بررسی تحلیلی علل درونی سقوط حکومت امویان

امویان به سرپرستی ابوسفیان، ابتدا در برابر دعوت حضرت محمد (ص) ایستادگی کردند تا جایی که از دشمنان جدی اسلام به شمار می آمدند. ولی با پیروزی های مسلمانان در نبرد احزاب و سپس فتح مکه در سال هشتم هجری، آنان
پنجشنبه، 2 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی تحلیلی علل درونی سقوط حکومت امویان
بررسی تحلیلی علل درونی سقوط حکومت امویان

 

نويسنده:سید مصطفی طباطبایی*
منبع:راسخون




 

چکیده:

امویان به سرپرستی ابوسفیان، ابتدا در برابر دعوت حضرت محمد (ص) ایستادگی کردند تا جایی که از دشمنان جدی اسلام به شمار می آمدند. ولی با پیروزی های مسلمانان در نبرد احزاب و سپس فتح مکه در سال هشتم هجری، آنان برای حفظ جان خود شهادتین گفتند و به آیین اسلام در آمدند و مترصد فرصت بودند تا بتوانند عظمت دوران جاهلیت خود را باز یابند. معاویه بن ابوسفیان پس از قتل عثمان توانست خلافت مسلمین را با نیرنگ از آن خود کند و سلسله امویان را پایه گذاری کند. این سلسله توانست از سال 41 هجری قمری تا سال تا سال 132 هجری که توسط عباسیان سرنگون شد زعامت جهان اسلام را در دست داشته باشد. در این نوشتار به صورت تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانه ای به بررسی علل ضعف و سقوط این حکومت خواهیم پرداخت.
کلید واژه:
امویان، اسلام، خلیفه، حکومت

مقدمه:

اندیشمندان اسلامی معتقدند هر حکومت و در صورت غایی، هر تمدنی دارای سه مرحله شروع و شکل گیری، اوج و عظمت و در نهایت زوال و سقوط می باشد. حکومت امویان نیز از این قاعده مستثنی نبود. معاویه بن ابوسفیان پس از آن که در زمان خلیفه دوم جانشین برادرش یزید بن ابوسفیان فرمانده سپاه اسلام گردید در صدد احیای مجد و عظمت سفیانیان بر آمد تا جایی موقعی که خلیفه دوم در حین سفر به بیت المقدس وی را به همراه سپاهش با ساز و برگ های نظامی که بیشتر رنگ و لعاب اشرافیت داشت دید وی را سرزنش کرد ولی وی به این موضوع وقعی ننهاد. معاویه پس از صلح نامه ای که با امام حسن مجتبی (ع) امضاء کرد عملا به آرزوی دیرینه خود رسید و توانست سفیانیان بر جهان اسلام را سروری دهد و با انتخاب یزید به جانشینی خود عملا خلافت را به سمت سلطنت هدایت کرد. این حکومت که سهل انگاری دینی، فساد اخلاقی حاکمان، عرب سالاری، احیای ارزش های دوران جاهلیت، مبارزه با خاندان حضرت رسول (ص) (به ویژه حادثه کربلا) از ویژگی های بارز آن بود سر انجام پس از نود و یک سال در سال 132 هجری قمری توسط عباسیان سرنگون گردید. این که چرا حکومتی که در سرکوب مخالفان خود بدون هیچ دغدغه ای تمامی ارزش های اسلامی و انسانی را زیر پا می گذاشت به گونه ای که حادثه های تأسف بار جهان اسلام مانند واقعه کربلا، حادثه حره، سوزاندن کعبه و دیگر حوادث را رغم زد چرا و چگونه سقوط کرد.
علل سقوط حکومت امویان بر خلاف بسیاری دیگر از حکومت ها، بیشتر مربوط به عوامل درونی این حکومت بود تا عوامل بیرونی. این عوامل شامل چند دسته می شود که به اختصار بیان می کنیم:

1 - درگیری خاندان اموی:

