شيوه ي زندگي و فرهنگ گرمسيري که جزيي از فرهنگ عمومي و ملي ايرانيان به شمار مي آيد، براي خود شرايط خاصي دارد که همانا انطباق همه جانبه با گرماست. اما از نظر مسائل جهاني بخصوص در عصر استعمار، گرما خود کمکي به ايرانيان بود که به صورت عامل بازدارنده يا کند کننده در مسير استعمارگران قرار گرفت و به صورت يکي از عواملي درآمد که موجب شد نه تنها ايران مستعمره نشود بلکه حتي شبه مستعمره نيز نگردد اما از منظر تاريخ ملي در پايان به اين نکته اشاره مي کنم که مهاجماني که طي چند قرن از صفحات شمال شرقي به ايران تاختند که از جمله آن ها مغولان بودند، در نيمه ي جنوبي ايران با سدي از گرما مواجه شدند و لذا نه توانايي ماندگاري در سواحل خليج فارس را داشتند و نه علاقه اي به سکونت در آنجا يافتند. حتي چند قرن قبل از آن، عرب هاي مهاجر به ايران نيز بيشتر علاقمند به سکونت در نواحي صحرايي داخل ايران شدند نه منطقه ي ساحلي جنوب فارس. لذا گرمسيرات فارس در ساحل درياي پارس اين امکان را يافت تا در پشت ديواري از گرما فرهنگ و تمدن ايراني را در خود حفظ کند. به همين جهت است که لهجه هاي جنوبي ايران همچنان در بردارنده ي زبان پهلوي ساساني هستند و نام آبادي ها بيشتر ايراني است. (45) سنن و فرهنگ ايراني نيز در آنجا همواره مستقر و مستمر بوده است.کتابنامه :
1- اصطخري، ابواسحاق ابراهيم بن محمد: مسالک و ممالک، ترجمه فارسي قرن پنجم/ ششم، به اهتمام ايرج افشار، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1368.
2- مقدسي، ابوعبدالله محمد بن احمد: احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ترجمه ي علينقي منزوي، تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ايران، 1361.
3- سديدالسلطنه ( کبابي)، محمد علي: بندرعباس و خليج فارس ( اعلام الناس في احوال بندرعباس)، تصحيح و مقدمه و فهارس از احمد اقتداري، به کوشش علي ستايش، تهران: دنياي کتاب، 1363.
4- سديدالسلطنه ( کبابي)، محمدعلي: تاريخ مسقط و عمان، بحرين و قطر و روابط آن ها با ايران، تصحيح و تحشيه و فهارس و ملحقات و اضافات و تحقيقات احمد اقتداري، تهران: دنياي کتاب، 1370.
5- سديدالسلطنه ( کبابي)، محمد علي: مغاض الثالي و منار اليالي، سرزمين هاي شمالي پيرامون خليج فارس و درياي عمان درصد سال پيش، تصحيح احمد اقتداري، تهران: جهان معاصر، 1371.
6- سديدالسلطنه ( کبابي)، محمدعلي: سفرنامه سديدالسلطنه: التدقيق في سير الطريق، تصحيح و تحشيه احمد اقتداري، تهران، بهنشر، 1362.
7- سديدالسلطنه ( کبابي)، محمد علي: صيد مرواريد؛ المناص في احوال غوص و الغواص، تصحيح و تحشيه احمد اقتداري، تهران: سازمان ميراث فرهنگي کشور ( پژوهشگاه)، 1381.
8- سديدالسلطنه ( کبابي)، محمدعلي: يادداشت هاي سديد، تصحيح و تحشيه احمد اقتداري، تهران: سازمان ميراث فرهنگي کشور ( پژوهشگاه)، 1381.
9- کازروني، محمدابراهيم: تاريخ بنادر و جزاير خليج فارس، تصحيح منوچهر ستوده، گيلان: موسسه فرهنگي جهانگيري، 1367.
10- آل داود، سيدعلي ( تصحيح و اهتمام): دو سفرنامه از جنوب ايران: سال هاي 1256 هـ ق و 1307 هـ ق ( ص 5 تا 116 سفرنامه جنوب ايران، نوشته يکي از مأموران رسمي زمان محمدشاه، به سال 1256 هـ ق؛ ص 119 تا 227 سفرنامه تهران - شيراز و شرح منازل بين راه، نوشته محمد حسن ميرزا مهندس قاجار و علي خان مهندس)، تهران، اميرکبير، 1368.
11- کرزن، جورج ناتانيل: ايران و قضيه ايران، ترجمه ع. وحيد مازندراني، تهران: علمي و فرهنگي، 1362.
12- هفت کشور يا صورالاقاليم، مؤلف ناشناخته، تصحيح منوچهر ستوده، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1353.
13- خورموجي، محمد جعفر بن محمد علي ( جعفرخان حقايق نگار خورموجي): نزهت الاخبار؛ تاريخ و جغرافياي فارس، تصحيح سيدعلي آل داود، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شواري اسلامي، 1380.
14- فلور، ويلم: برازجان، ترجمه و تعليقات عبدالرسول خيرانديش، تهران: آبادبوم، چاپ اول، 1388.
15- Ives. Edward A Voyage from England to India. London Edward and Charles Dilly, 1773.
16- Lorimer. J. G. The Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and Central Arabia, Archive Edition,1986.6 vols:
Volume 1: Volume I (Historical) Part I: Chapters I-III;
Volume 2: Volume I (Historical) Part I: Chapters IV-IX;
Volume 3: Volume I (Historical), Part II:Chapters X-XII, and The Appendices;
Volume 4: Volume I (Historical), Part : III Genealogical trees and maps;
Volume 5: Volume II (Geographical & statistical), Abadilah-Jinnah;
:Volume 6: Volume II (Geographical & statistical), Jiri-Zubarah.
