چکيده:
بندرعباس يا « گمبرون» در بسياري از ادوار تاريخي ايران « ورودي طبيعي تجارت» در جنوب شرقي ايران بوده است. در دوره ي صفوي، شمار زيادي از بازرگان و ديگر مسافران ايراني و غيرايراني براي ورود به ايران از راه دريا، وارد بندرعباس مي شدند و از آنجا سفر خود به درون ايران را آغاز مي کردند. اما اين حالت گذرگاهي به همراه اهميت تجاري اين بندر احتمالاً باعث شده تا آنان در نوشته هاي خود کمتر به وجوه غيراقتصادي بندرعباس توجه کنند. از اين رو، نامه هاي انگلبرت کمپفر، پزشک آلماني، که ميان سال هاي 1685 و 1688 م در بندرعباس اقامت داشته، از اهميت خاصي براي بررسي اوضاع اجتماعي اين شهر برخوردار است.در مقاله ي حاضر، ضمن معرفي کتاب نامه هاي انگلبرت کمپفر، هفده نامه ي آن را که کمپفر در زمان اقامت در بندرعباس نوشته يا دريافت کرده و مضمون آن ها با اوضاع طبيعي، اجتماعي بندرعباس يا زندگي شخصي نويسنده در ارتباط است، مورد بررسي قرار مي گيرند. هدف اين است که با بررسي اين نامه ها، تا حدودي اوضاع اجتماعي بندرعباس در عصر صفوي روشن تر گردد و از سوي ديگر، تجربه ها و احساسات يکي از نخستين ايران شناسان آلماني نيست به سرزمين مورد بررسي خود، که البته در نامه هاي خصوصي به نوعي ديگر بيان مي شوند را تشريح کنيم.
کليدواژه ها:
کمپفر، بندرعباس، صفويه، گياهان محلي، کمپاني هند شرقي هلند.
درآمد:
انگلبرت کمپفر (2)(1651-1716 م) در شهر « لمگو» (3) در آلمان زاده شد. او پسر دوم کشيشي پروتستاني بود. کمپفر پس از اينکه درس هاي مدرسه را گذراند، در اروپاي مرکزي و شرقي به مسافرت پرداخت. او در طي اين مسافرت ها، در شهر «ورشو» (4) فرصت آشنايي با يک هيأت ايران را به دست آورد. (5) کمپفر در سال 1677 م در شهر « کونيگزبرگ» (6) وارد دانشگاه شد و از 1681 م به بعد درس هايش را در شهر « اوپسالا» (7) ي سوئد، ادامه داد. درس هاي کمپفر، شامل زبان هاي باستاني و جديد، علوم طبيعي، پزشکي، تاريخ، گياه شناسي و موسيقي مي شد. به نظر مي رسد که کمپفر در اوپسالا به زودي مورد توجه بزرگان علمي و سياسي آن شهر قرار گرفت و از اين طريق به مقام منشي هيأت سوئدي شاه کارل يازدهم (8)، در سفر به روسيه و ايران منصوب شد. به اين ترتيب، انگلبرت کمپفر در سال 1684 م، يعني در دوره ي حکومت شاه سليمان ( صفي دوم) صفوي وارد ايران شد. وي در حدود هجده ماه در اصفهان اقامت کرد و حتي وقتي که هيأت سوئدي ( بدون رسيدن به نتيجه اي) بازگشت، کمپفر در ايران ماند.سفرنامه ي کمپفر، که بخشي از آن به فارسي ترجمه شده (9) و به ويژه توصيف وي از نظام سياسي حکومت صفوي و شرح حال اصفهان، در ايران و ميان پژوهشگران و علاقمندان تاريخ ايران صفوي به خوبي شناخته شده است و « يکي از جامع ترين سفرنامه هاي اين دوره» (10) به شمار مي رود. سفر کمپفر، در اصفهان تمام نشد، بلکه وي مسير خود را به جنوب، يعني بندرعباسي، و از آنجا به سرزمين هاي شرقي تر (11)، ادامه داد. کمپفر در 15 دسامبر 1684 م. در اصفهان، در کمپاني هند شرقي هلند، براي خدمات پزشکي استخدام شد و با همين عنوان در تاريخ 29 دسامبر 1685 م. به بندر عباسي رسيد و آن شهر را در 30 ژوئن 1688 م ترک کرد. وي ( البته با وقفه هايي که به آن ها اشاره خواهد شد) بيش از دو سال مقيم بندر عباسي بود. هر چند دلايل کمپفر براي مشغول شدن به عنوان پزشک تا حدودي مبهم است، اما به نظر مي رسد وي مي خواست در واقع از اين طريق به مقصود خود، يعني رفتن به هند برسد و امکاني ديگر براي انجام اين کار نداشت. افزون بر سفرنامه ي کمپفر، مجموعه اي از نامه هاي وي بر جاي مانده (12) که در مورد حضور کمپفر در بندرعباسي آگاهي مي دهند.
در واقع، تاريخ اجتماعي بندرعباسي در روزگار صفوي تا حدودي مغفول مانده است. تأسيس اين بندر در سال 1031 هـ ق/1622 م، با تغييرات عمده اي در حوزه هاي تجارت و جمعيت همراه بود (13) و شايد همين اهميت تجاري بندرعباسي باعث شده که پديده هاي ديگر ناديده گرفته شوند. با اين وجود، سفرنامه هاي مسافران خارجي گه گاه به وجوه اجتماعي بندرعباسي مي پردازند. از جمله اين مسافران اروپايي مي توان به پيترو دلاواله (14)، توماس هربرت (15)، جان فراير (16)، يوهان آلرشت فن ماندلسلو (17)، کورنيليوس له برون (18)، ژان باتيست تاورنيه (19)، و ژان دتونو (20) اشاره کرد.
شمار پژوهش هاي مستقل در مورد بندرعباسي صفوي اندک است. به نظر مي رسد نخستين بررسي مستقل به نام بندرعباس و خليج فارس، در مورد اين شهر در دوره ي قاجار صورت گرفته است (21).
هر چند اين گزارش از لحاظ جغرافيا، مردم شناسي، منابع طبيعي و امور تجاري ارزشمند است، اما از لحاظ تاريخي بيشتر به همين دوره ي قاجار مي پردازد. از ديگر پژوهش هاي جديد، مي توان به اثر احمد سايباني، يعني از بندر جرون تا بندرعباس؛ بندرعباس در گستره ي تاريخ و زبان از منصور جلالي؛ بررسي تاريخي، سياسي و اجتماعي اسناد بندرعباس، از حسن حبيبي و محمدباقر وثوقي اشاره کرد. در کتاب اخير، تاريخ بندرعباس در دوره ي صفوي به صورت مختصر توصيف شده است (22). در سال 2011 م، ويلم فلور (23) کتابي با عنوان خليج فارس، بندرعباس، ورودي طبيعي تجارت در جنوب شرقي ايران در مورد تاريخ اجتماعي، اقتصادي، طبيعي... بندرعباسي منتشر کرده است که البته بيشتر به زمان قاجار اختصاص دارد. فلور، در همان سال نيز اثر ديگري به نام خليج فارس، ارتباطات با پس کرانه، بوشهر، برازجان، کازرون، بني کعب، و بندرعباس منتشر کرده که در آن از منظر ارتباطي و اقتصادي به تاريخ بندرعباس در دوره ي صفوي نگريسته است.