خاندان اموی به سه شاخه سفیانیان که معاویه و یزید از این شاخه بودند، ابی العاص به رهبری مروان بن حکم و خاندان عاص به رهبری سعید بن عاص تقسیم می شد. پس از آن که معاویه توانست با این که سابقه ای در اسلام نداشت با نیرنگ و فریب خلافت جامعه اسلامی را به دست آورد دیگر افراد که خصوصا به دلایلی پایگاه اجتماعی داشتند نیز خود را محق این جایگاه می دانستند. در داخل خاندان اموی به جز سفیانیان که بر مسند خلافت بودند بقیه شاخه ها نیز مترصد رسیدن فرصت جهت دست یابی به این جایگاه بودند به خصوص پس از آن که معاویه فرزند خود یزید را ولی عهد خود قرار داد و در واقع خلافت را با سلطنت توأمان ساخت.
شاخه مروانیان به رهبری مروان بن حکم از ایم امر بسیار ناراحت شدند ولی با توجه به شرایط جامعه اسلامی و به خصوص برای حفظ یکپارچگی در رهبری امویان تا رسیدن فرصت مناسب سکوت کردند. هر چند بین مروانیان و خاندان عاص نیز مشکلاتی وجود داشت ولی شرایط به گونه ای نبود که بتوان به آن مشکلات دامن زد تا این که در «کنگره جابیه»شرایط به نفع مروان بن حکم رقم خورد و او توانست به خلافت برسد و در واقع خلافت از خاندان سفیانی به خاندان مروانیان رسید. آن چه در کنگره جابیه اتفاق افتاد بیانگر آن بود که بزرگان اموی نیز زیاد تمایل نداشتند که خلافت فقط در یک خاندان متمرکز گردد. این امر از نتایج این کنگره مستفاد می شود زیرا در این نشست علاوه بر تعیین مروان به حکم به عنوان خلیفه، خالد بن یزید بن معاویه به عنوان ولی عهد اول و عمرو بن سعید بن عاص به عنوان ولی عهد دوم تعیین شد. (طبری: 1375: ج 7: 1365)
در واقع پس از به خلافت رسیدن شاخه مروانی امویان اولین شکاف ها در سران این حکومت اتفاق افتاد. مروان در سال شصت و ششم هجری در شصت و سه سالگی مرد و پس از او بر خلاف تصمیمات کنگره جابیه پسرش عبد الملک به حکومت رسید، عمرو بن سعید بن عاص که به دلیل کناره گیری خالد بن یزید از امور حکومتی خود، حکومت را بر طبق آن چه در جابیه گذشته بود حق خود می دانست از بیعت با عبد الملک خودداری کرد و علیه وی قیام کرد، مردم شام به دو گروه تقسیم شدند، گروهی با عبد الملک و گروه دیگر با عمرو بن سعید، بنی امیه و بزرگان شام میان ایشان وساطت کردند و صلح کردند به گونه ای که قرار شد که آن دو در حکومت شریک باشند و همراه هر یک از کارگزاران عبد الملک مردی هم از سوی عمرو بن سعید باشد، نام خلیفه بر عبد الملک باشد و اگر او مرد پس از او عمرو به خلافت برسد، در این مورد نامه‌ای هم نوشته شد و بزرگان شام را بر آن نامه گواه گرفتند. ولی این صلح دیری نپایید «روزى عمرو بن سعيد نزد عبد الملك آمد و عبد الملك آماده براى غافلگير كردن او بود دستور داد او را گرفتند بر زمين زدند و سرش را بريدند و بدنش را در گليمى پيچيدند، ياران عمرو كه بر در كاخ بودند متوجه شدند و يك ديگر را فراخواندند، عبد الملك پانصد كيسه را كه قبلا در هر يك دو هزار درم نهاده و آماده كرده بودند دستور داد از پشت بام كاخ ميان طرفداران عمرو ريختند و آنان مشغول جمع كردن كيسه‏ها شدند و سر عمرو را هم كه انداخته بودند همانجا ترك كردند و پراكنده شدند، فرداى آن روز عبد الملك پنجاه تن از غلامان و دوستان عمرو را گرفت و آنان را گردن زد، ديگر طرفداران او گريختند و به عبد الله بن زبير پيوستند» (دینوری: 1371: 331).
هر چند این اختلافات در آغاز دوران حکومتی امویان به شمار می رود و هنوز خطر جدی برای آن حکومت در حال رشد به شمار نمی رفت ولی در واقع این جریانات آغاز اختلافات شاخه های امویان در حکومت بود که در دوران بعدی شدت بیشتری یافت به گونه ای که تا آخر دوران امویان این اختلافات ادامه دارد و یکی از دلایل سقوط امویان به شمار می آید.