پي نوشت :
1- هيأت علمي دانشگاه شيراز.
2- درياي پارس به مجموعه ي خليج فارس و درياي عمان اطلاق مي شود. حد اين دريا را از دهانه ي اروندرود تا بندر « تيس» (Tis) ( چابهار) و از اينجا تا « رأس جمجمه» در ساحل جنوبي شبه جزيره ي عربستان ذکر کرده اند. شرايط آب و هوايي و تغيير فصل ها و ورزش بادها در سراسر اين دريا ( درياي پارس) مشابه است. مدار « رأس سرطان» نيز از همين جا مي گذرد.
3- اگرچه ايران در منطقه ي معتدله ي شمالي واقع شده است، اما به طور کلي اقليمي متمايل به گرما دارد. دليل اين امر مجاورت با مدار رأس سرطلان است که در حدود 21 درجه ي عرض شمالي قرار دارد و از مجاورت خاک ايران مي گذرد. مدار رأس سرطان از درياي عمان و شبه جزيره ي عربستان و صحراي شمال آفريقا مي گذرد و حد شمالي تابش مستقيم خورشيد به شمار مي آيد. اين مدار در نواحي خشکي ايجاد بيابان مي کند و در نواحي دريايي مانند آمريکاي مرکزي، جنگل. حد فاصل مدار رأس سرطان تا منطقه ي استوايي را منطقه ي مداري ( شمالي) مي گويند که بسيار گرم است. اين منطقه ي مداري چون در ماجورت فلات ايران از سمت جنوب واقع شده است موجب گرمي اقليم مي شود، در همان حال وزش بادها گرم و خشک به نحوي است که بادهاي مرطوب و باران زا را براي اين منطقه منتفي مي سازد. فقدان رشته کوه هاي بلند که داراي هواي سرد و در همان حال موجب انباشت ابرها شود. نيز براي جنوب ايران در اين مقوله مطرح است. در همان حال ارتفاع پايين سواحل جنوبي در کار درياي آزاد ( ارتفاع صفر) با حضور يک کانون گرم در سمت شمال که همان کويرهاي مرکزي ايران باشد نيز همراه شده اند. ناحيه ي کم ارتفاع کوير داخلي ايران هم از سمتي ديگر بر گرماي جنوب مي افزايد.
4- Hiroon.
5- Hiran.
6- هم اکنون در منطقه ي دشتي ( در استان بوشهر) روستايي وجود دارد به نام « گنک هيراني» Gan-Khan-Ke hirany در مقابل « گنجک شمالي» اگرچه واژه ي « هير» (hir) را در لغتي چون « هيربد» (hirbad) که از موبدان آتشکده ها بوده است. مي توان ديد، اما همکار ارجمندم دکتر حاجياني متخصص زبان هاي باستاني عقيده دارد که هيربد در اصل به معناي مدرس دانسته مي شود. در همان حال عقيد دارند که هيرون در اصل به معناي پايين و زير است و آن را، ريشه ي er مي داند که به صورت هاي «hirun» و «hiro» درآمده است اما واژه ي « هيرون »: را شايد بتوان در لغت عربي « جيره» که جايي در جنوب عراق بود است، « خيرک» (Khirak) با ايدال « هـ» و « ح» متداول است و اينجا محلي است در دشتستان که آثار کاخ يا آتشکده اي ديده مي شود؛ نيز در « خير» (khir)، در جايي در جنوب درياچه ي بختگان فارس و سرانجام « هيرکانيا»(hirkania)، نام گرگان قديم که به صورت هاي « ورکانه»، « برکانه»، «گرگان» تحول يافته است، نيز بتوان پي گيري کرد. اما براي هر گونه اظهار نظري لازم است ادله و شواهد کافي بدست آورد. با اين حال هر چند که « هيرون» در فرهنگ جنوبي به معناي « جنوب» است اما ريشه ي لغت شناخته شده نيست، چنانکه براساس مشاهدات ميداني دکتر هيبت الله مالکي در منطقه ي « گيسکان» دشتستان، سمت تابيدن آفتاب را هيرون مي نامند که در آنجا مطابق با جنوب شرقي است.
7- مجموعه اي که به نام « درياي پارس» شناخته مي شده است و در مورد آن توضيح دادم را اگر با دريايي که حد فاصل درياي پارس و قسمت اصلي اقيانوس هند است در نظر بگيريم که بدان « درياي عرب» مي گويند، يک نام قديمي را مطرح مي سازد و آن « درياي اريتره» است. اين درياي اريتره از حدود درياي سرخ تا خليج فارس و درياي عمان ( درياي پارس) و درياي عرب را در بر مي گرفته است. هر چند اين نام گويا از نام يک شاهزاده ي ايراني مأخوذ بوده است. اما بيشتر از جانب يوناني ها به کار رفته و کم کم نيز با سرزمين هاي حبشه و اريتره در ساحل درياي سرخ پيوند يافته است. گاهي به اين مجموعه ي عظيم درياها که همان قسمت هاي غربي اقيانوس هند است و « درياي زنگ» در شرق آفريقا و « درياي لاروي» در غرب هند را هم شامل مي شد، « درياي حبشي» هم گفته اند. علاوه بر اتصال سراسري اين پهنه ي آبي، اشتراکات و ارتباطات اقتصادي براي مبادله ي نمک، پوست، برده، چوب، ادويه، مواد معطر، پارچه، شيشه و نظاير آن ها در مجموع يک نظام اقتصادي مبتني بر مبادله را ميان سرزمين هاي پيرامون آن در اعصار قديمه و وسطا شکل مي داده است. منابعي چون سلسله التواريخ ( سفرنامه سليمان و ابوزيد سيرافي)، عجايب هند نوشته ي رامهرمزي، مروج الذهب نوشته مسعودي، سفرنامه ابن بطوطه و منابعي ديگر، اين مجموعه ي اقتصادي و دريانوردي را مورد بحث بررسي قرار داده اند.