روديگر کلاين (24)، مؤلف کتابي به نام تجارت در شهربندري صفوي بندرعباس و ناحيه ي خليج فارس است. متأسفانه به اين کتاب دسترسي نداشتم. با اين حال، عنوان کتاب، حاکي از توجه به مسايل تجاري است و از اين رو مي توان نتيجه گرفت که کتابي مستقل، در مورد تاريخ بندرعباسي در دوره ي صفوي و به ويژه، بعد اجتماعي آن هنوز نگارش نيافته است.
مقاله ي حاضر، بر مبناي مکتوبات کمپفر، که تاکنون به فارسي برگردانده نشده اند، مي کوشد قسمتي از تاريخ محلي ايران دوره ي صفوي و البته بخشي از زندگي کمپفر، که تا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفته را، تا حدودي روشن تر سازد.
مکتوبات کمپفر مربوط به بندرعباسي
از کمپفر هيجده نامه در دست است که ميان ژانويه 1668 م تا ژوئن 1686 م. نوشته شده اند. اين نامه ها را مي توان به چهار مقوله تقسيم کرد:
نوع نوشتار |
تعداد |
|
10 |
|
2 |
|
4 |
|
1 |
کمپفر، نامه ي رديف چهارم را از شهر « بگون»، در نزديکي بندرعباسي نوشته است، جايي که وي مدتي به دليل بيماري در آنجا اقامت گزيد. کمپفر از اين شهر نيز نامه اي به اصفهان فرستاد (28) که هر چند در جدول نيست، اما به دليل مضمون آن در برخي جاها به آن خواهيم پرداخت. دو نامه ي رديف دوم از يوستوس فن دن هيول (29)، مقامي بالادست کمپفر، در کمپاني هند شرقي هلند در بندر عباسي، به رافائل دومان فرستاده شده که کمپفر اين دو نامه را به قلم آورده است. (30)
گيرندگان يا فرستندگان نامه ها، اشخاص زيرند: رافائل دومان ( شش نامه)؛ يوستوس فن دن هيول ( سه نامه)؛ ويبرانت ليکوختون (31)، يکي از مأموران کمپاني هند شرقي هلند ( يک نامه)؛ هربرت د ياگر (32)، دانشمندي که ميان سال هاي 1666 و 1670 م در سواحل خليج فارس براي شرکت هند شرقي هلند مشغول بود و در سال 1983 م هنگام حضور کوتاهي در ايران با کمپفر آشنا شد ( يک نامه)؛ يواخيم کمپفر (33)، برادر انگلبرت ( يک نامه)؛ آندرئاس کلاير (34)، يکي از مأموران کمپاني هند شرقي هلند ( يک نامه)؛ نيکولاس ويتسن (35)، شهردار شهر آمستردام ( يک نامه)؛ کريستف پريستف (36)، حقوقدان هيأت سوئدي ( يک نامه)، و داوود خان، پسر الله وردي خان ( يک نامه). افزون بر آن، گيرنده ي يکي از نامه ها معلوم نيست. در نتيجه، به جز يک نامه، تمامي نوشتارها ميان خارجيان رد و بدل شده اند.
در مورد مضمون نامه ها مي توان گفت که اغلب نامه هاي نوشته شده توسط کمپفر به يک موضوع اصلي مي پردازند: تقاضاي کمپفر براي ترک بندر عباسي است. با عباراتي چون: « من در سيرک بزرگ جراحان گير کرده ام (37)». کمپفر، چنان که خواهيم ديد، نتوانست آب و هواي بندرعباسي را تحمل کند و به اين دليل نامه هاي متعددي را به بالادستان شرکت هند شرقي هلند فرستاد تا از اين راه بتواند کار خود را در هند ادامه دهد. نامه هايي که کمپفر با رافائل دومان رد و بدل کرده است بيشتر مضمون علمي و سياسي دارند. آن ها در واقع مهم ترين اخبار مربوط به جنگ در سرزمين هاي اروپايي با عثماني و تحولات ايران، به ويژه از لحاظ هيأت هايي که به ايران مي آمدند را به صورت بسيار مختصر به همديگر مي رساندند.
يکي از نامه ها که از سوي هربرت د ياگر به کمپفر فرستاده شده، سرشار از اطلاعاتي در مورد گياهان جنوب ايران است و مي توان آن را نامه اي علمي به شمار آورد. نامه ي کمپفر به نيکولاس ويتسن و نوشتاري از داوودخان که همراه نامه، کتاب شيرازنامه (38) را نيز براي کمپفر مي فرستد و در مقابل آن، يک دارو، يعني روغن ميخک از کمپفر مي خواهد (39)، نيز حاوي اطلاعاتي در مورد گياهان است. هر چند نامه هايي که کمپفر و دومان براي فرستاده اند، جنبه ي شخصي هم دارند، اما تنها دو نامه ي مجموعه که بيشتر جنبه ي شخصي دارند، يکي نامه اي است که کمپفر به کريستف پريستف فرستاده و ديگري نوشته اي که کمپفر براي برادر خود فرستاده است. از اين نامه ي آخر چنين برمي آيد که اين نخستين نامه اي است که کمپفر از ابتداي سفر خود، يعني بيشتر از چهار سال پيش از آن، به خانواده اش نوشته است. (40)
بنابراين مي توان گفت مجموعه ي نامه هاي بندرعباسي بيشتر اطلاعات سياسي و علمي دارند، در حالي که اطلاعات علمي بيشتر به سطح محلي و اطلاعات سياسي بيشتر به سطح « ملي» و « بين المللي» تعلق دارند. البته افزون بر آن، اطلاعات حوزه هاي مختلف به صورت پراکنده نيز موجود است.
اينک به برخي از مطالب نامه ها که به تاريخ محلي مربوطند، اشاره خواهد شد. به دليل اين که بيشتر اطلاعات سياسي به بررسي مفصل تري احتياج دارند، در اين جا تنها به اشاراتي که مستقيماً به زندگي روزمره و بررسي هاي يک دانشمند خارجي و اطرافيان وي در بندرعباسي تعلق دارند، توجه شده است. شايد نگاه شخصي به دو حوزه ي انتخاب شده، يعني طبيعت و امور پزشکي و زندگي روزمره در کمپاني هند در بندرعباسي، که به اين صورت تنها در نامه ها بيان شده است، در خصوص بخش کوچکي از تاريخ محلي صفوي به دانش ما در مورد دوره ي صفوي بيافزايند.
