حقوق و وظايف مردم

ابن رشد، براي مردم، سه گونه حقوق و به تبع آن سه گونه وظيفه را بر مي شمارد: حقوق و وظايف فرهنگي، اقتصادي و سياسي که هر کدام نيز زيرمجموعه هايي دارند.
يکشنبه، 29 تير 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حقوق و وظايف مردم
حقوق و وظايف مردم

 

نويسنده: محمد سلمان




 

زير عنوان: ديدگاه هاي سياسي ابن رشد
ابن رشد، براي مردم، سه گونه حقوق و به تبع آن سه گونه وظيفه را بر مي شمارد: حقوق و وظايف فرهنگي، اقتصادي و سياسي که هر کدام نيز زيرمجموعه هايي دارند.
منظور از حقوق فرهنگي، نگرش حقوقي مردم و اصحاب قدرت در عرصه ي امور و مسائل فرهنگي مي باشد، از آن جا که ابن رشد تدبير نفوس اتباع را سياست مي نامد که در آن، رسيدن هر فرد به کمال اهميت دارد. (1) حقوق فرهنگي در شکل گيري کمال و تحقق آن نقش به سزايي دارد.
چنانچه حاکم و اتباع در پي تحقق بخشيدن به اين غايت باشند، حيات انسان، به عنوان موجودي اجتماعي، زمينه ساز فعاليت هاي وي در عرصه هاي مختلف محسوب مي شود. از اين حيث که هر انسان کمال خاص خودش را دارد، هر کدام حقوق دارند؛ يکي از انواع آن حقوق فرهنگي مي باشد و چون به نحوه ي نگرش حاکم و مردم به امور و مسائل فرهنگي بر مي گردد بر آن، اطلاق فرهنگي شده و که متناظر با بعد وجودي انسان است که از آن حق حيات و زيستن تحقق مي يابد. همچنين ابن رشد حق بدن را در مقابل حق نفس مي کند چون هر انساني برخوردار از جسم و روح مي باشد (2) و اين دو حق را زير مجموعه حق حيات و زيستن مي شمارد.

حقوق و وظايف فرهنگي

1. حق حيات و زيستن

در نظر ابن رشد، حق زيستن (3) و زندگاني يکي از حقوق فطري و اساسي فرد مي باشد، حقوق ديگر مانند حق بدن و حق نفس بر آن استوار است در صورت بر آورده شده به صلاح حال واحوال (4) تعبير مي گردد و از آن اموري اخذ مي شود که مورد بررسي قرار مي گيرد.

2. حق بدن

ابن رشد در بحث ضرورت پيوستن فرد به جامعه آورده که اين امر مهم و اساسي صرفاً براي تحقق وجه افضل حيات نيست، بلکه براي انجام دادن اموري مشترک بين انسان و حيوان مي باشد؛ همانند دستيابي به غذا، خريد خانه، پوشيدن لباس و تمامي چيزهايي که انسان به آن نياز دارد که از آن به ضروريات تعبير مي گردد، اموري که قوام وجودي فرد بدان توقف دارد و به تنهايي نمي تواند آن را بر آورد. نمايد و نيازهاي ديگر او را تحت تأثير قرار مي دهد مانند اعتلاي زندگاني و گشايش و بهبود آن و نيازهاي برتر حيات مادي مانند برخورداري از تخصص فني در انجام دادن کار که ثمره بسنده نمودن از کودکي به شغلي واحد مي باشد. (5) ابن رشد آن را به عدل در بدن تعبير مي کند (6) که سازگاري با سرشت فرد و شرايط اجتماعي اوست.

3. حق نفس

حق نفس، حقي که جدا کننده ي انسان از ديگر موجودات طبيعي است ابن رشد در آن حقِ عبادت و معنويت گرايي را که ضامن و شرط تثبيت فضايل دانسته است (7) قرار مي دهد، همچنين حق کرامت که از آن دو ارزش ديگر تجلي مي يابد: اول عفت به عنوان وصفي براي فرد در خوردن و آشاميدن و در همسرگزيني و دوم، حق پي گيري فضايل و حفظ آن و دفع رذائل است و هر آنچه که به صلاح حال و احوال بينجامد، ذيل آن مي گيرد و لازم به يادآوري مي باشد که انجام دادن کارهاي شايسته، کارهايي که بالذات ارزشمند و فضيلت آورند به عنوان خير معرفي مي گردد. خير در زندگي، زندگاني طولاني همراه نشاط و سلامتي و تبار نيکو، کثرت فرزندان و..کثرت دارايي در دوره هاي مختلف حيات از کودکي تا پيري را در بر مي گيرد و همه ي آنها در فضايل نفس تجلي مي يابند، همچنين اعتدال و آزادي. تحقق آنها تنها در زندگي جمعي بروز مي کند.
بنابراين، حق زيستن در جمع براي به وجود آوردن فرصت هاي بيشتر براي زندگاني با نشاط و شکوفايي استعدادها از طريق علم و عمل از رهاوردهاي آن است آن که عزت نفس، فضيلت جويي، خير خواهي و رفاه زندگي را در پي دارد. و فرد بايد در پي آن باشد که کمال خويش (8) را محقق سازد حقي که ديگري از زيستن عارض مي شود، حق آبرو و احترام است. (9)