8- اوج عصر استعمار قرن نوزدهم ميلادي است. در اين دوره بريتانيا به طور کامل به هندوستان تسلط يافت و امپراتوري روسيه تزاري هم به اوج وسعت خود رسيد. مسائل مربوط به آفريقا و چين و ديگر استعمارگران نيز در اين دوره مطرح بود. اما رقابت اصلي در سراسر اين قرن ميان روسيه و بريتانيا بود. مشهور نيز چنان بود که مطابق وصيت پطر کبير روسيه در نظر داشته است به هندوستان و درياهاي آزاد برسد که اين نيز فقط با چشم طمع دوختن به خاک ايران همراه بود. روسيه که در سراسر مرزهاي شمالي خود تا قسمت هايي از اقيانوس آرام در محل « ولادي وستک» با معضل يخبندان مواجه بود، فقط از طريق درياهاي بالتيک، سياه و قسمتي از اقيانوس آرام مي توانست به درياهاي آزاد يعني نواحي مرتبط با اقيانوس ها و بدون يخبندان برسد. اما فاصله ي زياد ميان سواحل اين درياها براي روسيه مشکلي غيرقابل حل بود. بنابراين چنانکه دسترسي به خليج فارس ممکن مي شد، ديگر به واقع به منبع ثروت ها، مستعمرات، خطوط اصلي ارتباطي قابل کشتيراني در تمام طول سال و امکان نقش يافتن در معادلات جهاني و ... براي روسيه فراهم مي آمد. لذا در سراسر قرن نوزدهم، ايران صحنه ي رقابت روسيه و بريتانيا شد و اين امر اقتصاد و سياست داخلي و خارجي ايران را تحت تأثير قرار داد که مبحثي مشهور است و نياز به توضيح ندارد. براي سراسر اين قرن تقريباً بريتانيا در آب هاي اقيانوس هند و درياهاي مرتبط با آن تسلط داشت.
9- براساس متون کهن جغرافيايي، مردمان متمدن نواحي هند و ايران و عربستان، در سمت جنوب تا سفاله ي زنگ را که مطابق کشور کنوني « موزامبيک» است. مي شناختند. از مبدأ خليج فارس دريانوردان با رصد کردن ستاره ي سهيل تا آنجا پيشروي مي کردند. به همين نحو آن ها از خط استوا مي گذشتند و شرايط گرم آنجا در طول سال را مشاهده مي نموند. تمام کتاب هايي که تجارت و دريانوردي سيرافي ها را نوشته اند به اين مسافرت ها اشاره کرده اند. از جمله اين مسافرت ها که منجر به مهاجرت تعدادي از ايراني ها به شرق آفريقا شد، مربوط به آخر قرن چهارم هجري است که عده اي موسوم به « شيرازي ها» به آنجا رفته اند و در سواحل کنيا در تانزانياي کنوني اقامت کرده اند. کتاب السلوه في اخبار کلوه نوشته محي الدين زنگباري منبع اصلي اين رويداد است. نيز عبدالعزيز فهمي در کتابي راجع به حضور ايراني ها در شرق آفريقا و نيز هادي حسن، محقق هندي، در شرح دريانوردي مسلمانان در اقيانوس هند مطالب قابل توجهي در اين باره عرضه کرده اند.
10- Canopus.
11- تمام منابعي که جغرافياي فارس را مورد بررسي قرار داده اند از حضور شگفت انگيز دو پديده ي گرمسير و سردسير در اين خطه ياد کرده اند. فارسنامه ابن بلخي، فارسنامه، ناصري و آثار عمومي جغرافيايي مانند مسالک و ممالک استخري و احسن التقاسيم نوشته مقدسي و بسياري منابع ديگر به اين امر اشاره کرده اند. در مورد کرمان نيز به همين نحو در منابع تاريخي و جغرافيايي قديم مانند سمط العلي و عقدالعلي و تاريخ و جغرافياي وزيري مطالب بسياري درباره ي سردسيرها ( صروم) و گرمسيرها ( جروم) وجود دارد. کوتاه آنکه در اين نواحي که مشرف بر درياي پارس هستند در مناطقي با فاصله اي نزديک به هم در تابستان و زمستان اختلاف دمايي در حدود بيست درجه را مي توان مشاهده کرد. چنانکه گياه و کشاورزي و حيوانات، کوه و دشت را بسيار متنوع و شيوه ي معيشت را از دامداري، کشت و زرع و شهرنشيني متفاوت مي سازد. ساکنان سواحل جنوب نيز با بهره گيري از همين شرايط، گرماي تابستان را با رفتن به سردسيرات از سر مي گذراندند. چنانکه سردسير براي سيراف، منطقه ي « جم»، براي « ريشهر»، دژ کلات؛ براي « دشتستان»، منطقه ي کوهستاني « گيسکان» (Giskan)؛ براي « تنگستان»، منطقه ي کوهستان مصفاي « خائيز«(Khaiz)؛ براي بندرعباس؛ نواحي « بخون» (Bokhoon) و « فين» (Fin)؛ براي « جيرفت»، ناحيه ي سرسبز « دلفارد» (Dalfard) و به همين نحو براي تمامي مناطق جنوب مي توان سردسير را در کنار گرمسيرات مشاهده کرد. ساکنان گرمسير را « گرمسيري» مي نامند و به همين نسبت آنچه را که متعلق به گرمسير باشد نام گذاري مي کنند. هم اکنون نيز در نواحي جنوبي فارس مردمان اصيل آنجا با نام هاي گرمسيري حضور دارند. در متون قديمي مانند جرون نامه و جنگ نامه کشم (Keshem) ( قشم) نيز به چنين عنواني اشاره شده است.