طبيعت و امور پزشکي
آب و هواي بندر عباسي براي کمپفر غيرقابل تحمل بود. زيرا او را دچار مجموعه اي از بيماري ها نموده بود. وي از « داغ ترين و مضرترين آب و هواي آسيا» و آب و هواي « مسموم» سخن مي گويد. (41) دليل آن به قول کمپفر زمين خشک، نمکي، سولفوري، پر از چشمه هاي گرم و آرسن دار (42) است: « هيچ کسي نمي تواند در چنين آب و هوايي بيشتر از شش ماه زندگي کند، سگ و آدم پس از آن در آفتاب گيج شده و يک دفعه مرده به زمين مي افتد (43)» به نوشته ي او آب و هوا، به ويژه در زمستان، بسيار متغير است. به طوري که در يک لحظه، آب و هوا آن قدر مرطوب مي شود که هر کسي و هر چيزي انگار خيس مي شود، اما در لحظه ي ديگر، آب و هوا تا حدي خشک مي گردد به اندازه اي که تمام پوست بدن انگار چروکيده مي شود (44). افزون بر آن، کمپفر در زمان حضور خود در بندرعباسي، شاهد هجوم ملخ ها بوده است ( احتمالاً بهار 1688 م) که طي يک ماه تمامي گياهان را از بين بردند و پيامدي از افزايش قيمت و بدبختي به دنبال داشتند. (45)از بيماري هاي مربوط به شرايط محلي، يعني در اثر آب و هواي نامناسب بندرعباسي و احتمالاً امکانات بهداشتي اندک، به انواع سينه پهلو (46)، استسقا (47)، سل و تب اشاره نموده است (48). کمپفر به شدت مبتلا به مجموعه اي از اين بيماري ها شد، به طوري که دمل چرکين در ريه ي او به وجود آمد و وي را تا مرز نگاشتن وصيت نامه پيش برد (49). خوشبختانه، اين دمل سرانجام با تغيير مکان ترکيد: « من حجم وحشتناکي از کثافت بالا مي آورم و هر چه اطرافم بود را با چرک خون آلود کثيف مي کردم، در حالي که من با بالاآوردن همچون يک حيوان قرباني، لبريز از خون بودم (50)» کمپفر پس از اين اتفاق مطمئن شد که در آب و هواي بندرعباسي نمي تواند زنده بماند و از رئيسش درخواست، به همين دليل از رئيسش درخواست مي کند تا اگر مي شود به هند منتقل شود (51). به نظر مي رسد افراد زيادي، حتي « انسان هاي برجسته» به دليل بيماري هاي مذکور در بندرعباسي درگذشته اند (52).
اين اشاره هيا کمپفر را نمي توان امري استثنايي محسوب کرد. مسافران ديگر نيز به طبيعت ناسازگار و سختي هاي مربوطه اشاره کرده اند. شاردن، همچون کمپفر، هواي بندرعباسي را بدترين و ناسالم ترين هواي دنيا توصيف مي کند (53). تونو که در سال 1667 م. در بندرعباسي بوده، مي نويسد که آب خوردني، از آب انبار در بيرون شهر گرفته مي شد و افزون بر قيمت نسبتاً بالا ( به خاطر مسير)، زياد خوب هم به نظر نمي رسيد (54). در گزارش هاي ديگر نيز چنان که کمپفر ذکر کرده، دليل فقدان آب و کشاورزي، نمکي بودن زمين ثبت شده است. (55) تاورنيه که ميان سال هاي 1645 تا 1655 م. چندين بار در بندرعباسي بوده است نيز گرماي شديد هواي بندرعباسي را به طور ملموس توصيف کرده است: « براي حفظ سلامتي خود، خارجيان تنها در ماه هاي دسامبر، ژانويه، فوريه و مارس مي توانند بمانند (56)». او مي افزايد آنان که با اين وجود مي مانند، به دليل باد « سمول » ( يا: السميل) مبتلا به تب مي شوند و يا مي ميرند، يا تنها به سختي درمان مي شوند و براي باقي عمر خود، رنگ زردگونه دارند (57). شاردن نيز به فزوني شمار مرگ و ميرخارجيان اشاره کرده است و دلايل آن را يا کوهستان پيرامون اين بندر، که جلوي تجديد هوا را مي گيرد، يا نمک موجود در هوا، که از جزاير همسايه يا از دريا مي آيد، يا داغي و رطوبت اقليم دانسته است؛ در جاي ديگر هم تغيير ميان انواع باد را به عنوان دليل برمي شمارد (58). وي از رايج ترين بيماري ها، « ديسانتاري» (59)، « خونريزي» و « تب» را ذکر مي کند (60). به نظر مي رسد که سالانه گاهي از پنج خارجي، چهار تا مي مرده اند (61). فراير، نيز همچون کمپفر به هجوم ملخ و آثار ويرانگر آن اشاره کرده است. به نظر مي رسد اين پديده ي بدفرجام در بندر عباسي غيرعادي نبوده است. (62) افزون بر آن، در تابستان، پيشه هاي بزرگ فراواني در هوا بودند، چنان که آسمان انگار تاريک مي شد و به فاصله ي سه تا چهار سال، زلزله اتفاق مي افتاد (63).
در نامه نگاري هاي کمپفر که از برخي گياهان دارويي محلي نيز نام برده شده است. البته هميشه روشن نبود که کاربرد اين گياهان چيست اما به هر حال آن ها در آن زمان به کار گرفته مي شدند. براي نمونه، کمپفر که از ريشه ي « بابونه» (64.) که براي بيماري هاي مربوط به دندان استفاده مي شد نام مي برد (65). به نظر مي رسد کمپفر سنگ پادزهر ( بزوار) را که ميان دانشمندان ايراني، اروپايي و چيني آن روزگار بسيار مورد علاقه بوده، گردآوري و بررسي کرده است (66). وي اين سنگ را که از معده ي برخي پستانداران همچون انواع بز در مي آمد و به نام « مي ميناهي» ( موميا ناتيوا» (67) نيز شناخته مي شد (68)، در يکي از روستاهاي جنوب ايران به نام « دره» (69) پيدا کرده است. (70) از نامه ي داوودخان به کمپفر چنين برمي آيد که يا کمپفر پيش از اين روغن ميخک را به وي معرفي کرده بود يا اينکه کمپفر با اين ماده، که به درد بيماري هاي معده مي خورد، کار مي کرده و آن را به هر حال در اختيار داشته است (71).
به نظر مي رسد دانشمنداني که با کمپاني هلند در ارتباط بودند، براي گياهان جنوب ايران، علاقه ي خاصي داشتند. آن ها تخم هاي گياهان را گرد آورده و فهرست مي کردند. (72) در نامه اي از هربرت د ياگر، دانشمندي که در اين زمان در « باتاويا» بوده اما پيش از اين در بندر عباسي حضور داشته، اسامي گياهان به خط فارسي اضافه شده اند که به اين دليل مي تواند اطلاعات بسيار ارزشمندي باشد. از جمله گياهان ياد شده عبارتند از: « گوجر» ( يا « گنجر») ، نخل خرما، درخت « مقل ازرق»، « کهور»، « کهورک»، « مفير»/ « تج»، « مغيلان»، « قرظ»، « کنار»، « خرنوب شامي»، « درمنه»، « درخت بنه»، « کسودان»، و « سکز شيرين» ( به لهجه ي بندرعباسي: « کندرک پالوده»؟) را نام برد. در مورد برخي از اين گياهان، اطلاعات دقيق تري در دست داريم. گياه « گوجر»، درخت « بنه»، و « کسودان» بر روي کوهي به نام «گنو» در نزديکي بندرعباسي رشد مي کردند. نخل خرما با کيفيت زياد، به ويژه در روستاي « دزگان» (73) وجود داشت. « کهور» و « کهورک» در اطراف بندرعباسي پيدا مي شدند. « خرنوب شامي» ظاهراً در عطاري هاي محلي وجود داشته است. « درمنه» در راه بندر عباسي و اصفهان زياد مي روييده است. منتها کمپفر در ادامه، به دليل وجود ملخ ها نتوانسته تمامي اين گياهان را بررسي کند. ظاهراً برخي از بوميان هم علاقه ي زيادي به گياهان محلي داشتند. ما از مردي به نام حاجي الله وردي بيگ، برادر حاکم بندرعباسي در زمان مورد بحث خبر داريم که خودش حاکم لار و « گياه شناسي نسبتاً متبحر» بوده است. (74) افزون بر آن، از نامه ي د ياگر، چنين بر مي آيد که در بندر عباسي، « بانيان هندي» دارو مي فروخته اند (75). البته به نظر مي رسد که د ياگر نسبت به شناخت فرد هندي مورد نظر در مورد داروهاي محلي شک داشته است.
