نويسنده: جان پايك
مترجمان:
دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش
مترجمان:
دكتر سيدمحمدعلي تقوي
دكتر محمدجواد رنجكش
democracy
نوعي نظام حكومتي است كه در آن مردم ( به زبان يوناني demos ) حكومت مي كنند. ريشه ي دموكراسي در آتن قرن پنجم [ قبل از ميلاد ] به عنوان اولين دموكراسي جهان قرار دارد كه در آن تصميمات به شيوه هاي دموكراتيك گوناگون مانند مجالس و قرعه كشي اتخاذ مي شدند. مدل هاي مختلفي از دموكراسي وجود دارند. برحسب اين كه آيا ميان رأي دهنده و تصميم واسطه اي وجود دارد يا نه، دموكراسي مستقيم از غيرمستقيم متمايز مي شود. مجالس ليبرال دموكراتيك معاصر كه از نمايندگان منتخب تشكيل مي شوند اشكال دموكراسي غيرمستقيم اند كه يك نمونه ي آن دموكراسي نمايندگي است. رأي دادن تلفني براي مسابقات تلويزيوني يكي از اشكال دموكراسي مستقيم است كه با دموكراسي مشاركتي ارتباط تنگاتنگي دارد. نظريه پردازان متأخر تأكيد زيادي بر فرايندهاي بحث و تأمل در تصميم گيري هاي دموكراتيك دارند و مدل هايي از دموكراسي مشورتي ابداع كرده اند.
شاخصه ي دموكراسي اين فرض است كه شركت كنندگان در فرايند تصميم گيري با هم برابرند، هر چند ميان آنهايي كه مي توانند مشاركت جويند و آنهايي كه نمي توانند مرزي ترسيم مي شود. دموكراسي قرن پنجم آتن فقط مردان را دربرمي گرفت و زنان و بردگان و بيگانگان را خارج از اين فرايند مي دانست. دموكراسي هاي امروزين هم كودكان و گاهي زندانيان يا ورشكستگان مالي و برخي ديگر از گروه ها را از حق رأي محروم مي كنند.
دموكراسي ارتباط نزديك با مشروعيت و توجيه اطاعت سياسي دارد و به ويژه با مشروعيت مبتني بر اختيار در پيوند است. پرسش آن است كه چگونه از عده اي كه نقشي در انتخاب حكومت نداشته اند، مي توان منطقاً انتظار داشت كه از آن اطاعت كنند؟ حكومت هاي دموكراتيك تهديدي را كه تحت حكومت بودن به خودي خود متوجه خودمختاري افراد مي كند تضعيف مي نمايد.
افلاطون مشهورترين مخالف دموكراسي از نظر فلسفي است. وي در كتاب جمهوري اين سؤال را مطرح مي كند كه چرا اداره ي امور دولت بايد به كساني واگذار شود كه فاقد دانش كشورداري اند؟ افلاطون آن را به هدايت كشتي تشبيه مي كند. خطرناك و احمقانه خواهد بود اگر به همه ي خدمه اجازه دهيم كه مسير كشتي را مشخص كنند. عاقلانه آن است كه اين امر خطير را به دريانوردان و سكانداران خبره واگذار كنيم. همين امر در مورد دولت هم مصداق دارد.
دموكراسي هايي كه بر مبناي اكثريت ساده عمل مي كنند با اين انتقاد مواجه اند كه توجه كافي به حقوق و منافع اقليت نمي كنند. گفته مي شود كه دموكراسي عبارت است از استبداد اكثريت. گروهي كه هميشه در اقليت است مورد بي احترامي قرار مي گيرد و اين نشان مي دهد كه اين اقليت از خودمختاري بي بهره است، زيرا تحت فرمان قوانيني قرار دارد كه خود وضع نكرده است.
مسئله ي اقليت ها منجر به يك پارادوكس در دموكراسي ها مي شود، بدين ترتيب كه يك حامي دموكراسي كه از ديدگاه اقليت هم دفاع مي كند ظاهراً ناچار است بگويد كه از نتيجه ي A حمايت مي كند چون نظر اكثريت است و از غير A حمايت مي كند چون ديدگاه اقليتي است كه او بدان تعلق دارد.