2 - ولایت عهدی دو نفره:

سران حکومت امویان برای این که بتوانند از اختلافات درون خاندانی جلوگیری کنند اقدام به انتخاب دو ولی عهد یکی پس از دیگری کردند. این مورد برای اولین بار در نشست کنگره جابیه اتفاق افتاد. همانطور که بیان شد در آن نشست برای مروان بن حکم دو ولی عهد انتخاب شد. هر چند خلیفه به این عهد پایبند نبود و با ولی عهدی پسران خود عملا این انتخاب را ملغی اعلام کرد ولی با ولی عهدی پسرش عبدالملک و سپس عبدالعزیز عملا به اشتباهات قبل دامن زد.
این سیاست باعث می شد که حتی قبل از مرگ خلیفه بین دو ولی عهد اختلاف در گیرد. به گونه ای که عبدالملک نیز وقتی اساس حکومت خود را بر قرار دید در فکر افتاد که برادرش عبد العزیز را از ولی عهدی عزل کند و پسران خود ولید و سپس سلیمان را به ولی عهدی برگزیند (طقوش:1386: 236) که مرگ عبدالعزیز باعث شد که انتخاب ولی عهدان بدون حاشیه صورت گیرد. وقتی ولید بن عبد الملک به خلافت رسید او نیز می خواست برادر خود سلیمان را از ولایت عهدی برکنار کند و پسر خود عبد العزیز را ولیعهد کند. وی در این زمینه نامه‌هائی به فرمانداران خود نوشت، حجاج بن یوسف ثقفی فرمانروای عراق و قتیبة بن مسلم باهلی فرمانروای خراسان و محمد بن قاسم فرمانروای سند با این نظر موافقت کردند. ولید همچنین شاعران را عطیه داد تا از فضایل عبد العزیز سخن کنند ولی این کار جز دشمنی و کینه میان ولید و برادرش نتیجه ای نداشت و پس از وفات ولید که سلیمان به خلافت رسید از کسانی که با خلع او موافقت کرده بودند انتقام گرفت به گونه ای که به یزید بن مهلب و صالح بن عبد الرحمن که دشمنان خونی حجاج بودند فرمان داد که پیروان و گماشتگان حجاج را مورد شکنجه و آزار قرار دهند. وی همچنین از محمد بن قاسم که نفوذ دولت اموی را بر هند و سند بسط داده بود انتقام گرفت (حسن ابراهیم حسن:1376: ج 1: 421 -424).
سلیمان بن عبدالملک نیز در هنگام وفات ابتدا عمر بن عبدالعزیز و سپس یزید بن عبدالملک را جانشین خود قرار داد. مورخان متن عهد نامه وی را که در مسجد دمشق قرائت شده چنین بیان کرده اند «به نام خداوند بخشنده مهربان اين عهد نامه‏اى است كه بنده خدا، سليمان بن عبد الملك، امير المؤمنين و خليفه مسلمانان، آن را براى مردم فراهم آورده است و خدا را بر آن عهد نامه گواه مى‏گيرد. محمد (ص) بنده و فرستاده اوست. او را بشير به سوى بندگان نيك خود فرستاده است و نذير به سوى گناهكاران، بهشت حق است و آتش حق، و هر دوى آنان آفريده شده‏اند. بهشت را براى كسى آفريد كه او را پيروى كند و آتش را براى كسى كه او را عصيان كند. ابليس در آتش است، سليمان به گناه خود اعتراف دارد، همه خوبى‏ها و بدى‏ها از طرف خداست. ميزان حق است و روز قيامت، آن ترازوها را براى سنجش اعمال بندگان بر قرار مى‏سازند. در آن روز هر كس اعمالش فراوان باشد اهل نجات و رستگارى است و هر كس اعمالش كوچك باشد از زيانكاران است. حوض محمد (ص) در روز قيامت حق است، هر كس از آن نوشد هرگز مرگ را در