در سفرنامه هاي دوره ي صفوي، چنين اطلاعاتي به ندرت به دست مي آيند. با اين که برخي از سفرنامه نويسان به پزشکي در ايران توجه نموده اند، اما مطالب آن ها کلي است و به طور خاص در مورد بندرعباسي و جنوب ايران نيست. البته شاردن از چنار، انواع ليمو، ياسمن و نرگس نام مي برد و مي نويسد که اين ها در نزديکي بندرعباسي رشد مي کنند (76). له برون از درخت « قطن» و « گل کيلي (77)» ( که به قول او از سورات وارد شده) خبر مي دهد. (78) از گزارش هاي پسين اطلاع داريم که بادام کوهي بر روي کوه گنو فراوان بوده است. انگور، سيب، انار، نارنگي، ليمو، آلو و بادام نيز ذکر شده اند. (79)
زندگي روزمره در کمپاني هند در بندرعباسي
کمپاني هند شرقي هلند در سال 1602 م. تأسيس شد و در سال 1623م. فعاليت هاي تجاري خود را در ايران شروع کرد. به اين ترتيب پس از انعقاد قراردادي با شاه عباس بزرگ، دفتري در اصفهان و بندرعباسي برپا کردند. (80) مأموران اين شرکت به زودي موفق شدند امتيازاتي تجاري را به دست بياورند. هلندي ها به زودي بر رقيب اصليشان، يعني کمپاني هند شرقي انگليس که زودتر از هلندي ها پا به ايران گذاشته بودند، برتري تجاري پيدا کردند. شايد اين يکي از دلايلي باشد که بازرگانان ايراني، هلندي ها را زيرک ترين بازرگانان دنيا دانسته و احساس مي کردند که در هنگام خريد و فروش را با هلندي ها، گول مي خورند. (81) حتي گفته مي شد که هلندي ها، خليج فارس را در دهه ي پنجم سده ي شانزدهم به « درياچه ي هند» تبديل کردند. (82) هر چند آن ها در ابتدا به خريد ابريشم و فروش ادويه جات مي پرداختند اما از دهه ي ششم سده ي شانزدهم ميلادي، به دليل شرايط جديد، از جمله ورود ارامنه به بازرگاني، ابريشم کمتري را مي خريدند. (83) با اين وجود، آن ها جايگاه خود را در بندر عباسي حفظ کردند، زيرا آنجا نه تنها لنگرگاهي ميان هند و عربستان بود، بلکه امکان کنترل تجارت و امتيازاتي از طرف حکومت صفوي (84) را به همراه داشت. هلندي ها افزون بر بندر عباسي، در اصفهان، کرمان و لار نيز دفاتر تجاري داشتند. (85)کمپفر محل کار خود را در بندرعباسي را با يک اردوگاه نظامي (86) مقايسه مي کند و مي نويسد که آن جا تقريباً خالي از دارو است، به طوري که وي نمي تواند با مواد موجود به بيماران رسيدگي کند. وي گمان مي کند که داروها يا تمام شده اند يا پزشکان ديگر داروها را دزديده اند. (87) در نتيجه، کمپفر مجبور مي شود براي مدتي نزد عطاري محلي خريد کند تا کشتي ديگر کمپاني هلند به بندرعباسي برسد (88). کمپفر همچنين درخواست مي کند تا داروها و دستگاه هاي برجاي مانده ي پزشک پيشين به نام وينزنس (89)، که ظاهراً در شيراز براي کمپاني هلند خدمت مي کرده و هنگام ورود کمپفر به بندر عباسي، به هند رفته بود (90)، به وي انتقال يابند (91). در کار کمپفر، پزشک ديگري هم در کمپاني هلند مشغول بود و گاهي حتي سه پزشک هم زمان از اين کمپاني در بندرعباسي حضور داشتند. (92)
از نامه هايي که پس از ترک ايران نوشته شده اند و شامل مکاتبات اصلي اين بررسي نمي شوند، مي توان برخي اطلاعات اضافي در مورد شرايط کاري کمپفر به دست آورد. (93) کمپفر ظاهراً از تاريخ 27 آگوست 1686 م، به بعد در تمام مدت خدمتش در بندرعباسي، ماهيانه سي و شش « گلدن» (94) دريافت مي کرد، علاوه بر آن کمپفر در طي حضور خود به دليل فقدان دارو، از داروهاي خود استفاده کرده است.
کمپفر در برخي جاها به وضعيت مأموران و خدمتکاران کمپاني هند شرقي هلند در بندرعباسي اشاره مي کند. به گفته ي وي (95) در خانه ي باشکوه کمپاني، در کرانه ي دريا، جوانان برجسته اي وجود داشتند و سبک زندگي آن جا شبيه به کالج آکادميک (96) بود، به طوري که رديفي از اتاق ها ميان افراد تقسيم شده و هر سي خدمتار خاص خود را داشت. اين خدمتکاران از مهارت هايي چون نوازندگي، رقاصي و پانتوميم برخوردار بودند. البته ممکن است که همه ي اين اشاره ها طنزآميز باشند. با اين وجود از نامه ها چنين برمي آيد که اعضاي کمپاني، غذاهاي مفصل و اغلب ماهي هاي تازه و لذيذ مي خوردند. (97) ظاهراً کار کردن براي کمپاني هلند در بندرعباسي توام با زندگي مجلل و شاهانه بوده است (98). با اين همه ميان کارمندان حسادت هم رايج بوده است. زماني که کمپفر مريض شده و درخواست مرخصي نمود، برخي از افراد کمپاني نمي خواستند که او براي مداوا برود و اظهار مي داشتند انسان هاي زيادي در بندرعباسي مرده اند، کمپفر هم مانند آن هاست و فضل و برتري از ديگران ندارد؛ يعني عملاً مي گفتند که کمپفر بايد آن جا بميرد. (99)
از نامه اي ديگر چنين برمي ايد که تصميمات کمپاني هلند که در باتاويا صورت مي گرفت، گاهي بسيار طولاني بود. کمپفر مي نويسد: « به دليل اين که در باتاويا، ديرتر از آنچه فکر مي کردم تصميم گيري در مورد من صورت گرفت، من بي هيچ دليل دو سال خدمت کردم و مرا در اين جهنم دو سال ديگر نگه مي دارند تا به واسطه ي عرق کردن فوت کنم (100)».