حقوق و وظايف اقتصادي مردم

يکي ديگر از حقوق و وظايف مردم، حقوق و وظايف اقتصادي است که درعرصه ي امور جمعي اهميت به سزايي دارد. ابن رشد آن را ذيل عنوان عدالت در اموال طرح مي کند که در آن از اشتغال، مالکيت (10)، قدرت خريد، فروش و تصرف در اموال بحث مي شود.

1. اشتغال

از نظر ابن رشد، مهم ترين حق در حقوق اقتصادي، اشتغال است که در آن هر کس برابر با توانايي هاي ذاتي و اکتسابي خويش، فقط به يک حرفه بسنده مي نمايد و با ممارست فراوان، مهارت و ورزيدگي لازم را کسب مي کند (11) تا زندگي آبرومندانه و تغذيه ي مناسب و کافي به دست آورد و تسهيل (12) در زندگي و اميد به آينده را فراهم کند. (13) اين اشتغال براي همه ي افراد اعم از زن و مرد ضروري به خصوص زنان، به دليل اين که نيمي از جمعيت اند و بي کاري آنان باعث شيوع فقر مي شود. از اين حق، حقوق ديگر همچون حق مالکيت و... به وجود مي آيد.

2. مالکيت

دومين حق در حقوق اقتصادي، مالکيت است؛ يعني فرد توليد کننده مالک دست رنج خويش مي باشد، تا بتواند خريد و فروش يا معاوضه نمايد. وي بهره بردراي از اموال و لذت بردن را شرط اساسي مي داند و در برابر آن فرد آرزومند را قرار مي دهد که آرزوي او بر آورده نشده است. (14) به گمانِ او هر کس موظف است از هر آنچه دارد، استفاده کند، بکوشد آن را افزايش دهد تا انباشت ثروت تحقق يابد، ولي بايد به گونه اي باشد که آزادگي اش را از وي سلب ننمايد تا بتواند سخاوت و بخشش داشته باشد و در سرنوشت سياسي خويش و ديگران مؤثر باشد.

حقوق و وظايف سياسي

1. اعتدال سياسي

اساسي ترين حق سياسي، پيروي از مشي اعتدال سياسي يا ميانه روي مي باشد که در آن، افراط و تفريط ناپذيرفتني است. غرض از اعتدال سياسي اين است که فرد هنگام مواجهه با قوت، اظهار سرمستي نکند و موقع مواجهه با ضعف، اظهار ترس ننمايد و... درشهوت ها نيز مفتون و فريفته نشود و اختيار از کف ندهد. (15) کسي که عنان نفس خويش را دارد يا همتي عالي و قلبي ثابت به انجام دادن عمل مي پردازد. از نظر ابن رشد، اعتدال سياسي، صفت عام که همگي بايد از آن پيروي کنند و هيچ کس حق بر هم زدن آن را ندارد. (16) و راه استقرار و استمرار آن را در اجراي آگاهانه امر به معروف و نهي از منکر مي داند.

2. امر به معروف و نهي از منکر

به نظر ابن رشد، امر به معروف و نهي از منکر اعلام محبت و تعاون در امور عمومي مي باشد. وي از حق مداخله در تعيين مقدّرات به مثابه معروف و از ابراز تنفر و عداوت به دشمنان و ناهنجاري ها به مثابه منکر (17) ياد مي کند و اين کارايي را اصل مي داند که از اخلال به سنت هاي عادلانه جلوگيري مي نمايد. و نسبت به بد فهمي از نصوص شرعي تنّبه و آگهي لازم را در افراد به وجود آورد که منجر به دو حق ديگر ( حق آگاهي عمومي و حق طرح دعوا و شکايت ) مي گردد.

