authoritarianism

آمريت گرايي

اگر شخص يا نهادي را داراي قدرت آمره [ يا مرجعيت يا اقتدار ] بدانيم، اين به دو معنا خواهد بود: اول اين كه، آنها منشأ صدور حكم، ادعا، دستور و مانند آن هستند و به همان تعبيري كه تولستوي مؤلف ( author ) كتاب جنگ و صلح
سه‌شنبه، 14 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آمريت گرايي
آمريت گرايي

 

نويسنده: جان پايك
مترجمان: دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش


 

 authoritarianism

اگر شخص يا نهادي را داراي قدرت آمره [ يا مرجعيت يا اقتدار ] بدانيم، اين به دو معنا خواهد بود: اول اين كه، آنها منشأ صدور حكم، ادعا، دستور و مانند آن هستند و به همان تعبيري كه تولستوي مؤلف ( author ) كتاب جنگ و صلح است، اين شخص يا نهاد نيز مؤلف آن حكم است. دوم آن كه، اين حقيقت كه آنها مؤلف يك حكم اند دليلي براي جدي گرفتن آن حكم خواهد بود، يعني به آن حكم وزن و اهميت مي بخشد. در واضح ترين شكل آمريت گرايي [ يا اقتدارگرايي ]، فرد يا گروه در صورتي از قدرت آمره برخوردار خواهد بود كه حق داشته باشد ديگران را به انجام عملي فرمان دهد. در حوزه ي اجتماعي و سياسي، آمريت [ يا مرجعيت يا اقتدار ] در مركز روابط سياسي و اجتماعي قرار دارد. آشكار است كه بايد نظريه اي وجود داشته باشد كه مشخص كند چرا فرد يا نهادي داراي قدرت آمره است.
[ ماكس ] وبر سه نوع آمريت را از يكديگر باز مي شناسد: عقلاني- حقوقي، سنتي، و فره مند ( charismatic ). فلسفه ي سياسي عمدتاً درصدد تبيين و توجيه اين سه نوع آمريت و منازعه ي ميان آنهاست. به طور مشخص، شكل گيري دموكراسي هاي غربي با تغيير آمريت از سنتي به عقلاني - حقوقي همراه بوده است، تغييري كه ريشه ي نارضايتي ها و منازعات گسترده اي به شمار مي رود. افلاطون از آمريت فيلسوف- شاه دفاع كرده، دموكراسي را محكوم مي كند. به نظر او، حكومت بايد در اختيار افراد متخصص باشد و نه ضرورتاً در اختيار افرادي كه محبوب توده هاي مردم اند. نظريه پردازان حق الاهي آمريت مانند فيلمِر معتقد بودند آمريت مستقيماً از جانب خداوند به پادشاهان اين جهاني، كه از طريق توارث مشخص مي شوند، واگذار شده است. تصور بر آن بود كه اين ترتيب مبيّن نظم طبيعي امور است. نظريه پردازان دموكراسي مبنايي ارادي براي آمريت قائل اند. از هابز و لاك تاكنون، اين گونه نظريه پردازان فرد را منشأ آمريت دانسته اند، آمريتي كه به اعتقاد برخي خداوند به فرد واگذار كرده است. اين نظريه پردازان آمريت سياسي دولت ( يا پادشاه ) را بر نوعي قرارداد مبتني مي سازند. آنارشيسم فلسفي منتقد كليه ي ادعاهاي آمريت سياسي است، چرا كه اين ادعاها خودمختاري بنيادين انسان ها را زير سؤال مي برند.
در مقابل، هنگامي يك نظريه ي سياسي آمريت گرا خوانده مي شود كه حكومت را براساس نوعي آمريت مستقر توجيه كند و نه بر مبناي رضايت حكومت شوندگان. هابز آمريت گراست، چرا كه فرمانبري از آمريت موجود را تجويز مي كند بدون آن كه از مشروعيت سرمنشأ آن سؤال كند.
منبع مقاله :
پايك، جان، (1391)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه ي سياسي، مترجمان: سيد محمدعلي تقوي- محمدجواد رنجكش، تهران: نشر مركز، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.