با اين توصيفات، پي مي بريم که شايد در هيچ کدام از شهرهاي ايران عصر صفوي، تفاوت هايي ميان وضعيت مردم بومي و خارجيان مقيم، به اندازه ي بندرعباسي ملموس نبوده است. در حالي که کمپاني هاي هلند، انگليس و فرانسه در زيباترين خانه هاي بندرعباسي ساکن بودند، انواع غذاها را در اختيار داشتند و ضيافت هاي مفصلي را برپا مي کردند (101). از گزارش هاي موجود درکي از زندگي بوميان « بدبخت» (102)، بندرعباسي را به دست مي آوريم. تاورنيه مي نويسد (103) همه ي مردم، بيش از يک پيراهن ندارند. تنها درآمد آن ها، ناشي از ماهيگيري است (104)، درحالي که خودشان نمي توانستند از انواع خوب ماهيان بخورند و حتي به ندرت نان داشتند. به گفته ي تاورنيه، تنها تعداد اندکي از مردم، گه گاه مي توانستند برنج بخرند. آن ها احتمالاً بيشتر ميوه مي خوردند که از قشم آورده مي شد و قيمت بسيار مناسبي داشت. (105) مردم بومي همچنين نمي توانستند آب نسبتاً خوب و گران را بخرند و گاهي مجبور بودند، آب باران را بياشامند که بردگان و گله ها نيز از آن مي نوشيدند (106). از توضيحات اردن که خانه ها و قايق هاي بوميان را توصيف کرده چنين برمي آيد که تنها تجهيزات ( برخي از) خانه ها، بادگير بوده است. بنا به توصيف ماندلسلو، مسافر آلماني که به همراه اولئاريوس به ايران آمده بود، آجرهاي خانه از خاک، شن، کاه و پهن اسب ترکيب شده و در آفتاب پخته مي شدند؛ اما تعداد زيادي از مردم در کلبه هايي که به جاي سقف، شاخه ها و برگ هاي نخل خرما پوشيده شده بودند، مي زيستند (107) البته بيشتر مردم که خانه ي سنگي داشتند به دليل گرما بر روي سقف خانه ها مي خوابيدند (108) بوميان، قايق ها را که « سنبک» (109) ناميده مي شدند، از چوب درخت نارگيل مي ساختند. (110) مي توان به خوبي تصور کرد که منظره ي دريا از ساحل بندرعباسي با کشتي هاي کمپاني و در کنار آن ها، قايق هاي محلي چگونه بوده است. نکته ي جالب اين که بندرعباسي حداقل تا زمان حضور پيترو دلاواله، يعني چهار ماه پس از تأسيس بندرعباسي، با وجود حضور بازرگانان فراوان، مسجد بزرگ و درخشاني نداشت. (111)
از نامه هاي موجود چنين بر مي آيد که مأموران کمپاني هلند، انگليس و افراد ديگر همچون بازرگانان خارجي، در تابستان اغلب به مکان هايي در اطراف بندرعباسي که آب و هواي قابل تحمل تر داشتند، مي رفتند (112). کمپفر، زماني که بيمار بود به « بگون»، شهري واقع در لار، با فاصله ي پنج روز سفر از بندرعباسي رفت. (113) آب و هواي آن جا احتمالاً موجب بهبودي او شده است. کمپفر ذکر مي کند که يکي از مأموران کمپاني انگليس، در تابستان سال 1687 م. در هنگام تعطيلات تابستاني در رودان (114) درگذشت. (115)
در سفرنامه هاي اين دوران نيز به موضوع مهاجرت هاي موقت مأموران کمپاني ها در تابستان از بندرعباسي اشاره شده است. فراير مي نويسد « تمامي افراد ارجمند» از بندرعباسي مي رفتند (116)؛ به نظر مي رسد که منظور وي از افراد ارجمند احتمالاً بازرگانان و ثروتمندان و کارکنان کمپاني ها بودند و مردم بومي را شامل نمي شده است. هر چند از گزارشي که شصت سال پيش از آمدن کمپفر درباره ي بندرعباسي نوشته شده، برمي آيد که بومي هاي « گمبرون» نيز در تابستان به لار و ديگر شهرهايي که داراي نخل و سايه بودند، مي رفتند (117) شاردن، همين واقعيت را ثبت کرده و مي افزايد که بوميان ثروتمند از بوميان معمولي بيشتر از بندرعباسي فاصله مي گيرند (118) به هر حال به نظر مي رسد که بندرعباسي، شهري که در ماه هاي زمستان پر از بازرگانان ايراني، هلندي، انگليسي، هندي، عربي، ترکي و ارمني... بود (119)، در ماه هاي گرماي شديد، به نوعي به دست بوميان باز مي گشت. شايان ذکر است که برخي از مأموران کمپاني هاي اروپايي، خانه ي شخصي در کوهسار اطراف بندر داشتند (120).خارجيان براي رفت و آمد به مکان هاي پيرامون بندرعباسي، طبق رسمي محلي، معمولاً دو خدمتکار و دو الاغ با خود مي بردند. (121)
در برخي از نامه ها به مسأله ي انتقال نامه ها نيز اشاره شده است. کمپفر يک بار به همراه نامه، ريشه ي دارويي را فرستاد براي اينکه ريشه « پژمرده نشود» (122) آن را توسط يک پزشک ارسال نمود. در کنار پيک هاي معمولي که براي کمپاني هلند کار مي کردند، گاهي بازرگانان بومي و خارجي و پيک هاي شاهي نيز نامه ها را جابه جا مي کرد؛ (123) افزون بر آن، برخي ايرانيان ثروتمند که خدمتکار شخصي داشتند، براي انتقال نامه ها از آن ها سود مي برد (124) نامه هاي مربوط به امور کمپاني هلند البته از راه آبي، يعني به وسيله ي کشتي ها جابه جا مي شد (125) اين روند گاهي مشکل ساز بود، زيرا دزدان دريايي زيادي در اين راه ها، به ويژه ميان ايران و هند، وجود داشتند. به اين دليل، گاهي مأموران کمپاني جرأت نمي کردند نامه ها را از اين طريق جابه جا کنند. (126) به نظر مي رسد انتقال نامه ها گاهي به هر دليل که باشد، مشکل پيدا مي کرد. بنا بر نامه اي از رافائل دومان، وي يک نامه را با فاصله ي چند هفته، سه بار فرستاد تا بالاخره به دست کمپفر رسيد. (127) به نظر مي رسد، گاهي اطلاعات حساس، هر چند به زبان لاتيني نوشته مي شدند، اما نمي توانستند به صورت مکتوب ثبت شوند. (128)
اين وضعيت انتقال نامه ها در مقابل شبکه هاي بازرگانان ارمني ايران، کمي نامنظم و ابتدايي به نظر مي رسد، به طوري که انگار نظامي روشمند براي انتقال نامه ها وجود نداشت و کمپفر و ديگر نويسندگان، بسته به مورد، از امکان خاصي سود مي بردند. گاه پيک معمولي، يعني مأموران کمپاني و گاهي پزشکان، بازرگانان، افراد آشنا و خدمتکاران، نامه ها را منتقل مي کردند. در نتيجه، اين واقعيت که نامه ها گه گاه گم مي شدند، زياد شگفت انگيز نيست، زيرا افرادي اين کار را مي کردند که هيچ تخصص يا علاقه اي براي انجام آن نداشتند. برعکس، ارامنه، از همان ابتداي سکونت خود در ايران، يک نظام اطلاع رساني بر پا کردند و در همه جا خبر رسانندگاني داشتند. (129) بخش عمده ي نامه ها، هم از طريق خشکي و هم آبي، توسط پيک هاي تخصصي ( چاپار، شاطر، قاصد) منتقل مي شدند (130) در بعضي بنادر، پيک ها در هنگام ورود کشتي، منتظر بودند تا نامه ها را گرفته و به مقصدشان برسانند. (131) به اين ترتيب مي توان نتيجه گرفت که نامه رساني کمپاني هلند و به طور کلي خارجيان در ايران نسبتاً ضعيف بوده است.