دموكراسي مشورتي deliberative democracy
نوعي از دموكراسي است كه بر ضرورت تأمل، بحث و گفت و گو براي نيل به توافق تأكيد مي ورزد. دموكراسي مشورتي به طور كلي با تصويري از تصميم گيري دموكراتيك كه در آن نظر شهروندان در مورد ترجيحاتشان پرسيده مي شود، بدون آن كه نياز يا تعهدي به مشاركت آنها در يك فرايند تأمل و مشورت باشد، در تغاير است. اين اصطلاح از مقاله ي جوزف بِسِت ( Bessette ) تحت عنوان « دموكراسي مشورتي: اصل اكثريت در حكومت جمهوري » (1980) گرفته شده، با پيشنهادها و بحث هاي جان الستر ( Elster )، اِيمي گاتمن ( Gutmann ) و جاشواكوهن (Cohen ) در پيوند بوده و بر مفهوم گفتمان آرماني هابرماس متكي است. يك نمونه از دموكراسي مشورتي را در نظام هيئت منصفه در دادگاه هاي كيفري مي توان مشاهده كرد. بعضي از مدافعان دموكراسي مشورتي معتقدند كه مشورت به شيوه هاي مختلفي باعث بهبود كيفيت تصميمات مي شود. بر مبناي اين استدلال، تأمل و مشورت ابزار بهتري براي تصميم گيري است. تصميماتي كه از اين طريق گرفته مي شوند كاراتر و سنجيده تر و از نظر اخلاقي قابل قبول ترند. برخي ديگر با الهام از سنت هاي تاريخي اي كه به ارسطو برمي گردند مشورت و مشاركت را خير ذاتي تلقي مي كنند.مجامع زير در شمار ابزارهاي مشورت محسوب مي شوند: هيئت هاي داوري شهروندان، گردهمايي هاي عمومي، گروه هاي متمركز بر امور خاص و جوامع اينترنتي برخوردار از قدرت تصميم گيري. هواخواهان دموكراسي مشورتي به طور مشخص مشروعيت تصميمات را با فرآيند مشورت گره مي زنند. آنها معتقدند كه بدون وجود فرصتي براي مشاركت در فرآيند مشورت، تصميمات از قدرت آمره برخوردار نيستند، حتي اگر بازتاب عقايد اكثريت مردم باشند. بنابراين، ثبت اين فرايند نيز از نظر مدافعان دموكراسي مشورتي اساسي و مهم است. ميان نظريه ي فوق و برداشتي از توجيه اخلاقي كه تيم اسكنلون ( Tim Scanlon ) ارائه مي كند، سازگاري وجود دارد؛ بدين ترتيب كه دموكراسي مشورتي نه فقط ترجيحات رأي دهندگان را ملحوظ مي دارد، بلكه دلايلي را هم كه آنان در دفاع از ديدگاه خاص خود ارائه مي كنند مورد توجه قرار مي دهد. به طور خاص، اين دلايل بايد به طور علني ارائه شوند و چنان استوار باشند كه كساني كه از تصميم مربوطه متضرر مي شوند نتوانند با استدلالات معقول آنها را نفي كنند. دموكراسي مشورتي براي نيل به اجماعي طراحي شده است كه تصميم را از قدرت آمره برخوردار مي كند. با اين حال، رابطه ي ميان دموكراسي مشورتي و فرآيند رأي دادن هنوز به خوبي مورد بررسي قرار نگرفته است.
دموكراسي نمايندگي representative democracy
گونه اي از دموكراسي كه در آن نمايندگان مردم از طرف آنها به تصميم گيري مي پردازند. قواي مقننه معمولاً به شيوه ي دموكراسي نمايندگي بنا مي شوند، زيرا تصميم گيري به طريق دموكراسي مستقيم مشكلاتي دارد. با اين حال مجادلات بسياري در مورد ماهيت نمايندگي مطرح است.برخي از مسائلي كه در طراحي دموكراسي نمايندگي اهميت دارند عبارت اند از: شيوه ي انتخاب نمايندگان، نفوذ احزاب، دوره ي تناوب انتخابات، نوع رابطه ميان انتخاب كنندگان و نمايندگان، و كاركردهاي اجرايي و قضايي حكومت. پرسش هايي از اين دست نيز مطرح مي شوند: آيا نمايندگي به جاي آن كه توسط احزاب مخدوش شود، بايد « تناسبي » باشد؛ و اگر پاسخ آري است با چه چيزي بايد متناسب باشد؟ آيا لازم است كه نمايندگان تركيب جمعيتي حوزه هاي انتخابيه ي خود را از نقطه نظر طبقه، جنسيت، قوميت و مانند آن بازتاب دهند؟
اگر من در موردي ديدگاهي متفاوت با نماينده ام داشته باشم، با پارادكس دموكراسي وُلهايم(1) مواجه خواهم شد. در هر صورت، اگر من [ حق ] آمريت خود را به ديگري واگذار كنم تا به نام من عمل كند، دست كم بالقوه خودمختاري خود را از دست داده ام. همين انديشه روسو و برخي ديگر از انديشمندان را واداشت تا دموكراسي نمايندگي را به منزله ي واگذار كردن قدرت خود به نمايندگاني بدانند كه منافع خاص خود را دارند. از اين منظر، دموكراسي نمايندگي موجب از خودبيگانگي قدرت سياسي مي شود. يك راه خروج از اين وضعيت آن خواهد بود كه به جاي رابطه ي سست [ كنوني ] ميان نمايندگان و انتخاب كنندگان كه طبق آن تنها ضامن پاسخ گويي نمايندگان عدم انتخاب مجدد آنهاست، اعطاي نيابت يا وكالت با حق پس گرفتن وكالت همراه باشد.
از سوي ديگر، گاهي چنين به نظر مي رسد كه دموكراسي نمايندگي ضرورت پاسخ گويي به مردم را با ضرورت ثبات در حكومت، متخصص بودن قانون گذاران، و حرفه اي بودن طبقه ي سياسي تلفيق مي كند. از اين منظر، حكمراني بر مبناي رفراندوم زمينه را براي تلوّن در تصميم گيري فراهم خواهد كرد.
پينوشت:
1.( Wollheim's paradox of democracy ) پارادكس در شرايطي ايجاد مي شود كه نظري كه من خود را اخلاقاً ناچار به تبعيت از آن مي دانم با نظر اكثريت در تعارض باشد.م.
منبع مقاله:پايك، جان، (1391)، فرهنگ اصطلاحات فلسفه ي سياسي، مترجمان: سيد محمدعلي تقوي- محمدجواد رنجكش، تهران: نشر مركز، چاپ اول.
/م