12- کاخ هاي هخامنشيان اعم از خوزستان و استان بوشهر و حتي آثاري از آن ها در جزيره ي هرموز و بندر « تيس» (Tis) ( چابهار) بسيار است. حضور در اين نواحي و برپايي کاخ ها نشانه ي اقامت حکمرانان و توجه به دريا به شمار مي آيد. در شوش، بقاياي کاخ « آپادانا» که درست همانند « تخت جمشيد» است، مورد بررسي باستان شناسان قرار گرفته است. در اطراف شهر برازجان، مرکز شهرستان دشتستان، کاخ « تائوکه» در محل « چرخاب» و در مجاورت يک تپه ي باستاني موسوم به « تل مر»(Tol-e-mor) توسط علي اکبر سرفراز حفاري شده است. اين بنا به کاخ زمستاني کورش مشهور شده، شباهت بسيار به آثار پاسارگاد دارد. در حاشيه ي رودخانه « دالکي» نيز آثار کاخ هاي « بردک سياه» (Bardak Seyah) و چند کاخ ديگر از روستاهاي « جتوط» (Jetoot) تا « درودگاه» و « زيراه» (Zirah) وجود دارد که در آنجا نقش و کتيبه اي از هخامنشيان به دست آمده و دکتر يغمايي حفاري هايي انجام داده است. در سفرنامه ي نئارخوس به اين مجموعه کاخ ها اشاره شده است و کشتي ها مي توانسته اند از دريا تا اينجا که حدود پنجاه کيلومتر فاصله با دريا است در رودخانه حرکت کنند. اين نواحي همه رودخانه، مزرعه، داراي نخيلات و سابق بر اين براي کشت پنبه، کنف و کتان مورد استفاده بوده است. بخصوص « نخل» چهره ي بارز منطقه را تشکيل مي دهد. در همين جا شهر باستاني « تموکا» (Tomooka) قرار داشته که الواح تخت جمشيد بدان اشاره کرده اند و استاد عبدالمجيد ارفعي موفق به شناسايي آن ها شده اند. در منابع قديم نيز از نخل پارسي با اهميت بسيار ياد شده است و اينکه داريوش بر مهر خويش نخل را رسم کرده يا در تخت جمشيد تجمع نخل و سرو را مي توان ديد، گوياي رابطه ي بسيار اين خاندان با سواحل خليج فارس است.
13- براساس کارنامه ي اردشير بابکان که بعدها در منابعي چون تاريخ طبري نيز وارد شده است، اردشير، مؤسس سلسله ي ساساني در بدو قيام خويش عليه اشکانيان به ساحل درياي پارس آمد. او مدت ها به تلاش براي تسلط بر اين نواحي ادامه داد و بيش از ده شهر، با آتش بهرام، در سواحل درياي پارس از جنوب تا شمال برپا کرد. همچنين قسمت اعظم سواحل درياي پارس را به صورت يک واحد اداري موسوم به « اردشير خوره» درآورد و پسرش شاپور نيز قسمت هاي مجاور ساحل را با عنوان « کوره ي شاپور» داراي يک نظام اداري خاص ساخت. بعدها قباد ساساني نيز نواحي بهبهان تا بوشهر را تحت عنوان « کوره قباد» ( قباد خوره) سازماندهي کرد. همه ي اين نواحي داراي بندرها، جزيره ها و خطوط ارتباطي با نواحي داخلي مانند فيروز آباد و اصفهان و شيراز ( استخر) بودند و رونق اقتصادي بسيار داشتند. در قرون نخستين اسلامي اين ترتيبات حفظ شد و نواحي ساحلي آن موسوم به « سيف» (sif) گرديد.
14- بنا بر مشهور، ايرانيان آريايي از نواحي شمالي آسيا به سمت جنوب آمده اند و مدت ها در جايي موسوم به « ايرانويچ» Iraanvich ساکن بوده اند. بعضي از محققان اين محل را با خوارزم تطبيق داده اند. گويا سرما آنان را که مردماني دامدار بوده اند در تنگنا قرار داده بود. به هر حال طي مهاجرتي که در هزاره ي دوم قبل از ميلاد صورت گرفت به هندوستان و ايران تا غرب آسيا مهاجرت کردند. در هندوستان، آريايي ها فقط در نيمه ي شمالي هند ساکن شدند که موسوم به « آريا وارشا»(Arya-Varsha) گرديد. اما در ايران سراسر اين سزمين نصيب آريايي ها شد و شعبه اي از آنان که پارس ها بودند تا جنوبي ترين نقطه، يعني ساحل دريا، پيشروي و سکونت کردند. اينجا به نام همان ها سرزمين « پارس» ناميده شد و نام « درياي پارس» نيز از سکونت، مدنيت، قدرت و تجارت و سکونت آنان به يادگار ماند. مطابق روايات کهن ديني تاريخي، ديو سرما که « اباختر» خوانده مي شده، در سمت شمال بوده است و در اثر عذاب هاي او بود که آريايي ها به مهاجرت دست زدند، اگرچه بعدها ديو « اپوش» Apush که عامل خشکسالي بود بيشتر ايراني ها را آزار داد اما در هر حال گرما را بر سرما ترجيح دادند و مرکزيت امپراتوري خود را در همين قسمت جنوبي فلات ايران و در مرز گرمسيرات يعني استخر، تخت جمشيد و فيروز آباد قرار داده اند.