برآمد:
در اين نوشتار سعي شد موضوعاتي همچون طبيعت و امور پزشکي و زندگي روزمره در کمپاني هلند در بندرعباسي، از دورن مايه ي نامه نگاري هاي کمپفر استنباط و استخراج گردد. کمپفر در دو سال حضور خود در بندرعباسي، با دو مشکل اصلي روبه رو بود: يکي فقدان دارو، که ظاهراً به مرور زمان برطرف شد و ديگري شرايط نامناسب آب و هوايي بندرعباسي که براي او غيرقابل تحمل بود. از اين رو، درک تلاش وي براي رفتن از آن جا، آسان است. با اين همه، به نظر مي رسد که کمپفر از شرايط کاري و شرايط دفتر و ساختمان کمپاني هلند نسبتاً راضي بوده است.وي با عشق و علاقه به بررسي گياهان محلي پرداخت و به اين واسطه، مدارکي ارزشمند مربوط به طبيعت و محيط زيست بندرعباسي برجاي گذاشته است. دوستي با ديگر دانشمندان همچون رافائل دمان و هربرت د ياگر باعث شد که کمپفر به زودي با ايران آشنا شده و بتوانند به پژوهش هاي خود بپردازد. با اين همه، کمپفر، همچون بيشتر نويسندگان خارجي و بومي آن روزگار، احتمالاً مسائل اجتماعي شهر بندرعباسي را که از چارچوب کمپاني بيرون بودند، ناديده گرفته است. هر چند بيماري وي حتماً هم تأثيري بر فعاليت هايش گذاشت، اما به هر حال، نسبت به مدت دو سال حضور در ايران شهر، اطلاعات موجود در نامه ها اندک است و براي نوشتن بخشي از تاريخ بندر عباسي، کافي نيستند. به نظر مي رسد که در گزارش هاي کمپاني هاي اروپايي، به ويژه هلند، اطلاعات فراواني در مورد بندرعباسي نهفته است. بايد اميدوار بود که کسي گام به آرشيوهاي اروپا بنهد و با بررسي گزارش هاي برجاي مانده، به شناخت ما از بندرعباسي - نه تنها در دوره ي صفوي بلکه نيز در دوره هاي افشاريه و زنديه - افزايش دهد.
کتابنامه :
1- حبيبي، حسن و وثوقي محمدباقر: بررسي تاريخي، سياسي و اجتماعي اسناد بندرعباس ( 1226-1321 هـ ق)، تهران: بنياد ايران شناسي، 1387.
2- حسيني راد، سيدابوالفضل: طب سنتي؛ آشنايي با لغات و اصطلاحات، تهران: انتشارات زعيم، 1388.
3- سديدالسلطنه کبابي، محمدعلي: بندرعباس و خليج فارس ( اعلام الناس في احوال بندرعباس)، تصحيح و مقدمه و فهارس از احمد اقتداري، تهران: کتابخانه ي ابن سينا، 1342.
4- فلور، ويلم: اولين سفراي ايران و هلند، به کوشش داريوش مجلسي و دکتر حسين ابوترابيان، تهران: 1356.
5- Aslanian. Sebouh. "The Salt in a Merchant 's Letter: The Culture of Julfan Corresponence in the Indian Ocean and the Mediterranean" in: Journal of World History, Vol 19. 2008. No. 2. pp. 127-188.
6- Chardin, Jean: Voyages de Mr. de My Le Chevalier Chardin en Perse et autres Lieux de l 'Orient, VOL VIII, Amsterdam, 1711.
7- Chick, H. (ed): A Chronicle of the Carmelites in persia and the Papal Mission of the XVIIth and XVIIIth Centuries, London 1939.VOL. I.
8- Daulier-Deslandes, A.: Les Beautez de la perse. Paris. 1673.
9- Della Valle, Pietro. Voyages de Pietro della Valle, Gentilhomme Romain etc, Vol. VI. Rouen. 1745.
10- Dohm. Christian Wilhelm. Hrsg: Engelbert Kampfers Geschichte und Beschreibung Von Japan. Lemgo. 1777.
11- du Mans Raphael: missionaire en perse au XVLLe s. II. VOL. ed. Par Francis Richard paris, 1995.
12- Elgood, Cyril: Safavid Medical Practice or: The Practice of Medicine Surgerry and Gynecology in Persia between 1500 A.D. and 1750 A.D. London, 1970.
13- Floor, Willem: "The Dutch on Khark Island: A Commercial Misshape in: Journal of Middle East Studies 24, 1992.
14- -fryer, John: A New Account of East
India Persia in Eight Letters Being Nine Years Travels, Begun 1672 and Finished 1681. London 1698.
15- Glaman, Kristof: The Dutch East-India Company: Copenhagen, 1958.
16- Herbert, Thomas: Some Yeares Travels into Divers of Asia and Afrique London 1638.
17- Kaempfer Engelbert: Briefe 1683-1715, Werke: Kritische Ausgabe in Einzelbanden. Bd.II. herausgegeben Von Detlef Haberland Munchen, 2001.
18- Kaempfer, Engelberto: Amoenitatum Exoticarum politico-physico-medicarum fasciculi V, guibus continentur variae relations observations & decriptions rerum Persicarum & ulterioris Asiae, multa attention. in peregrinationibus per universum Orientem Collectae ab Auctore Lemgo. 1712.
19- Le Bruyn, Corneille. Voyages de Corneille Le Bruin par la Moscovie. en Perse. et aux Indes Orientales. Vol II. Paris 1725.
20- Lockhart, Lawrence: The Fall of the Safavid Dynasti and the Afghan Occupation of Persia, Cambridge 1958.
21- Mandelslo johan Albrecht Von: Des furtrefflichen Wolversuchten Mecklenburgischen Herrn Johan Albrecht von Mandelslo Morgenlandische Reisebescheibung Schleswig, 1668.
22- Meier-Lemgo, Karl: Engelbert Kampfer Der erste Deutsche Forschungsreisende Detmold, 1933.
23- Sainson, pere Martin: Voyage ou Relation de l' Etat Present du Royaume de Perse Paris, 1695.
24- Schimkoreit. Renate: Regesten publizierter safawidicher Herrscherurkunden-Erlasse und Staatsschreiben aus der fruhen Neuzeit Irans, Berlin. 1982.
25- Tavernier, Jean-Baptiste, Les Six Voyages de Jean-Baptiste Tavernier...en Turquie en. Perese et aux Indes. VOL. I. Paris. 1681.
26- Thevenot, Jean de: Suite du Voyage de Levant etc. Seconde partie, paris, 1674.
پي نوشت :
1- دانشجوي کارشناسي ارشد رشته تاريخ دانشگاه تهران
2- Engelbert Kaempfer.
3- Lemgo.
4- Warschau.
5- Meier-Lemgo, Karl: Engelbert Kampfer: Der erste deutsche Forschungsreisende, Detmold. 1933. p. 7.
6- Konigsberg.
7- Uppsala.
8- Karl XI.
9- مجموعه يادداشت هاي کمپفر مربوط به آسيا به لاتيني:
Kaempfer Engelberto: Amoenitatum Exoticarum politico-physico-medicarum Fasciculi v quibus continentur variae relations observations & descriptions rerum persicarum & ulterioris Asiae, multa attention in peregrinationibus per universum Orientem. collectae ab Auctore Engelberto Kaempfer, Lemgo. 1712.
بخش مربوط به ايران از سفرنامه ي کمپفر توسط کيکاووس جهانداري ترجمه شده و نخستين بار با عنوان دربار شاهنشاه ايران در سال 1350 از سوي انجمن آثار ملي ايران به چاپ رسيد. چاپ هاي بعدي اين کتاب با عنوان سفرنامه کمپفر از سوي انتشارات خوارزمي در سال هاي 1360، 1363 و 1385 منتشر شده است.
10- دانش پژوه منوچهر: بررسي سفرنامه هاي دوره ي صفوي، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان، 1385، ص 285.