3. آگاهي عمومي

کسي که مي خواهد آمر به معروف باشد، لازم است که معروف شناس و آگاه به اموري باشد که در صدد تذکر آن به ديگران است و بداند کسي که در زندگي جمعي به سر مي برد لازم است ميزان آگاهي علمي و عملي خويش را افزايش دهد تا در نقد ديگران بتواند از قاعده ي عدالت به مثابه انصاف پيروي کند. چنانچه اين گونه شد. بقا و سلامت جماعت تأمين (18) مي شود و اگراين تعامل بر اساس قانون و سنت بوده باشد، پايه ي عدالت سياسي گذارده شده است.
از نظر ابن رشد، اساس عدالت سياسي در يک نظام مانند اساس عدالت سياسي در فرد مي باشد؛ (19) يعني اين که بداند و بتواند به سؤال هاي ذيل پاسخ دهد:
1. امکان عملي شدن عدالت سياسي به مثابه يک الگو (20) ، منوط به تحقق چه شرط و شرايطي مي باشد و نسبت بين آنها چگونه تعريف مي گردد.
2. مکانيزم هاي عدالت سياسي در تحقق هدف و دروني سازي ارزش ها در نسل جديد چگونه است و راه آسيب زدايي از آن به چه شکلي مي باشد؟ (21)
3. پس از فهم امکان عملي بودن عدالت سياسي و نقش آن در تحقق هدف، درمقام تعارضِ واقع با ارزش از کدامين روش بايد پيروي نمود که سهولت افزون تري براي رسيدن به هدف را فراهم مي آورد و باعث سازگاري بين ارزش و واقع بر پايه تجربه(22) و عقل عملي مي گردد.
پاسخ به اين پرسش ها، عدالت سياسي را توليد مي کند که مبتني بر تلاش نظري و عملي فرد و جامعه و حکومت است و از آن به وجود مي آيد و در آن نشو و نما مي کند.

طرح دعوا و شکايت

از نظر ابن رشد، افراد ستم ديده ازنقض حقوق خود مي توانند به مجامع صالحه مراجعه و طرح دعوا نمايند، چه از گروه اندک شرير که در همه جا حضور دارند. يا از اعمال گماشتگان حکومت و زمامداران، در سه زمينه بدن، نفس و آبرو و حيثيت حق طرح شکايت دارند. (23) و مي توانند حقوق تلف شده خود را مطالبه کنند.

5. مشورت و شورا

يکي از وظايف اساسي سياست، تشخيص اموري است که به اراده ي اتباع به وجود مي آيد. (24) از نظر ابن رشد، اين امور، امورِ مشورتي مي باشد و افراد با توجه به سود و ضرر در باره ي آن اعلام نظر يا اعمال اراده ي مي نمايند؛ همانند چگونگي تأمين نيازهاي معيشتي، جنگ و صلح، حفظ سرزمين ازگزند دشمنان خارجي، بحران داخلي و التزام به سنن و قواعد مفيد. (25) ابن رشد با توجه به عنصر زمان و غايتي که احتمالاً مردم مي يابند، اين امور را به سه دسته تقسيم مي کند:
1. اموري که ناظر به زمان حال است مانند ترغيب و تشويق افراد به فضيلت جويي يا دفع رذيلت، اين امور را اموري تثبيتي مي نامد.
2. اموري که ناظر به گذشته است محل بروز مشاجر مي باشد که در آن، تمسک به عدل و اجتناب از جور و ظلم رخ مي دهد؛ ابن رشد اين امور را اموري مشاجري نام مي نهد.
3. اموري که ناظر به آينده است، اموري که قابل تحقق تلقي مي شود، ولي هنوز تحقق نيافته؛ ابن رشد آن را امور مشورتي (26) مي نامد.
بر اساس آنچه طرح شد، دستگاهي از حقوق و وظايف سياسي براي مردم متناظر با دانايي ها و توانايي هايشان شکل مي گيرد که فرد، خويشتن را مقيد به فهم، تدبير و نظر صحيح به معناي رعايت اعتدال در امور مي نمايد (27) و بر پايه ي اقناع و توافق، اين امور را ساماندهي مي کند (28) و با لحاظ عقلانيت به بايدها و نبايدها مي پردازد. اين مشي، پايه ي حقوق و وظايف حکومت نيز مي باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. همو، الضروري في السياسه، ص
75.
2. همان.
3. همو، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج2، ص 389.
4. همو، تلخيص الخطابه، ص 40.
5. همو، الضروري في السياسه، ص 85 و فصل المقال، ص 120.
6. همو، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج 2، ص 289.
7. همان.
8. همو، الضروري في السياسه، ص 83.
9. همو، تلخيص الخطابه، ص 43.
10. همو، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج 2، ص 389.
11. همو، الضروري في السياسه، ص 83.
12. همو، تفسير مابعدالطبيعه، ج 3، ص 1191.
13. همان، ج 1، ص 10.
14. همو، تلخيص الخطابه، ص 43.
15. همو، الضروري في السياسه، ص 117.
16. همان، ص 119.
17. همو، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج 2، ص 389.
18. همو، الضروري في السياسه، ص 120.
19. همان.
20. همان، ص 78.
21. همان.
22. همان، ص 79.
23. همو، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، ج 2، ص 389.
24. همو، تلخيص الخطابه، ص 35.
25. همان.
26. همان، ص 64.
27. همان.
28. همو، الضروري في السياسه، ص 143.

منبع مقاله:
سلمان، محمد؛ (1390)، انديشه سياسي ابن رشد، قم: موسسه بوستان کتاب، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.