نمى‏يابد. سليمان خواهان آن است كه تشنه از آن حوض باز نگردد. ابو بكر و عمر بهترين اين امت هستند. خدا مى‏داند كه پس از آن دو چه كسى بهتر است. خداوند، آگاهى كامل از اين عهد نامه دارد، از آشكار و پنهان آن. سليمان در اين شهادت و گواهى به بلايا و سختى‏هايى مبتلا شد، كه از آنان گريزى نبود. به هر كس كه اين عهد نامه را مى‏خواند، از او مى‏خواهم كه پليديها را رها كند و نيكى‏ها را دريابد. دستان خود را به سوى او بلند مى‏كنم و مى‏خواهم از گناهان من درگذرد، بدانيد من عمر بن عبد العزيز، پسر عموى خود را بر شما خليفه و حاكم قرار داده‏ام و پس از آن يزيد بن عبد الملك، من هيچ گونه بدى از او نديده‏ام، خداوند بخشنده‏ترين بخشندگان است.هر كس از اين عهد نامه پيروى نكند، پاسخ او با شمشير است، اگر چه اميد آن دارم كه كسى با اين عهد نامه به مخالفت برنخيزد. هر كس مخالفت كند، گمراه است و گمراه كننده.» (دینوری: 1380:323)
در این عهد نامه چند نکته حائز اهمیت است، یکی آن که امویان خود را جانشین خلفای راشدین می دانند و دوم این که حق خود می دانند که برای امت جانشین تعیین کنند. اما نکته مهم تر این که سلیمان تأکید دارد که هر کس با این عهد نامه مخالفت کند مستحق کشته شدن است که این امر خود زمینه برای آشوب را فراهم می کرد. اما جواب این سؤال که چرا در این زمان اختلافی میان ولی عهدان در نگرفت باید در شخصیت بسیار ویژه عمر بن عبدالعزیز جستجو کرد. وی شخصیتی بود که تمامی مردم به عدل و داد او گواهی می دادند و در واقع یکی از بهترین خلفای امویان به شمار می آمد. وی حتی همچون خلفای پیشین به عهد نامه پشت نکرد و پس از دوران خلافت خود این مهم را به یزید بن عبدالملک سپرد.
یزید بن عبد الملک مردی شادخوار و رامش طلب بود و دلداده حبابه و از یاد او بی‌خود می‌شد. وی به امور حکومت بی اعتنا بود و بیست روز پس از مرگ معشوقه اش در گذشت. وی هشام و سپس پسر خود ولید را ولی عهد قرار داد. این بار نیز ولی عهد اول پس از به خلافت رسیدن تصمیم گرفت ولی عهد دوم را از ولی عهدی عزل کند. هشام بسیاری از فرماندهان حکومت را برای اجرای تصمیمش با خود همراه کرد ولی پیش از آن که بتواند ولید را عزل کند از دنیا رفت (طقوش: 1386: 236). این رفتار هشام باعث شد میان ولید و وی دشمنی و کینه توزی به وجود آید و به همین دلیل پس از مرگ هشام ولید به فکر انتقام از عموزاده ها و بزرگان حکومت که هشام را در این امر یاری کرده بودند افتاد. این رفتار باعث می شد که دولت اموی نتواند به خوبی از عهده امر حکومت بر آید و کم کم به سراشیبی سقوط بیفتد زیرا تمام همت خلیفه در دوران خلافتش بیشتر از این که صرف امور حکومت شود صرف از میان بردن ولی عهد تعیین شده و تعیین ولی عهد جدید می شد. از طرفی هر شخصی نیز به حکومت می رسید همه کارگزاران و فرماندهان خلیفه قبل را به دلیل این که مورد حمایت خلیفه قبلی بودند مورد باز خواست قرار می داد و در برخی مواقع از سمت حکومتی عزل و یا محکوم به اعدام می شدند.