11- انگلبرت کمپفر در واقع تا ژاپن پيش رفت و به دليل شرح و بررسي هاي مفصل وي از اين کشور، بنيان گذار ژاپن شناسي آلمان محسوب مي شود. ر.ک به:
Dohm. Christian Wilhelm: (Hrse) Engelbert Kampfers Geschichte und Beschreibung Von Japan. Lemgo 1777.,
12- Kaempfer Engelbert: Briefe 1683-1715, Werke: Kritische Ausgabe in Einzelbanden, Bd.II. herausgegeben Von Detlef Haberland, Munchen, 2001.
کريستف ورنر اين کتاب را معرفي کرده است: مجله کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، 1382، ش70-71، ويژه ي مطالعات صفوي 3، ص 44.
13- حبيبي، حسن و وثوقي، محمد باقر: بررسي تاريخي، سياسي و اجتماعي اسناد بندرعباس (1226-1321 هـ ق)، تهران، بنياد ايران شناسي، 1387، ص 17.
14- Pietro della Valle.
15- Thomas Herbert.
16- John Fryer.
17- Johan Albrecht von Mandelslo.
18- Corneille le Bruyn.
19- Jean-Baptiste Tavernier.
20- Jean de Thevenot.
21- سديدالسلطنه کبابي، محمدعلي: بندرعباس و خليج فارس ( اعلام الناس في احوال بندرعباس)، تصحيح و مقدمه و فهارس از احمد اقتداري، تهران: کتابخانه ي ابن سينا، 1342.
22- حبيبي و وثوقي: پيشين، صص 13-35.
23- Willem Floor.
24- Rudiger Klein.
25- نامه به برادر: Kaempfer, Briefe,p.275-281 و نامه ي داوودخان به کمپفر: Kaempfer.Briefe.pp303-304
26- Raphael du Mans.
27- رافائل دومان عضو فرقه ي مذهبي « کاپوتسيني» بود و بعد از تحصيل در فرانسه، به رياست دير کاپوتسيني در اصفهان منصوب شد. دومان زبان فارسي را به خوبي مي دانست و به اين ترتيب شاه سليمان از او به عنوان مترجم و مشاور بهره مي گرفت. دومان، خاطرات خود را نيز به قلم آورده، که به کوشش ريچارد فرانسيس منتشر شده است:
-du Mans, Raphael: missionaire en Perse au XVLLe s. II. VOL. ed. Par Francis Richard, paris 1995.
جلد اول آن، شامل مکاتبات، از جمله هشت نامه به کمپفر است.
28- Kaempfer, Briefe,pp.253-259.
29- Justus van den Heuvel.
30- يوستون فن دن هيول، پس از ورود کمپفر به کمپاني هند شرقي، بالادست کمپفر بود. فن دل هيول، بعداً مدير کارخانه ي بندرعباسي شد و پس از آن به اصفهان رفت. وي در آن جا تا اواخر سال 1987 م. خدمت کرد و پس از آن به هند رفت. ر.ک. به:
Sainson. pere Martin: Voyage ou Relation de l 'Etat Present du Royaume de Perse Paris. 1695.p.140.
31- Wybrand Lycochthon.
32- Herbert de Jager.
33- Joachim Kaempfer.
34- Andreas Cleyer.
35- Nicolaes Witsen.
36- Christoph Pristaf.
37- Kaempfer, Briefe, pp. 283-284.
38- اين تاريخ محلي توسط ابوالعباس احمد بن ابي الخير زرکوب شيرازي در حدود سال 734 هـ ق نوشته شده و با مشخصات زير منتشر شده است: شيرازنامه، تصحيح و اهتمام بهمن کريمي، تهران، مطبعه روشنائي، 1305-1310.
39- Kaempfer, Briefe,pp.303-304.
40- Kaempfer, Briefe,pp.275-281.
41- Kaempfer, Briefe,pp.253, 256, 279.
42- Arsen.
43- Kaempfer, Briefe,p.280.
44- Ibid.
45- Kaempfer, Briefe,pp.305,306.
46- Peripneumonia.
47- Tympanites.
48- Kaempfer, Briefe,pp.248-249, 253-269.
49- Kaempfer, Briefe,pp.295, 297.
ظاهراً کمپفر مي خواست در صورت مرگش در اثر بيماري در بندرعباسي، تمامي يادداشت ها به دوست علمي اش، هربرت د ياگر بر سند. ر.ک. به: همان.
50- Kaempfer, Briefe,pp.254،258.
51- Kaempfer, Briefe,pp.255، 259.
52- Kaempfer, Briefe,pp.254، 257.
53- Chardin, Jean. Voyages de Mr de My Le Chevalier Chardin en Perse et autres Lieux de l 'Orient, VOL VIII. Amsterdam. 1711.p.511.
54- Thevenot. Jean d: Suite du Voyage de Levant etc. Seconds partie paris 1674,pp.267-268.
55- Tavernier, Jean-Baptiste, Les Six Voyages de Jean-Baptiste Tavernier...en Turquie en Perse et aux Indes. VOL. I. Paris. 1681,p.621; fryer John: A New Account of East
-India and Persia in Eight Letters, Being Nine Years Travels Begun 1672 and Finished 1681. London 1698.p.226;- Daulier--Deslandes. A.; Les Beautez de la perse. Paris. 1673.p.75.Chardin.Voyages VOL. VIII.pp.508.511
56- Tavernier: Les six Voyages.VOL. I. p.620.
57- Tavernier. Les six Voyages.VOL. I. pp.620-621 see also. Fryer A New Account P. 226. A. Daulier-Deslandes. Les Beautez.p. 74. Chardin Voyages.Vol VIII.p.515.
در گزارش هاي زيادي به زرد بودن رنگ پوست بوميان بندرعباس اشاره شده است. شاردن توجه ما را به اين نکته جلب مي کند که بندرعباسي ها، با سن نسبتاً جوان، پير به نظر مي رسند. اين البته تأثير همين آب و هواست: Chardin Voyages.Vol VIII.p512.
58- Chardin Voyages.Vol VIII.pp.512-515.
59- Dyssenterie.
60- Chardin. Voyages: Vol. VIII.p.515.See also. Mandelslo johan Albrecht Von: Des furtrefflichen Wolversuchten Mecklenburgischen Herrn Johan Albrecht von Mandelslo Morgenlandische Reisebescheibung Schleswig 1668.p.20.
61- Mandelslo Morgenlandische Reisebescheibung p.25.
ماندلسلو در ادامه، دليل ديگري براي مرگ خارجيان در بندرعباسي مي آورد: آن ها شربتي را که بومي ها از عرق، آب ليمو، گلاب، و شکر درست مي کردند. مصرف مي نمودند و به اين دليل به تب مبتلا شده و گاهي مي مردند ( همان جا)
62- Fryer A New Account p.227.
63- Chardin Voyages.Vol VIII.pp513, 515 Della Valle. Pietro: Voyages de Pieetro della Valle. Gentilhomme Romain etc. Vol. VI. Rouen. 1745.p.158.
در زلزله اي که به سال 1645 م روي داد، خانه ي هلندي ها در بندرعباس تخريب شد، البته بعداً آن را بازسازي کردند.
(Claman. Kristof: The Dutch East-India Company. Copenhagen. 1958.p.120).
64- Radix Pyethri(Bertamswurzel).
65- Kaempfer, Briefe,pp.243-244.
66- Kaempfer, Briefe,pp. 291. 293
ن.ک.به:
Kaempfer Amoenitates Exoticae.pp.398-406.