15- براي تفصيل مباحث مربوط به اين دريا کتاب بندهش اهميت خاصي دارد. بر همين مبنا کتاب اساطير نوشته مهرداد بهار توضيح قابل توجهي درباره ي جهان شناسي ايرانيان، با تأکيد بر همين دريا دارد. بعدها در متون جغرافيايي، اين « درياي فراخکرت» را که اقيانوس هند از جمله ي آن هاست، « اقيانوس اعظم» و « بحر محيط» ناميدند. کتاب هايي مانند صورالاقاليم، هفت کشور و توضيحات جغرافيايي مسعودي، ابن الفقيه، مقدسي و ديگران نکات جالب توجهي درباره ي خصوصيات اين درياي بزرگ و شباهت آن به پرنده اي است که قسمت بالايي بدن او خليج فارس و درياهاي مجاور آن را شکل مي دهند، مي توان ملاحظه کرد. در همين مبحث روايات کهن ايراني اشاراتي به مهم ترين جزيره ي اين دريا که به عقيده ي آنان « سرانديپ» ( سيلان) بوده است، دارند و حضور اولين انسان را هم در همين جا دانسته اند. روايات کهن سومري و بابلي نيز در اين مبحث جالب توجه هستند.
16- فردوسي در شرح خواستگاري فرزندان فريدون از دختران شاه يمن به اصالت و نجابت مردمان آنجا اشاره دارد، به همين منظور فريدون، مشاوري به نام جندل را مأمور اين کارکرد و او نيز پس از مدت ها جستجو به يمن رسيد.
خردمند و روشن دل و پاک تن
بيامد بر سرو شاه يمن
نشان يافت جندل مر او را درست
سه دختر چنان کافريدون بجست
و جندل با پاسخ مثبت بازگشت، پس فريدون فرزندان خود را به يمن فرستاد؛
سه فرزند را خواند شاه جهان
نهفته برون آوريد از نهان
ز پوييدن جندل و راي خويش
سخن ها همه پاک بنهاد پيش
چنين گفت کان شهريار يمن
سرانجمن سروسايه فکن
چو ناسفته گوهر سه دخترش بود
نبودش پسر دختر افسرش بود
سروش ار بيابد چو ايشان عروس
دهد پيش ايشان مگر خاک بوس
در هر حال اين ازدواج صورت گرفت که از جمله ي آن ها، ازدواج ايرج، نياي ايرانيان با يکي از اين دختران بود.
17- Arabia Flix.
18- يوناني ها قسمت کوهستاني شبه جزيره ي عربستان را که منطبق با نواحي يمن تا عمان و شايد تا حدود حجاز باشد، « عربستان سنگلاخ» يا « عربستان سعيد» ( خوشبخت) مي ناميدند. به واقع اين نواحي از نظر داشتن آب و گياه و شهر و تجارت به نسبت بقيه ي عربستان که شن زار و صحرا بود، برتري کاملي داشتند. مراکز عمده ي شهري و آثار تاريخي و روايات عرب قبل از اسلام نيز مربوط به همين نواحي هستند.
19- در مورد معناي نام « بحرين» و حدود موقعيت آن منابع به تفاوت سخن گفته اند، اما در هر حال آن را سرزميني داراي دسترسي به دو دريا دانسته اند. در همان حال آن را شامل قسمت هايي از سواحل شرقي شبه جزيره عربستان هم ذکر کرده اند. در اين خصوص کتاب نخبه الدهر نوشته دمشقي توضيحات جالبي دارد. در اخبار اواخر دوره ي ساساني، بحرين بيشتر مورد اشاره قرار گرفته است. فتوحات مسلمانان از سمت درياي پارس نيز از همين جا آغاز شد که منابع تاريخي قرون نخستين اسلامي مانند فتوح البلدان بلاذري بدان پرداخته اند.
20- در فرازهايي از شاهنامه، به دشت « نيزه وران» اشاره شده است. در داستان جنگ « هاماوران» که کاووس، شاه ايران اسير شده بود، افراسياب با لشکري به ايران تاخت که از دشت « نيزه وران» نيز نيروهاي جزو آن بودند:
چو بر تخت زرين نديدند شاه
بجستن گرفتند هر کس کلاه
ز ترکان و از دشت نيزه وران
ز هر سو بيامد سپاهي گران
21- شهرها و مناطقي مانند « وهشت آباد اردشير» که بعدها « بصره» ناميده شد، « هگر» ( هجر)، « مدينه الحط»، « ميش ماهيک» و « مگن» در سواحل عربي کنوني خليج فارس و شهرهايي مانند « سينيز»، « سيراف»، « ريشهر» و ... با نواحي مختلف حوزه ي اقيانوس هند تجارت داشتند. سکونت جميعت در اين نواحي بسيار بود و فعاليت اقتصادي بسياري جريان داشت. ناصرخسرو که در قرن پنجم از اين نواحي ديدن کرده است و پيش از او استخري و مقدسي، از شکوه و رونق اين بندرها خبر داده اند. پس از آن جزيره ي « کيش» مقر « ملوک بني قيصر» رونق بسيار گرفت. وصاف الحضره شيرازي در مورد رونق تجارت آن ها در قرن ششم خبر داده است. سپس « ملوک هرموز» صاحب قدرت و ثروت بسيار شدند. کاشاني مؤلف تاريخ الجايتو و مؤلف ناشناس تاريخ شاهي قراختائيان کرمان از سرگذشت اين دولت اخبار دست اولي ارائه مي نمايند. اين همه در حالي است که همگان نيز از دشت گرماي نواحي خليج فارس خبر داده اند. اما اين مانع از رونق اقتصادي آن ها، توسعه ي شبکه ي آبياري، احداث بناهاي باشکوه و رفت و آمد تجار هندي و چيني نشده است.
