نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري
مترجم: منوچهر صبوري
اگر شهرها در جهان سوم با شهرهاي اروپاي غربي تفاوت دارند، شهرهاي اروپاي شرقي نيز همين گونه اند- اگرچه نه آنچنان زياد. در اکثر کشورهاي غربي، زمين و توسعه ي صنعتي خصوصي، و بازارهاي خصوصي مسکن بر الگوهاي شهري مسلط گرديده اند. کنترلهاي مالي و برنامه ريزي که توسط مقامات مسئول مرکزي و محلي صورت مي گيرد اهميت کمتري دارد. اين وضعيت در اروپاي شرقي که برنامه ريزي شهري در آن بسيار گسترده تر بوده، برعکس است. در شوروي، طراحي محيطهاي شهري در برنامه ريزي کلي اقتصاد گنجانده شده است.
برنامه ريزان شوروي معتقدند که نواحي شهري نبايد خيلي بزرگ شوند، طول سفرهاي روزانه بايد در حداقل نگه داشته شود، و حمل و نقل عمومي مي بايد منبع اصلي تحرک باشد. ( Bater, 1977 ) سازماندهي فضاي شهري به وسيله ي ملاحظات رفاه اجتماعي ( که توسط مقامات حکومتي مشخص مي شود. ) تعيين مي گردد، نه مانند کشورهاي غربي توسط ارزشهاي بازار. ( French, 1979 ) براي مثال، اجاره ها مستقيماً با کيفيت مسکن رابطه ندارد. دولت آنها را به گونه اي تعيين مي کند که تنها جزء کوچکي از هزينه ي خانوار را تشکيل مي دهند- بسيار کمتر از کشورهاي غربي. خانواده ها (نه افراد) مستقل از تواناييشان براي پرداخت اجاره هاي معين، داراي حق مسکن هستند.
مقايسه با غرب
ايوان زلني براساس تحقيق در مجارستان و مقايسه هايي که با برخي ديگر از کشورهاي اروپاي شرقي انجام داد توانست بعضي از تفاوتهاي موجود ميان شهرنشيني در اروپاي غربي و شرقي را به طور مستند نشان دهد. (Szelenyi, 1983) در اروپاي شرقي، خانه هايي که توسط پيمانکاران خصوصي ساخته شده و در بازار خريد و فروش مي شود، بخش کوچکي از کل مسکن موجود را تشکيل مي دهد. کاملاً برعکس شهرهاي غربي، افرادي که در گروههاي کم درآمد هستند اکثراً مسکن خصوصي دارند. افرادي که در پايگاه اجتماعي بالاتري قرار دارند، مانند مقامات دولتي يا کارکنان متخصص و حرفه اي در آپارتمانهايي زندگي مي کنند که متعلق به دولت بوده و توسط دولت نگهداري مي شود. اين آپارتمانها خيلي بهتر از خانه هايي هستند که اکثريت مردم در آنها زندگي مي کنند.منطقه بندي شهر اساساً از تصميمات اداري تأثير مي پذيرد؛ نواحي شهري رو به زوال وجود دارد، اما اين نواحي آن گونه که در غرب معمول است در اطراف مرکز شهري متمرکز نگرديده اند. بيشتر زمينهاي منطقه ي مرکزي متعلق به دولت است و در مرکز شهر اغلب مناطقي با ساختمانهاي مسکوني عالي وجود دارد، و مناطق ارتباطي و ترانزيت کمي دورتر قرار دارند. محلات معمولاً هم از لحاظ نوع مالکيت و هم از نظر سبک ساختمانها همگن تر از شهرهاي غربي است. ( Szelenyi, 1983 )
نرخهاي رشد شهري در اروپاي شرقي از جنگ جهاني دوم تاکنون اکثراً به اندازه ي بيشتر مناطق ديگر جهان زياد نبوده است. تا دهه ي 1950، مسکو و لنينگراد تنها شهرهايي در شوروي بودند که بيش از يک ميليون نفر سکنه داشتند- وضعيتي که از پيش از انقلاب 1917 روسيه تا آن زمان تغيير نکرده بود. امروز بيست شهر با بيش از يک ميليون جمعيت وجود دارد، اما از آنجا که شهروندان شوروي هرجا که زندگي مي کردند نياز به پروانه اقامت داشتند، مهاجرت جمعيت با شدتي بيشتر از غرب کنترل شده است.