3- عرب گرایی و نژاد پرستی امویان:

دولت امویان به دلیل این که سرشار از عادات و رفتار جاهلیت و در واقع همان حکومت جاهلیت با نام اسلام بود نژاد عرب را برتر از همه می دانست و دیگر نژاد ها پست و حقیر می شمرد. موالی نه تنها در حکومت بنی امیه جایگاهی نداشتند بلکه همواره به چشم حقارت نگریسته می شدند تا جایی که در زمان حجاج بن یوسف ثقفی حتی اسلام آن ها نیز پذیرفته نبود و حجاج از مسلمانان غیر عرب هم جزیه می گرفت. این نژاد پرستی بیشتر در دو بعد سیاسی و اقتصادی جامعه اسلامی تأثیر گذار بود.
از لحاظ سیاسی نژاد پرستی امویان باعث شکل گیری جنبش های موالی در مقابل این اعتقاد بود که در دو صورت رخ داد. یک دسته از موالی با توجه به آیین اسلام و آشنایی که با آن داشتند بر این باور بودند که بین عرب و عجم از لحاظ خلقت اختلافی نیست و عربان با عجمان برابرند و تنها ملاک برتری افراد طبق آیات قرآن تقوی می باشد. این افراد بیشتر به دلیل این که اساس اصلی اسلام را در دستورات ائمه اطهار می دیدند جزء پیروان ایشان در آمدند و همواره یکی از دسته های پر شور شیعیان همین موالی بودند. این افراد در هر قیامی که رنگ و بویی شیعی داشت شرکت می کردند و خواستار احیای حقوق خود به عنوان عضوی از جامعه اسلامی بودند.این حضور موالی در قیام ها به خصوص در قیام مختار به گونه ای بود که «اشراف كوفه نزد شبث بن ربعى كه از عصر جاهلى تا به آن روز شيخ آنان بود، گرد آمدند و از مختار بدو شكايت بردند كه موالى را بر آنان ترجيح نهاده است‏ ...» (ابن خلدون: 1363: ج 2:46)
مشخص است که منشأ این تفرقه سیاسی، گرایش اموی ها به نژاد پرستی عربی بود که این رفتار منحط، روحیه خشونت و جنگ طلبی را در نزد امویان بیدار کرده است. به نظر می رسد چیزی نمی توانست این گرایش را نزد اموی ها محکوم کند زیرا در اصل قریشی و در دایره وسیع تر قیسی بودند (طقوش: 1386: 241) امویان چون در دوران پس از فتح مکه و آن هم به اکراه و تحت رأفت حضرت محمد (ص) اسلام آورده بودند با آیین اسلام خو نگرفته بودند و چون در همان چند سالی هم که هنوز پا به عرصه حکومت نگذاشته بودند در سمت فرماندهان جنگجو و فاتح اسلامی خدمت می کردند فرصت نیافتند که با آیین اسلام آشنایی پیدا کنند و هنوز خلق و خوی جاهلی خود را داشتند و این امر در حکومت آنان قابل مشاهده یود.
گروه دیگری از موالی نیز بودند که به هر طریق ممکن در صدد بودند حقوق از دست رفته خود را احیاء کنند. این گروه در هر قیامی که علیه امویان شکل می گرفت شرکت می کردند تا شاید بتوانند پایگاه اجتماعی خود را به دست یابند. به همین دلیل بسیاری از این افراد از شورش عبدالله بن زبیر علیه امویان حمایت می کردند و با زبیریان همکاری می کردند.