22- نواحي گرم مورد بحث در اين نوشته پديدآورنده ي ميوه ها، گياهان و جانوران خشکي و آبي بسياري بود که همگي در تجارت پررونق حوزه ي اقيانوس هند به کار مي رفتند. اين همه به واسطه ي هواي گرم بود مانند انواع ميوه هاي نخل و موز و نارگيل و ادويه جات شامل هل و دارچين و فلفل، و جوز هندي و نيز عطرهايي مانند « مر»، « کندر» و « عود» و « عنبر»، با پوست هاي زرافه و کرگدن يا مرواريد و مرجان و نيز پارچه هاي کتاني و کنفي و ابريشمي و گاه سنگ هاي قيمتي مانند الماس و ياقوت که از سيلان و عقيق که از يمن به دست مي آمد و نيز حيوانات کمياب مانند شير و شترمرغ و فيل و امثال آن که همگي با عنوان طرايف دريا ناميده مي شدند از اين درياي گرم حاصل مي شد. کتاب عجايب المخلوقات نوشته طوسي، تنسوق نامه ايلخاني نوشته خواجه نصيرالدين، عرايس الجواهر نوشته کاشاني و فرخ نامه نوشته جمالي مشحون از مطالب بسيار در اين زمينه هستند.
23- براي يافته هاي جديد درباره ي سيراف تحقيقات دکتر سمسار و دکتر معصومي و نيز بررسي هاي احمد اقتداري در کتاب آثار باستاني شهرهاي ساحل شمالي خليج فارس مطالب بسياري دارد. نگارنده نيز در مقاله اي با عنوان زير تجارت سيراف با شرق آفريقا را بررسي کرده است:
comertial ties between Persian Gulf and East African Coast.
24- در مورد « ملوک بني قيصر» اثري از ابن مجاور به نام المستبصر اهميت فراوان دارد. وصاف الحضره نيز که اخبار مهمي از اين دولت گزارش مي کند از کتاب مفقود شده اي از سعدالدين ارشد ياد مي کند. در سال هاي اخير حفريات باستان شناسي که موجب کشف شهر « حريره» شد و آثار قنوات، بخشي از شکوه و رونق کيش را نشان داد. با اين حال هنوز تحقيق جامعي درباره ي اين دولت صورت نگرفته است.
25- از مسافراني که هرموز را در اوج رونق ديده اند بنيامين تودلايي، مارکوپولو و تکشيرا قابل ذکر هستند. در اواخر عمر اين دولت که با پديده استعمار پرتغالي روبرو شد هم تعدادي از سياحان اروپايي قرن شانزدهم تا هفدهم گزراش هايي درباره ي آن ارائه کرده اند.
26- کشف و استخراج نفت هر چند از اواسط قرن نوزدهم در ايالات متحده آغاز شد اما از آغاز قرن بيستم در سواحل و سرزمين هاي اطراف خليج فارس نيز رونق گرفت. با تغيير سوخت کشتي هاي تجاري از زغال سنگ به نفت در جريان جنگ جهاني اول، اقتصاد و جوامع خليج فارس دچار تحول اساسي شد، تغييري که تاکنون نيز ادامه دارد و در واقع شرايط کنوني تجاري، اقتصادي و اوضاع سياسي و اجتماعي کنوني کشورهاي اين منطقه حاصل آن است. در اين باره مي توان بسيار سخن گفت فقط به اين نکته بسنده مي شود که حدود 40% نفت مورد نياز جهان از اينجا تأمين مي شود. همين مخازن خداداد نفت حاصل شرايط آب و هوايي گرم اين منطقه طي ميليون ها سال پيش است.
27- پس از زوال ملوک هرموز که با تسلط استعمار صورت گرفت، نواحي ساحلي خليج فارس روبه ويراني نهاد. اين امر معلول عوامل مختلفي بوده است که شرايط عمومي ايران و جهان از اواسط قرن پانزدهم را براي رسيدن به واقعيت آن بايد مورد بررسي قرار داد. در مقدمه ي اين دگرگوني، پايان رونق تجاري جاده ابريشم و جاده ادويه را که خليج فارس در آن سهم اساسي داشت، لازم است مدنظر قرار داد. اين تحول همان اکتشاف راه هاي دريايي در اواخر قرن پانزدهم ( نهم هجري) است. نتيجه ي اين اکتشافات دسترسي مستقيم اروپائيان به کالاهاي تجاري چين و هند بود. در نتيجه سهم سواحل خليج فارس در اين تجارت طولاني مدت از بين رفت و ثروتي که در حد فاصل خليج فارس و مديترانه دست به دست مي شد و شهرهاي فارس و جبال و بين النهرين از آن سود مي بردند، از دسترسي ملل خاورميانه خارج شد. لذا از دوره ي صفوي به بعد شاهد زوال رونق و ثروت سواحل جنوبي ايران هستيم. به همين دليل است که نويسندگان ايراني و اروپايي بيشتر خبر از فقر و تنگدستي و مهاجرت جمعيت مي دهند. اين ويراني و تباهي حاصل تغيير شرايط اقتصادي و تجاري بود نه گرماي هوا که آن را بيش از حد موجب عدم آباداني نشان مي دهند. در حالي که در قرون نخستين اسلامي و نيز در عصر باستان را با وجود همين گرما، رونق و آباداني بسياري وجود داشت. سفرنامه هاي نيبور، آبه کارد، فيگوئروا و ديگران مطالب بسياري در اين زمينه دارند.
28- براي دريافت مشکلات مورد نظر اروپائيان شرح سفر آي وز Ivez در اواسط قرن هجدهم به بندرعباس و خارک. واجد اهميت است. نيز اقدامات کنيپ هاوزن از مأموران هلندي در جزيره ي خارک که واکنش ميرمهنا را به دنبال داشت، جالب توجه خواهد بود. بخصوص آي وز از شرايط آب و هوايي و بيماري ها و نيز گياهان و خوراکي ها مطالب بسياري دارد. در همان قرن مشاهدات فرانکلين نيز قابل توجه است.