پزشک برجسته ي ايراني دوره ي صفوي به نام عمادالدين محمود شيرازي، رساله اي به نام چوب چيني خوردن نوشت و در اين رساله به اهميت داروي پادزهر اشاره کرد. براي اطلاعات بيشتر در مورد کاربرد داروها و پزشکي در ايران صفوي، ر.ک.به:
Elgood. Cyril: Safavid Medical Practice or: The Practice of Medicine, Surgerry and Gynecology in Persia between 1500 A.D. and 1750 A.D. London 1970.
67- Mumia Nativa.
68- موميا، دارويي سياه رنگ است: « در عهد صفويه موميايي فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهي نزديک جهرم به دست مي آمد متعلق به شاه بود و او يا آن را مي فروخت و يا به رسم هديه براي حکام و بزرگان و پادشاهان ديگر مي فرستاد»(حسيني راد، سيدابوالفضل: طب سنتي، آشنايي با لغت و اصطلاحات، تهران: انتشارات زعيم، 1388، صص 746-747).
69- Darah.
70- مقايسه کنيد با: Kaempfer Amoenitates Exoticae.pp.516-524.
71- Kaempfer, Briefe,pp.303-304.
72- Kaempfer, Briefe,pp.265-274.
73- « دزگان» شايد بتوان اين روستا را با روستاي « دزگ» امروزي در شمال بندرعباس، در نزديکي چشمه ي آب گرم « گئو» يکي دانست.
74- Kaempfer, Briefe,pp.266.272.
75- Kaempfer, Briefe,pp.269,274.
76- Chardin Voyages.Vol VIII.pp.512-513.
77- « گل کيلي»: کياهي با نام علمي « يوکا» (Yucca)، بوته اي هميشه سبز با ريشه هاي غده اي خوراکي، اين گياه يکي از محصولات مهم مناطق گرم و مرطوب جهان است که غده اي زيرزميني مثل سيب زميني دارد. نمونه هايي از آن امروزه در « باغ تيس» در « چابهار» وجود دارد.
78- Le Bruyn. Corneille: Voyages de Corneille Le Bruin par la Moscovie. en Perse. et aux Indes Orientales. Vol II. Paris 1725.pp.135-136.
79- سديدالسلطنه، پيشين، ص 18.
80- براي اطلاعات بيشتر در مورد حضور نخستين نمايندگان کمپاني هلند در ايران، ر.ک. به: ويلم فلور، اولين سفراي ايران و هلند، به کوشش داريوش مجلسي و دکتر حسين ابوترابيان، تهران: 1356.
81- Chardin Voyages.Vol ix.pp.139-140.
82- Lockhart Lawrence: The Fall of the Safavid Dynasti and the Afghan Occupation of Persia. Cambridge 1958,p.365.
م. ک با: Thevenot Voyage.p.271.
83- Floor. Willem: "The Dutch on Khark Island: A Commercial Misshape", in. Journal of Middle East Studies 24. 1992
.p.441.
84- Schimkoreit. Renate: Regesten publizierter safawidicher Herrscherurkunden-Erlasse und Staatsschreiben aus der fruhen Neuzeit Irans, Berlin. 1982.p.238.see also: Glaman.The Dutch East-India Company. pp. 119-121
85- fryer . A New Account p.236. Chardin Voyages.Vol VII.pp.415-416.
Tavernier Les six Voyages VOL. I. P. 607.
86- Nosocomium.
87- Kaempfer, Briefe, pp.239-242.
88- Kaempfer, Briefe,pp.243-244.
89- Vincens.
90- Kaempfer, Briefe,pp.198-200.
91- Kaempfer, Briefe,pp.241. 242.
92- Kaempfer, Briefe,pp.254,257.
93- Kaempfer, Briefe,pp.427,428,453,454.
94- Gulden.
95- Kaempfer, Briefe,pp.295, 297.
96- Collegium Academicum.
97- Kaempfer, Briefe:pp.296, 298.
98- Ibid.
99- Kaempfer, Briefe,pp.254. 257.
100- Kaempfer, Briefe,pp.283.285.
101- Daulier-Deslandes. Les. Beautez. p. 75; Mandelslo Morgenlandische Reiswbeschreibung.p.19. Chardin Voyages VOL. VIII. p. 508. VOL. IX. pp. 1-4
شاردن در اين جا، توصيفي از ضيافت پنج ساعته ي کمپاني فرانسه در بندرعباسي به دست مي دهد که از جمله تفريحات آن به رقاصان و شاهنامه خوانان اشاره کرده است.
102- Mandelslo, Morgenlandische Reisebeschreibung.p.26.
103- Tavernier Les six Voyages. VOL. p.622.
104- سديدالسلطنه، پيشين، صص 111-115.
105- Mandelslo Morgenlandische Reisebeschreibung.p.26.
106- fryer . A New Account p.225-226. Chardin Voyages.Vol VIII.p.511.
اين حالت حتي در زمان قاجار هنوز وجود داشت: « مشروب حيوانات سکنه است، در حال اضطرار مشروب سکنه مي شود». سديدالسلطنه پيشين، ص 10.
107- Mandelslo Morgenlandische Reisebeschreibung.p.25.
108- Della Valle. Voyages.Vol VI,p.140.
109- Chambouc.
110- Chardin Voyages.Vol VIII.p.510. Della Valle. Voyages VOL. VI. P. 151.
111- Della Valle. Voyages.Vol VI,p.147.
112- Kaempfer, Briefe,pp.263-264.
113- Kaempfer, Briefe,pp.255-258.
114- « رودان»، شهري در شمال ميناب امروزي که نام ديگر آن « دهبارز» است.
115- Kaempfer, Briefe,pp.263-264.
116- Fryer A NEw Account p.224.
فرير البته همين کار را انجام داد، يعني خود را در ماه مي به روستاي « آسان» در فاصله ي سه مايلي از بندرعباس رساند ( ر.ک. به همان، ص 227).
117- Herbert, Thomas: Some Yeares Travels into Divers of Asia and Afrique London 1638,p. 121. see also: Daulier-Deslandes. les Beautez p. 76.
118- Chardin Voyages.Vol VIII.p.512.
119- . Herbert . Some Yeares Travels,p.122; Della valle voyages.vol.VI.pp.138-139.
Mandelslo Morgenlandische Reisebeschreibung.p.26
120- Le Bruin, Voyages. Vol. II. P. 133.
121- Le Bruin, Voyages. Vol. II. P. 134.
122- Kaempfer, Briefe,pp.243-244.
123- Kaempfer, Briefe,pp.250-252. 260,262.
124- Kaempfer, Briefe,pp.303-304.
125- Kaempfer, Briefe,pp.299,300.
126- Kaempfer, Briefe,pp.301, 302.
127- Kaempfer, Briefe,pp.260,262.
128- Kaempfer, Briefe,pp.260,262.
129- Chick. H. (ed): A Chronicle of the Carmelites in persia and the Papal Mission of the XVIIth and XVIIIth Centuries, London, 1939.VOL. I.p.130.
130- سبو اصلانيان در مقاله ي برجسته ي خود گزينشي از هزار و هفتصد نامه ي بازرگاني ارمني جلفاي اصفهان انجام داده است. همه ي اين نامه ها از يک کشتي ارمني به اسم « سان کاتارينا» که انگليس ها توقيف کرده بودند، به دست آمده اند:
-Aslanian. Sebouh. "The Salt in a Merchant 's Letter: The Culture of Julfan Corresponence in the Indian Ocean and the Meditrttanean", in Journal of World History,Vol 19. (2008). No. 2. pp. 127-188.
131- Aslanian. "The Salt in a Merchant 's Letter".p.129.
خيرانديش و تبريزنيا، عبدالرسول و مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس، تهران: خانه کتاب، چاپ اول