در واقع عباسیان توانستند با شعار «الرضا من آل محمد» گروه اول را به خود جذب کنند و با وعده احقاق حقوق تمامی مسلمانان، به خصوص مسلمانان ایران گروه دوم موالی را جذب قیام خود کنند به گونه ای که شاهدیم ابومسلم خراسانی با استفاده از همین افراد قیام ضد اموی خود را در خراسان آشکار کرد و نهایتا باعث سقوط امویان و تشکیل خلافت عباسیان شد.
اما این تبعیض میان عرب و موالی در امور اقتصادی نیز وجود داشت. اموی ها سیاست اقتصادی مشخصی مبنی بر محروم کردن موالی از امتیاز های اقتصادی اجرا کردند. این سیاسیت برخی دست آورد های زود هنگام برای امویان در پی داشت ولی در نهایت یکی از علل سقوط این سلسله به حساب می آید. شکایت از اوضاع اقتصادی،میان موالی در همه جا حاکم شد. آنان به هر کس که بر حکومت شورش می کرد می پیوستند. موالی خراسان بیش از دیگر مردم شکایت می کردند، به ویژه که ÷یش از مردم دیگر بلاد به اسلام گرویده بودند و همراه عرب ها در جهاد با ترکان در سرزمین هند و ماوراءالنهر و هندی ها در منطقه سند شرکت کردند. با وجود این خدمات، حکومت آنان را از امتیاز های اقتصادی محروم نمود. اثر این کار در دوران عبدالملک بن مروان و حجاج بن یوسف ثقفی به شکل ویژه ای نمایان شد.آنان برای موالی حقوق ماهیانه ای تعیین کردند چنانچه معاویه به آن ها پانزده درهم می داد و عبدالملک آن را به بیست درهم افزایش داد. در دوران سلیمان به بیست و پنج درهم رسید و در زمان هشام سی درهم شد (طقوش: 1386: 242)
در واقع حکومت امویان متوجه این امر شد که با گسترش اسلام پذیری موالی، به دلیل این که آنان از اهل کتاب بودند و با مسلمان شدنشان دیگر نباید جزیه می پرداختند، به منابع اقتصادی حکومت لطمه وارد می شود قانون جدیدی وضع ردند که موالی تازه مسلمان نیز باید جزیه پرداخت کنند. به گونه ای که حجاج این قانون را در مارات تحت نظرش اجرا کرد و یزید بن ابی مسلم که امارت افریقیه را داشت به تقلید از او از نو مسلمانان جزیه در یافت کرد (ابن خلدون: 1363: ج 3: 266) این عمل یزید بن ابی مسلم سرانجام باعث شد که مردم آن ناحیه بر ضد وی شورش کنند و او را به قتل برسانند (همان).
از طرفی حکومت تصمیم گرفت خراج زمین های کشاورزی را همان گونه که از اهل زوه دریافت می کرد از مسلمانان دریافت کند که این امر علاوه بر نارضایتی تازه مسلمانان باعث شد که روستاییان زمین های کشاورزی را رها کرده و در حومه شهر ها برای خدمت به اشرافیت عربی به ویژه در عرصه کارها و صنایع دستی مشغول به فعالیت شوند. اینان درآمد بسیاری به دست آوردند و باعث تشویق و تحریک دیگر روستاییان به مهاجرت به شهر ها شدند. (طقوش: 1386: 243) این گونه شد که شهر های عراق و ایران سرشار از طبقات بزرگی از بی کارانی شد که از حکومت ناراضی و خشمگین بودند. این اوضاع آنان را به همکاری با مخافان حکومت اموی تشویق می کرد تا جایی که در قیام ابو مسلم خراسانی نمایان شد.