29- پرتغالي ها در سواحل خليج فارس رفتاري غيرقابل تحمل داشتند که موجب شورش هايي عليه آنان شد. همين امر يکي از دلايل اخراج آن ها از سواحل ايران بود. هلندي ها نيز چنين عمل کردند که موجب اخراج آن ها از خارک شد. به همراه اين عده، مبلغين مسيحي شامل کار مليت ها و اگوستيني ها و بعدها فرقه هاي ديگر مسيحي نيز آمدند که اغلب موجب ناراحتي مردم و دولت وقت ايران مي شدند. از فعاليت اين هيأت هاي تبليغي گزارش هاي بسياري مانده است از جمله کار مليت ها داراي مجموعه ي مفصلي از اسناد و نامه ها و گزارش ها در اين زمينه هستند.
30- آي وز از مأموران کمپاني هند شرقي انگليس بود.
31- يکي از عوامل ويراني نواحي ساحلي خليج فارس کشمکش اروپائيان با يکديگر در اين ناحيه بود. انگليسي ها، پرتغالي ها، هلندي ها و فرانسوي ها بارها در اين دريا به جدال با هم برخاستند. نيز با رقابت ناسالم تجاري از انحصارگري تا مداخله در قيمت گزاري و اختلاف در امور تجاري مشکلات بسيار براي مردم و تجار محلي به وجود آوردند. از تبعات چنين شرايطي پيدايش دزدي دريايي در اواخر قرن هجدهم را مي توان مورد ملاحظه قرار داد. سفرنامه لاخ و يا نوشته هاي اولسون، سالدانها، لوريمر و ديگران بخشي از اين شرايط را نشان مي دهند.
32- به مانند کرزن، سفرنامه ويلسون ني در بردارنده ي چنين مباحثي است. او که قبل از جنگ جهاني اول از کوهستان هاي زاگرس گذشته است. تصوير ناخوشايندي از اين نواحي و سکنه ي آنجا ارائه مي نمايد.
33- گزارش هاي کاپيتان هنت از جنگ ايران و انگليس در سال 1856 و نيز نوشته اي از جي بي کلي، دشواري عبور از ستيغ کوهستاني زاگرس جنوبي را منعکس ساخته است. نيز نوشته ي جيمز مابرلي تحت عنوان عمليات در ايران سال هاي جنگ جهاني اول و نيز گزارش هاي سرپرسي سايکس تحت عنوان ده هزار مايل و در همان حال گزارش هاي مأموران آلماني مخالف آن ها مانند واسموس و نيدرماير و ديگران همگي از دشواري هاي زندگي در مناطق جنوب ايران براي دولت هايشان خبر مي دهد. مورد واسموس نمونه ي جالبي است که توانست با همزيستي با مردم تنگستان سال ها در شرايط گرما در جنوب ايران زندگي کند.
34- تمام منابعي که در رابطه با طوايف بختياري و ساکنان کوه گيلويه و بويراحمد هستند، فهرستي از قبايل لر را که شامل مهاجرين به نواحي جنوبي نيز مي شوند، ارائه مي نمايند. پيش از همه ي آن ها مي توان کتاب نزهه القلوب حمدالله مستوفي متعلق به قرن هشتم هجري را ملاحظه کرد و در فاصله ي زماني دوري از آن، مي توان کتاب طوايف کوه گيلويه نوشته محمود باور را مورد مداقه قرار داد. نوشته هاي سکندر امان الهي، طاهري و نورمحمد مجيدي در اين زمينه در دسترس هستند. بر اين اساس ساکنان « ليرواي»، « رود حله»، « انگالي» (Angali) ، « شبانکاره»، قسمتي از مردم دشتستان و گله دار از مهاجرين نواحي لرنشين بوده اند. تعدادي از مردان دشتستان از طوايف « زنگنه» و نيز مهاجريني از « کازرون» و « کوار» هستند. از منطقه ي لار و شهرهايي مانند « گراش» و « اوز» مهاجرين بسياري به بنادر لنگه و عباس رفته اند. بر اين مهاجرت ها مي توان از جابجايي مردماني از بحرين و نجد عربستان به سواحل ايراني نيز اشاره کرد. در اغلب شهرهاي بندري ايران نام محلات و بازارها... با تجار در نواحي بندري اغلب داراي نسبت هاي کازروني، شيرازي، دهدشتي... هستند.
35- Hinterland.
36- براي محققان اروپايي همراه اين شگفتي وجود داشته است که حکومت هاي محلي سواحل ايران مانند بني کعب، خاندان ميرمهنا، آل مذکور بوشهري و ديگران چرا و چگونه سير تاريخي متفاوتي با شيخ نشين هاي جنوبي خليج فارس داشته اند. در آنجا سعودي ها نيز نتوانستند موفقيتي کسب کنند در حالي که دولت هاي افشاريه، زنديه و قاجاريه به خوبي توانستند نواحي ساحلي را تابع خود نگهدارند و از دخالت خارجيان نيز جلوگيري کنند. بدون شک قدمت تاريخي و تمدني ايران، نوع نظام حکومتي و اداري ايران، پيوندهاي فراوان و غيرقابل چشم پوشي بندرها با نواحي پيراموني و داخلي که نظر اقتصاد امنيت، تجارت، جمعيت و بسياري امور ديگران چنان بود که هر بندري در اصل در تعالم با يک حوزه ي وسيع اقتصادي داخلي امکان به وجود آمدن و ادامه حيات داشت. برعکس نواحي آفريقايي، در ايران بندرها مجزاي از نواحي داخلي نبوده اند؛ يا به عکس اروپا، بندرها نقش اقتصادي تعيين کننده اي براي نواحي داخلي نداشته اند بلکه در يک تعامل با نواحي داخلي به سر مي برده اند.
37- Zeh.