تا سال 1917، شهرهاي عمده ي شوروي شبيه همتايان خود در ايالات متحده آمريکا بودند. مسکو و لنينگراد داراي نواحي تجاري مرکزي بودند و الگوبندي نواحي شهري مخصوص گروههاي فقيرتر و پردرآمدتر آشکارا برقرار گرديده بود. اما شهرهاي قبل از انقلاب شوروي خيلي شلوغ تر بودند و عرضه مسکن بسيار کمتر از شهرهاي بزرگ غربي همان دوره بود. برنامه هاي عظيم ساخت مسکن دولتي در دوره بعد از جنگ اين وضعيت را تغيير داد. بيشتر خانه هايي که ساخته شد مجتمع هاي آپارتماني بودند و اين ساختمانها هنوز با معيارهاي غربي پر ازدحام هستند: تمام خانواده در آپارتمانهاي دو يا سه اتاقه زندگي مي کنند. در ساختمانهاي قديمي تر بسياري از خانواده ها هنوز در آپارتمانهاي يک اتاقه زندگي کرده و از آشپزخانه و حمامهاي مشترک استفاده مي کنند.
ماهيت برنامه ريزي شده رشد شهري همراه با استاندارد کردن ساختمانها و مجتمع هاي مسکوني به اين معناست که تراکم جمعيت در تمام محلات معمولاً يکسان باقي مي ماند. به جاي اينکه هرچه به حومه هاي بيروني نزديک تر شويم، فضاي بيشتري به هر خانه داده شود (آن گونه که ويژگي شهرهاي غربي است). معمولاً حومه هاي بيروني بيشترين تعداد ساختمانهاي بلند و پرتراکم را دارند، زيرا اين ساختمانها از همه جديدتر است. شهرهاي شوروي معمولاً نزديک به حومه ها " به تدريج محو نمي شوند "، بلکه ناگهان پايان مي يابند، با نواحي ساخته شده ي مجتمع هاي آپارتماني که رو به جنگل و مزرعه هاي باز قرار گرفته اند. بدين سان کوشش براي تطبيق مدلهاي بوم شناختي منطقه هاي شهري غربي بر شهرهاي اروپاي شرقي با چندان موفقيتي روبه رو نمي شود.
براي مثال، مسکو داراي يک هسته ي تاريخي است که مراکز و تسهيلات خريد و سرگرمي در درون آن قرار دارد. اما اين نواحي خيلي کمتر از آنچه در اغلب شهرهاي غربي مشاهده مي شود متمرکز بوده و با نواحي مخروبه احاطه نگرديده اند. هيچ گونه نواحي جداگانه ي قومي مانند انگلستان يا آمريکا در آنجا وجود ندارند. صنايع و تجارت بسيار بيشتر از غرب- که در آن نواحي مسکوني و صنعتي معمولاً کاملاً مجزا هستند- در نواحي مختلف شهر پراکنده است. مسکو به منظور برنامه ريزي به شصت و پنج منطقه ي شهري تقسيم شده است؛ هدف اين است که صنايع به طور هماهنگ و يکنواخت در اين مناطق توزيع شود تا اينکه طول مدت سفر براي رفتن به محل کار کاهش يابد.
مطالعه ي نواحي شهري در شوروي و اروپاي شرقي نکته اي را که هاروي و کاستلز اثبات کرده اند روشن مي سازد- اينکه محيطهاي شهري به شدت از ماهيت جامعه ي وسيع تري که در آن وجود دارند، تأثير مي پذيرند.
منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391