4 - در گیری قبایل عربی:

همانطور که گفته شد حکومت اموی از آغاز پیدایش بر تعصب های قبایلی تأکید داشت عرب ها در مهاجرت به نواحی مختلف سرزمین های اسلامی اختلافات قبیله ای خود را نیز همراه خود داشتند و همیشه بر سر اسن موضوع تعصب خواصد داشتند به گونه ای که درگیری عرب شمالی جنوبی، قیسی و یمنی و دیگر قبایل در طول تاریخ اسلام به کرات مشاهده می شود زیرا در دوره فتوحات این اعراب مجبور بودند در کنار هم بجنگند و در نهایت در کنار هم در یک منطقه ساکن شوند و چون بسیاری از آن ها نیز تحت تربیت حضرت محمد و اصحاب خاص ایشان نبودند همچنان به عقاید جاهلی خود خو گرفته بودند. این اوضاع بر حکومت و شخص حاکم نیز تأثیر گذاشت و باعث شد که آنان نیز از اختلافات قبیله ای سوء استفاده کنند و بعضا خود به آن بیشتر دامن زدند.
ظاهرا از زمان معاویه تا دوران عمر بن عبدالعزیز که از نیک نامام حکومت بنی امیه بود این اختلافات قبیله ای چنان شدت نداشت که بتواند در اساس حکومت خللی وارد کند زیرا تا این زمان حکومت سرگرم دفع شورش ها بود و شخص خلیفه خود را به دامن این اختلافات نمی انداخت تا جایی که حتی عمر بن عبدالعزیز خاندان مهلب را خاندان بسیار مهمی در حکومت امویان بودند را به دلیل ظلم و ستم بسیاری که به مردم روا می داشتند از امارات خلع کرد. (طبری: 1375: ج 9:3958) ولی پس از مرگ عمر بن عبدالعزیز این اختلافات قبیله ای بیشتر شد. یزید بن مهلب از زندان گریخت و به بصره رفت و در آنجا بسیاری از مهلبیان و یمنیان عراق به او پیوستند و بر بصره و نقاط مجاور آن تسلط یافت و کارش بالا گرفت و برای دولت اموی خطرناک شد زیرا سپاه وی نزدیک صد هزار نفر بودند. یزید بن عبد الملک سپاه بزرگی به فرماندهی برادر خود مسلمه برای جنگ وی فرستاد. دو سپاه در نزدیکی بصره روبرو شد و هشت روز جنگ کردند که در آن بسیاری از سپاهیان تلف شدند و سرانجام یزید بن مهلب کشته شد. این فتنه خانواده مهلب را نابود کرد زیرا بعضی از ایشان در جنگ کشته شدند و بعضی دیگر را در زنجیر به نزد یزید بن عبد الملک بردند که فرمان داد تا همه را کشتند. (طبری: 1375: ج 9: 395-398؛ حسن ابراهیم حسن:1376: ج 1:425-426) نابود کردن خانواده مهلب آتش کینه و تعصب را در دل یمنیان بر افروخت چنان که برای دولت اموی مایه خطر شدند و بقای آن را تهدید می کردند. «طبيعى بود كه بعد از كشته شدن مهلب يزيد بن عبد الملك از قيسيان طرفدارى كند به اين جهت برادر خويش را كه فتنه يزيد بن مهلب را خاموش كرده بود بر ولايت مشرق گماشت و سپس عمرو بن هبيره را كه از قيسيان بود به جاى او نهاد و نفوذ قبيله قيس كه عربهاى مضرى بودند در دولت اموى فزونى گرفت و قبايل يمنى ضعيف شدند و كارى به دست آنها نبود.» (حسن ابراهیم حسن:1376: ج 1: 426)
وقتی یزید بن عبدالملک مرد و هشام بن عبد الملک به خلافت رسید متوجه شد که کار قیسیان بیش از حد بالا گرفته به همین دلیل از نفوذ ایشان در ارکان دولت اموی هراسان شد و به سوی یمنیان متمایل شد تا بتواند میان دو گروه قیسی و یمنی توازن برقرار کند، وی عاملان مضری را از کار بر کنار کرد و به جای آن ها یمنیان را امارت داد. وی خالد بن عبد الله را به فرمانروائی عراق برگزید و برادرش اسد بن عبد الله را به فرمانروائی خراسان فرستاد «نفوذ و قوت يمنيان كه پس از كشته شدن يزيد بن مهلب سستى گرفته بود تجديد شد و نفوذ مضريان نقصان يافت، خالد و اسد از طايفه خويش طرفدارى ميكردند و از مضريان انتقام مى‏كشيدند.» (همان) قتل خالد بن عبد الله که در روزگار ولید بن یزید انجام گرفت سقوط دولت اموی را سریعتر کرد، زیرا یمنیان که محو خانواده مهلب را فراموش نکرده بودند از قتل پیشوای خود سخت برآشفتند. خالد بن عبد الله متهم شده بود که با علویان کمک می‌کند و اموال بسیار به آن ها می‌دهد و نیز به زندقه و الحاد متهم شد. با قتل او کینه‌های دیرین تجدید شد و یمنیان برای رهائی از سیادت امویان کوشش آغاز کردند.
پس از قتل خالد، ولید بن یزید بسوی مضریان متمایل شد زیرا مادر وی از آنها بود و یمنیان را از کار برکنار کرد، اینکار دشمنی یمنیان را برانگیخت و بر آن شدند که وی را از میان بردارند. تصادف خوب برای یمنیان این بود که عامه مردم از ولید نفرت داشتند بدینجهت در فرصت مناسب بر او شوریدند، یزید بن عبد الملک نیز که بزهد و تواضع تظاهر میکرد بدانها پیوست که ولید را کشتند و با یزید بن ولید بن عبد الملک بیعت خلافت کردند، قتل ولید نتیجه رقابتی بود که امویان با یکدیگر داشتند و تعصبی که آتش آنرا میان قبایل دامن زده بودند. (طقوش: 1386: 239) به این گونه سرزمین شام، عراق و ایران تا پایان دوره امویان شاهد حرکت های سیاسی مبتنی بر نژاد پرستی و اختلافات قبیله ای بود و مروان دوم که سرگرم دفع این شورش ها و رفع این اختلافات قبیله ای بود از حرکت رو به رشد قیام ابومسلم در شرق ایران غافل ماند و اساس حکومت امویان به دست ابو مسلم نابود شد.