38- براي بندري مانند « لنگه»، حوزه ي اقتصادي وسيع « جهرم» تأمين کننده ي انواع محصولات کوهي و کشاورزي و نيز کالاهايي مانند فرش و گليم بود. براي بنادر « کنگان» و « دير»، حوزه ي اقتصادي « فيروز آباد» و « فراشبند» تأمين کننده ي کتيرا، گلاب و قالي بود. براي بندر بوشهر، نواحي دشتستان تا کازرون تأمين کننده ي علوفه، مواد غذايي مانند خرما، گندم، برنج و نيز پشم و کتيرا و آنغوره و سفال و ذغال و نظاير آن ها بود و در عوض قند و شکر و چاي و پارچه و فشنگ و تفنگ از خارج به بندر وارد و به نواحي داخلي ارسال مي شد. در همان حال روستايي مانند « خوشاب» Khoshab در دشتستان و در 50 کيلومتري خليج فارس با شبکه اي از برنج ها، ضمن حفظ امنيت، خبررساني مؤثري از حرکت کاروان ها داشت. نيز آب و علوفه ي کافي براي اقامت کاروان ها تأمين مي کرد. لذا گزارشي از مشکلات آب و گرما و امنيت براي کاروان ها در اين سامان در دست نيست. حال آنکه کليه مسافرين اروپايي در اين مسير يا از گرما و طوفان يا از سيلاب و باران ناليده اند.
39- Jat.
40- « جت» ها که در منابع قديم با نام « زط» هم خوانده شده اند، مهاجريني از هند به ايران هستند که سابقه ي مهاجرت آن ها به زمان بهرام گور مي رسد. اينان بيشتر داراي شتر بوده اند و کالاهاي تجاري را ميان ساحل و داخل جابجا مي کردند. به همين نحو شترداران « مهياري» از نواحي « شهرضا»، قاطرداران سيوندي و زرقاني يا قافله داران دواني که روستايي نزديک کازرون است. نقش مهمي در مبادله ي کالا داشتند، اين همه تا قبل از رونق ماشين در بنادر و راه هاي جنوب فعال بوده اند.
41- بادهايي که در فصول مختلف سال مي وزند نقش مهمي در کشاورزي و ماهيگيري و دريانوردي مردم جنوب دارند. شناخت سمت و زمان وزش اين بادها در نحوه ي ايجاد خانه ها و چگونگي بهره گيري از آن ها در خنک ساختن فضاي داخلي از نکات جالب توجه معماري گرمسيرات به شمار مي آيد. علاوه بر بادگير، تعدد درها و پنجره ها و ايوان هايي که شدت تابش آفتاب و نور و گرما را تعديل مي کند، نوع مصالح به کار رفته از سنگ و چوب گچ و شيشه هاي رنگي کمک فراواني، به ايجاد يک قضاي مناسب براي زيست و رفاه مي نمايند، از مشخصات معماري گرمسير است. مرحوم محمد حسين سعادت در کتاب تاريخ بوشهر و پس از او محققان ديگري همچون عبدالحسين احمدي بوشهري معماري و بادهاي نواحي ساحلي را شرح داده اند. بعلاوه محمد علي سديدالسلطنه کبابي در آثار متعدد خويش شرايط زندگي شهري و روستايي، از سواحل تا صحراها را تشريح کرده است. او در مورد بادها، تقويم هاي محلي، پوشاک، غذا و منابع آب اطلاعات ارزشمندي ارائه مي نمايد.
42- Sharveh.
43- همراه با تغيير فصل مردمان جلگه ي ساحلي شمال خليج فارس، از اتاق، ايوان، حياط و پشت بام بهره مي گيرند. نيز متناسب با تغيير فصل و ساعت روز از سايه هاي درون حياط ها سود مي برند. فضاي ورودي خانه ها چنان ساخته شده است که بيشتر اوقات باز مي ماند اما کسي درون خانه ها را نمي بيند، لذا کوراني از هوا، از بيرون به داخل جريان مي يابد. تعداد در اتاق ها که موسوم به « پنج دري» و « سه دري» هستند و نيز پنجره هايي که شيشه هاي رنگي دارند و به تناسب نياز باز و بسته مي شوند. همه و همه کمک مي کنند که در خانه هايشان، گرما موجب ناراحتي نشود. مردمان فقير نيز با بهره گيري از کلبه هاي موقتي موسوم به کپر (Kepar) گرماي تابستان را قابل تحمل مي سازند.
44- مصرف فراوان کشک، ماست، نوعي محصول لبني به نام لورک (loorak) و نظاير آن ها همراه با سبزيجات شور بياباني به نام هاي « کاکل» (Kakol) « منگک» (Mangak) در ماه هاي گرم سال اين امکان را فراهم مي آورد که بدن انسان بهتر از خود سازگاري نشان دهد. مصرف ماهي و ميگوي شور نيز که به صورت هاي مختلف طبخ مي شود در تغذيه ي سکنه براي انطباق با شرايط آب و هوايي، مؤثر بوده است.
45- تحقيقات عباس انجم روز و احمد حبيبي در مورد فرهنگ مردم سواحل خليج فارس نشان دهنده ي عمق و گستردگي فرهنگ ايراني و زبان فارسي در اين نواحي است. کثرت شاعران محلي و فارسي گو نيز نشانه اي از ديرماني فرهنگ اصيل ايراني در آنجاست. آقاي هيبت الله مالکي در کتاب شرح حال شعراي دشتستان بزرگ و آقاي حيدرعرفان و عبدالمجيد نگويي و علي باباچاهي و ديگران ابعاد گوناگون شعر و شاعري جنوب را در آثار خود بررسي کرده اند.
خيرانديش و تبريزنيا، عبدالرسول و مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس، تهران: خانه کتاب، چاپ اول