5 - رفاه زدگی و خوش گذرانی:

بعضی از خلفای اموی به عیاشی و خوشگذرانی راغب بودند و اینکار در انقراض دولت اموی اثر داشت، امویان عیاشی را از روم شرقی فرا گرفته بودند و این عادت آنها را از توجه به امور کشور بازداشت. یزید بن معاویه به عیاشی معروف بود، چنانچه اکثر مورخان درباره وی نوشته اند که یزید عیاش بود و حیوانات شکاری داشت و به شراب‌خواری عادت داشت، این خصوصیات اخلاقی در اکثر خلفای بنی امیه به چشم می خورد بگفته مؤلف البدء و التاریخ یزید بن عبد الملک مردی عیاش بود و به حبابه عشق می ورزید، پس از آن می خواست عاقل شود و روش عمر بن عبد العزیز را پیش گیرد، حبابه ترسید یزید از دست او برود و از یکی از شعرا خواست اشعاری بسازد و ولید را به عیاشی ترغیب کند، شاعر دو شعر سرود و حبابه آنرا برای ولید خواند همین که ولید شعر را شنید آنرا تکرار کرد و عشقبازی حبابه را از سرگرفت. همچنین ولید پسر او نیز به عیاشی و بذله‌گوئی معروف بود وی شاعر بود و اشعار بسیار در عتاب و غزل می سرود. (مقدسی: 1374: ج 2: 929)

نتیجه:

سلسله ای که معاویه بن ابوسفیان به عنوان حکومت امویان پایه گذاری کرد راه حل مناسبی برای خلافت به شمار نمی آمد. هر چند ظاهرا خود معاویه خلافت را برای تشکیل سلسله حکومتی مانند آن چه در ایران و روم وجود داشت می پنداشت ولی با گذشت زمان به خصوص پس از دوران خلافت هشام بن عبدالملک، خلافت قداست خود را از دست دادو افراد حکومت برای رسیدن به این منصب از هیچ کوششی دریغ نمی کردند. این اعمال باعث کاهش نفوذ امویان به عنوان خلفای اسلامی و اواجب الإطاعه در اداره سرزمین های اسلامی گردید و کم کم ایالات شرقی علم مخالفت بر افراشتند. جنگ زاب که مروان آن را فرماندهی می کرد باعث سقوط حکومت امویان شد که در واقع خود باعث اصلی این سقوط شده بودند و سپاه ابومسلم در واقع تیر خلاصی بود بر حکومتی که از درون مضمحل شده بود. با سقوط خلافت اموی، عرب ها زیان بسیار دیدند. زیرا حاکمیت مطلق خود را از دست دادند و ایرانیان توانستند در ارکان حکومت اسلامی به مناصب مختلفی دست یابند و در واقع حکومت جهان اسلام رنگ و بویی ایرانی یافت.

پي‌نوشت‌ها:

* دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان

کتابنامه
ابن خلدون، عبد الرحمن بن ابو عبد الله (1363) العبر فی التاریخ،ج 2 ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی
حسن ابراهیم حسن (1376)، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: جاویدان
دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود (1371)، اخبار الطوال ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی
دینوری، ابن قتیبة (1380) امامت و سیاست (تاریخ خلفاء)، ترجمه سید ناصر طباطبایی، تهران: ققنوس
طبری، محمد بن جریر (1375)، تاریخ طبری ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر
طقوش، محمد سهیل (1386)، دولت امویان، ترجمه حجت الله جودکی با افزوده هایی از رسول جعفریان، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
مقدسی، مطهر بن طاهر (1374)، البداء والتاریخ (آفرینش و تاریخ)، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.